در این مسیر انسان بخوبی یافته است که هـر چند او جزئی از طبیعت است اما طبیـعت او با نفخه الهی ممزوج گردیده که او را دارای ذخـیرهها، نیروها و استعدادهای پیدا و نهان نموده و همین امر او را بصورت یک موجود مادی و معنوی در آورده که هر دو بعد شخصیت وی یعنی ماده و روح در خور تکامل و گسترش و بهره گیری خواهد بود. انسان کمال طلب است، چشم اندازها و آفاق بی نهایت را میجوید. احساس نقص و کاستی در خویش و رنجی که از آن میبرد و دورنمای پر جاذبه کمال که به کمک بصیرت خویش می بیند او را به حرکت در میآورد و بر میانگیزد تا با موانع و آفات درگیر شود، حصارها را بشکند و به برتریها و اوجها برسد. بدین ترتیب تلاش به سوی «کمال» نیز از سرشت آدمی بر میخیزد، تلاشی که در همه مراحل آن خود را همواره در محـدوده مرزها و کمبودها مییابد و کمال مطلق را فراسوی خویش، و خود را در تکاپو، برای رسیدن به آن قرار میدهد.
اما انسان در مورد یافته هایش نیز عملیات منحصر به فردی نسبت به دیگر حیوانات دارد و آن ارزشگذاری یافتههای خویش است. هدایت درونی انسان بوسیله فطرتی است که در او ودیعه نهاده شده و توسط آن قدرت تشخیص خیر و شر و حسن و قبح را بدست آورده است. انسان با کاوش درضمیر خویش میتواند خوب را از بد باز شناسد و همین دریافت فطری و وجدان سالم و طبیعی انسان است که دستگیر و راهنمای او میگردد و وی را از سقوط در زشتیها باز میدارد، اما زمینه اصلی هدایت در انسان از این نیز عمیقتر است. در سرشت او چیزی است که وی را به سوی «حق» روانه میسازد. حقجویی محرک اصلی انسان در نیل به آرمانهای شریف انسانی و کشف رازهای جهان و افزایش دانش و پیشرفت علمی اوست.