پیآمدهاى نادرست قول به جبر و تفویض
اینک برخى پیامدهاى نادرست قول به جبر و تفویض را بررسى مىکنیم و پس از آن به توضیح گفتار درست - الامر بین الامرین - مىپردازیم.امام خمینى در رساله «طلب و اراده»، اعتراضاتى بر قول به تفویض بیان کرده است:
1- اگر انسان در کارهایى که انجام مىدهد، استقلال داشته باشد، باید تمام راههایى را که سبب نابودى و پیدا نشدن آن کار مىشوند، مسدود نماید تا آن کار پیدا شود. یکى از راههایى که سبب پیدا نشدن کار مىشوند; نبود خود انسان است که مىخواهد آن کار انجام دهد; زیرا انسان اگر نیستشود، کار او هم نیست مىشود و روشن است که انسان نمىتواند راه نابودى خود را مسدود کند و از وجود خود نگهدارى کند. پس نمىتواند تمام راههاى نابودى را ببندد در نتیجه انسان در کار خود استقلال ندارد.
2- مخلوقات الهى که از جمله آنها انسان است، در تمام هویت و حقیقت و ذات خود نیاز، وابستگى، ربط محض و احتیاج صرف هستند; نه اینکه نیاز و فقر، صفتى باشد که بر ذات آنها عارض شده باشد. و اینچنین نیست که چیزى باشد و موصوف به احتیاج باشد تا وصف احتیاج، زائد بر ذات آنها باشد; زیرا اگر فقر و احتیاج مخلوقات خدا صفتى باشد زائد بر ذات آنها، پس تمامى مخلوقات واجب الوجود خواهند شد و روشن است که جز خدا واجب الوجود نیست. پس انسانها عین فقر و وابستگى هستند و ذات آنها احتیاج است و از خود استقلال ندارند. پس چگونه در کارهاى خود استقلال دارند!؟
3- اگر انسان در کارهاى خود استقلال داشته باشد، باید وجود او نیز استقلال داشته باشد و چون انسان در اصل وجود استقلال ندارد و وجود او از خداست، پس در ایجاد کارهایش نیز استقلال ندارد و ممکن نیست کارهاى تولیدى انسان از خود او بالاتر باشد!!
پیامدهاى قول به جبر
1- خداى تعالى بسیط است و تمام شؤون و صفات ذاتى او به وجود صرف بسیط برمىگردد. بنابراین هیچگونه تجدد و تغیر در ذات و صفات خدا نیست. پس اگر امور متجدده و متغیره از ذات حق تعالى بدون واسطه انجام گیرد، لازمه آن تغیر و تجدد در ذات حق تعالى است و پیش از این گذشت که اراده از صفات فعل نیست. بلکه از صفات ذات است. پس آنچه از خدا صادر مىشود، امکان ندارد که تنها از ارادهاش صادر شده باشد نه از ذاتش یا آنکه تنها از ذاتش باشد نه از ارادهاش; زیرا اراده او عین ذات اوست. بنابراین هر چیزى که داراى تغیر و تجدد است، صدورش از حق تعالى محال است; زیرا مستلزم آن است که قدیمى حادث شود و یا چیزى که در ذاتش حادث است، قدیم شود و آنچه در ذات خود متغیر است، ثابت و بىزوال شود و آن محال است و چون کارهاى انسان داراى تغیر و حدوث است، پس از خدا صادر نمىشود.2-کار تولیدى انسان داراى کثرت است و وحدت ندارد و چیزى که کثرت دارد نمىشود از چیزى که عین بساطت است، صادر شود وگرنه ترکیب و تکثیر در واحد بسیط نیز راه پیدا مىکند. پس کار انسان از خدا صادر نمىشود.
اگر کسى بگوید خدا داراى اراده و اختیار است و مىتواند هر چیزى را به هر شکلى که خواستخلق کند; پاسخ آن است که اراده خدا عین ذات اوست و کثرت و تجدد در اراده خدا، کثرت و تجدد در ذات اوست و نمىشود فعل ارادى خدا و صدور فعل از او را با فعل انسان قیاس کرد که این قیاس مع الفارق مىباشد و باطل است. انسان که در ذات و صفات خود ناقص و داراى کثرت و تغییر است، چگونه با خداى بسیط که در ذات و صفات بسیط است، قیاس شود!! 3- منشا آثار در هر موجود عین وجود آن موجود است و ممکن نیست از موجود سلب آثار وجودى شود وگرنه سلب وجود از او خواهد شد; بلکه سلب وجود از تمام موجودات خواهد شد که در وجود با او شریک هستند و این امرى محال است. پس انسان که موجود است و داراى وجود است، باید آثار وجودى داشته باشد و نمىشود آثار وجودى او را که کارهاى او هستند از او سلب کرد و به خدا استناد داد.
