نویسنده: دکتر اکرم جودی نعمتی
شیـخ مشرف الــــدیـن سعـــدی (حدود 606- 690هـ .ق) در نوع خود، شاعری بیبدیل است که شهرتش قلمرو وسیعی از تمدن اسلامیو جهانی را درنوردیده است. آثار سعدی از واقعیتهای روزمره زندگی مردم روزگار او الهام گرفته و نقش آفرینان آن، طبقات مختلف مردم هستند که عوالم متفاوتی دارند. در این نوشتار در صدد هستیم تا دریابیم که سعدی، شیخ شیراز و معلم اخلاق در تمام آثارش، درباره زن چه میگوید؟ پاسخ این پرسش زمانی، ارزش بیشتری مییابد که بدانیم سعدی، شاعری واقعگرا و رئالیست است و با او میتوان به فضای قرن هفتمی جامعه ایران، بلکه اسلام راه پیدا کرد.
زن «چنانکه هست» به عنوان بخشی از وجود، چگونه در نگاه سعدی تجلی میکند و به نظر وی، زن «چگونه باید باشد؟» فضایل و رذایل اخلاقی زنان کدامند؟ و به دیگر سخن، زن در حکمت نظری و حکمت عملی سعدی چه جایگاهی دارد؟…
در ارزیابی کلیه آثار سعدی ـ اعم از نظم و نثر ـ با شاعری واقعگرا و رئالیست روبرو هستیم، به طوری که رد پای اساطیر، افسانه ها، نمادها و عوالم غیر رئالیستی در آثار او چندان پررنگ و آشکار نیست. از این نظر نمیتوان سعدی را با شاعرانی چون نظامی و فردوسی مقایسه کرد. نه تنها محققان و نویسندگان ایرانی به واقعنمایی آثار سعدی توجه کرده اند، بلکه خاورشناسان غربی هم از این نکته غافل نماندهاند و حتی پیش از ایرانیان بدان پرداختهاند. چنانکه سمله (semelet) خاورشناس فرانسوی که ترجمهای از گلستان را در سال 1828 منتشر کرد، در آغاز آن نوشت : «سعدی وضع طبیعی و اخلاقی کشوری را که در آن زندگی میکرد، به خواننده معرفی میکند.» خولموگروف (Kholmogorow) مستشرق روسی هم که در سال 1865 شرح حال سعدی و برگزیده هایی از کلمات قصار وی را به زبان روسی انتشار داد، نوشت: «سعدی زندگانی مردم را توصیف میکند و به این سبب مردم همیشه آثـار او را میخــواننـد.» هـانری ماسه (Hanri masse) خاورشناس دیگر فرانسوی رساله دکتری خود را تحقیق درباره سعدی قرار داد و آن را به سال 1919 در پاریس منتشر کرد. او در تحقیق ارزشمند خود به این نکته پی برده است که با خواندن آثار سعدی، خصوصیات و عادات و رسومیبه دست میآید که چون آنها را دستهبندی کنیم، تقریبا بینیاز از هر مقدمه ای، نوعی جدول مشخصات شهر کوچک شیراز به دست میآید. البته عـلاوه بر ایـن سخـن هانری ماسه، میتوان ادعا کرد که آثار سعدی نه تنها آینة شیراز قرن هفتم است، بلکه تصویری از ممالک اسلامیآن روزگار میباشد. قلمروی که سعدی در مسافرت 35 ساله خود، اطراف و اکنافش را دیده و از آن تجربهها اندوخته است. زن در این قلمرو چهرههای مختلفی دارد و شخصیتهای متفاوتی از وی میتوان مشاهده کرد که تقریبا همگی به نقش خانوادگی و روابط زن و مرد مربوط میشود و از نقش اجتماعی زن بطور مستقیم نشانی ندارد؛ همانگونه که در کتب اخلاق و در مباحث علمای اخلاق مرسوم بود و عرف جامعه اسلامی آن را پذیرفته، بنیانهای اجتماعی را بر اساس آن شکل داده بود.از مهمترین نقشهای زنان، نقش مادری و تربیت فرزند است. به لحاظ اهمیت و جایگاه این نقش در اسلام، حضرت پیامبر(ص) فرموده است : «الجنه تحت أقدام الأمهات.» سعدی نیز که خود در کودکی، پدر از دست داده و با تربیت مادر بزرگ شده بود، تحت تأثیر فرهنگ اسلامی، وجود مادر را از امدادهای عالم غیب میدانست و معتقد بود آغوش دلپذیر مادر، مانند «بهشت» است.
