معرفی وبلاگ
امام علی (ع): هر چيز داراي سيماست ، سيمای دين شما نماز است.( بحار الانوار، ج ,82 ص 227 )
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1177971
تعداد نوشته ها : 703
تعداد نظرات : 69
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
شرایط و اوضاع و احوال جامعه مستعد انقلاب از عمده مسایلى است که باید مورد توجّه و مطالعه قرار گیرد. انقلاب به صورت ایده آل در مکان و زمانى امکان موفّقیّت خواهد داشت که شرایط دوقطبى بر جامعه حکم فرما باشد. شرایطى که در آن، گروه هاى اجتماعى از سیستم سیاسى حاکم جدا شده و در مقابل آن ایستادگى کنند. چنین جامعه اى با نوعى دوآلیسم قدرت مواجه مى گردد. ابتدا مشروعیّت و حقّانیت قدرت سیاسى مورد سؤال قرار مى گیرد و آن گاه قدرت سیاسى به دنبال یأس و ناامیدى مردم از آن سیستم، تدریجاً دچار عجز مى شود. از طرف دیگر، نیروهاى اجتماعى که اطمینان و قدرت کافى به توانایى هاى خود پیدا مى کنند و از سیستم سیاسى روى گردان مى شوند، در مقابل نظام حاکم قرار مى گیرند و به تدریج شکاف میان قدرت سیاسى و قدرت اجتماعى به حدّى مى رسد که ادامه چنان وضعى در جامعه، غیرقابل تحمل مى شود.

اریک هافر معتقد است، اگرچه معمولاً این تصوّر وجود دارد که انقلاب ها براى ایجاد تغییرات شدید در جامعه بروز مى کنند، امّا در واقع این گونه تحوّلات هستند که زمینه ساز بروز انقلاب مى شوند. به گفته وى فضاى انقلابى، حاصل مشکلات، تمایلات و سرخوردگى هایى است که در زمان دستیابى به تحوّلات رادیکال ایجاد مى شود. تا زمانى که ارزش هاى یک جامعه و واقعیّت هاى محیطى آن با هم سازگار باشند، جامعه از انقلاب مصون است و زمانى که جامعه در حالت تعادل قرار دارد، به طور مرتّب تأثیراتى از اعضاى خود و از خارج مى پذیرد و مجموعه این دو، جامعه را به هماهنگ ساختن نحوه تقسیم کار با ارزش هاى خود وادار مى سازد. بنابراین تعارض موجود میان قدرت سیاسى و قدرت اجتماعى، منبع اصلى بروز تعارضات انقلابى است، قدرت سیاسى ناشى از روال معمول و عادى رابطه بین فرماندهان و فرمانبران مى باشد.

به عبارت دیگر قدرت سیاسى، مجموعه نهادهاى رسمى و ادارى جامعه است که با در اختیارداشتن ابزار مادّى تسلط (یعنى ابزار نظامى، اقتصادى و قانونى) اداره امور جامعه را بر عهده دارند. در حالى که قدرت اجتماعى عبارت از قدرتى است که به اعتبار نفوذ معنوى در میان افراد جامعه و بر اساس ارزش هاى مشترک، تبعیّت و اطاعت افراد جامعه و گروه هاى اجتماعى را به طرف خود جلب مى کند.

بنابراین «قدرت اجتماعى»، ناشى از مقام و موقعیّت اجتماعى افراد است و بر اساس اعتبار و رابطه اى است که سلطه و تابعیت را مشـروعیّت مى بخشد. قدرت اجتماعى مطلقاً به اعتماد و اطمینان افراد جامعه بستگى دارد و به خصوص بر اطاعت از رهبرى اجتماعى متکى مى باشد. «قدرت سیاسى» نیز تا زمانى مى تواند از چنین موقعیّتى برخـوردار باشد که گروه هاى اجتماعى معتقد باشند، سیستم سیاسى قادر به تأمین حداقل خواسته هاى آن ها وحفظ و تداوم روابط متعارف اجتماعى مى باشد.

حضور قدرت در جامعه به خودى خود رقابت بر سر قدرت را به دنبال مى آورد و این گونه رقابت هاى سیاسى، مى تواند با خشونت توأم باشد. نظام ارزشى برخى از این تعارضات را به وسیله ایجاد توافق بر سر این که افرادى باید چه مناصبى را و چگونه تصاحب کنند، مشخّص مى سازد و سعى مى کند با وضع قواعدى براى رقابت بر سر قدرت، سایر تعارضات را در وضعى متعارف قرار دهد. اگر افرادى که صاحب قدرت سیاسى هستند، با نظام ارزشى جامعه به ستیز برخیزند، کسانى که در مسند قدرت اجتماعى هستند، با استفاده از قدرت معنوى خویش به مقابله و تنبیه آن ها خواهند پرداخت و اگر این ستیز اصلاح پذیر نباشد، آن گاه بروز شورش و انقلاب محتمل است.

وجود ارزش هاى مشترک، احتمال بروز تعارض بین گروه هاى اجتماعى و قدرت سیاسى را شدیداً کاهش مى دهد.

بنابراین مهم ترین عاملى که بروز شرایط انقلابى را تشدید مى کند و تحوّلات سیاسى  ـ  اجتماعى را اجتناب ناپذیر مى نماید، تضاد میان ارزش هاى مسلّط بر سیستم سیاسى و ارزش هاى حاکم بر گروه هاى اجتماعى است. این چیزى است که نویسنده امریکایى ویلبر مور فاصله میان ایده آل هاى جامعه و واقعیات موجود مى داند، زیرا ارزش هاى اجتماعى در حقیقت همان انگیزه هاى آگاهانه و مشترک افراد یک جامعه است که نخستین شرط ضرورى دوام و استوارى جامعه مى باشد. ارزش هاى مشترک شامل مسایلى است از قبیل عقاید مذهبى، اسطوره اى، اجتماعى، نظام هاى اخلاقى، آداب و سنن ملّى موجودات و تخیّلات فوق طبیعى و ایده آل هاو بسیارى اعتقادات دیگر.

ارزش ها براى سامان دادن و تقسیم کار در جامعه ضرورت دارند، زیرا با بهره بردارى از آن ها، نیاز به استفاده از زور براى گماشتن افراد به وظایف مشخّص رفع مى گردد. نظام ارزشى نقش و موقعیّت افراد را در یک جامعه معیّن مى کند و در همان حال به آن مشروعیّت مى بخشد و هرگاه در چنین نظامى، حکومت در شرایط بحرانى، از قدرتى که قبلاً به طور مشروع تعیین و پذیرفته شده استفاده کند، این اعمال قدرت نیز مشروع و مقبول تلقّى مى گردد.

مهم ترین ویژگى شرایط اجتماعى قبل از انقلاب، از دست رفتن اعتبار و مقبولیّت سیستم سیاسى در میان گروه هاى اجتماعى است. به قول هاناآرنت «در زمانى که اعتبار هیأت سیاسى جامعه پا بر جا و کامل است، هیچ انقلابى حتّى احتمال موفّقیّت نیز ندارد

زمانى که اعتبار و اعتماد به رژیم چنان کاهش مى یابد که استفاده از قدرت سیاسى بى فایده به نظر مى رسد و اقتدار افرادى که اداره و فرمانروایى جامعه را در دست دارند، تنها متّکى به زور است. و به علاوه تحوّل آرام و منظم نیز در تغییر این وضع مفید به نظر نمى آید، ایجاد تغییر و تحوّل اجتناب ناپذیر خواهد بود. در چنین شرایطى به کارگیرى زور تنها ابزار براى حفظ موجودیت قدرت سیاسى است. به تعداد نیروهاى پلیس و ارتش افزوده مى گردد و به کار بردن زور احتمالاً زمان بروز تحوّل را به تعویق مى اندازد. امّا یک نظم اجتماعى متّکى بر نیروى مسلّح، نظمى پایدار نیست و نظامى مبتنى بر اشتراک ارزش ها تلقى نمى شود. در این شرایط بروز تحوّلات خشونت آمیز حتمى است.

نظریّه ارزشى جامعه این عقیده را که همکارى اجتماعى به وسیله اعمال زور قابل تحصیل است، مطلقاً و قویّاً مردود مى شمارد. در مقابل، چنین نظریه اى بر این فرض استوار است که در یک نظام متشکّل، استفاده مشروع از زور تنها به مواردى محدود مى شود که امکان توافق عمومى بر ارزش ها وجود نداشته باشد و در این شرایط نیز زورتنها به عنوان راه حل نهایى مورد توجّه قرار مى گیرد.

از علل عمده بروز شرایط انقلابى مى توان عوامل متعدّد اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و مذهبى را نام برد.

نیل به مالکیت زمین، مالیات هاى سنگین، گرانى بیش از توان تأمین کالاها و خدمات مورد نیاز محرومین و فقر طبقات عظیم اجتماعى، فساد در طبقه حاکم، خفقان و سلب آزادى هاى فردى و اجتماعى، بى اعتنایى به ارزش هاى مسلّط جامعه، شکست هاى نظامى و دیپلماتیک، سلطه و نفوذ مستقیم و یا غیرمستقیم بیگانگان و قحطى را مى توان از جمله عوامل بروز شرایط انقلابى دانست.

برخلاف نظر مارکس و پیروان وى، لزوماً محرومیت هاى اقتصادى عامل اصلى بروز شرایط انقلابى نیستند و لزوماً، انقلاب ها در جوامعى زاده نشده اند که از نظر اقتصادى سیر قهقرایى داشته اند، بلکه بر عکس در بسیارى از جوامع از جمله ایران، انقلاب زمانى رخ داد که نوعى رفاه نسبى بهوجود آمده بود و تنگدستى و فقر موجب بروز انقلاب نگردید. امّا این بدان معنا نیست که در دوران قبل از انقلاب در این جوامع هیچ گروهى گلایه هاى خصلتاً اقتصادى نداشت. دو کانون اصلى در جامعه به دلیل انگیزه هاى اقتصادى ابراز نارضایتى مى کنند، کانون نخست و کم اهمّیّت تر گروه هاى واقعاً و مشخصاً بینواى جامعه است. بى گمان در همه جوامع انقلابى، گروهى از مردم بینوا وجود دارند که رهایى آن ها از برخى فشارها و محرومیّت ها، ویژگى بسیار مهم انقلاب به شمار مى آید. ولى این گروه همیشه عامل اصلى انقلاب نیستند و این امر حتّى مورد اعتراف مارکسیست ها نیز مى باشد.

تروتسکى در این باره چنین مى نویسد:

در واقع، صرف وجود محرومیّت ها براى برانگیزاندن یک شورش کافى نیست، زیرا اگر چنین بود توده ها مى بایست همیشه در انقلاب بوده باشند.

آنچه اهمّیّت بیشترى دارد و در واقع کانون مهم ترى براى انگیزه هاى اقتصادى انقلاب مى باشد، وجود این احساس در میان گروه یا گروه هایى است که شرایط موجود، مانع فعّالیّت اقتصادى آن ها مى شود و یا این فعالیت ها را محدود مى سازد.

بنابراین گلایه هاى اقتصادى معمولاً ناشى از پریشانى هاى جدّى اقتصادى نیستند، بلکه بیشتر ناشى از احساس برخى از گروه هاى اجتماعى هستند که حقوق حقه آن ها به ناحق توسط سیستم سیاسى ضایع شده است. این عامل را باید یکى از نشانه هاى اولیه انقلاب دانست. البته این گلایه ها و انتقادات و احساس محرومیّت ها به وسیله تبلیغات و رهبرى اجتماعى و احتمالاً با اعتصابات و درخواست هاى اقتصادى مطرح مى شود و مورد بهره بردارى قرار مى گیرد.

از طرف دیگر این واقعیّت را نیز باید در نظر داشت که وخامت موقعیّت اقتصادى طبقات جامعه و به خصوص توزیع غیرعادلانه امکانات اقتصادى مى تواند از عوامل بروز انقلاب باشد. امورى مانند امتیازات زندگى اشرافى طبقه حاکم، استفاده از کاخ ها و خانه هاى مجلّل، لباس هاى آراسته، استفاده از اتومبیل هاى گران قیمت، تجمل هاى فراهم شده در میهمانى هایى که هزینه هاى گزافى دارند. در مقابل توده هاى عظیم مردم که در فقر و فلاکت به سر مى برند و تحت تأثیرتورم در چنین جامعه اى از تأمین مایحتاج روزمره خود نیز عاجزند.

طبقه بندى عوامل بروز شرایط انقلابى مى تواند ما را به این جمع بندى هدایت کند که انقلاب عموماً بر علیه رژیم هاى سنّتى و پادشاهى که با اختیارات مطلق، آن رژیم را کنترل مى کند و یا بر علیه طبقه آریستوکراتى که حکومت را در دست دارد، صورت مى گیرد. این نوع رژیم ها داراى ویژگى هاى زیر هستند:

1. حکومت خود را بر پایه فشار سیاسى و اختناق روزافزون اداره مى کنند;

2. اقلیتى محدود و در اغلب موارد تنها یک نفر، کلّیه اختیارات تصمیم گیرى و اجرایى را در همه زمینه هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى در دست دارد;

3. فساد به طور اعم بهویژه فساد مالى و رشوه خوارى در سطحى گسترده در میان گروه حاکم شیوع و رواج دارد;

4. چنین حکومت هایى اکثراً بر طبقه سرمایه دار و مرفّه تکیه دارد;

5 . حکام براى حفظ حکومت خود و تداوم آن، بر نیروى نظامـى قوى و وفادار به خود تکیه مى کند;

6 . چون حکومت از حمایت مردمى برخوردار نیست، در مقابل فشارها و اعمال نفوذ قدرت هاى خارجى، تسلیم پذیر بوده و بیش تر به آن ها تکیه مى کند.

7. رسانه هاى گروهى را در کنترل خود دارد و با تبلیغات وسیع، افکار عمومى را در جهت خواسته هاى حکومت هدایت مى کند.

8 . به رفاه و آسایش و بهبود عمومى وضع جامعه بى توجّه است و در نتیجه، توده هاى محروم روز به روز فقیرتر و اقلیت حاکم و وابستگان آن ها از رفاه بیشتر برخوردار مى شوند.

9. به ارزش هاى حاکم بر جامعه از جمله عقاید مذهبى و آداب و رسوم اکثریت مردم بى توجّهى و بى اعتنایى مى کند.

چنین رژیمى، محیط بالقوه مناسبى براى هدایت جامعه به طرف یک حرکت انقلابى فراهم مى کند. این نوع رژیم ها غالباً در کوتاه مدت قادر خواهند بود به هر طریق ممکن اعم از تهدید، تطمیع، نیرنگ، ترور، شکنجه و اعمال قدرت پلیسى از عهده اداره جامعه بر آیند، ولى زمانى فرا خواهد رسید که دیگر توانایى حلّ مشکلات را نخواهند داشت و این شرایط، زمینه را به صورت بالفعل براى حرکت انقلابى مساعد خواهد کرد.

شرایط مزبور از این قرارند:

1. رژیم دچار تنگناهاى مختلف و به خصوص مشکلات حاد مالى مى شود.

