.
مردي در پارك مركزي شهر نيويورك قدم ميزند كه ناگهان ميبيند سگي به دختر بچه اي حمله كرده است مرد به طرف آنها ميدود و با سگ درگير ميشود . سرانجام سگ را ميكشد و زندگي دختر بچه اي را نجات ميدهد پليسي كه صحنه را ديده بود به سمت آنها مي ايد و ميگويد : تو يك قهرماني
فردا در روزنامه ها مي نويسند :
يك نيويوركي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد.
اما آن مرد مي گويد: من نيوريوركي نيستم.
پس روزنامه هاي صبح مي نويسند :
آمريكايي شجاع جان دختر بچه اي را نجات داد.
آن مرد دوباره ميگويد : من آمريكايي نيستم!
از او ميپرسند : خب پس تو كجايي هستي ؟؟
«« من ايراني هستم »»
فرداي آن روز روزنامه ها اين طور مي نويسند :
يك تند روي مسلمان سگ بي گناه آمريكايي را كشت!
شماره تلفن عزرائيل
۰۸۸۸۸۸۸۸۸۸
اين شماره موبايلي است كه طي ۱۰سال گذشته هر كسي آن را خريده پس از مدتي به قتل رسيده است.
اولين صاحب اين شماره، مدير عامل يك شركت بلغارستاني ساخت تلفن همراه بود كه سال ۲۰۰۱ بر اثر مسموميت راديواكتيو در گذشت.
صاحب بعدي اين شماره تلفن رئيس مافياي بلغارستان بود كه سال ۲ ۰۰۳در جريان يك تير اندازي كشته شد.
قرباني بعدي اين شماره هم مرد تاجري بود كه سال ۲۰۰۵بر اثر اصابت گلوله كشته شد.اين تاجر به طور پنهاني در كار قاچاق مواد مخدر بود.
اما از زمان تيراندازي به تاجر بلغاري اين شماره تلفن ديگر به كسي داده نشد و مسئولين مخابرات هم حاضر نيستند توضيح دهند كه چه بر سر اين خط آمده است
مادرم هشت بار به من دروغ گفت:
داستان من از زمان تولّدم شروع ميشود. تنها فرزند خانواده بودم؛ سخت فقير بوديم و تهيدست و هيچگاه غذا به اندازهء كافي نداشتيم. روزي قدري برنج به دست آورديم تا رفع گرسنگي كنيم. مادرم سهم خودش را هم به من داد، يعني از بشقاب خودش به درون بشقاب من ريخت و گفت،:
"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نيستم." و اين اوّلين دروغي بود كه به من گفت.
زمان گذشت و قدري بزرگتر شدم. مادرم كارهاي منزل را تمام ميكرد و بعد براي صيد ماهي به نهر كوچكي كه در كنار منزلمان بود ميرفت. مادرم دوست داشت من ماهي بخورم تا رشد و نموّ خوبي داشته باشم. يك دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهي صيد كند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده كرد و دو ماهي را جلوي من گذاشت. شروع به خوردن ماهي كردم و اوّلي را تدريجاً خوردم.
مادرم ذرّات گوشتي را كه به استخوان و تيغ ماهي چسبيده بود جدا ميكرد و ميخورد؛ دلم شاد بود كه او هم مشغول خوردن است. ماهي دوم را جلوي او گذاشتم تا ميل كند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
"بخور فرزندم؛ اين ماهي را هم بخور؛ مگر نميداني كه من ماهي دوست ندارم؟" و اين دروغ دومي بود كه مادرم به من گفت.
قدري بزرگتر شدم و ناچار بايد به مدرسه ميرفتم و آه در بساط نداشتيم كه وسايل درس و مدرسه بخريم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشي به توافق رسيد كه قدري لباس بگيرد و به در منازل مراجعه كرده به خانمها بفروشد و در ازاء آن مبلغي دستمزد بگيرد.
شبي از شبهاي زمستان، باران ميباريد. مادرم دير كرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خيابانهاي مجاور به جستجو پرداختم و ديدم اجناس را روي دست دارد و به در منازل مراجعه ميكند. ندا در دادم كه، "مادر بيا به منزل برگرديم؛ ديروقت است و هوا سرد. بقيه كارها را بگذار براي فردا صبح." لبخندي زد و گفت:
"پسرم، خسته نيستم." و اين دفعه سومي بود كه مادرم به من دروغ گفت.