در شعر سعدی، مادر، پند آموز فرزندان، بخصوص دختران است و رموز زندگی چون صرفهجویی در روز آسانی و توشه نهادن از بهر تنگدستی و در دنیا به فکر آخرت بودن را به ایشان میآموزد. از دیدگاه سعدی، وجود مادر نعمت الهی است که باید شکر آن را به جای آوری، وگرنه با کوران برابری. اما در همیشه تاریخ، جوانانی یافت میشدهاند که قدر مادر، نیکو نمیدانستند و کودکی خویش و زحمات او را فراموش میکردند. سعدی نقل میکند که :
جوانی سر از رای مادر بتافت
دل دردمندش به آذر بتافت.…
مادر چون درمانده شد، گهواره فرزند سست مهرِ فراموش عهد را، پیشآورده ضعف کودکی را به او خاطر نشان کرد و تذکر داد «تو آنی که از یک مگس رنجه ای» سپس نصیحتش کرد که دوباره درگور به همان ناتوانی برمیگردی که نتوانی موری از خویش برانی.
گویا خود سعدی هم ـ خدایش بیامرزدـ روزی به جهل جوانی بانگ بر مادر زده و سبب شده که او دل آزرده به کنجی نشیند و گریان همىگوید : «مگر خردی فراموش کردی که درشتی میکنی؟»
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش
چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهــد خــردیت یــادآمدی
که بیچاره بودی در آغوش من
نکــردی در این روز بر من جفــا
که تو شیر مردی و من پیرزن
مقام مادر در فرهنگ مسلمانان، حرمت و قداستی دارد که باید از جانب فرزندان رعایت شود. یکی از مصادیق این حفظ حرمت، خودداری از دشنام دادن به مادر دیگران است که سبب مقابله به مثل میگردد. آورده اند که پیامبر(ص) فرمود: «کسی که پدر و مادر خود را دشنام دهد، نزد خدا ملعون است» چون اصحاب از چگونگی امر پرسیدند، پاسخ فرمود : «زیرا وقتی کسی، مادر فردی را دشنام دهد، آنکس نیز مادر و پدر او را دشنام می دهد.» سعدی در رساله صاحبیه میگوید:
هر بد که به خود نمیپسندی
با کس مکن ای برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنــام مده به مادر من
دشنام مادر بر دشنام شنیده، بسیار گران بود، بخصوص اگر پایگاه اجتماعی بالایی داشت. درآنصورت عواقب سنگینی به دنبال می آورد. سعدی دشنامدادن سرهنگزادهای را به مادر یکی از پسران هارون الرشید نقل میکند که چون ماجرا به مشورت درباریان گذاشته شد، هر یک کیفری را پیشنهاد کردند، مثل کشتن، زبان بریدن و مصادره اموال.
زن حتی در مقام فرزندی و دختری در خانه پدر، از مهر مادری عاری نیست. نمونه اکمل این عاطفه در حضرت زهرا (س) تجلی نموده که از جانب پدر به «ام أبیها» ملقب گشته است. سعدی میگوید: روزی هنگام سفر، دختری را در کاروان دیده است که چون باد و گردوخاک شدید برمیخاست، با مهربانی تمام با معجر خویش، غبار از چهره پدر میزدود. مهرورزی او زمینه مناسبی فراهم میآورد تا پدر به نصیحت او پردازد و مرگ و عالم گور را به او یادآوری کند:
پدر گفتــش ای نازنین چهـر مـن
کـه داری دل آشفـته مهــر مــن
نه چندان نشیند در این دیده خاک
که بازش به معجر توان کرد پاک
از آثار سعدی چنین برمیآید که کفو بودن زن و مرد در زندگی زناشویی آن روزگار چندان مورد توجه قرار نمیگرفته است. البته این امر، طبیعت بشری را نمیتوانست تغییر دهد؛ در حکایتی از سعدی میخوانیم که پیری دختری خواسته بود و حجره به گل آراسته … همی گفت : «بخت بلندت یار بود و چشم دولتت بیدار که به صحبت پیری افتادی پخته، پرورده، جهاندیده، گرم و سرد چشیده، نیک و بد آزموده که حقوق صحبت بداند و شرط مرّوت بجای آورد، مشفق و مهربان و خوش طبع و شیرین زبان … نه گرفتار آمدی به دست جوانی معجب، خیره رأی، سرتیز،سبک پای که هر دم هوسی پزد و هر لحظه رأیی زند و هر شب جایی خسبد و هر روز یاری گیرد … خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند، نه به مقتضای جهل و جوانی»؛ چندان گفت که گمان برد دلش صید او شد. دختر ناگه نفسی سرد از درون سینة پردرد برآورد و گفت: چندین سخن که بگفتی در ترازوی عقل من، وزن آن یک سخن ندارد که وقتی شنیدهام از قابلة خویش که گفت: «زن جوان را اگر تیری به پهلو نشیند به که پیری»
البته پیرانی هم از عواقب کفونبودن آگاه بودند و تن به چنین ازدواجی نمیدادند. سعدی در این زمینه حکایتی دارد که در عین حال نشان میدهد نادیده گرفتن تناسب سنّی زن و مرد، چهبسا از مکنت و ثروت مرد ناشی شده است.