2. حکومت قادر به جذب نیروهاى زبده و ورزیده از میان نخبگان و روشنفکران براى اداره امور جامعه نمى گردد.

3. از حلّ مشکلات پیچیده سیاسى، اقتصادى و اجتماعى عاجز و ناتوان مى شود.

4. قدرت سیاسى در اثر رهبرى ضعیف و سازماندهى نامتناسب، اعتماد به نفس و توانایى خود را از دست مى دهد و به موازات این عدم کارایى از میزان تحمّل و بردبارى گروه هاى اجتماعى نیز کاسته مى شود.

5 . مقبولیت و مشروعیّت رژیم در نظر اکثر گروه هاى اجتماعى از بین مى رود.

6 . رژیم بیش از پیش از طبقات اجتماعى دور مى شود و حتّى کسانى که از سوى رژیم منتفع مى شدند با بروز ضعف در سیستم حاکم، به تدریج از آن کناره مى گیرند.

در چنین شرایطى است که نهادهاى سیاسى کارآیى و کفایت خود را براى اداره جامعه از دست مى دهند و نهادهاى اجتماعى غیررسمى جایگزین آن ها مى گردند.

براى بروز هر انقلابى، دو رشته از علل لازم است. اگرچه این علل جنبه مستقیم و بلافصل ندارند.

علت اوّل، فشارهایى است که بهوسیله نظام سیاسى غیرمتعادل ایجاد مى شود. نظام سیاسى در اثر فشارها و رکود قدرت سعى مى کند براى حفظ وضع موجود به قوّه قهریّه روى آورد.

علت دوم به توانایى رهبران سیاسى در ایجاد تحوّلات سریع و قاطع در شرایط عدم تعادل اجتماعى بستگى دارد. اگر آن ها قادر به ارائه تحوّلات لازم نباشند، جامعه بیشتر به سوى عدم تعادل سوق داده خواهد شد.

لوسیان پاى مى گوید:

هر حکومتى که با اعتراض خشونت آمیز مردم مواجه مى شود احتمالا ناسالم است، زیرا گروه هاى نسبتاً بزرگ مسلّح تنها زمانى در جامعه امکان ظهور مى یابند که قاطبه مردم از حکومت ناراضى باشند.

بى کفایتى و عدم کارآیى سیاست هاى طبقه حاکم بیشتر ناشى از انزواى آن از بقیه جامعه است. طبقه حاکم به واسطه عواملى; نظیر ساخت طبقاتى خشک، فساد و تباهى گروه یا خاندان حاکم، مسدود بودن راه هاى عادى پیشرفت اجتماعى و قراردادن بستگان و وابستگان بى لیاقت در مناصب عالیه، از بقیّه جامعه جدا مى گردد.

هرگاه منابع و عوامل تغییر بر یک نظام اجتماعى تأثیر بگذارد بروز یکى از این دو حالت قطعى است: یا هماهنگى و تطابق عناصر مختلف با هم على رغم فشارهاى جدید، در حفظ حالت تعادلى موفّق خواهد شد و یا ظرفیّت سازگارى نظام موجود، گنجایش ایجاد هماهنگى هاى لازم را نخواهد داشت که در چنین صورتى بین ارزش ها و شرایط محیط فاصله ایجاد شده و ناهماهنگى بین آن ها به بر هم خوردن حالت تعادل منجر خواهد شد. چنین حالتى زمانى بروز مى کند که فشار وارده آن قدر ناگهانى و شدید باشد که امکان به جریان انداختن روند معمول براى صیانت از نظم اجتماعى از نهادهاى مسئول سلب شود.

عواملى که مشخّص مى کند آیا سازگارى مجدداً برقرار خواهد گردید و یا این که انقلاب بروز خواهد کرد، به توانایى و درایت رهبران نظام سیاسى، از جمله به استعداد آنان در درک این واقعیّت که آیا تعادل اجتماعى بر هم خورده است یا نه، بستگى دارد. تا زمانى که رهبران سیاسى دست به اقدامات اساسى بزنند و در طول مدّتى که نتیجه اقدامات آنان ظاهر مى گردد، نظام اجتماعى در گونه اى از عدم تعادل نسبى، نوسان خواهد داشت.

چنانچه قدرت سیاسى نخواهد و یا نتواند با درک این واقعیّت، انعطاف لازم را در برابر تغییرات خواسته شده گروه هاى اجتماعى به عمل آورد، برخورد میان قدرت سیاسى و گروه هاى اجتماعى اجتناب ناپذیر خواهد بود. این برخورد قهراً حالتى خشونت آمیز خواهد داشت. اعمال خشونت براى ایجاد تحوّل در جامعه اگرچه فى نفسه مذموم و ناراحت کننده است، لکن در صورتى که سیستم سیاسى به آرامى و از طرق مسالمت آمیز، حاضر به قبول و تمکین خواسته هاى جامعه نباشد، امرى اجتناب ناپذیر مى گردد.

بنا به گفته خوزه ارتگایى «بشر همواره دست به خشونت زده است. گاه استفاده از خشونت تنها نوعى جنایت تلقى شده، گاهى نیز خشونت وسیله اى در دست کسانى بوده است که تمام طرق دیگر را براى دفاع از حقوق حقه خویش به کار گرفته و ناکام مانده اند. شاید این واقعیّت که گه گاه بشر تمایلات فطرى خویش را از طریق اعمال خشونت آمیز بروز مى دهد، تأسف آور باشد، امّا از طرف دیگر بروز چنین رفتارى در جامعه نشان دهنده وجود منطق و تعقّلى نیز هست که بیش از حدّ تحمّل تحت فشار قرار گرفته است.» به اعتقاد وى استفاده از زور در شرایط انقلابى تنها حربه مؤثّر به شمار مى آید.

دست زدن به انقلاب به معناى قبول خشونت براى تغییر نظام جامعه است. به تعبیر دقیق تر، انقلاب چیزى نیست جز عملى ساختن طرحى خشونت آمیز که احتمالاً مى تواند نظام اجتماعى را دگرگون سازد. هر اندازه بر گروه هاى اجتماعى معتقد به تغییر فعالانه وضعیت افزوده شود، میزان اعمال خشونت و به خصوص نیاز به برخورد مسلحانه کمتر خواهد بود. در بسیارى از انقلاب هایى که رهبران انقلاب، براى تحقّق اهداف خود، قادر به جذب توده هاى وسیع اجتماع نیستند و با بى تفاوتى و برخورد سرد توده هاى مردم که مى توانند با یک حرکت هماهنگ و بدون خشونت زیاد، ماشین سیاسى را از کار بیندازند و فلج کنند مواجه مى شوند، ناچار به شیوه هاى زیر متوسّل مى شوند:

ـ اقدامات گستاخانه چریکى و پارتیزانى;

ـ ائتلاف تاکتیکى با سایر گروه هاى اجتماعى;

ـ تعدیل اهداف و معیارهاى خود براى نزدیکى به سایر گروه ها.

البته اعمال خشونت تنها عامل سقوط و یا شکست و تسلیم قدرت سیاسى نمى باشد، بلکه عواملى دیگر نیز وجود دارند که بر سرعت و شتاب تحوّلات به نفع قدرت اجتماعى مى افزایند.

عوامل شتاب زا آن هایى هستند که با ظاهرساختن ناتوانى نظام سیاسى و تزلزل در انحصار آن بر قوه قهریّه، بروز انقلاب را ممکن مى سازند. به عبارت دیگر عوامل شتاب زا، همواره بر انحصار و سلطه قدرت سیاسى، بر قواى مسلّح تأثیر مى نهند. به طورى که گروه هاى انقلابى بالقوه یا سازمان یافته را ترغیب مى کنند که علیه نظام منفور قیام کرده، دست به سلاح ببرند.

سه نوع عامل شتاب زا را مى توان نام برد:

1. عواملى که مستقیماً بر قواى مسلّح تأثیر مى گذارند و موجب تضعیف آن ها مى شوند، مانند تأثیر بر انضباط، اطاعت از فرماندهى، سازماندهى، ترکیب و یا وفادارى نیروهاى نظامى.

2. عواملى که موجب تقویت روحى نیروهاى انقلابى مى شوند به طورى که اگر باور داشته باشند مى توانند بر قواى مسلّح حکومتى فایق آیند.

3. عملیات موفّقیّت آمیز یک گروه انقلابى بر علیه قدرت سیاسى که موجب تقویت روحى و تشدید و افزایش فعّالیّت آن ها مى گردد.

از دیگر عوامل شتاب زا مى توان به از هم پاشیدگى قواى نظامى در اثر شکست در جنگ خارجى، شورش در میان نفرات ارتش یا اختلاف میان نخبگان حکومتى، و عوامل روانى و ایدئولوژیک اشاره کرد، مثلاً اعتقاد و اطمینان به این که قواى حکومتى توان رویارویى با حملات نظامى انقلابیون را ندارند، ممکن است ناشى از اعتقاد به امدادهاى غیربشرى و تقویت روحیّه شهادت طلبى، امید به کمک خارجى به هنگام آشکارشدن اراده انقلابى، یا این باور که توده ها شکست ناپذیرند، باشد.

نوع دیگر عوامل شتاب زا داراى ماهیّت استراتژیک است، به این معنا که انقلابیون نقشه اى براى مغلوب ساختن نیروهاى مسلّح حاکم که موقعیّت محکمى دارند و در برابر تغییر، مقاومت مى نمایند، طراحى و اجرا کنند. استراتژى هاى انقلابى در هر مورد مى تواند متفاوت باشد و کیفیّت آن ها به تعداد نفرات و کارآیى نیروهاى مسلّح حکومتى و همچنین قوّت استدلال و ابتکار انقلابیون بستگى دارد.

از جمله استراتژى هاى انقلابى مى توان موارد زیر را نام برد:

ـ نفوذ و رخنه مؤثر در دستگاه حکومتى توسط عوامل انقلابى و ضربه زدن به سیستم سیاسى از داخل.

ـ قیام چریکى توسط گروهى محدود ولى مسلّح.

ـ قیام عمومى مردم و حرکت همگانى توده ها از طریق اعتصابات و تظاهرات و مبارزه منفى براى فلج کردن ماشین بوروکراسى قدرت سیاسى.

منبع: کتاب انقلاب اسلامى زمینه ها و پیامدها

جمهوری اسلامی

جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه‏جویان خام است
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن زحیات خویشتن نومید است

غزل بهمن

از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد، در امتداد باران
بر صخره‏های همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید زچشمه ساران
و الفجر بهمن آمد، فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران

خورشید حقیقت

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است

فجر انقلاب

برخیز که فجر انقلاب اسلامی امروز
بیگانه صفت، خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است امروز

نویسنده: سید امیرحسین کامرانی راد
منبع:
سایت راسخون

پرسش ازعملکرد انقلاب اسلامی، در حقیقت پرسش از نحوه نگاه دین به حوزه ى عمومى نیز هست ودر نتیجه یک پرسش بنیادى است. پاسخ به این پرسش اگر چه پاسخ به عملکردهاى یک نظام سیاسى در یک دوره مشخص هست اما پاسخ به تبعات و پیامدهاى حضور مذهب در سیاست نیزمى باشد. نظام جمهورى اسلامى در دو دهه ى گذشته آزمون فرضیه ى مطلوبیت یا عدم مطلوبیت، عینیت دیانت و سیاست از حیث علائق توسعه سیاسی، اقتصادى و اجتماعى نیز مى باشد. عده اى براى نفى مطلوبیت این عینیت، مدعى هستند که دخالت دین در سیاست در همین مدت کوتاه در ایران، پیامدهاى نظیر:

ایجاد تمایل به سوى نوعى الیگارشی، تحقیر غیر روحانیون، شخصى کردن سیاست، تغییر و تفسیر پذیرى و تاثیر آن در بى ثباتى سیاسی، اختلاف رأى در تفسیر احکام، ناهماهنگى میان قوانین شرع و تحولات اجتماعى عدم تساهل و حذف گروهها و تعبیرهاى رقیب، تشدید شکاف میان اقوام و مذاهب، ایجاد تمایلات مطلق گرایانه در نظام سیاسی، ایجاد تمایلات دین گریزى و دین ستیزى در جامعه، دخل و تصرف در احکام دینى به اقتضاى مصلحت سیاسی، افزایش پتانسیل منازعه اجتماعى و سیاسی، ایجاد تعارضات منطقه اى و بین المللی، تاکید بر ملاک هاى ذهنى و غیرقابل تدقیق در واگذارى مناسب و در نتیجه عدم توجه به شایستگى و صلاحیت، گسترش ریاکارى و عدم اعتماد میان مردم، ایجاد چندگانگى در منابع مشروعیت و به تبع آن چند گانگى در مراکز قدرت، ایجاد محدودیت هاى اساسى بر مشارکت و رقابت سیاسی، ایجاد روحیه نخبه سالارى و خبره سالاری، تضعیف حقوق و آزادیهاى سیاسى جامعه، عدم تحمل اقلیت و حتى اکثریت، تضعیف هویت ایرانى و در نتیجه تقویت افزایش هاى گریز از مرکز، تبعیض جنسى و غیره (حسین بشیریه، 1378،ص ص 60-61).

صر فنظر از سطحى و ذهنى بدون پاره اى از پیامدهاى مذکور، بخودى خود این پیامدها، بازتاب دخالت ایدئولوژى غیر دینى در حوزه سیاست نیست و مى تواند با شدت بیشترى بعنوان بازتاب دخالت ایدئولوژی هاى غیردینى در حوزه سیاست، مانند: لیبرالیسم، سوسیالیسم و غیره نیزمحسوب شود. یعنى کسانی که دخالت دیانت در سیاست را بر انگیزاننده پیامدهاى مذکور تلقى مى کنند هیچ دلیل عقلى و تاریخى اى در دست ندارند که چنین پیامدهایى را نتوان در حوزه ى عمومى براى سایر ایدئولوژى ها اثبات کرد. همچنان که تا به امروز تاریخ اندیشه هاى سیاسى به ما مى آموزد که مشکلات جوامع امروزى و معضلات عظیم ترى چون جنگ، خونریزی، استعمار، استبداد، فقر، فحشاء، نابودى طبیعت، بحران محیط زیست، بحران اخلاق، بحران انسانیت و دهها بحران دیگر در کنار بحرانهایى که قبلا از آنها یاد شد تحت عناوین لیبرالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم و سایر ایسم هاى ساخته ى ذهن و حاکمیت بشرى است. با این تفاصیل، ادعاهاى مذکور بخودى خود ارزش علمی، نظرى و کاربردى خود را در تحلیل پیامدهاى دخالت دین در سیاست از دست داده و پیروان چنین اندیشه هایى باید در جستجوى دلایل اختصاصى دیگر باشند که با تمسک به آن بتوان مطلوبیت خروج دین از صحنه سیاست را براى جوامع اثبات کنند. زیرا همانطوریکه گفته شد دلایل مذکور مى تواند پیامد دخالت هر گونه ایدئولوژى در حوزه ى سیاست باشد و اختصاص به دین ندارد.