امر بین الامرین
پس از آنکه بطلان مذهب تفویض و بطلان مذهب جبر معلوم شد و روشن گردید که انسان در تولید کارهاى خود استقلال ندارد و از جهتى دیگر نمىشود آثار وجودى را از انسان سلب کرد، معناى امر بین الامرین هویدا مىشود. بدین معنا که موجودات امکانى داراى اثر هستند و با اراده خود کارهاى خود را انجام مىدهند; لیکن از خود استقلال ندارند. انسان داراى فاعلیت و علیت و تاثیر است; اما بهطور مستقل، تنها فاعل مستقل خداست و دیگر موجودات با اینکه وجود و آثار وجود را دارا هستند; اما استقلال ندارند و وجود آنها عین ارتباط و حقیقت فقر و احتیاج و وابستگى است. با اینکه موجودات داراى صفات و آثار و افعال هستند; اما هیچ کدام از خود استقلالى ندارند. کسى که بداند حقیقت وجود در ممکنات ربط محض است، مىداند که فعل او در عین اینکه فعل اوست و از او سر مىزند، فعل خدا نیز هست. جهان در عین ارتباط محض و وابستگى خالص، مظهر قدرت خدا و اراده و علم و فعل نیز هست. و این است معناى منزلتبین المنزلین و امر بین الامرین. مقصود از امر، عقیده شیعه است و مقصود از امرین، عقیده جبر و تفویض است. و معناى آن این است که انسان نه از روى اجبار کارهاى خود را انجام مىدهد که از خود اختیارى نداشته باشد و همانند ماشین خودکار باشد و نه آنکه در کارها استقلال دارد و دستخدا بسته و کار خدا تعطیل است; بلکه کارهاى انسان از روى اراده و اختیار سر مىزند و نیروى مصرفى در انجام کار، از خداست.
قدرت و نیروهاى انسان از نیروهاى ظاهرى و باطنى و اعضاى بدن و هرچه در انجام کار دخالت دارد - خواه از اسباب و علل فعلى باشد و یا از شرایط و چیزهایى که سبب رغبتبه طاعت مىشود و یا انسان را از گناه باز مىدارد - همه از فیض و بخشندگى و لطف رحمانى اوست و با تمام اینها، باز هم انسان در انجام کارهایش مختار است. اگر بخواهد آن را انجام مىدهد و اگر بخواهد آن را ترک مىکند. اگر طرف ایجاب را گرفت و به دنبال انجام کار افتاد، آن کار انجام مىگیرد و اگر طرف سلب را اختیار کرد و حرکتى ننمود، آن فعل ترک مىشود و هر کدام از فعل و ترک، در تحت اختیار اوست و در انجام آن آزاد است و در عین حال خود او در تحت قدرت خداست و هر چه دارد از خدا دارد. کسانى که قائل به تفویض شدهاند، انسان ممکن الوجود را از مرز خود بیرون برده و به مرز واجب الوجود رسانیدهاند و مشرک هستند و کسانى که قائل به جبر شدهاند، خدا را از مقام خود پایین آوره و در مقام ممکن الوجود قرار دادهاند و کافرند.
و امر بین الامرین، راه میانه استبراى امت محمد(ص) که حافظ مقام ربوبى و حدود امکانى است. جبرى مذهب نه فقط به خدا که بر ممکنات نیز ظلم کرده است و تفویضى نیز بر خدا و ممکنات ستم کرده و امر بین الامرین حق هر صاحب حقى را به او داده است.
امر بین الامرین از دیدگاه قرآن
خداوند در قرآن کریم حقیقت امر بین الامرین را به انسان گوشزد نموده و به او توجه داده است که افعالى که از او صادر مىشود، از روى اراده و اختیار اوست و در عین حال وابسته به ذات اقدس حق است. اینک نمونهاى از آن آیات مورد بررسى قرار مىگیرد:
1-«و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمى» اى رسول ما، تو تیر نینداختى در آن حال که مىانداختى ولکن خدا انداخت. در این آیه رمى، هم به رسول استناد داده شده و هم به خدا و توان و نیروى انداختن از خدا قرار داده شده است و رمى را اثبات کرده است از جهتى که آن را نفى کرده است; زیرا رمى که از پیامبر بوده، در عین حال از توانایى شخصى و استقلال خودش نبوده است; بلکه از قدرت خدا بوده است
2-«و ما تشائون الا ان یشاء الله» و نمىخواهید مگر خدا بخواهد. از یک طرف خواستن به بشر استناد داده شده و از طرف دیگر اصل خواستن و قدرت بر آن، از طرف خدا قرار داده شده است; نه به این معنا که دو فاعل وجود دارد; یکى خدا و یکى انسان و یا اینکه دو کار با اشتراک صورت مىگیرد; بلکه به این معنا که خواست انسان، ظهور خواستخداست و حقیقت، ربط و وابستگى به خداست.
3- در آیات مربوط به داستان حضرت خضر و حضرت موسى گاهى فعل به خدا نسبت داده شده است; مانند: «فاراد ربک ان یبلغا اشدهما و یستخرجا کنزهما» پروردگارت اراده کرد تا آن دو یتیم به نیروى جوانى برسند و گنجخود را استخراج کنند. و گاهى به خضر و موسى نسبت داده شده است; مانند: «فاردنا ان یبدله ربه» ما خواستیم که پروردگارش او را عوض کند. 4- گرفتن جان گاهى به خدا استناد داده شده; مانند «الله یتوفى الانفس حین موتها»خدا در هنگام مرگ جانها را مىگیرد. و گاهى به فرشته مرگ استناد داده شده است; «قل یتوفیکم ملک الموت الذى وکل بکم» بگو جان شما را فرشته مرگ مىگیرد که بر شما گماشته شده است، و گاهى به فرشتگان استناد داده شده است; مانند: «و لوترى اذ یتوفى الذین کفروا الملائکة» و اگر ببینى فرشتگان را در هنگام جان گرفتن کسانى که کافر شدهاند.
5- اضلال و گمراهى کردن، گاهى به خدا نسبت داده شده است، مانند: «و یضل الله الظالمین» و گاهى به ابلیس;
مانند: «انه عدو مضل مبین» و گاهى به بندگان، مانند: «و اضل فرعون قومه».
ادامه دارد...