«پیرمردی را گفتند: چرا زن نکنی؟ گفت: با پیرزنانم عیشی نباشد. گفتند:جوانی بخواه، چون مکنت داری. گفت: مرا که پیرم با پیرزنانم الفت نیست؛ پس او را که جوان باشد. با من پیر، چه دوستی صورت بندد؟»
چنانکه سعدی نشان میدهد نخستین و یکی از مهمترین ملاکهای انتخاب همسر در جامعه او، زیبایی و خوبرویی بوده است. این ملاک هم از جانب مردان مهم شمرده میشد و هم از سوی زنان. دختری که پیشتر ذکر او رفت و همسر پیرمردی شده بود، سرانجام طلاق گرفت و سپس با جوانی تند، ترشروی، تهیدست وبدخوی ازدواج کرد. جور و جفا میدید و شکر نعمت حق میگفت که «الحمدلله از آن عذاب الیم برهیدم و بدین نعمت مقیم برسیدم.»
با اینهــمه جور و تنـدخویی
بارت بکـشم کــه خوبــرویی
* * *
... بوی پیاز از دهن خوبروی
به بحقیقت که گل از دست زشت
زیبایی از طرف مردان نیز، رکن ازدواج شمرده میشد. سعدی میگوید: مردی دختری داشت بغایت زشتروی که با وجود جهاز و نعمت، کسی به ازدواج با او رغبت نشان نمیداد. سرانجام به نکاح نابینایی درآوردند. طبیبی پیدا شد که دیدة نابینا درمان میکرد. پدرزن را گفتند: چرا داماد را معالجه نکنی تا بینا شود؟ پاسخ داد: «ترسم که بینا شود و دخترم را طلاق دهد. شوی زن زشتروی نابینا به!»
البته باید توجه داشت که چون پای عشق درمیان باشد، زیبایی خود آفریده میشود. به دیگر سخن، عاشق در معشوق جز زیبایی نبیند. چنانکه آوردهاند یکی از ملوک عرب، مجنون را به عشق لیلی سرزنش کرد؛ مجنون گفت:
کاش کانان که عیب من جستند
رویت ای دلستان بدیدندی
تا به جای تــرنج در نظـــرت
بیخبر دستــها بریــدندی
ملک در جمال لیلی کنجکاو شد؛ چون آوردندش،در نظر حقیر آمد؛ زیرا کمترین خدم حرم او از وی زیباتر بود. مجنون دریافت و گفت : «از دریچة چشم مجنون بایستی در جمال لیلی نظر کردن تا سرّ مشاهدة او بر تو تجلی کند.»