پرسش بنیادى از دست آوردهاى انقلاب اسلامى و عملکرد جمهورى اسلامى با انگیزه هاى متفاوتى طرح مى شود. عده اى به انگیزه مخالفت با انقلاب تلاش مى کنند با طرح این گونه سوالها و نشر آن در میان مردم، این گونه القاء کنند که با انقلاب اسلامى نه تنها اوضاع کشور بهتر نشده، بلکه حتى از وضع گذشته نیز بدتر شده است. این گروه معمولا براى اثبات ادعاهاى خود به نقاط ضعف موجود، نابسامانی ها و مشکلاتى که ممکن است در جامعه به هر دلیلى وجود داشته باشد، توجه دارند. اراده عمومى چنین جریاناتى معطوف به حوزه هاى عمل نیست. آنها با عملکردهاى نظام جمهورى اسلامى میانه ى خوبى ندارند. لذا عمدتا سوال خود را برتمایلاتى است که مى توان براى تحقق نیافتن آنها دلایل متفاوتى ارائه داد.

یعنى عقلا عدم تحقق پاره اى از وعده ها، شعارها و آرمانها، به معنى ناتوانى یک رژیم سیاسى یا عدول از وعده ها نیست. همانطورى که بر اساس«ناکرده ها» نمى توان دست آوردهاى یک نظام سیاسى یا به تعبیر دیگر به «عمل کردها» ذهنى و در زمره آرمان ها و آرزوها و وعده هاست. اینکه چرا به بخشى از وعده ها عمل نشد و یا چرا پاره اى از آرمان ها تحقق پیدا نکرده خود یک موضوع تحقیق بوده اما از دایره مباحث این مقاله خارج است.

بنابراین آنهایى که عموما به عنوان مخالف، پرسشگر دست آوردهاى یک انقلاب اجتماعى و نظام سیاسى ناشى از این انقلاب هستند. تمایلى به تجزیه و تحلیل دست آوردها ندارند. اگر چه از دست آوردها سوال مى کنند اما اراده آنها عموما معطوف به آن اهدافى است که محقق نگردید، لذا از طریق چنین پرسش هایی، افکار عمومى و ذهنیت جامعه را به سمت نارسائی ها و مشکلات یک نظام هدایت مى کنند نه نقاط قوت و توانایی هاى یک نظام. ضد انقلابها، وابستگان به رژیم انقلابى متضرر شده، عموما در جرگه ى چنین پرسشگرانى هستند.

گروهى هستند که برخلاف گروه اول با طرح چنین پرسش هایى در پى مخالفت با یک نظام سیاسى نیستند آنها حقیقتا مى خواهند بدانند با یک نظام انقلابى چه تحولاتى در حوزه هاى عمومى اتفاق افتاده است. مخصوصا در دورانى که بحث از رشد و توسعه ى اقتصادی، سیاسى و فرهنگى بحث غالبى هست. چنین غالبى هست. چنین پرسشگرانى تمایل دارند تفاوت وضع موجود با وضع پیشین را درک کنند تا از برآیند این تفاوت، چشم اندازهاى آینده خود را براى زندگى کردن در تحت آموزه ها، برنامه ریزی ها و تصمیم گیری هاى چنین نظام ترسیم نمایند. پرسش گرانى که داراى چنین انگیزه هایى هستند عموما با عملکردها و دست آوردها سروکار دارند.

به اینکه چه باید مى کردیم و چرا نکردیم توجه ى چندانى ندارند. زیرا با منطقى که بر پرسش هاى آنها حاکم هست از طریق محاسبه هاى عقلى و منطقى و تطبیق شرایط ها و مقایسه ى آنچه حاکم هست از طریق محاسبه هاى عقلى و منطقى و تطبیق شرایط ها و مقایسه اى آنچه که بود با آنچه که انجام پذیرفت به راحتى امکان شناخت توانائی هایى یک نظام سیاسى براى آنها میسر خواهد گردید. بنابراین وقتى از دست آوردهاى یک نظام پرسش هایى مطرح مى شود باید متوجه باشیم که اراده ى چنین پرسش هایى معطوف به چیست. درکنار این گروه پرسشگرانى که طرح کردیم. گروه سومى را نیز مى توان تصور کرد که ازطرح چنین پرسش هایى بدنبال حب یا بغض هاى خود نیستند. آنها از موضع برآیند علمى توانائی ها و دست آوردهاى یک رژیم انقلابی، در جستجوى رسیدن به یک الگوى نظم سیاسى و سامان اجتماعى مطلوب و مناسب مى باشند. پرسش هاى چنین گروههایى عموما از منطق خاصى پیروى مى کند و پاسخ به این منطق نیز نمى تواند مبنى بر شعارها و لاف زنى هاى معمولى و یا داعیه هاى خطابه اى باشد.

صرفنظر از خاستگاه سوال، خود سوال فى نفسه یک سوال بنیادى و درست است. هیچ گروه حزب و جریانى نمى تواند به هر بهانه اى حق چنین سوالى را از جامعه سلب کند. همان طوریکه نمى توانند حق پاسخ به این سوال را از کارگزاران، هواداران و نظریه پردازان یک نظام سیاسى سلب کرد. اگر چه مقاله ى حاضر خوشایند پرسشگرانى که هدفى جزشبهه افکنى و فتنه انگیزى از طریق طرح پاره اى از سوالات ندارند. نخواهد بود اما براى دو گروه و جریان دیگر ممکن است مفید و قابل توجه باشد.

روش مقاله در پاسخ به این پرسش بنیادی، معطوف به جنبه هاى ایجاد حضور دین در حوزه هاى عمومى است و با جنبه هاى سلبى حضور دین در حوزه هاى عمومى که پاره اى ازمتفکران متمرکز در این جنبه ها هستند. میانه ى چندانى ندارند. در این مقاله به دنبال این هستیم که با توجه به یک جامعه ى آمارى مشخص که داراى باورها، گرایش ها، خواسته ها ، آرمان ها ، نیازها، استعدادها و امکانات هم سطحى مى باشند. پیامدهاى حاکمیت دو نظریه ى انقلابى و نظام هاى برآمده از این نظریه را به چالش کشیم. اگر چه این چالش، چالش منصفانه اى براى نظریه ى انقلاب اسلامى نیست، اما معتقدیم که اثرات حسن اراده ى جامعه و تامین نیازهاى فرآینده مردم و بهزیستى اجتماعى و توسعه ایران در طول حاکمیت دو دهه ى این نظام، توانایى پاسخ گویى و به چالش کشیدن الگوى توسعه سیاسی، اقتصادى و فرهنگى نهضت عدالتخانه و نظام مشروطه ى سلطنتى برآمده از این انقلاب را دارد. از طرف دیگر، معتقدیم، پرسش هایى مانند این که آیا دنیا و سیاست براى دین است و یا اینکه براى دنیا و سیاست است؟ سیاست وقتى صددرصد، دینى مى شود که هر گونه بحثى درباره توسعه به عنوان مصرف را کنار بگذاریم و این که اگر نهایت، توسعه باشد لاجرم دین، ابزارى مى شود و طبعا در مورد ابزارها با سهولت بیشترى مى توان تجدید نظر کرد تا در مورد غایات (حسین بشیریه، سیاسى در 1378، ص 61)

پرسشها انحرافى است و جامعه را از پرداختن به واقعیآت و محسوسات، مجربات و معقولات موجود باز مى دارد. پرسش ها به همان میزان ذهنى است که تصور شده روى کار آمدن دولت مطلقه ى رضاخان و حاکمیت سلسله ى پهلوى در ایران، جداى از فرآیند کارکرد و پیامدهاى نظام مشروطه و اندیشه ى مشروطه ى سلطنتى در ایران، قابل تحلیل مى باشد. مشروطه و اندیشه ى مشروطه ى سلطنتى در ایران، قابل تحلیل مى باشد. مشروطه به تعبیر عده اى ازمتفکرین تاریخ معاصر ایران، تکافوى ادله ى حاکمیت جریان غربگرایى یا تجدد طلبى تقلید گرا، در تاریخ ایران و محصول نهایى چنین گرایش هایى ذهنی، اگر افکار، اندیشه ها ، توانایى هاى خود را در تطبیق و مقایسه ى دستاوردهاى عینى این دو الگوى تجدد و ترقى در ایران معاصر هزینه مى کردند. نتایج چنین بررسی هایی، هم براى جامعه ى ایران مفید و هم براى نسل هاى آینده ملموس بود.

ذهنى بودن سطوح تحلیل چنین فرافکنى هایى را مى توان در تفکیک بین نیروهاى دولت مشروطه و نیروهاى دولت مطلقه در آثار پاره اى از این جریان ها مشاهده کرد.(1) دراین تفکیک، دولت رضاشاه و محمد رضا شاه جداى از دولت مشروطه، تحت عنوان دولت مطلقه مورد محاسبه قرار مى گیرند و فرضیه پردازان چنین دیدگاهى در مقابل دولت مطلقه یک دولت مشروطه نیز تصور مى کنند. اگر چه چنین تصوراتى در ذهن محل مناقشه نیست اما درعینات تاریخى ایران و جاهتى براى بررسى هاى علمى آن وجود ندارد. زیرا کسانى که کمترین اطلاعى از تاریخ معاصر این مرز و بوم داشته باشند مى دانند که رضا خان وسلسله پهلوى میراث باورها و اندیشه هاى روشنفکرانى است که بشریه تلاش مى کند آن هارا در زیر عنوان نیروهاى دولت مشروطه سازماندهى فکرى و سیاسى کند.

اگر این ساماندهى ساخته ى ذهن نیست. ارکان، عناصر، عوامل، نظریه پردازان و دستاوردهاى عینى چنین جریانى در حوزه هاى اندیشه، سیاست و فرهنگ چیست و کجاست؟ اگرچه تلاش دکتر بشیریه و رهروان افکار و اندیشه هاى وى در پاک کردن دامن با روشنفکران غرب گرا از آلودگی هاى عملکرد پنجاه ساله ى رژیم مشروطه ى سلطنتى پهلوى و بازسازى مجدد آنها در زیر عنوان نیروهاى دولت مشروطه (بشریه، 1378، ص 72) و جداکردن حساب هاى این نیروها از حسابهاى نیروهاى دولت مطلقه خوشایند مخالفان حکومت دینى در ایران است اما عقلانیت ایجاب مى کند که براى دورى از برچسب ذهن گرایی، برخورد سطحى با تاریخ و فقدان شان علمى در ارکان چنین نظریه هایى دستاوردهاى پهلوی، اشراف، خوانین، نخبگان سیاسى و روشنفکران، احزاب و نهادهاى اجتماعی، گروه هاى پارلمانی، طبقات متوسط شهری، مراکز تحقیقاتى و آموزشى و سایر نیروهاى اجتماعى که مى تواند خاستگاه ظهور و رشد نیروهاى به اصطلاح دولت مشروطه باشد در دوره ى پنجاه ساله ى حکومت پهلوى آنچنان با سیاست هاى دولت مشروطه رضا شاه و محمد رضا شاه هم ساز هستند که جایى براى ذهنیت هاى دیگر باقى نمى گذارد.

مباحث اجمالى مذکور نشان مى دهد که پرسش انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى براى ایران چه کرد؟ صرفنظر از خاستگاه پرسش، به خودى خود یک پاسخ کلیدى است . این پاسخ وقتى معرفت آور خواهد بود که در یک نسبت مقایسه اى و تطبیقى مطرح گردد. یعنى دو الگوى مشابه در یک شرایط، امکانات، استعدادها، باورها، ارزش ها و آرمان هاى شبیه به هم مورد مقایسه قرار گیرد. بنابر این پاسخ تنها به پرسش هاى مورد نظر اگر چه ممکن است روشنگر باشد اما معرفت آور نیست. معرفت آورى پاسخ در آنجایى است که به خواننده معیارى براى تشخیص و تطبیق داشته باشد. تا وقتى که این معیار وجود نداشته باشد، پاسخ ها نیز آن چنان که باید موثر نبوده و حتى ممکن است ذهنى تلقى شود از دیدگاه این مقاله، بهترین معیارى که مى تواند حقانیت پاسخ هاى جمهورى اسلامى را به سوال مذکور نشان دهد یک بررسى علمى تطبیقى و مقایسه اى است.

زیرا همانطوریکه اکثر محققین مى گویند، تجزیه و تحلیل مقایسه اى یا تطبیقی، چشم انداز گسترده اى براى تشریح و درک فرآیندهاى تحولات سیاسى و اجتماعى فراهم مى سازد. کسانى که در اثبات نظریات خود على الخصوص و حوزه مباحث کمی، از روش مقایسه اى استفاده مى کنند نه تنها مجهز به ابزار نیرومند اندیشه و تحلیل مى گردند بلکه مى توانند با این روش مخاطبان خود را مجاب یا اقناع نمایند. «الکسى دو توکویل» متفکر بزرگ انقلاب فرانسه بدرستى گفته است که بدون مقایسه کردن، ذهن قادر به پیشرفت نیست. چون دگرگونی، تحول، ترقی، تجدد و تکامل و مفاهیمى شبیه به این وقتى قابل درک هستند که در نسبت با چیزى سنجیده و مقایسه شود.

هیچ پدیده اى به خودى خود در نسبت با خودش، پیشرفته، متکامل یا عقب مانده نیست. همه ى این مفاهیم در یک نسبت تطبیقى و مقایسه اى قابل درک هستند، اگر گفته مى شود فردى گروهی، جریانى یا جامعه اى پیشرفته یا عقب مانده است، این داورى بر اساس یک معیارى صورت مى گیرد. تا آن معیار در دست ما نباشد چگونه مى توانیم بحث از پیشرفت یا عقب رفت داشته باشیم. با این توصیف، مقایسه و تطبیق به تعبیر «گابریل آلموند» ،جایگاهى محورى در اندیشه ى بشرى دارد و هسته روش شناختی، روش علمى نیز به شمار مى رود. (آلموند و دیگران، 1377، .....ص 3).حتى براى سنجش یک پدیده نسبت به خودش بایدبه فرآیند تاریخى آن پدیده توجه کرد. یعنى باید براى سنجش یک پدیده نسبتى تحقق پیدا کند.

بنابر این اگر قرار است به این سوال پاسخ داده شود که انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى براى مردم ایران چه کرده؟ و اگر قرار است این پاسخ به دور از شعارها و لافزنى هاى سیاسى باشد باید آثار و دستاوردهاى آنرا دید و لمس کرد. لمس کردن این آثار و سنجش مبتنى برخوب و بد بودن آن نسبت به گذشته یا سایر داوریهاى ارزشی، فقط از طریقت طبیق و مقایسه ممکن است و لاغیر. براى این تطبیق و مقایسه روش هاى متفاوتى وجود دارد. عده اى ممکن است معتقد باشند که براى داورى عملکرد انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى باید کشورهاى پیشرفته اى چون آمریکا و اروپا را معیار و میزان سنجش قرار دهیم. عده اى دیگر ممکن است دستاوردهاى انقلاب اسلامى را در نسبت با دستاوردهاى سایر انقلابات مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند. پاره اى از متفکرین ممکن است این چنین دستاوردهایى را در نسبت با کشورهاى همسطح مورد تطبیق، مقایسه و داورى قرار دهند.