به روز آخر سال رسيديم و مدرسه به اتمام ميرسيد. اصرار كردم كه مادرم با من بيايد. من وارد مدرسه شدم و او بيرون، زير آفتاب سوزان، منتظرم ايستاد. موقعي كه زنگ خورد و امتحان به پايان رسيد، از مدرسه خارج شدم.
مرا در آغوش گرفت و بشارت توفيق از سوي خداوند تعالي داد. در دستش ليواني شربت ديدم كه خريده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر كشيدم تا سيراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گواراي وجود" ميگفت. نگاهم به صورتش افتاد ديدم سخت عرق كرده؛ فوراً ليوان شربت را به سويش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
"پسرم، تو بنوش، من تشنه نيستم." و اين چهارمين دروغي بود كه مادرم به من گفت.
بعد از درگذشت پدرم، تأمين معاش به عهده مادرم بود؛ بيوهزني كه تمامي مسئوليت منزل بر شانهء او قرار گرفت. ميبايستي تمامي نيازها را برآورده كند. زندگي سخت دشوار شد و ما اكثراً گرسنه بوديم. عموي من مرد خوبي بود و منزلش نزديك منزل ما. غذاي بخور و نميري برايمان ميفرستاد. وقتي مشاهده كرد كه وضعيت ما روز به روز بدتر ميشود، به مادرم نصيحت كرد كه با مردي ازدواج كند كه بتواند به ما رسيدگي نمايد، چه كه مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زير بار ازدواج نرفت و گفت:
"من نيازي به محبّت كسي ندارم..." و اين پنجمين دروغ او بود.
درس من تمام شد و از مدرسه فارغالتّحصيل شدم. بر اين باور بودم كه حالا وقت آن است كه مادرم استراحت كند و مسئوليت منزل و تأمين معاش را به من واگذار نمايد. سلامتش هم به خطر افتاده بود و ديگر نميتوانست به در منازل مراجعه كند. پس صبح زود سبزيهاي مختلف ميخريد و فرشي در خيابان ميانداخت و ميفروخت. وقتي به او گفتم كه اين كار را ترك كند كه ديگر وظيفهء من بداند كه تأمين معاش كنم. قبول نكرد و گفت:
"پسرم مالت را از بهر خويش نگه دار؛ من به اندازهء كافي درآمد دارم." و اين ششمين دروغي بود كه به من گفت.
درسم را تمام كردم و وكيل شدم. ارتقاء رتبه يافتم. يك شركت آلماني مرا به خدمت گرفت. وضعيتم بهتر شد و به معاونت رئيس رسيدم. احساس كردم خوشبختي به من روي كرده است. در رؤياهايم آغازي جديد را ميديدم و زندگي بديعي كه سراسر خوشبختي بود. به سفرها ميرفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش كردم كه بيايد و با من زندگي كند. امّا او كه نميخواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
"فرزندم، من به خوشگذراني و زندگي راحت عادت ندارم."
و اين هفتمين دروغي بود كه مادرم به من گفت.
مادرم پير شد و به سالخوردگي رسيد. به بيماري سرطان ملعون دچار شد و لازم بود كسي از او مراقبت كند و در كنارش باشد. امّا چطور ميتوانستم نزد او بروم كه بين من و مادر عزيزم شهري فاصله بود. همه چيز را رها كردم و به ديدارش شتافتم. ديدم بر بستر بيماري افتاده است. وقتي رقّت حالم را ديد، تبسّمي بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشي بود كه همهء اعضاء درون را ميسوزاند. سخت لاغر و ضعيف شده بود. اين آن مادري نبود كه من ميشناختم. اشك از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداري من بر آمد و گفت:
"گريه نكن، پسرم. من اصلاً دردي احساس نميكنم." و اين هشتمين دروغي بود كه مادرم به من گفت.
وقتي اين سخن را بر زبان راند، ديدگانش را بر هم نهاد و ديگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج اين جهان رهايي يافت.
اين سخن را با جميع كساني ميگويم كه در زندگياش از نعمت وجود مادر برخوردارند. اين نعمت را قدر بدانيد قبل از آن كه از فقدانش محزون گرديد.
اين سخن را با كساني ميگويم كه از نعمت وجود مادر محرومند. هميشه به ياد داشته باشيد كه چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل كرده است و از خداوند متعال براي او طلب رحمت و بخشش نماييد.
مادر دوستت دارم. خدايا او را غريق بحر رحمت خود فرما همانطور كه مرا از كودكي تحت پرورش خود قرار داد.
بر گرفته از يك اتفاق واقعي
اين داستان به سال 1848 بر مي گردد،درست زماني كه ايرلند اعلام استقلال از انگلستان كرد و در طي آن 9 جوان شورشي ايرلندي دستگير و محكوم به مرگ شدند.