یکی از انحرافات اخلاقی و اجتماعی روزگار سعدی، میل مردان به جنس مذکر و شاهدبازی بوده است. انعکاس این پدیده زشت در آثار سعدی، بخصوص در باب «عشق و جوانی» گلستان آشکار است. در بسیاری از تغزلها هم هویت زنانه دیده نمیشود، چنانکه کاربرد واژه معشوقه در تمام اشعار او به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. اما سعدی در سخنان جدی و در باب عالم تربیت، اینگونه هوسها را بشدت نکوهیده، و نکاح زنان و زندگی و وفاداری با ایشان را ترغیب کرده است:
خرابـت کند شاهـد خانـه کن
برو خانه آباد گردان به زن
نشایـد هـوس باختـن با گلـی
که هـر بامـدادش بود بلبـلی
زن خوب خوشـخوی آراسـته
چـه مانـد به نادان نوخـاسته؟
در او دم چو غنچه دمی از وفا
که از خنده افتد چو گل در قفا
سعدی در قالب حکایتهای مختلف، زوجهای جوان را که بنوعی گرفتار ناسازگاری هستند و شکایت نزد پیران قوم میبرند، با زبان پندآموز به سازش با یکدیگر فرا میخواند. گاه به مردی جوان میگوید:
چو از گلبنی دیده باشی خوشی
روا باشـد ار بار خـارش کشــی
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
و گاه به نوعروس پریشان دل که از داماد نامهربان شاکی و خواستار جدایی از اوست، هشدار میدهد که:
دریغ است روی از کسی تافتن
که دیگر نشاید چون او یافتن
چرا سرکشی زانکه گر سرکشد
به حرف وجودت قلم درکشد
و سرانجام خطاب به خویشتن، راز مردانی را که ناگریز از همسران خود جور میبینند و دم نمیزنند،با لطافت شاعرانه باز میگشاید:
کسـی را که بینـی گـرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
تو هم جوربینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی
این شیفتگی و همسر دوستی در زنان نیز حکایتها دارد؛ از جمله ماجرای ازدواج دو عموزادة زیبارو و مهترنژاد که عروس از آن راضی بود و خلق و لطفی پریوار داشت، اما داماد ناراضی بود و روی در روی دیوار داشت. عروس خود را برای او میآراست و او از خدا مرگ میخواست. سرانجام پیران قوم، پسر را نشاندند و پندش دادند که اگر دل به مهر او نداری، مهرش بده و از او جدا شو. خندید و گفت: اگر با صد گوسفند کابین او، از بند رهایی یابم، ضرر ندیده باشم. اما عروس چه گفت؟
به ناخن پریچهره میکند پوسـت
که هرگز بدین کی شکیبم زدوست؟
نه صد گوسـفندم که سیصد هـزار
نبــــاید بـه نادیـــدن روی یـــار
تو را هر چه مشغول دارد زدوست
اگر راست خواهی، دلارامت اوست
چند همسری در اسلام برای مردان مجاز شمرده شده و سعدی با بیانی طنزآلود آن را به مخاطب خویش توصیه کرده است. البته برخی چون شبلی نعمائی آن را بسیار جدی گرفته، برآشفتهاند و بر پستی اخلاق در روزگار سعدی حمل کردهاند.
ناسازگاری داماد و مادرزن سابقة دیرینه دارد. سعدی در این خصوص حکایتی آورده و مادر زن را با «مار« و «خار» مقایسه کرده است. او میگوید: زن صاحب جمال مردی درگذشت و مادر او در خانه نزد داماد بماند. داماد بناچار تحمل میکرد تا آنکه روزی گروهی از آشنایان به دیدنش آمدند؛ یکی پرسید: «چگونهای در مفارقت یار عزیز ؟» پاسخ داد: «نادیدن زن بر من چنان دشوار نمینماید که دیدن مادرزن!»
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
یکی از راههای اعمال خشونت بر زنان در جوامع گذشته، استمتاع جنسی اربابان از ایشان بوده که بدون توجه به خواست و ناخواست ایشان صورت میگرفته است؛ زیرا زنانی که کنیز یا مملوک بودند، کوچکترین اختیاری نداشتند و جزء دارایی و اموال مالک شمرده میشدند. سعدی نقل میکند که کنیزکی چینی را برای یکی از ملوک هدیه آورده بودند؛ چون به خواستة او در حال مستی تن درنداد، وی را به سیاهی زشت و کریه منظر بخشید که بغلش از شدت بدبویی مثل «مردار به آفتاب مرداد» بود. شهوت بر سیاه غالب گشت و نفس طالب. بامدادان چون ملک به هوش آمد و کنیزک را جست، ماجرا گفتند. در خشم شد و فرمان داد هر دو را دست و پای استوار ببندند و از بام قصر در قعر خندق اندازند. گرچه به شفاعت جان سالم بدربردند، کنیزک بیچاره، ترنجی به سرگین افتاده و نیمخوردة سیاه تلقی شد و تا پایان عمر در چنگال وی اسیر بماند. سعدی موارد دیگری از رفتارهای جنسی عاری از ملاطفت نیز نقل کرده است.