هر کدام از این روشها از جنبه علمى مورد تردید و انکار نیستند و هر متفکرى حق دارد براى داورهاى علمى خود روش مورد پسندش را انتخاب کند اما باید دید که در حوزه هاى دیگر گونه هاى سیاسی، اجتماعى و اقتصادى منطق کدام روش مفید، موثر و علمى است. از دیدگاه ما بهترین ملاک داورى براى سنجش سطح دگرگونیهاى جمهورى اسلامى و دستاوردهاى انقلاب اسلامی، مقایسه و تطبیق وضع کنونى ایران نسبت به دوره نظام مشروطه است. یعنى اگر مى خواهیم به یک داورى ملموس، عینى و علمى برسیم نمى توانیم جمهورى اسلامى را با دوره ى صفویه یا حتى نظام قاجاریه مقایسه کنیم همانطوریکه مقایسه و تطبیق دستاوردهاى جمهورى اسلامى با دستاوردهاى سایر انقلابات جهان و رژیم هاى انقلابى نیز ذهنى است. زیرا زمینه ها، شرایط، خاستگاه هاى اقتصادی، اجتماعى و فرهنگى هیچ کدام از این انقلابات و نظام هاى سیاسى حاکم بر آنها، منطبق با شرایط ایران نیست. به صرف وجود یک سلسله علائم مشابه که نمى توان دو حوزه ى اجتماعی، سیاسى متفاوت را با هم تطبیق کرد و بعد نتیجه ى علمى گرفت. همان طوری که حتى نمى توان براى دستیابى به یک سنجش علمى و منطقی، انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى را با کشورهاى مشابه و همسایه ها سنجید و داورى کرد. به اعتقاد ما عینى ترین، علمى ترین و منطقى ترین مقایسه و تطبیق، مقایسه رژیم نهضت مشروطه با رژیم انقلاب اسلامى است. براى این ادعا دلایل مختلفى وجود دارد که مهمترین آن ها مى توانند دلایل زیر باشد:

1- هر دو دگرگونى در بستر سیاسى و اجتماعى ایران اتفاق افتاد.
2- هر دو دگرگونى در بستر باورها، اعتقادات و ارزش هاى مشابه شکل گرفت.
3- هر دو دگرگونى خاستگاه تمایلات مردمى بود که به هر دلیلى از نظم موجود راضى نبوده و بدنبال تاسیس نظم مطلوب بودند.
4- نظام مشروطه سلطنتى و نظام جمهورى اسلامى ماحصل دو حرکت بزرگ اجتماعى در ایران بودند. اگز چه سطوح اثرات این دو حرکت همسطح نیستند .
5- نظام هاى برآمده از این دو انقلاب دو الگوى متفاوت براى رشد و توسعه ایران مطرح کردند.

با تفاصیل مذکور و سایر دلایلى که مى توان براى علمى بودن این مقایسه و تطبیق ارائه داد و ما براى پرهیز از اطاله ى کلام از ذکر آنها خوددارى مى کنیم. معتقدیم که این دو الگوى توسعه و رشد و دو معیار عینى براى چنین سنجشى اگر چه عاقلانه و منطقى باشد اما عادلانه نیست. زیرا گستره ى زمانى عملکرد الگوى رشد و توسعه مشروطه با گستره زمانى عملکرد الگوى رشد و توسعه جمهورى اسلامى یکسان نیست. تاریخ مشروطه در ایران به پایان رسیده است و ما یک محدوده زمانى عینی (حدود هفتاد سال) براى سنجش دستاوردهاى این نظام در دست داریم در حالی که جمهورى اسلامى یک جمهورى مستقر است هنوز بیست سال از عمر او نگذشته است. آیا سنجش دستاوردها و عملکردهاى یک الگویى که هفتاد سال حاکمیت داشته با الگویى که فقط یک سوم این دوره را در اختیار داشته است عادلانه است؟ اگر این اشکال علمى و منطقى را در کنار سایر موانع و مشکلاتى که براى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى وجود داشته و دارد ولى هیچگاه براى انقلاب عدالتخانه و نظام مشروطه ى سلطنتى وجود نداشته است قرار دهیم، خواهیم دید که ادعاى جمهورى اسلامی در اعتراض حقانیت چنین تطبیق و مقایسه اى انصافاً ، علماً و منطقاً ادعاى درستى است. با این توصیف به نظر مى رسد جمهورى اسلامى علیرغم این تفاوت زمانى گسترده و فرصت اندکى در دست داشته است شجاعت خودنمایى با تمامى دستاوردهاى هفتاد و اندى ساله نظام مشروطه ى سلطنتى را در ایران واداشته باشد. براى اینکه هر چه بیشتر عمق غیر عادلانه بودن این تطبیق را درک کنیم در کنار همساز نبودن فرصت هاى زمانى اى که در اختیار این دو الگوى رشد و توسعه بود، به عوامل دیگرى که مى تواند تفاوت این تطبیق و شرایط نامساوى آنها را نشان دهد اشاره خواهیم کرد:

1-حمایت سیاسى و نظامى قدرتهاى خارجی:

نظام مشروطه ى سلطنتى در ایران از بدو تاسیس تا روز فروپاشى مطلقا تحت حمایت قدرت هاى خارجى و در راس آن انگلیس و آمریکا و بطور کلى اروپا قرار داشت. ارکان این رژیم هیچگاه به چالش کشیده نشد. ابر قدرت هاى سیاسى و اقتصادى دوران، تا آخرین روزفروپاشى پشتوانه هاى سیاسى و امنیتى رژیم مشروطه در ایران بودند. در حالی که تاریخ نشان مى دهد که جمهورى اسلامى به طور کلى جز تکیه بر قدرت مردمى و نیروهاى داخلى از پشتیبانى هیچکدام از ابرقدرت هاى دوران برخوردار نبوده و به انحاء مختلف نیز باابقاى این رژیم در ایران مقابله و مبارزه شد و بر روى ساقط کردن آن سیاست هاى متفاوتى اجرا گردید که تحریم اقتصادی، ایجاد بحران هویت، جنگ تحمیلی، تهاجم فرهنگی، راه اندازى گروه هاى کودتا و ایجاد گروههاى تروریستى براى کشتار مردم و سران این نظام ، کمترین آن سیاست ها بود.

2-تحمیل جنگ خانمان سوز:

نظام مشروطه سلطنتى از بدو تاسیس هیچگاه بطور گسترده درگیر یک جنگ طولانى خانمان سوزنگردید. در حالی که بر نظام جمهورى اسلامى از همان ابتداى تاسیس، جنگى را تحمیل کردند که بخش اعظمى از منابع ملی، بنیادهاى اقتصادی، زیرساختهاى اجتماعى و در راس همه ى آنها نیروهاى انسانى کارآمد، متفکر و مفید را از این نظام گرفتند. در زیرساختهاى سیاسی، اقتصادى و اجتماعى ایران، میلیاردها ریال خسارت جنگى را تحمیل کردند که بازسازى همین خسارت ها صرفنظر از خسارتهاى عظیم انسانى در جمهورى اسلامى به تنهایى ممکن است با تمام دوران سازندگى رژیم مشروطه سلطنتى برابرى کند.

3-کارکرد انواع الگوهاىتوسعه:

در نظام مشروطه سلطنتى تمامى الگوهاى توسعه و رشد غربى بوسیله نخبگان این رژیم (که در ایران معروف به جریان روشنفکراى شده اند) و با حمایت و پشتوانه فکرى و علمى نخبگان سیاسى و اقتصادى غرب پیاده گردید و دستاوردهاى آن نیز مشخص است. به عبارت دیگر ایران که یکى از کشورهایى بوده که در دوره حاکمیت رژیم مشروطه سلطنتى تا آخرین روزفروپاشى میدان آزمون و آزمایش هاى الگوهاى متفاوت رشد و توسعه غربى براى کشورهاى در حال توسعه بود. در حالیکه در نظام جمهورى اسلامى با توجه به شرایط جنگى و با توجهبه دیدگاه کشورهاى پیشرفته جایى براى آزمون این الگوها وجود نداشت بنابراین اگر پیشرفت و رشدى در این دوره ملاحظه کردیم باید متوجه باشیم که این رشد و پیشرفت برخاسته از افکار، اندیشه ها ، عملکردهاى نخبگان بومى است نه همیارى و برنامه ریزى و حمایت هاى غربی.

4-نسبت جمعیتی:

دستاوردهاى هفتاد و اندى ساله ى رژیم مشروطه سلطنتى با توجه به رشد و تناسب جمعیتى بین 20 تا30 میلیون نفر محاسبه مى شود در حالیکه دستاوردهاى بیست و پنج میلیون ساله ى جمهورى اسلامى را باید با تناسب رشد جمعیتى 30 تا 70 میلیون نفر محاسبه کرد. باید دید دستاورد الگوى رشد و توسعه ى رژیم مشروطه در هفتاد سال براى سى میلیون نفر با توجه به شرایط جهانى و میزان درآمدها و هزینه ها چقدر بوده و همین موضوع در رژیم جمهورى اسلامى در طول بیست و پنج سال براى هفتاد میلیون نفر چه بوده است؟!

5-نسبت منابع و درآمدها:

میزان تولید نفت و درآمدهاى حاصل از آن با توجه به حجم جمعیت در طول حاکمیت رژیم مشروطه سلطنتى با همین معیار در طول حاکمیت جمهورى اسلامى یکى دیگر از معیارهاى مهم سنجش این دو الگوى رشد و توسعه است، بعبارت دیگر اگر دستاوردى براى جمهورى اسلامى اثبات شد باید توجه داشته باشیم که این موفقیت ها با توجه به ذخایر ثابت نفتی، میزان تولید، میزان درآمد و سایر نوسانات مربوطه در طول این بیست و پنج سال (صرفنظر از هزینه و خسارتهاى جنگی) در مقابل دستاوردهاى آن هفتاد سال، با شرایط مربوط بوده است. در کنار موارد مذکور مى توان علل و عوامل دیگرى را نیز مرود بحث و بررسى قرارداد که بطور کلى این علل و عوامل حقانیت جمهورى اسلامى را در غیر عادلانه خواندن چنین مقایسه اى مورد تأیید قرار مى دهد. اما با همه ى این مباحث باز هم پیروان جمهورى اسلامى و نظریه پردازان رشد و توسعه ى این رژیم مشروطه ى را در طول حاکمیت هفتاد و اندى ساله خود با دستاوردهاى جمهورى اسلامى در طول همین مدت کوتاه، بدون محاسبه ى خسارات جنگى و هزینه مادى بازسازى مناطق جنگى و سایر تأسیسات خسارت دیده دارند.

نظریه پردازان جمهورى اسلامى و متفکران وابسته به آن معتقدند که جریان غربگرایى و روشنفکرى وابسته به این جریان در طول حاکمیت مطلق دویست ساله ى خود (از بعد ازجنگهاى ایران و روس تا فروپاشى رژیم پهلوی) بر ارکان تصمیم گیریهاى سیاسی، اقتصادی، فرهنگى و اجتماعى (بصورت مستقیم و غیر مستقیم) و اجراى انواع و اقسام مدلهاى توسعه در ایران عصر مشروطیت و بهره گیرى از حمایت هاى فکری، سیاسى و اقتصادى غرب، به نظر نمى رسد که یک دهم آنچه که جمهورى اسلامى در طول دوران حاکمیت بیست و پنج ساله ى خود براى مردم ایران به ارمغان آورده است بازده داشته باشد.(2) از طرف دیگر غربگرایان و روشنفکران وابسته به این جریان در داخل و خارج مدعى هستند که اندیشه ها و نظریه هاى اسلامی-انقلابى موجود توان علمى و عملى آن را ندارد که حیاتى ترین نیاز جامعه ى ما، یعنى سازگار کردن آن را با مقتضیات عصر جدید، رفع کند و نوعى دولت دینى جدید برپا دارند که بتواند استقلال و هویت ملى را پاس بدارد و در عین حال عقب ماندگى هاى ملى را جبران کند و جامعه اى آزاد و پیشرفته و برخوردار ازحقوق فردى و اجتماعى بسازد (ناصر ایرانی، 1378، ص 18) براى اثبات صحت و سقم این دو ادعا، علمى ترین و منطقى ترین روش تطبیق و مقایسه است. در این مقاله همه دستاوردهاى انقلاب مشروطیت را با بخشى از دستاوردهاى این دو انقلاب بزرگ به نوعى مقایسه دو الگوى تجدد طلبى نیز مى باشد.

الگویى که بعد از جنگ هاى ایران و روس حیات فکری، سیاسى و فرهنگى خود را در ایران آغاز کرد و از همان ابتدا شعار تعطیلى عقل ایرانى و تقلید از فرنگستان (و بعدا ًغرب) را ترویج کرد. آرمانهاى این جریان با حاکمیت رژیم مشروطه بر دستاوردهاى انقلاب بزرگ عدالتخانه، به نتایج مشخصى براى تحولات سیاسی، اقتصادى ایران معاصر رسید. نتایجى که محصول افکار، برنامه ها، اندیشه ها، روش ها و الگوهاى جریان تجددطلبى غربگرا در ایران بود. این جریان اگر نگوئیم در حدود یک صد واندى سال، لیکن با قاطعیت مى توانیم ادعا کنیم هفتاد و اندى سال بر ساختار سیاسی، اقتصادى و فرهنگی، ایران سلطه ى مطلقه داشته و فرصت کافى براى اجراى طرح هاى توسعه خود به منظور رسانیدن ایران به دروازه هاى تجدد و ترقى داشتند. الگویى که اگر حیات فکرى آن همپاى حیات جریان اول از بعد جنگ هاى ایران و روس آغازشد اما انقلاب اسلامى ایران بستر مناسب را براى اجراى طرحهاى عملى این الگو فراهم ساخت و اکنون در این مقاله در پى پاسخ به شعارها و عملکردهاى این الگو هستیم.

سطح تحلیل دستاوردهاى نهضت مشروطه و انقلاب اسلامى در چشم اندازهاى به توسعه:

وقتى از سطح تحلیل در چشم اندازهاى توسعه بحث مى کنیم. بدنبال این نیستیم که بررسى هاى مقایسه اى خود را پیرامون دستاوردهاى نهضت مشروطه و انقلاب اسلامى با نشان دادن نرخ رشد تولید ناخالص ملی، درآمد سرانه و سایر شاخص هاى کمى محدود کنیم زیرا مباحث اولیه ى توسعه به ما مى آموزد که شاخص کمى تحولات اقتصادى مانند بالاروى نرخ رشد تولید ناخالص ملی، درآمد سرانه، در یک دوره معین معیار مطمئنى نیست. توسعه پدیده اى عام تر از رشد اقتصادى است و نه تنها جنبه هاى کمى بلکه جهت هاى کیفى یک جامعه را نیز در بر مى گیرد.

اگر چه شاخص هایى نظیر فقر، بیکاری، نابرابری، حداقل تغذیه، کمبود مسکن، آموزش ناقص و امثال ذالک در بحث توسعه، معیارهاى داورى هستند اما از آنجایى که این معیارها عموماً مبتنى بر اطلاعات و آمار دقیق و مطمئنى نیستند نمى توانند به عنوان معیارها یا شاخص هاى قابل اطمینان باشند. به اعتقاد نظریه پردازان توسعه، حتى برآورد درآمد سرانه نیز به عنوان شاخص اصلى توسعه اگر چه مورد توجه و اعتماد پارهاى از اقتصاد دانان است. اما این شاخص نیز تحت تاثیر همان عیب نیز مى باشد. یعنى شاخص هاى کمى اقتصادى اگر چه ممکن است مفهوم رشد را در یک کشور نشان دهد اما به خودى خود به معنى توسعه ى جامعه نیست.

مى گویند توسعه یک پدیده عینى است و برخلاف رشد، امرى پیچیده و چند بعدى مى باشد که به سادگى نمى تواند از طریق شاخص هایى نظیر درآمد سرانه، ازدیاد پس انداز، سرمایه گذاری، انتقال تکنولوژى پیشرفته از جوامع صنعتى و غیره اندازه گیرى شود. چرا که در مفهوم توسعه علاوه بر بهبود شرایط اقتصادى و ترقى سطح تکنولوژی، ازدیاد ثروت ملى و سایر شاخص هاى کمى باید تغییرات اساسى کیفى و ساخت اجتماعی، سیاسى وفرهنگى نیز پدید آید. در توسعه، علاوه بر زمینه هاى اقتصادی، سیستم اجتماعی، سامان سیاسى و رفتارهاى انسانى نیز متحول مى شود و جامعه به سوى یک زندگى انسانى تر ارتقاء پیدا مى کند. بر همین اساس وقتى بحث از توسعه در یک جامعه اى مى شود، عموماً سه جزء از جامعه مورد توجه قرار مى گیرد.

1- اقتصادى
2- سیاسى
3- فرهنگى

در حوزه توسعه ى اقتصادی، دگرگونى اقتصاد از یک اقتصاد معیشتى روستایى و منطقه اى به یک اقتصاد عقلانی، تجاری، شهرى و ملى همراه با ایجاد نهادهاى مناسب براى مقطعی، رسیدن به اهداف مطلوب نوسازى از قبیل افزایش بازدهى تولید، ایجاد برابری هاى اقتصادى و اجتماعی، کسب دانش و فنون و مهارت تازه، بهبود وضع نهادها، رسیدن به یک سیستم هماهنگ و موزون و بالاخره نمایان ساختن سطح علم و فنون در جامعه و گسترش ظرفیت هاى تولیدى و مباحثى شبیه به این ها مطرح مى باشد. در حوزه توسعه سیاسی مباحثى چون مردم سالاری، برابری، ثبات، مشروعیت، مشارکت،بسیج، نهادى کردن، قابلیت، هویت، نفوذ، توزیع، همبستگی، عقلانى کردن، امنیت، رفاه،عدالت و آزادى در سرلوحه ى مباحث قرار مى گیرد. در توسعه فرهنگى نیز مباحث متنوعى از تحولات معنوی، فکری، هنری، شیوه هاى خاص زندگی، آداب ، رسوم، عادات، مراسم ها و مناسک، شعر، ادبیات ، ارتباطات، هنجارها،باورها، اعتقادات، گرایش ها، بینش ها و امثال ذالک مطح هست. بنابراین مى بینیم که مبحث توسعه فرهنگى اثرات قابل توجهى در سطوح مباحث دیگر توسعه نیز خواهد داشت.

با توجه به معیارهاى مذکور، سطوح مقایسه ى دو الگوى تجدد و ترقى نهضت مشروطه و انقلاب اسلامى جهت مشخص بخود مى گیرد. همانطوری که گفته شد بررسى هاى ما مبتنى برآرمان هاى الگوى توسعه نیست. بلکه دستاوردهاى عینى این دو الگو در مسیر توسعه است. آرمان ها هیچگاه مطلقاً در حیات اجتماعى بشر تحقق پیدا نخواهند کرد. زیرا تحقق مطلق آرمانها، یعنى پایان تجربه و پایان تجربه یعنى پایان تاریخ، «اتوپیا» پردازان، معتقد به پایان آرمان ها، یعنى پایان تجربه و پایان تجربه هستند.

ادامه دارد...


منابع:
- یوسف نراقی، توسعه و کشورهاى توسعه نیافته، مطالعه تحلیلى از جنبه هاى نظرى – تاریخى توسعه نیافتگی، شرکت سهامى انتشار، تهران، 1373، چاپ دوم
- یان روکس برو، جامعه شناسى توسعه، بررسى نظریه هاى توسعه نیافتگی، ترجمه مصطفى ازکیا، نشر توسعه، تهران، 1370 – ایضاً ترجمه ى دیگر این کتاب، رایان روکس بروف،نظریه هاى توسعه نیافتگی، ترجمه على هاشمى گیلانی، نشر سفیر، تهران، 1369
- جون رابینسون، جنبه هایى از توسعه و توسعه نیافتگی، ترجمه حسن گلریز، نشر نی،تهران، 1365
- کیومرث پریان، جهان سوم و توسعه یافتگى و نیافتگی، انتشارات توس، تهران، 1357
- مایکل تودارو، توسعه اقتصادى در جهان سوم (2 جلد)، ترجمه غلامعلى فرجادی، نشرسامان برنامه و بودجه، مرکز مدارک اقتصادی- اجتماعى و انتشارات، تهران، 1368- چاپچهارم
- الگوهاى نظرى در اقتصاد توسعه (دیدگاه هاى کلاسیک، انتقادات و واکنش هاى متاخر)،ویراستار، راجانى کانث، ترجمه غلامرضا آزاد (ارمکی)، نشر دیدار، تهران، 1374
- عبدالله جیروند، توسعه اقتصادى «مجموعه عقاید» انتشارات مولوی، تهران، 1366
- احمد سیف، اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، نشر چشمه، 1373
- حمید میرزاده، سید شمس الدین حسینی، آمار سخن مى گوید، بى نا، تهران، 1378، چاپدوم
- گابریل ا. آلمومد ودیگران، چارچوبى نظرى براى بررسى سیاست تطبیقی، ترجمه علیرضاطیب، انتشارات مرکز آموزش مدیریت دولتی، تهران، 1377، چاپ دوم
- رونالد چلیکوت، نظریه هاى سیاست مقایسه ای، ترجمه وحید بزرگى و علیرضا طیب،موسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران، 1377
- لوسین دبلیو پاى و دیگران، بحران ها و توالى ها در توسعه سیاسی، ترجمه غلامرضاخواجه سروی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1380
- مایرون وانیرو دیگران، درک توسعه سیاسی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، تهران، 1379
- مایرون وانیرو دیگران، نوسازى جامعه، چند گفتار در شناخت دینامیسم رشد، ترجمه رحمت الله مقدم مراغه ای، شرکت سهامى کتاب هاى جیبی، تهران، 1353، چاپ دوم
- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی، ابراهیم فتاحی،نشرنی، تهران، 1377، چاپ دوم
- نیکى آرکدی، نتایج انقلاب ایران، ترجمه مهدى حقیقت خواه، انتشارات ققنوس، تهران،1383
- ابراهیم فیوضات، دولت در عصر پهلوی، انتشارات چاپخش ، تهران، 1357
- محمد على همایون کاتوزیان ، اقتصاد سیاسى ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمد رضا نفیسی، کامبیز عزیزی، نشرمرکز، تهران،1377، چاپ ششم
- منصور معدل، طبقه، سیاست و ایدئولوژى در انقلاب ایران، ترجمه محمد سالار کسرایی،نشر مرکز بازشناسى اسلام و ایران، تهران، 1382
- محسن میلانی، شکل گیرى انقلاب اسلامى از سلطنت پهلوى تا جمهورى اسلامی، ترجمه مجتبى عطازاده، انتشارات گام نو، تهران، 138- ناصر ایرانی، جامعه و روشنفکراندینی، به بهانه کتاب پس از دوم خرداد، نگاهى جامعه شناختى به جنبش مدنى ایران،حمید رضا جلایى پور، نشر مرکز، تهران، 1378
- حسین بشیریه، جامعه مدنى و توسعه سیاسى در ایران، گفتارهایى در جامعه شناسى سیاسی، موسسه نشر علوم نوین، تهران، 1378 .

پاورقى :
1- براى مطالعه پیرامون مسئله ر.ک 25 گفتار پیرامون انقلاب اسلامى زیر نظر على دارایى نشر هماهنگ،تهران، 1382 و همچنین کتاب 92 دستاورد انقلاب اسلامى ایران با نگرش بر دیدگاه هاىامام خمینى و رهبر معظم انقلاب اسلامی، معاونت فرهنگى ستاد مشترک سپاه – اداره تبلیغات، تهران، 1382 چاپ دوم، اولین گزارش ملى توسعه جمهورى اسلامى ایران(1378)سازمان برنامه و بودجه و سازمان ملل متحد تهران، 1378

منبع: سایت دستاوردهای انقلاب اسلامی

 

امروز دیگر همه باور دارند که سخت افزارهای جنگی در معادلات جهانی تعیین کننده نیستند و این قدرت نرم افزار و تفکر و علم است که تعیین کننده معادلات مختلف جهانی است. انقلاب اسلامی ایران و بعد از آن هشت سال دفاع مقدس به خوبی به همه جهانیان نشان داد که تغییر نگرش انسان ها از خود و داشتن هدف الهی در زندگی بدون داشتن سخت افزارهای پیچیده چگونه میتواند ابرقدرت ها را به زانو در بیاورد . تا جایی که در معادلات سیاسی - نظامی پیروزی حزب الله لبنان بر ارتش تمام مسلح صهیونیسم نشان از قدرت فکری حاکم بر ارتش حزب الله داشت .

انقلاب اسلامی ایران شروعی از نو زایی جهان اسلام بود که تلقی مسلمانان را از خود در دنیای کنونی با پیشرفت های عظیم غربی ها تغییر داد. این انقلاب در مدتی کوتاه توانست کشوری تمام وابسته به دولت های غربی را بر روی پاهای خود استوار کند و به استقلال علمی و فکری و تجهیزاتی برساند. ایران که کشوری وابسته به متخصصان غربی بود اکنون خود مولد و سازنده و اختراع کننده ابزارهای مختلف و گسترش دهنده علوم در بخش های حساس شده است که دست آورد عظیم بخشی از این پیشرفت کشف های عظیم جوانان این سرزمین در علوم هسته ای و دسترسی به علوم مختلف پزشکی از آن نمونه است .

پیشرفت های عظیم ایران بعد از انقلاب اسلامی بسیاری از مسلمانان را به فکر علت های این پیشرفت ها انداخته است که باعث بیداری مسلمانان در جهان اسلام گشته است و روحیه خود باوری را دوباره به جهان اسلام برگردانده است . امروز دیگر بمب‌های هسته‌ای، شیمیایی و میکروبی جوابگو نیست و عامل تغییر در جهان به شمار نمی رود . بمب انقلاب اسلامی ایران سه دهه پیش منفجر شد. انفجاری عظیم در دل ملت‌ها که دنیا را تکان داد. امروزه مرکز این تفکر نرم افزاری قوی در جهان، قم است. البته شهر قم در عرصه‌های گوناگونی فعالیت‌ دارد؛ ولی عرصه نرم افزاری و تولید علم آن نمایان تر است.

مردم ایران به خوبی به یاد دارند که شهر قم قبل از انقلاب یکی از محروم ترین شهرهای ایران به شمار می رفت، اما اکنون مجهز به پیشرفته ترین تجهیزات علمی و پژوهشی و ارتباطی است و انواع نرم افزارهای اسلامی و افکار نو اسلامی و راه کارهای دینی برای مسلمانان جهان در همین شهر تولید و در تمام دنیا منتشر می شود. امروز برای همه مشخص است که در بین اندیشه های مختلف، اندیشه شیعی تنها عامل مبارزه با استکبار و استثمار در جهان است و تا کنون توانسته است در برابر ماشین های جنگی عظیم صهیونیسم ایستادگی کرده و آن ها را به عقب نشینی وا دارد. امروز که سخن از وحدت مسلمانان و بیداری جهان اسلام به میان می آید ریشه این تحولات را باید در انقلاب اسلامی ایران جست که شکل تازه ای از زندگی سیاسی و علمی را به جهانیان معرفی کرد.

منبع: سایت دستاوردهای انقلاب اسلامی

 


کشور با عظمت ایران چه پس از ظهور اسلام چه قبل از آن برپایه فرهنگ و سیاست علم و دانش و فنون استوار بوده و تاریخ گواه و شاهد آن است. این پویایی علی و تمدن درخشان علاوه برهمسایگان تا اقصی نقاط عالم گسترش یافته است. کلمه ایران در طول تاریخ تداعی‌کننده یک فرهنگ و تمدن است و این فرهنگ و تمدن قبل از آنکه با کلمه ایران مانوس باشد با کلمه فارسی هماهنگی دارد و این بدین لحاظ است که تاریخ این سرزمین به تاریخ و تمدن فارسی معروف شده است و این خود از دلایلی است که تمدن ایرانی را مرزهای ایرانی ایجاد نکرده است بلکه آن واقعیتی خلاق و مستمر است که از دوران باستان علیرغم همه فرازونشیب‌ها وجود داشته است. استثنایی بودن تمدن ایران به خاطر پیوند آن با ملت ایران است و این پیوند همیشه بوده و تاکنون ادامه دارد و باعث شده است که میراث گذشته واقعیتی زنده باشد.

موقعیت خاص جغرافیایی ایران و نیز ویژگی‌های روانی و اجتماعی ایرانیان باعث شد تحت‌تأثیر فرهنگ و افکار مختلف قرار گیرند؛ از جمله افکار عرفانی فلسفی هند و یونان باستان، و از همه مهمتر اسلام مورد استقبال ایران و ایرانی قرار گرفت. ایران به عنوان یک کشور آسیایی ارتباطی مداوم و وسیع با بخش‌های متمدن اروپایی و مصر داشته است. فرهنگ و تمدن اسلامی اگر به زبان عربی بودنش، عربی نامیده می‌شد توسط ایرانیان شکوفا شد. پشتوانه غنی فرهنگ و اندیشه ملت ایران و اعتقاد راسخش به دین اسلام و میل به فداکاری‌اش در راه اعتدال آنان را در استخدام پی افکندن تمدن اسلامی واداشت.

فرهنگ و تمدن ایرانی همواره موجودیتی پویا، بالنده و سیال بود و در عین حال از هویت و کلیتی که بدان تشخص و تمایز می‌بخشیده، برخوردار بوده است و اگر بخواهیم از منظر علمی روند اندیشه و علم را در فرهنگ ایران و ایرانی جویا شویم، سنت علمی حاکم برآن است که موجب تمایز و خاص بودن آن از دیگران است. آنچه فارابی و خوارزمی را یک اندیشمند ایرانی قلمداد می‌کند شاخصه‌های معرفتی است که آنان بدان تعلق دارند. نیز آنچه که زکریای رازی را به عنوان اندیشمند «پارسی» می‌شناساند تنها تعلق وی به سرزمین ایران نبوده است. رازی به عربی می‌نوشته، چنانکه بسیاری دیگر از متفکران آن عصر از این زبان به عنوان نمادی برای بیان اندیشه‌هایشان استفاده می‌کرده‌اند.