پس از اشاره به واقعیتهای زندگی زنان در زمانه سعدی، دیدگاههای سعدی را دربارة زن و جایگاه او در نظام خلقت میآوریم. البته همانطور که پیشتر ملاحظه شد، در بیان حکایاتی هم که گذشت، اندیشة سعدی کاملاً آشکار بود.
علی رغم تعالیم متعالی اسلام، سده های طولانی در تفکر مسلمانان، زن موجود درجه دوم و کم ارزشتر از مرد تلقی میشده است. شاید موارد فراوانی یافت نشود که این مطلب با صراحت و در مقولة مستقل مقایسة ارزش وجودی زن و مرد بیان شده باشد، اما در لایههای پنهان ضمیر اشخاص، برتری مرد امری کاملاً مقبول و پذیرفته بود. حتی در گفتگوهای عادی امروز هم فراوان شنیده میشود که مثلاً اگر فلان کار را بکنم کمتر از زن هستم، یا اگر فلان کار را بکنم مرد نیستم. سعدی میگوید:
مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند
گر بگردم ز وفای تو، نه مردم که زنم
گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی
من به خلاف رأی تو گرنفسی زنم،زنم
پذیرفتن این اصل که مرد برتر از زن است، گاه سبب استدلالهایی شده که در وهله اول به نظر میرسد در مدح و ستایش زنان میباشد، اما چون نیک بنگری، چیزی جز اثبات ضعف وجودی آنان نیست. در شعر زیر، سعدی زنانی را که اهل طاعت و عبادت هستند، برتر از مردان ناپارسا میداند، اما در پشت سر این استدلال، چند نکته نهفته است:
1ـ «زنان مؤمن» از «مردان غیرمؤمن» برترند، نه از «مردان مؤمن».
2- صرفنظر از ایمان، مرد برتر از زن است.
3- اگر زن نزد خدا مقبولتر از مرد باشد ـ ولو به امتیاز ایمان ـ سبب شرمساری مرد است؛ چون بهرحال موجود ضعیفی برتر آمده است.
4- مردی که از زن عقب بماند، اصلاً مرد نیست. چون مردی مرد به آن است که از زن جلوتر باشد.
5- «کمتر از زن» دشنامی است که غیرت مرد نباید آن را برتابد:
زنانی که طاعت به رغبت برند
ز مــردان ناپارســا بگـــذرنـد
تو را شرم ناید ز مردی خویش
که باشد زنان را قبول از تو بیش؟
زنان را به عذری معین که هست
ز طاعت بـدارند گهــگاه دسـت
تو بی عذر یکسو نشینی چو زن
رو ای کم ز زن،لاف مردی مزن
مرا خود مبین ای عجب درمیان
ببیــن تا چه گفتنــد پیشینیــان
چو از راستی بگذری خم بود
چه مردی بود کز زنــی کم بـود؟
در شعر ستایش آمیز دیگری، زنان مردواری یاد شده اند که گوی سبقت از مردان ربودهاند؛ در کنار این ستایش، ترس نگران کنندة سعدی را از عقب ماندن مردان ملاحظه فرمایید:
چه سرپوشیدگان مرد بودند
که گوی نخوت از مردان ربودند
تو با این مردی و زورآزمایی
همی ترسم که از زن کمتر آیی
یکی دیگر از مواردی که برتری مرد را در شعر سعدی نشان میدهد، آنجاست که مخاطب را به بصیرت و بینش درست توصیه کرده، میگوید: اگر درست نگاه نکنی، حقایق را وارونه میبینی: مرد را زن، حق را باطل و نیکخواه را دشمن.
به اسلوب معادله و توازنی که میان تمثیلهاست،دقت فرمایید. طرف اول، همگی خوب و ارزشمندند و طرف دوم تماماً بد و منفی:
در مرد چو بد نگه کنی، زن بینــی
حق باطل و نیکخواه دشمن بینی
نقش خود توست هر چه در من بینی
با شمع درآ که خانه روشن بینی
لطف دیگر جناب سعدی را هم در همین اسلوب تماشا کنید:
اگـر مـار زایـــد زن باردار
به از آدمیـزادة دیــو سار
زن از مرد موذی به بسیار به
سگ از مردم مردم آزار به
در احکام اسلام، به دلایل خاصی جنگ و جهاد ـ و البته نه دفاع ـ بر زنان واجب نیست. این امر به هیچ وجه بر حقارت زن و عزت و کرامت مرد دلالت نمیکند، اما در عرف اجتماعی مسلمانان و در ادبیات فارسی کاملاً با ضعف و حقارت زنان ارتباط داده شده است. انعکاس این مسأله در آثار سعدی فراوان دیده میشود؛ بدین گونه که جنگ کردن مایه امتیاز مردان شمرده شده است و مردی که نتواند بجنگد، باید حقارت زن بودن را تحمل کند:«ای مردان بکوشید] در میدان جنگ[ یا جامة زنان بپوشید.»