اما رازی از آن رو یک دانشمند ایرانی است که به رشته سنتهای پویا و متحول که در آن هویتی «ایرانی» توانیم ساخت تعلق داشته است. مردانی چون سلمان فارسی، محمدبن زکریای رازی، ابن‌بابویه، شیخ صدوق؛ ابوریحان بیرونی، فارابی، خوارزمی، ابن‌مسکویه، ابوسعید ابوالخیر، خواجه عبدالله انصاری،‌ ابوعلی سینا، محمدبن جریر طبری، ابوحامد غزالی، شهاب‌الدین سهروردی، خواجه نصیر طوسی، امام فخر رازی، صدرای شیرازی، و معاصرترین ایشان علامه طباطبایی و بنیانگذار انقلاب اسلامی(ره) در زندگی و تفکر بشر تأثیری بس عظیم نهاده‌اند.

سلمان فارسی به عنوان یک روشنفکر ایرانی که از ناروایی‌ها و مظالم قدرت مخرب مغان و روحانیون زرتشت که آیین زرتشت را تحریف کرده و به صورت سلاحی علیه مردم و به سود طبقات برتر بکار می‌بردند به جان آمده و آیین مزدک را پذیرفته است، بعد از قتل مزدک ناگزیر از زادگاه خویش می‌گریزد و بعد از سالها دربه‌دری در فلسطین و سوریه و بین‌النهرین به مکه می‌رود و با پیامبر اسلام آشنا می‌شود. پیامبر(ص) در شأن و شوکت و مقام علمی و درستی و حقیقت‌جویی سلمان پارسی می‌فرماید: «هرگاه دانش و معرفت معلق در ثریا باشد مردانی از مردم پارسی بدان دست یابند.»

محمد زکریای رازی پزشک و محقق، کیمیاگر شهیر ایران در قرن سوم هجری که کتاب «الحاوی» او به عنوان دایرهًْ المعارف حلبی، ثمره آزمایشهای شخصی اوست. ابوریحان بیرونی بزرگترین دانشمند نجوم و ریاضی یکی از فضلای ایران است. زبان سریانی و یونانی را برای مطالعه کتابهای یونانی فراگرفت و در هند سانسکریت آموخت و کتاب «آثار الباقیه و تحقیق ماللهند و قانون مسعودی» از آثار او در علم و معرفت مشهور است. خوارزمی دانشمند بزرگ ریاضی و نخستین پایه‌گذار اصول جبر از علمای ایران است. کلمه الگوریتم اروپاییان از نام وی ساخته‌اند که اساس محاسبه برمبنای اعشاری ده است.

ابن سینا را که با او حکمت در ایران و جهان و به‌ویژه دانش و فن پزشکی به اوجی از مسیر زمانمند خود می‌رسد، می‌توان حکیم و فیلسوف شرقی راستین دانست. «شفا» و «قانون»‌ وی چون دو مروارید درخشان برتارک علم وخرد و تمدن بشری می‌درخشد. شهاب‌الدین سهروردی که به عنوان یکی از ایرانیان پاک‌نژاد در مدنیت اسلامی درخشندگی خاصی دارد، حقایق فلسفی و ذوقی را به صورت رمز و نماد بیان داشته است. او در اقسام حکمت و فنون تبحر داشته است و نتیجه فکر سرشار او امروزه به صورت کتابها و رسائل دردست پژوهندگان قرار دارد.

اندیشه پویا و نو در آثار علامه طباطبایی در کتاب اصول و روش رئالیسم به اوج رسیده است. این کتاب 5 جلد است و توسط فیلسوف شهید مرتضی مطهری جمع‌آوری شده و خود پاورقی‌هایی برآن نگاشته که به نوبه خود کتاب دیگری در تفسیر اندیشه‌های علامه است. اندیشمند بزرگ زمان، امام خمینی(ره) تحولی عظیم در عرصه سیاست و فرهنگ ایرانی به وجود آوردند و انسانیت را بیدار و از ورطه خمودی به سوی امید و نور رهنمود گشتند و انقلاب اسلامی هدیه بزرگ ایشان به ایران و ایرانی و نیز پایگاه و امید مستضعفان و مظلومان جهان معاصر است.

ایرج بابایی

منبع: سایت دستاوردهای انقلاب اسلامی

 

 



انقلاب اسلامی تلاشی برای زنده کردن خدا در محور حیات انسان و نیز، روشی برای زندگی فراتر از همه اختلافات ملی، قومی و مذهبی بود. انقلاب اسلامی از انقلاباتی است که حرکت و آثارش در چارچوب مرزهای یک کشور خلاصه نمی شود، بلکه دیدگاه فراملی دارد.

بسیاری از صاحب نظران و پژوهشگران، معتقدند که انقلاب اسلامی ایران یکی از عوامل مهم و تاثیرگذار در پیشبرد روند بیداری و آگاهی مسلمانان و افزایش فعالیت های موثر اسلامی در جوامع مسلمانان بوده است. از این رو، در مقاله حاضر به برخی از این آثار می پردازیم. در آغاز مقاله به وجوه مشترکی که زمینه تاثیرگذاری متقابل انقلاب اسلامی و جنبش های سیاسی اسلامی معاصر را فراهم می آورد، اشاره شده است. پس از آن، بازتاب انقلاب اسلامی در بعد سیاسی و فرهنگی بر جنبش های سیاسی اسلامی معاصر مورد بررسی قرار می گیرد، در پایان یک نمونه، از هزاران نمونه ای که در این باره وجود دارد، یعنی حزب الله لبنان مورد استناد قرار می گیرد.

اقبال لاهوری در کتاب «فلسفه خودی» پیش بینی می کند که تهران در آینده قرارگاه مسلمانان خواهد شد. پس از انقلاب اسلامی نیز... ایران به صورت ام القرای دارالسلام در آمد. حتی ایران می تواند به علت موقعیت منحصر به فرد... و منابع عظیم و بی پایان انرژی، ابزار فرهنگی و اعتقادی نیرومند به مرکز سامان دهی تمدن نوین اسلامی درآید. زیرا، انقلاب اسلامی ایران، «در پیدایش، در کیفیت مبارزه و در انگیزه.. از سایر انقلابات جداست.» و می تواند در پیامدها و دستاوردها نیز، متمایز و پیشروتر از سایر انقلابات باشد. این ویژگی ها، ریشه در دین و باورهای برخاسته از مذهب دارد. این انقلاب برآمده از مذهب هم، به احیای دین و تجدید حیات اسلام در ایران و جهان مدد رساند که یکی از ابعاد آن، تولد و تداوم جنبش های سیاسی اسلامی معاصر در دو دهه اخیر است. به این دلیل، چند سوال در این باره وجود دارد، از جمله؛

1-چرا انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های سیاسی اسلامی معاصر تاثیر گذاشت؟
2- انقلاب اسلامی ایران، چه تاثیراتی بر حرکت های سیاسی اسلامی معاصر گذاشت؟
3- میزان تاثیرگذاری انقلاب اسلامی بر نهضت های سیاسی اسلامی چقدر است؟

این مقاله درصدد است، به این سوالات سه گانه پاسخ گوید. بسترهای تاثیرپذیری جنبش های اسلامی از انقلاب اسلامی ایران در پاسخ به این سوال که چرا انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های سیاسی اسلامی معاصر تاثیر گذاشت؟ می توان به موارد مشترک فراوان موجود بین انقلاب اسلامی ایران و جنبش های سیاسی اسلامی معاصر اشاره کرد. این وجوه مشترک، تاثیر متقابل انقلاب اسلامی معاصر را فراهم آورد. از این زمینه ها که از آن ها به عنوان عوامل همگرایی یا عناصر همسویی و همرنگی نیز می توان یاد کرد، عبارتند از:

1-ایده واحد: انقلاب اسلامی ایران، گرچه یک انقلاب شیعی است، ولی همانند هر مسلمان و هر جنبش اسلامی دیگر، به وحدانیت (لااله الاالله) اعتقاد دارد، به رسالت پیامبر اکرم(ص) (اشهدان محمدرسول الله) معتقد است، کعبه را قبله آمال و آرزوهای معنوی خود می داند، قرآن را کلام خداوند سبحان و آن را منجی بشریت گمراه تلقی می کند، و به دنیای پس از مرگ و قبل از آن، به صلح، برادری و برابری ایمان دارد. همان گونه که امام خمینی(ره) فرمود: «در کلمه توحید که مشترک بین همه است، در مصالح اسلامی که مشترک بین همه است، با هم توحید کلمه کنید.» البته ویژگی کاریزمایی امام خمینی(ره) و مواضع ضداستعماری وی که بیشتر مسلمانان جهان بر آن اتفاق نظر دارند، بر تاثیر متقابل انقلاب اسلامی و جنبش های اسلامی افزود.

2-رقیب یکسان: انقلاب اسلامی و جنبش های اسلامی دارای دشمن مشترکند. این دشمن مشترک که همان استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا (شیطان بزرگ) و اسرائیل (غده سرطانی) است، همانند کفار قریش، مغولان وحشی، صلیبیون مسیحی، استعمارگران اروپایی و صرب های نژادپرست و.... کیان اسلام را تهدید می کند، در حالی که انقلاب اسلامی با طرح شعار «نه شرقی و نه غربی» علم مبارزه علیه دشمن مشترک جهان اسلام را به دوش گرفته است. امام خمینی(ره) در این باره فرمود: «دشمن مشترک ما که امروز اسرائیل و آمریکا و امثال این هاست که می خواهند حیثیت ما را از بین ببرند، و ما را تحت ستم دوباره قرار بدهند، این دشمن مشترک را دفع کنید.»

3- آرمان مشترک: انقلاب اسلامی ایران و جنبش های اسلامی معاصر، خواهان برچیده شدن ظلم و فساد و اجرای قوانین اسلام و استقرار حکومت اسلامی در جامعه مسلمانان و به اهتزاز درآوردن پرچم لااله الاالله در سراسر جهان از طریق نفی قدرت ها و تکیه بر قدرت لایزال الهی و توده های مردم اند. به سخن امام خمینی(ره)، در این مورد توجه کنید: «همه در میدان باشند، با هم باشند، ما می خواهیم حفظ اسلام را بکنیم، با کناره گیری نمی شود حفظ کرد، خیال نکنید که با کناره گیری تکلیف از شما سلب می شود.» البته برخی از جنبش های سیاسی اسلامی، تنها خواستار عمل به احکام اسلام در کشورهای خود و برخی نیز در پی تشکیل یک حکومت مستقل، بدون تاکید بر شکل اسلامی حکومت هستند. از این رو، می توان گفت، جنبش های اسلامی معاصر حیات خود را مدیون انقلاب اسلامی اند. زیرا، انقلاب اسلامی به اسلام و مسلمانان حیاتی تازه بخشید، آن ها را از عزلت و حقارت نجات داد، بر ناتوانی مارکسیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم در اداره و هدایت مسلمانان مهر تایید زد، و اسلام را به عنوان تنها راه حل برای زندگی سیاسی مسلمین مطرح ساخت. شیخ عبدالعزیز عوده، روحانی برجسته فلسطین گفته است: «انقلاب خمینی(ره)، مهم ترین و جدی ترین تلاش در بیدارسازی اسلامی ... ملت های مسلمان بود.» بنابراین، موجودیت و هستی سیاسی جنبش های سیاسی اسلامی به انقلاب اسلامی وابسته است. این امر زمینه های لازم برای تاثیرپذیری جنبش های اسلامی از انقلاب اسلامی را فراهم آورده است.

4- وحدت گرایی: تکیه و تاکید انقلاب اسلامی و رهبری آن بر لزوم وحدت همه قشرها و همه مذهب های اسلامی در نیل به پیروزی در صحنه داخلی و خارجی، زمینه دیگر گرایش جنبش های سیاسی اسلامی معاصر به سوی انقلاب اسلامی است. چون، انقلاب اسلامی به تاسی از اسلام ناب محمدی(ص) هیچ تفاوتی بین مسلمانان سیاه و سفید، اروپایی و غیر اروپایی قائل نیست، بر جنبه های اختلاف برانگیز در بین مسلمین پای نمی فشارد، بلکه با ایجاد دارالتقریب فرق اسلامی، برپایی روز قدس، صدور فتوای امام خمینی (ره) علیه سلمان رشدی و برگزاری هفته وحدت و ... در جهت اتحاد مسلمانان گام برداشته است. به همین دلیل، طیف گسترده ای از گروه های غیر شیعی و حتی جنبش های آزادی بخش غیر اسلامی، انقلاب اسلامی ایران را الگو و اسوه خود قرار داده اند. بنابراین، جای شگفتی نیست که مسلمان های سنی فلسطینی به نام و یاد امام خمینی(ره) به عملیات شهادت طلبانه دست می زنند. مجیب الرحمان شامی، روزنامه نگار پاکستانی در این باره می گوید: «تاثیر بزرگ دیگر امام این است که گرچه ایشان یک رهبر شیعه بودند.... با این وجود مبلغ جدایی نبودند، فریاد او برای اسلام بود.»

5- مردم مداری: مردم گرایی انقلاب اسلامی، عاملی در گسترش انقلاب و پذیرش آن از سوی ملت های مسلمان بوده است. انقلاب 57 و رهبری آن، بر این باور بودند که باید به ملت ها بها داد نه به دولت ها، به عنوان مثال، حج و اهمیت ارزشی که ایران اسلامی به آن می داد، یکی از مقولاتی است که نشان دهنده مردم گرایی انقلاب ایران است. زیرا، امام خمینی(ره)، حج را از یک مراسم عبادی خارج کرد، آن هم از طریق زنده کردن برائت از مشرکین که آن نشانی از برائت از مشرکین توسط پیامبر (ص) در صدر اسلام است. اگر چه تاوان مردمی کردن حج، کشتار حدود 400 زائر ایرانی در حج 1366 بود، ولی سه سال بعد که بار دیگر، پای ایرانیان به مکه باز گردید، فریاد برائت از مشرکین حجاج همچنان باقی ماند، البته در مقیاسی محدودتر. همه آنچه را که بین ایران انقلابی و جهان اسلام وجود دارد، وجوه مشترک نیست. بلکه اختلاف ها و دشواری هایی نیز در این باره به چشم می خورد. از جمله:

الف. تشیع امامیه: نسبت شیعیان به کل مسلمانان جهان، ده درصد است. آن ها به جز ایران عراق و سوریه، حاکم بر قدرت سیاسی نیستند، با این که در کشورهایی چون بحرین و لبنان، اکثریت با شیعیان است، نوعی معارضه تاریخی بین شیعه و سنی وجود داشته و دارد. البته تضاد تسنن وهابی و نزدیکی تسنن سوری با انقلاب اسلامی بیشتر است، وحتی تسنن متاثر از تصوف نیز، تضاد کمتری با شیعه دارد. سپاه صحابه در پاکستان، طالبان در افغانستان از مصادیق بارز مخالفین تشیع در جهان اسلام اند. به هر روی علی رغم وحدت خواهی و وحدت طلبی انقلاب ایران، تضاد اهل سنت با شیعه، به کلی از بین نرفته است.

ب. عرب و فارس: تعارض بین عرب و عجم، از آغاز ورود اسلام به ایران پدید آمد. جریان شعوبیه نمونه ای از این تعارض قومی است. عباسیان و امویان و نیز عثمانیان و صفویان، به نوعی دیگر این معارضه را دامن زدند، جنگ عراق علیه ایران به عنوان جنگ قادسیه یا مهم ترین جنگ بین مسلمانان و ساسانیان و در واقع بین ایرانیان وعرب ها توجیه می شد. به هر روی، آنان ایرانیان را مجوس می دانستند، و بر این اساس، اعراب را برابر با اسلام و ایرانیان را مخالف با آن می دیدند.

ج. صدور انقلاب اسلامی: برخی از شعارها و پیام های انقلاب اسلامی، مثل این سخن امام (ره) «نهضت ما دارد توسعه پیدا می کند و می رود توی ملت ها ...» از سوی برخی به منزله قصد ایران برای مداخله در سایر کشورها و براندازی نظام های سیاسی آن ها تلقی شد. در حالی که، یک سال بعد از سخن فوق، امام فرمود: «صدور با سرنیزه، صدور نیست. صدور آن وقتی است که اسلام، حقایق اسلام، اخلاق اسلامی، اخلاق انسانی، این ها رشد پیدا کند» معظم له در جای دیگر فرمود: «معنای صدور انقلاب ما، این است که همه ملت ها بیدار شوند، و همه دولت ها بیدار شوند، خودشان را از این گرفتاری هایی که دارند ... نجات بدهند.» در مجموع علی رغم همه دشواری هایی که برای برقراری روابط ایران انقلابی و جهان اسلام و تاثیرپذیری متقابل آن دو وجود دارد،ولی وجوه مشترک آن دو بسیار بیشتر است. تاثیرپذیری جنبش های اسلامی از انقلاب اسلامی در پاسخ به این سوال که انقلاب اسلامی ایران، چه تاثیراتی بر حرکت های سیاسی اسلامی معاصر گذاشت؟ به آثار متعدد و متنوع می توان اشاره کرد. پرداختن به همه این آثار، از حوصله این مقاله خارج است. بنابراین، تنها به بخشی از این بازتاب، در دو قسمت سیاسی و فرهنگی اشاره می کنیم:

الف: انعکاس سیاسی: در این قسمت به پاره ای از بازتاب های سیاسی سه مقوله «انتخاب اسلام به عنوان ایدئولوژی مبارزه» «تلاش برای دست یابی به حکومت اسلامی» و «نقش انقلاب اسلامی بر حیات سیاسی جنبش های اسلامی» می پردازیم. یکی از مهم ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران، تجدید حیات اسلام در جهان است. حضرت آیت الله خامنه ای - مقام معظم رهبری - در این باره فرمود: «علی رغم گذشت بیش از یکصدوپنجاه سال از برنامه ریزی مدرن و همه جانبه علیه اسلام، امروز در سراسر دنیا یک حرکت عظیم اسلامی به وجود آمده است که به موجب آن اسلام در آفریقا، آسیا و حتی در قلب اروپا، حیات جدیدی را بازیافته و مسلمانان به شخصیت و هویت واقعی خود پی برده اند.» به بیان دیگر، عمردوره ای که اعتماد به نفس در میان مسلمانان، به ویژه در قشر تحصیل کرده آن از بین رفته و شمار فراوانی از آنان، خواهان هضم شدن در هویت جهانی بوده و گذشته خود را به فراموشی سپرده و اگر توجهی به گذشته می کردند از باب تفنن و سرگرمی بود، به پایان رسید، و انقلاب اسلامی آن اعتماد به نفسی را که روزگاری پشتوانه تمدن بزرگ اسلامی بود، احیا و بارور کرد.

این تجدید حیات اسلام، آثار مختلفی را برای جنبش های اسلامی به ارمغان آورد. یکی از این آثار، انتخاب اسلام به عنوان بهترین و کامل ترین شیوه مبارزه است. سخنگوی جهاد اسلامی فلسطین در ملاقات با امام خمینی(ره) در این باره گفت: «انتفاضه بارقه ای از نور و بازتابی از پیروزی های بزرگ انقلاب شماست، انقلابی که بزرگ ترین تحول را در عصر ما بوجود آورد.» در حالی که قبل از آن، اسلام در صحنه مبارزه علیه اسرائیل نقش چندانی نداشت. چنین رویکردی به معنای کنارگذاشتن اندیشه های غیر مذهبی به ویژه ناسیونالیسم، لیبرالیسم و کمونیسم و دور ریختن اندیشه جبری بودن سرنوشت انسان بود که همگی در نجات ملل اسلامی از چنگال استبداد داخلی و خارجی ناتوان بودند. به عقیده شیخ عبدالله شامی، یکی از رهبران مبارز فلسطینی «پس از انقلاب اسلامی ایران، مردم فلسطین دریافتند که برای آزادی، به قرآن و تفنگ نیاز دارند.» این در حالی است که برای چند دهه حرکت های انقلابی، اغلب در اختیار گروه های مارکسیستی بود. به هر روی، انقلاب اسلامی، تأکیدی بر بعد سیاسی اسلام بود، و از آن پس، در برخی از کشورها، سازمان های مخفی شکل گرفت و مبارزه مسلحانه بر پایه اسلام، سامان دهی شد.

روی آوردن به مبارزه براساس اسلام، تنها نتیجه تجدید حیات اسلام که آن را برخی اصول گرایی یا بنیادگرایی اسلامی می نامند، نیست. بلکه در گرایش جدید «اسلام تنها راه حل» برداشت نوین و تازه ای از اسلام صورت گرفت که در آن مسلمین به ایستادگی، مقاومت و پافشاری برای نیل به حقوق خویش تشویق شده اند. روزگاری این کار، از سوی حسن البناء و سیدقطب در جنبش اخوان المسلمین انجام می شد، ولی انقلاب اسلامی، اسلام انقلابی را به صورت جدی تر درآورد و مطرح ساخت. البته این ستیزه جویی انقلابی، تنها به معنای روی آوردن به اسلحه نخواهد بود، چون در آن شیوه های مسالمت آمیز، مشابه آنچه حزب اسلام گرای رفاه در ترکیه برگزید، نیز دیده می شود.

نظام اسلامی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت، به صورت بهترین الگو و مهم ترین خواسته سیاسی مبارزان مسلمان درآمد. یکی از رهبران مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در این باره گفت: «ما در آن موقع می گفتیم، اسلام در ایران پیروز شده است، و به زودی به دنبال آن در عراق نیز پیروز خواهد شد. بنابراین، باید از آن درس بگیریم و آن را سرمشق خود قرار دهیم. به بیان دیگر، انقلاب اسلامی، حدود 1.5 میلیارد مسلمان را برانگیخته و آنان را برای تشکیل حکومت الله در کره زمین به حرکت درآورد. این رویکرد، در اساسنامه، گفتار و عمل سیاسی جنبش های اسلامی سیاسی معاصر به شکل های مختلفی مشاهده می شود. علاقه جنبش گران مسلمان به ایجاد حکومت اسلامی به سه صورت زیر ابراز شده است:

الف: برخی از گروه های اسلامی در جهان تسنن به صورت آشکار هراسی از مخالفت با دولت های نامشروع ندارند، و به احادیثی که اطاعت از حاکم اسلامی را در هر شرایط لازم دانسته، چندان توجهی نمی کنند، بلکه خواهان استقرار حکومت اسلامی و یا نظام مصطفی(ص) در کشورشان شده اند، و آن را برخی از گروه ها در اساسنامه (مانند مجلس اعلای انقلاب عراق) و یا در اعلامیه های خود (مانند حزب الدعوه) و... مطرح کرده اند. البته برخی از جنبش های اسلامی (مانند کشمیر و افغانستان) دستیابی به استقلال سیاسی را اولین هدف سیاسی خود، قبل از تاسیس حکومت اسلامی قرار داده اند.

ب: بعضی از گروه های اسلامی دیگر با طرح لزوم اجرای شریعت اسلامی (مانند نهضت جمعیت ارشاد اسلامی مصر) و یا با ترجمه کتاب حکومت اسلامی امام خمینی(ره) (مانند الیسار الاسلامی مصر) و یا با تاکید بر جمهوری اسلامی ایران به عنوان تنها راه حل (مانند جبهه نجات اسلامی الجزایر) و... علاقه مندی خود را برای برپا کردن یک حکومت اسلامی ابراز کرده اند. آیت الله محمدباقر صدر هم قبل از شروع جنگ تحمیلی در تلاش بود، رژیم عراق را سرنگون و یک حکومت اسلامی به شیوه حکومت ایران یعنی جمهوری اسلامی برپایه ولایت فقیه به وجود آورد. در قیام 1370 ش..1991م. شیعیان عراق، میل به تاسیس حکومت اسلامی در رادیو صدای انقلاب عراق به گوش می رسید.

ج: برخی از حرکت های دیگر اسلامی، خویش را از دایره تنگ ناسیونالیسم خارج کرده و خواهان برپایی یک نظام اسلامی برپایه امت واحد مسلمان از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس شده اند (مانند رابط الدعوه الاسلامیه در الجزایر) و یا این که براساس اصل ولایت فقیه و قبول آن، از رهبری انقلاب اسلامی ایران پیروی می کنند. این دسته از گروه ها، دو گونه اند. دسته ای که از لحاظ عقیدتی و مذهبی خود را مقلد رهبری انقلاب اسلامی ایران می دانند (مانند جنبش امل در لبنان)، و دسته ای که هم از لحاظ سیاسی و هم مذهبی از رهبری انقلاب اسلامی ایران تبعیت می کنند (مانند جنبش حزب الله لبنان).

گروه ها و سازمان های اسلامی مذکور، برای نیل به یک نظام مبتنی بر اسلام، شیوه و روش های مختلفی را در پیش گرفته اند. برخی تنها از طریق اقدام قهرآمیز و مسلحانه (مانند حزب الله حجاز) و کودتا (مانند جنبش آزادی بخش بحرین) درصدد نابود کردن رژیم حاکم هستند. در نقطه مقابل، گروه هایی قرار دارند که شرایط فعلی را برای دست زدن به اقدامات مسلحانه مساعد نمی دانند، و با توسل به شیوه های مسالمت آمیز از قبیل شرکت در انتخابات پارلمانی در پی تغییر نظام موجود هستند (مانند حزب اسلام گرای رفاه). اما گروه های دیگر هم وجود دارند که به هر دو روش پایبندند، جنبش حزب الله نمونه ای از این گروه است که در مصاف با اسرائیل و حکومت مارونی لبنان و به منظور استقرار حکومت اسلامی به دو روش متمایز و در عین حال مکمل هم یعنی جنگ با اسرائیل و شرکت در انتخابات مجلس روی آورده است.

انقلاب اسلامی ایران در تولد و تحرک سیاسی بسیاری از جنبش های اسلامی سیاسی نیز نقش داشته است. چنین تاثیری با مروری بر پرونده سیاسی جنبش های اسلامی دهه های اخیر به روشنی دیده می شود. برخی از گروه های اسلامی سیاسی، تولد و موجودیت خود را مدیون انقلاب اسلامی اند. این گروه ها دو دسته اند، دسته ای که از یک جنبش اسلامی غیر فعال پیشین منشعب شده اند (مانند امل اسلامی از جنبش امل و جنبش جهاد اسلامی از اخوان المسلمین فلسطین، در واقع بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین مرکز جهاد اسلامی فلسطین در نوار غزه فعال شد). و دسته ای که وابسته به جنبشی و گروهی نبوده اند، بلکه موجود و پدیده ای جدیدند (مانند نهضت اجرای فقه جعفری پاکستان) اگرچه دسته اخیر بیش از دسته نخست، مدافع و متاثر از انقلاب اسلامی است، اما همه این گروه ها در دفاع از انقلاب اسلامی ایران، پیروی از رهبری آن و نیز الگو قرار دادن آن اشتراک نظر دارند.

بعضی دیگر از گروه ها و جنبش های سیاسی اسلامی به تاثیر از تجدید حیات اسلام که از ثمرات انقلاب اسلامی ایران در قرن اخیر است، از حالت رکود، رخوت و انفعال خارج شده اند، و با نیرو و سازماندهی جدیدی به مبارزه نظامی و سیاسی علیه حکومت و دولت های حاکم پرداخته اند. مثلاً حرکت اسلامی در دانشگاه های النجاعع، بیرزیت، غزه، بیت المقدس و الخلیل، به نحو چشمگیری پس از انقلاب اسلامی گسترش و توسعه یافت و یا فعالیت گروه جماعه المسلمین که حضوری محدود در نوار غزه داشت، در پی انقلاب اسلامی ایران و نیز به دنبال احکام صادره از سوی دادگاه نظامی رامله علیه اعضای آن، افزایش پیدا کرد. بخشی از این گروه ها، تنها به افزایش حجم فعالیت های خود اقدام کرده اند و در روند مبارزه به شیوه های مسالمت آمیز توجه دارند. بخشی دیگر بر شدت و حجم تلاش های ضددولتی خود افزوده اند، و با تکیه بر روش های مسلحانه درصدد نابودی رژیم های حاکم هستند. سازمان انقلاب اسلامی جزیره العرب از گروه نخست و جبهه اسلامی سوریه از گروه دوم محسوب می شوند.

انقلاب اسلامی ایران در تحرک سیاسی آن دسته از جنبش های به ظاهر اسلامی که هیچ گونه و یا کمترین علقه ای به انقلاب اسلامی ندارند، هم به شکل دیگری مؤثر بوده است. این گروه ها که با تولد انقلاب اسلامی و به منظور مقابله با آن متولد و یا گسترش یافته اند، با کمک دولت ها و اشخاص مخالف انقلاب اسلامی و به ویژه با پشتیبانی و با حمایت مالی دولت هایی چون دولت پادشاهی عربستان سعودی شکل گرفته اند. وهابیت در پاکستان، ساف در فلسطین اشغالی و سازمان پیکار اسلامی در عراق، نمونه هایی از این گروه ها به شمار می روند. به همین جهت، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، صف اسلام سازش کار (اسلام آمریکایی) از صف اسلام ناب محمدی(ص) کاملاً جدا شده است. از این رو، کشورهای عربی مسلمان برای جلوگیری از ظهور قیام مردمی متاثر از انقلاب اسلامی، تلاش زیادی را برای بهبود بخشیدن به وضع اقتصادی و تظاهر به اسلام آغاز کرده اند.

ب. تاثیر فرهنگی: امور فرهنگی از آن حیث مهم هستند که پایه و اساس امور سیاسی حرکت های سیاسی را فراهم می آورند. به دیگر سخن، امور فرهنگی زمینه ساز امور سیاسی اند. به این دلیل، رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرند، و در مقوله سیاسی، شایستگی مطرح شدن را می یابند. از این رو، در این بخش، صرفاً چند مقوله فرهنگی بازگشت به ارزش های مبارزه اسلامی، پیروی شعائر و شعارهای انقلابی ایران و... مطرح می شود. البته ذکر این چند مورد به معنای آن نیست که سایر امور فرهنگی بی اهمیت است.