اگر چون زنان جُست خواهــی گـریز
مــرو آب مردان جنگــی مریـــز
* * *
پیدا شود که مرد کدامست و زن کدام
در تنگنای حلقة مردان به روز جنگ
* * *
چــو مـردانگــی آیـد از رهــزنان
چــه مردان لشکــر چه خیــل زنان
حقارت زن بودن، وقتی تشدید میشود که آراستگی زنانه هم بدان افزوده گردد. خودآرایی و دلبستگی به ظواهر، از مواضع ضعف زنان است. در اینکه معمولاً زنان بیش از مردان به خودآرایی و تجملات میپردازند و نباید در این کار افراط شود، سخنی نیست، ولی پذیرفتنی هم نیست که مردان به زنان ـ یا بالعکس ـ تشبّه جویند (این امر در شرع جایز نیست و نکوهش شده است). سخن در این است که چرا وقتی مردان به زنان تشبّه جویند، در عرف حمل بر ضعف آنان میشود، اما اگر زنی تشبّه به مردان جست، مورد انتقاد قرار نمیگیرد؟! سعدی میگوید: اگر پارسایی، کاخ و ایوان منقش کند و جامه خوش بپوشد، از دست طعنهزنان که میگویند خود را همچون زنان آراسته به جان میآید.
آیا آرایش زنان که از نظر شرع، در محدودة التذاذ همسر مجاز است، امری نکوهیده و موجب ضعف میباشد؟ مردان که خود خواهان آراستگی زن هستند، چگونه آن را صفت منفی زنان میدانند؟ آیا نکته در این نیست که هر نوع کار و صفت زنانه، منفی است، چون خود زن منفی است؟! اگر روزی عرف زمانه چنان تغییر یابد که مردان در خودآرایی، گوی سبقت از زنان بربایند ـ همچون برخی ابنای این روزگار ـ آیا بازهم آراستگی موجب حقارت خواهد بود؟
سعدی در نتیجة عقیده و شناختی که از زن دارد، معتقد است که «مشورت با زنان تباه است و سخاوت با مفسدان گناه.» او به ذکر دلیل این امر نمیپردازد، اما «خواجه نصیر الدین طوسی»، حکیم معاصر او، معتقد است که در مصالح کلی نباید با زن مشورت کرد؛ زیرا اندیشههای نادرست و نقصان تشخیص او موجب آفات بسیار خواهد بود.
نظریات سعدی دربارةزن، کاملاً با دید و شناخت عمومیجامعه و مردم عصر او مطابقت دارد. مرحوم علامه جعفری این نوع اصول و ارزشهای تثبیت شده را که فرهنگ عقیدتی، دینی جامعه آنها را پذیرفته، «حکمت جاریه» مینامد. این اصول الزاماً و کاملاً منطبق بر حقایق دینی نیست، بلکه برخاسته از تلقی عمومی مردم از دین است.
باید پذیرفت که سعدی هم انسانی از مردم روزگار خویش است و با منبع وحی و عصمت مرتبط نیست؛ لذا امکان خطا و اشتباه در او نیز هست. «ادوارد براون» خاورشناس انگلیسی درتوجیه صفتهای منفی موجود در آثار سعدی بحق گفته است که آموزشهای هر حکیم بزرگی، چون دریایی است که بیگمان در گوشه و کنار آن، چیزهای ناخوشایند و موجودات زیانبخش نیز میتوان یافت، ولی آنهمه در برابر بیکرانگی، ژرفا،پاکی و سرشاری دریا چیزی نیست.