انقلاب اسلامی ایران ارزش های فرهنگی نوینی را در مبارزه سیاسی جنبش های اسلامی مطرح کرد. یکی از این ارزش ها، گرایش به جهاد است. جنبش های اسلامی پس از انقلاب اسلامی ایران، جهاد، شهادت و ایثار جان را به عنوان اصول اساسی پذیرفته اند. به بیان دیگر، اصولی چون جهاد، شهادت و فداکاری که سمبل حرکت های انقلابی شیعیان و شعار انقلاب اسلامی بود، به عنوان اصول اساسی مبارزه پذیرفته شد، و به آن، با دیده تکلیف و فریضه دینی می نگرد. سخن گوی جنبش جهاد اسلامی فلسطین در دیدار با امام(ره) و در خطاب به ایشان گفت: «با ظهور انقلاب شما، ملت مسلمان و بزرگ ما فهمید که راهش، راه جهاد و مبارزه است.» شیخ اسعد تمیمی یکی از رهبران فلسطینی در این باره گفت: «تا زمان انقلاب ایران، اسلام از عرصه نبرد غایب بود، حتی در عرصه واژگان، مثلاً به جای جهاد از کلماتی چون نضال و کفاح استفاده می شد.» البته جنبش های سیاسی اسلامی معاصر، این کلمات را به شکل های مختلفی چون (عملیات شهادت طلبانه (مثل فلسطین) و یا مبارزه مسلحانه و جنگ (مانند افغانستان) به کار گرفته اند.

مردمی بودن که یکی از ویژگی های انقلاب اسلامی ایران است، در جنبش های سیاسی اسلامی راه یافته است. به عبارت دیگر، این جنبش ها دریافته اند که اسلام توانایی بسیج توده های مردم را دارد. بر این اساس، آنها از اتکا به قشر روشنفکر به سوی اتکا به مردم گرایش یافته اند، و در نتیجه پایگاه مردمی خود را گسترش داده اند. مثلاً هسته اصلی مبارزه در فلسطین را روحانیون، دانشجویان، جوانان و نوجوانان تشکیل می دهند. به هر روی، پس از انقلاب اسلامی ایران، جنبش ها مبارزات خود را به صورت مردمی پی می گیرند. به عقیده دکتر حسن الترابی رهبر جبهه اسلامی سودان، انقلاب اسلامی اندیشه کار مردمی و استفاده از توده های مردم را به عنوان هدیه ای گران بها، به تجارب دعوت اسلامی در جهان اسلام عطا کرد. گرایش به اندیشه کار مردمی، جنبش های اسلامی را به سوی وحدت طلبی مذهبی و قومی سوق داد. به عنوان مثال، یکی از مواد بیانیه شش ماده ای مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، بر وحدت اسلامی تکیه دارد. در مجموع، این امر، جنبش های اسلامی سیاسی را از اختلاف و تفرقه دور ساخته و آنها را از تشکیلات قوی تر، امکانات وسیع تر، حمایت گسترده تر و پایداری بیشتر برخوردار ساخت.

شکل دیگر تاثیرات انقلاب اسلامی ایران بر جنبش های سیاسی اسلامی معاصر، به تقلید شعارهای انقلاب اسلامی از سوی جنبش گران مسلمان برمی گردد. مثلاً شعار مردم مسلمان معترض ترکیه، قبل از کودتای 1359 آن کشور، استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. شهروندان کابل بر فراز بام منازل خود فریاد الله اکبر سر می دادند، در پلاکاردهای مسلمانان مصر شعار لاشرقیه و لاغربیه دیده شده است. مردم کشمیر در راهپیمایی دویست هزار نفری 1369 شعار الله اکبر و خمینی رهبر را مطرح کردند. جهاد اسلامی فلسطین بر آن است که فلسطینی ها همان شعارهایی را سر می دهند که انقلاب اسلامی منادی آن بود. آن ها با فریاد بلند فریاد می زنند، لااله الاالله، الله اکبر، پیروزی از آن اسلام است. در واقع، آن ها شعارهای قوم گرایی و الحادی را به یک سو انداختند، و شعارهای انقلاب اسلامی را برگزیدند. در سال های 1369 تا 1379 در خیابان های کیپ تاون آفریقای جنوبی شعار و ندای الله اکبر، بسیار شنیده شد. این یادآور و مؤید این کلام رهبری انقلاب است که فریاد الله اکبر مردم الجزایر بر پشت بام ها درس گرفته از ملت انقلابی ایران است.

جنبش سیاسی اسلامی معاصر به تاثیر از انقلاب اسلامی ایران از مسجد سرچشمه می گیرد و به مسجد و اماکن مقدسه ختم می شود. حتی دانشجویان انقلابی، حرکت های ضددولتی خود را از مسجد دانشگاه ها سامان می دهند. بدین سان مساجد رونق تازه ای یافته اند، و مرتب بر ساخت مساجد تازه افزوده می گردد. به عنوان مثال، تعداد مساجد ساخته شده در فلسطین طی سالهای 1378 و 1379 سه برابر سال های قبل از آن بود. و نیز برنامه های مساجد افزایش یافته، گفت و گوی های سیاسی در مساجد زیاد شده گرایش به مسجد و نمازهای جمعه و جماعت فزونی گرفته و مساجد بیش از گذشته به مرکز مخالفت های ضددولتی تبدیل گردیده است. هسته های اصلی مبارزه از درون مساجد و با فکر و اندیشه اسلامی شروع و گسترش یافت و مبارزات به شکلی مردمی و همه جانبه درآمد. و به همین دلیل، دومین مرحله انتفاضه که در ماه های پایانی 1379 شکل گرفت، به انتفاضه الاقصی معروف است، قبل از آن نیز، به انتفاضه، انقلاب مساجد می گفتند. شاید به این علت، امام جماعت مسجد الاقصی معروف است، قبل از آن نیز، به انتفاضه، انقلاب مساجد می گفتند. شاید به این علت، امام جماعت مسجدالاقصی می گوید، مسجد به صورت منبع الهام، ثبات و پیوستگی مبارزان فلسطینی علیه اشغالگران درآمده است.

از دیگر مظاهر انقلاب اسلامی ایران که در پیروان جنبش های سیاسی اسلامی معاصر دیده می شود، حجاب است. با پیروزی انقلاب اسلامی، گرایش به حجاب اسلامی در اقصی نقاط جهان اسلام فزونی گرفت. حتی در برخی از کشورهای اسلامی چون لبنان و الجزایر، چادر که سمبل حجاب ایرانی است، مورد استفاده قرار گرفت. در ترکیه، علی رغم مخالفت های دولتی، رعایت حجاب رو به گسترش است. زنان فلسطینی گرایش بیشتری به حجاب پیدا کرده اند، در کنار آن، گرایش به نماز بیشتر شده، انتشار مجلات و نشریات اسلامی افزایش یافته و مشروب فروشی ها و مراکز فساد و فحشاء مورد حمله زیادی قرار می گیرند. حجاب اسلامی، حتی تا دل اروپا هم نفوذ کرده است، به گونه ای که گرایش به حجاب در مدارس فرانسه و مخالفت مکرر دولت این کشور با حجاب، پدیده ای به نام جنگ روسری را پدید آورده است.

یکی دیگر از آثار فرهنگی انقلاب اسلامی ایران بر حرکت های اسلامی و سیاسی معاصر، تظاهرات به سبک ایران است که در برخی از کشورهای اسلامی اتفاق افتاد. مثلامردم شهرهای عراق، چون نجف و کربلادر تایید انقلاب اسلامی ایران و به تاسی از آن، در روز 23 بهمن 1357، تظاهراتی شبیه به ایران برپا نمودند. در پی آن، تظاهراتی به شکل ایران در شهرهای کاظمین، الثوره، بغداد و دیاله به رهبری آیت الله محمدباقر صدر برقرار شد. حتی در آغاز انتفاضه جدید مردم عراق، یعنی در 1370، آن ها همانند تظاهرات کنندگان ایرانی مخالف شاه در سال 1356 و 1357، شهر حلبچه را به خمینی شهر نام گذاری کردند و کنترل شهرها را به دست گرفتند. شیعیان عربستان سعودی اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در شهرهای قطیف، صفرا، اباقیق، خنجی و شیهات دست به تظاهرات زدند. تظاهرات مشابهی در سال 1357 در شهرهای قونیه، یوزکات و کوجائیلی ترکیه صورت گرفت. این روند، کم و بیش در سال های بعد نیز ادامه یافت.

شعارنویسی به شیوه مبارزان انقلابی ایران مورد توجه جنبش گران مسلمان است. به عنوان مثال، مردم مصر در مخالفت با رژیم مبارک، شعارهای لااله الاالله، محمد رسول الله(ص) و آیات قرآن را بر روی شیشه اتومبیل می نویسند. در نجف، شعارهایی از قبیل بله به اسلام و نه به عفلق بر روی دیوارها نوشته می شد. در انتفاضه 15 شعبان 1370 عراق، شعار النجدی یا ایران به چشم می خورد. علاوه بر آن، اعلامیه ها، سخنرانی ها و پوسترها به شکل مشابه آنچه در ایران اتفاق افتاد، در کشورهای اسلامی چاپ و انتشار می یابد. هنوز در منطقه شیعه نشین بیروت یعنی ضاحیه، شعارهای انقلاب اسلامی و تصاویر رهبری آن وجود دارد.

بازتاب انقلاب اسلامی، بررسی یک نمونه: بهترین پاسخ به این پرسش که انقلاب اسلامی به چه میزان بر جنبش های اسلامی معاصر تاثیر گذاشته است؟ معرفی و توصیف مصادیق است. البته مصادیق معتقدند، اما برخی از آن ها دارای برجستگی بیشتری هستند. در این مورد، لبنان و حزب الله برجسته ترین نمونه است. بین ایرانیان و لبنانی ها، علقه های فراوانی چون پیوندهای تاریخی علما و مردم جبل عامل با ایران دوران صفویه، فعالیت های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی روحانی بلندآوازه ایرانی، امام موسی صدر به عنوان رهبر شیعیان لبنان، تشکیلات بر جای مانده از او یعنی جنبش امل، حضور شیعیان بسیار در لبنان، وجود دشمن مشترک (اسرائیل)، حمله اسرائیل به جنوب لبنان، کمک های انساندوستانه جمهوری اسلامی ایران محرومان لبنانی، مهاجرت و سکونت دائم مقداری از اتباع لبنان در ایران و... وجود دارد. این پیوندها باعث شده است که انقلاب اسلامی ایران بیش از هر جا در لبنان موثر باشد. این تاثیر در زمینه های متعددی مشاهده می شود. در زمینه فرهنگی، تعداد زیادی از تصاویر بزرگ امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری در نقاط مختلف لبنان به چشم می خورد. بر روی دیوارهای آن عکس شهدایی دیده می شود که جان خود را در راه مبارزه علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی (دشمن شماره یک ایران) از دست داده اند. مردان با ظواهر اسلامی در خیابان ها در رفت و آمد هستند. زنان ملبس به حجاب اسلامی اند و در اجتماعات عمومی، جایگاه زنان از مردان جداست. و مردم لبنان از ایران به عنوان یک دولت انقلابی و اسلامی حمایت می کنند.

در لبنان، حزب الله بیش از هر گروه سیاسی اسلامی دیگر، تحت تاثیر انقلاب اسلامی قرار دارد. علاوه بر زمینه های مشترک موجود بین ایران و لبنان، انگیزه های دیگری موجب چنین تاثیر شگرف شده است. این انگیزه ها را می توان در پذیرش رهبری انقلاب اسلامی به عنوان رهبر دینی و سیاسی از سوی حزب الله و کمک های تسلیحاتی، مالی و ... ایران به حزب الله خلاصه کرد. هم چنین حزب الله از لحاظ اقتصادی و اجتماعی با اعطای کمک های تحصیلی به مستضعفان، توزیع داروی رایگان بین بیماران، تقسیم آب بین نیازمندان، ارائه خدمات درمانی به محرومان، البته در پرتو حمایت ایران به شدت فعال است. در عین حال از لحاظ نظامی از اسلحه و جنگ جدا نیست. بلکه بر پایه اصل جهاد همواره آماده پاسخگویی به حمله احتمالی دشمن صهیونیستی است، و در این باره، اعضای حزب الله لبنان براساس شعار اسلامی امام خمینی(ره) یعنی اسرائیل باید از بین برود، قسم یاد کرده اند که جنگ با اسرائیل را تا آخرین لحظه ادامه دهند. در بعد فرهنگی حزب الله شعارهایی را از انقلاب اسلامی به عاریت گرفته و سمبل های انقلاب اسلامی را سمبل خود می داند. پیروزی حزب الله در دو دهه از فعالیتش علیه اسرائیل در مقایسه با فعالیت 40 و 50 ساله ساف، نشان از سودمندی استفاده از شعارهای اسلامی و جهاد مقدس علیه اشغالگران و عدم اتکاء به کشورهای دیگر در مبارزه ضداسرائیلی دارد.

حزب الله لبنان در بعد سیاسی هم به شدت از انقلاب اسلامی ایران تاثیر پذیرفته است، و برخلاف جنبش امل رهبری انقلاب ایران را در دو بعد سیاسی و مذهبی و بر پایه اصل ولایت مطلقه فقیه پذیرفته اند. به همین جهت از مواضع منطقه ای و جهانی جمهوری اسلامی ایران حمایت بعمل می آورند، و در پی تاسیس حکومت اسلامی مشابه جمهوری اسلامی در لبنان هستند. حسین موسوی رهبر جنبش امل اسلامی در این باره می گوید: «ما به جهان اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی مادر ماست. دین ما، ملکه ما، خون ما و شریان حیات ماست.» در مجموع می توان گفت که علت توفیق حزب الله دو چیز است: اولا، به مبارزه رنگ اسلامی زد، شعارهای اسلامی برگزید، جهاد علیه اشغالگران را اعلام نمود. ثانیا، بدون اتکا به کشورهای دیگر، مبارزه خود را اداره کرد و آن را به انجام رسانید. که هر یک از این دو علت توفیق نیز، برگرفته از انقلاب اسلامی ایران است.

انقلاب اسلامی تلاشی برای زنده کردن خدا در محور حیات انسان و نیز، روشی برای زندگی فراتر از همه اختلافات ملی، قومی و مذهبی بود. به بیان دیگر، انقلاب اسلامی از انقلاباتی است که حرکت و آثارش در چارچوب مرزهای یک کشور خلاصه نمی شود، بلکه دیدگاه فراملی دارد، از این رو، بر روی ملت ها حساس است و تمایل به فراگیر شدن دارد. بنابراین، بر جنبش های اسلامی سیاسی معاصر تاثیر گذاشته، و به آنان جرات و جسارت مبارزه داده است. و به آنان می گوید اسلام به ملتی خاص تعلق ندارد و هدف آن، نجات محرومان و مستضعفان است. نتیجه آن که، انقلاب اسلامی چراغ رستگاری و نجات را برافراشته است، البته این که مسلمانان، به ویژه جنبش های اسلامی بتوانند از نور این چراغ به هدایت و سعادت نایل آیند. به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترین آن، اراده و تلاش آن ها در چارچوب اسلام و با الگوگیری از انقلاب اسلامی است.

مرتضی شیرودی

منبع: سایت دستاوردهای انقلاب اسلامی

 

X