زن در نظام خانواده، مایه آرامش خاطر است، اما از دیدگاهی دیگر، جزء تعلقات دنیوی و مایة اشتغال مرد به امور مادی است. به نظر سعدی، زن، فرزند و همه بستگان به منزلة برادرخواندگان کاروان زندگی هستند که همراهی ایشان جاودانه نیست و در سفر آخرت باید از ایشان جدا شد؛ پس نباید به آنها دل بست و باید به فکر آخرت بود. از این دیدگاه، زن و فرزند، آزادی و آزادگی مرد را سلب میکنند و او را از سیر در ملکوت باز میدارند. با این همه، پیوند ازدواج و عرف اجتماعی سبب میشود که مرد در همه حال و در سختترین اوضاع، خود را در خدمت زندگی مشترک ببیند و از ناموس خویش جدا نشود. چنانکه یکی از رفیقان سعدی در کفاف معیشت درمانده بود و میخواست به اقلیمی دیگر رود و گمنام زندگی کند،اما از شماتت مردم میترسید که پشت سرش به طعنه بخندند و سعی او را در حق عیال،بر عدم مروت حمل کنند و بگویند :
مبین آن بی مروت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختــی
که آسـانی گزینـد خویشتن را
زن و فرزند بگذارد به سختی
از آثار سعدی برمیآید که زنان در روزگار گذشته، منابع مالی و استقلال اقتصادی چندانی نداشتند. این امر در کنار عوامل دیگر سبب میشد که زنان جزء طبقات ضعیف و ترحم انگیز بشمار آیند؛ بخصوص آنگاه که همسر خویش را از دست میدادند و گرفتار فقر میشدند: «لذت انگور، بیوه داند نه خداوند میوه. یوسف صدیق (ع) در خشکسالی مصر سیرنخوردی تا گرسنگان فراموش نکند.»
اینگونه زنان معمولاً با سختی و تنگدستی و کارهایی نظیر نخ ریسی زندگی میگذراندند و لذا ظلم به ایشان، تبعات سنگینی میتوانست داشته باشد. سعدی از سلطان محمود غزنوی نقل میکند که گفت: «من از نیزة مردان چنان نمیترسم که از دوک زنان، یعنی سوز سینة ایشان.» از این رو، سعدی در نصیحت به سلطان انکیانو ـ امیر مغولی فارس از طرف آباقاخان ـ میگوید: «پادشاه باید که گفتار پیران جهاندیده بشنود و بر اطفال و زنان و زیردستان ببخشاید.»
در آثار سعدی، حساسیت خاصی به رفتارهای خانوادگی دیده میشود. خصایل مثبت زن به چشم آرمان و آرزو دیده میشود و صفات منفی چنان ترسیم میگردد که از جهنم آن صفات، گریزی در دل خواننده به وجود میآید. این امر تا چه حد میتوانسته از واقعیتهای زندگی سعدی نشأت گرفته باشد؟
در فرهنگ عامیانه ایرانی، زن سعدی شهرت منفی و طنزآلودی پیدا کرده و بنوعی ضربالمثل شده است. اتفاقاً حکایتی در گلستان نقل شده که سر نخ قضیه را به دست میدهد. طبق این حکایت، سعدی زمانی به اسارت فرنگ در میآید و او را همراه جهودان در خندق طرابلس به کار گل وا میدارند. یکی از رؤسای حلب که سابقه آشنایی با او داشته، در ازای ده دینار اسباب آزادی وی را فراهم میآورد و او را با خود به حلب برده، دختر خویش را با کابین صد دینار به عقدش در میآورد؛ دختری بدخوی، ستیزه روی، نافرمانبردار که شروع به زبان درازی و سرکوفت به سعدی کرده که «تو آن نیستی که پدر من تو را از قید فرنگ به ده دینار خلاص داد؟!» و سعدی پاسخ میدهد که «بلی به ده دینارم از قید فرنگ خلاص کرد و به صد دینار در دست تو گرفتار!»
فرجام این زندگی در هاله غیرت پنهان است و خبری از آن در دست نیست؛ اما اگر حکایت مزبور از نوع مقامه نویسی نباشد، میتوان به قرینه دریافت که زندگی با آن دختر ادامه نیافته است؛ زیرا در آنصورت غیرت مردانه مانع از بیان همین مقدار از ماجرا نیز میشد. بهر حال سعدی این دختر را مصداق آن میداند که گفتهاند:
زن بد در سرای مرد نکو
هم در این عالمست دوزخ او
زینهار از قرین بد زنهار
وقنــا ربّنــا عـذاب النــار
سعدی در باب «عالم تربیت» بوستان، بخشی آورده است با عنوان «گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان». او در این بخش، به طور فشرده زن خوب و بد را در محدوده خانواده معرفی میکند. اکنون با دسته بندی آنها فضایل و رذایل زنان را از دیدگاه سعدی برمیشماریم:
در بخش مزبور، زن خوب کسی است که علاوه بر زیبایی، خصوصیات زیر را داشته باشد:
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود دربرت
همه روز اگر غم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار
کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست
چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی
کسی برگرفت از جهان کام دل
که یکدل بود با وی آرام دل
اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن
زن خوش منش دلنشان تر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب
ببرد از پریچهره زشتخوی
زن دیو سیمای خوشطبع گوی
دلارام باشد زن نیکخواه
ولیکن زن بد،خدایا پناه!
بر آن بنده حق نیکویی خواسته است
که با او دل و دست زن راست است
در مورد بحث، خصوصیات منفی زن چنین ذکر شده است:
به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره
در خرمی برسـرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند
چو زن راه بازار گیرد، بزن
وگرنه تو در خانه بنشین، چو زن
اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش
زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی
چو در کیلهیک جو امانت شکست
از انبان گندم فروشوی دست
زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد
چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن
چو بینی که زن پای برجای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست
گریـز از کفش در دهـان نـهنگ
کـه مردن به از زنـدگانی به ننگ
سعدی چون صفات منفی زن را برمیشمارد، وقتی که به بی عفتی زن میرسد، گویی احساسات و غیرت مردانه اش تحریک میشود؛ چنانکه میگوید: زن اگر خوب هم باشد، مایه رنج و گرانباری است؛ چه رسد به زن زشت ناسازگار که رها کردنش اولی است. سپس گفتگوی دو نفر را که از دست زنان خود به جان آمده بودند، نقل میکند و با تأیید آنها نظر خود را هم درباره زن میگوید:
چه نغز آمد این یک سخن زان دوتن
کـه بودند سرگشته از دسـت زن
یـکی گفـت کـس را زن بــد مبـاد
دگر گفت زن در جهان خود مباد
البته حق است که این سخن را از نوع غلبه احساسات براندیشه و از مصادیق سخن «هانری ماسه» بدانیم که میگوید: سعدی احساسات خاص زمان خود را بیش از افکار بیان میکند.
نباید نادیده گرفت که سعدی موارد فراوانی را از صفات مثبت زن و جایگاه او در عالم هستی بیان کرده است که برخی از آنها پیشتر آمد. هموست که در کنار مطالبی که اخیراً ذکر شد، جوانمردی دختر حاتم طایی را هم میآورد که وقتی قبیله اش در جنگ شکست خورد و او به حرمت پدر از کشته شدن مستثنی گشت، تن بدان در نداد که خود جان سالم بدر برد و شاهد قتل عام قبیله اش باشد و بدینگونه آنها را نیز نجات داد.یا ماجرای دختر صاحب کرامتی را نقل میکند که ابراهیم خوّاص در باره او پیوسته با مریدان خویش میگفت: کاشکی من خاک قدم آن سرپوشیده بودمی؛ سرپوشیده رازدانی که گفت: هر که با پای به کعبه رود، او کعبه را طواف کند و هر که با دل به کعبه رود، کعبه او را طواف کند.یا از کنیزک مأمون میگوید که تن به همآغوشی خلیفه درنداد، از گفتن عیب او نهراسید و حاضر به کشتن شد. و از زنی تعریف میکند که استادانه و با ظرافت تمام، شوی خویش را پند داد که «عسل تلخ باشد ترش روی را»
به دوزخ برد مرد را خوی زشت
که اخلاق نیک آمده ست از بهشت
نباید انتظار داشت که آثار سعدی همه نیکی و نیکویی و جلوه جمال وجود باشد. همچنانکه عالم واقع، دارای فراز و نشیب و ضعف و کاستی است، آثار سعدی هم که آینه این عالم است، عاری از نقصهای مزبور نیست. بدیهی است که تنها عالم خیال را میتوان پیراسته از هر عیب و آراسته به هر کمال یافت. از این رو در نظاره آثار سعدی باید آماده دیدن تصاویر مختلف و حتی متناقض بود.
بررسی زن در شعر سعدی را با یادآوری گوهر کمال آدمی که همان تقوا و پرهیزگاری است و با ذکر سخن سعدی به پایان میبریم که فرمود: «عاجز نفس فرومایه چه مردی، چه زنی».