از آن جايي كه حكم مجازات آنان قبل از ملكه ويكتوريا صادر شده بود،او تحمل اعدام كردن آنان را نداشت و به همين خاطر دستور داد تا آنان را به زنداني در مستعمره انگلستان يعني استراليا منتقل كنند.
حدود 40 سال پس از آن، ملكه ويكتوريا از استراليا ديدن كرد و مورد استقبال نخست وزير آنجا يعني آقاي چارلز دافي(CharLs Gavan Duffy ( قرار گرفت. وقتي آقاي چارلز به اطلاع ملكه رساند كه او يكي از 9 نفر ايرلندي محكوم به مرگ بوده است ، ملكه به راستي شوكه شد . ملكه از او پرسيد كه آيا از سرنوشت آن هشت زنداني ديگر خبري دارد يا نه ؟
او به آگاهي ملكه رساند كه آنان همگي با يكديگر در تماس هستند ،
توماس فرانسيس(Tomas Francis Meagher )به ايالات متحده مها جرت كرد و خيلي زود به مقام فرماندهي مونتانا رسيد.
ترنس مك مانس (Terrence Mc manus )و پاتريك دونا او (Patrik Don Ahue ) هر دو ژنرال ارتش ايالات متحده شدند و بسيار عالي خدمت كردند.
ريچارد اوگورمان (Richard O Garman) به كانادا مهاجرت كرد و فرماندار كل نيوفوندلند شد.
ماريس لين(morris Lyene)و مايكل ايرلند (((MichaeL IreLand هر دو از اعضاي هيئت دولت استراليا شدند و جدا از هم به عنوان دادستان كل استراليا انجام وظيفه كردند.
دارسي مگي (Darcy Mcgee) نخست وزير كانادا شد. و در آخر جان ميچل
(john Mitchell) نيز در مقام شهردار نيويورك خدمت كرد .
همه ما نه تنها با سر خوردگيها و نا كامي ها بلكه با موانع و سدهايي در جاده هاي مختلف موفقيت روبرو مي شويم.
اين داستان مصداق اين جمله است
َ"در معامله زندگي، گذشته شما هرگز برابر با آينده تان نيست
شبي خواب اميركبير را ديدم، جايگاهي متفاوت و رفيع داشت
پرسيدم چون شهيدي و مظلوم كشته شدي اين مرتبت نصيبت گرديد؟
با لبخند گفت خير.
سؤال كردم چون چندين فرقه ضاله را نابود كردي؟ گفت: نه
با تعجب پرسيدم پس راز اين مقام چيست؟
جواب داد: هديه مولايم حسين است!
گفتم چطور؟
با اشك گفت
آنگاه كه رگ دو دستم را در حمام فين كاشان زدند؛ چون خون از بدنم ميرفت تشنگي بر من غلبه كرد سر چرخاندم تا بگويم قدري آبم دهيد؛ ناگهان به خود گفتم ميرزا تقي خان! ۲ تا رگ بريدند اين همه تشنگي! پس چه كشيد پسر فاطمه؟ او كه از سر تا به پايش زخم شمشير و نيزه و تير بود! از عطش حسين حيا كردم ، لب به آب خواستن باز نكردم و اشك در ديدگانم جمع شد
آن لحظه كه صورتم بر خاك گذاشتند امام حسين آمد و گفت
به ياد تشنگي ما ادب كردي و اشك ريختي؛ آب ننوشيدي اين هديه ما در برزخ، باشد تا در قيامت جبران كنيم
منبع: كتاب آخرين گفتارها
از دوست خوبمون آقاي محمد پور براي شادي روح پدرشون صلوات
به مناسبت 24 آبان، سالروز عروج حضرت علامه آيت الله طباطبايي برايتان دو نامه را آوردهام، به اميد آنكه نفس عرشي آن حضرت كه هنوز از اين نوشته بر ميخيزد بر دلتان نشيند. نامه اول، خواهش جواني است 22 ساله كه تمناي پريدن دارد و نامه دوم جواب علامه است تا بند از پاي مرغِ جانِ وي بگشايد.
نامه جوان به علامه
بسم الله الرحمن الرحيم |
محضر مبارك نخبه الفلاسفه آيه الله العظمي جناب آقاي طباطبائي ادام الله عمركم ماشاءالله
سلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
كوتاه سخن آنكه جواني هستم 22 ساله، ...چنين تشخيص مي دهم كه تنها ممكن است شما باشيد كه به اين سؤال من پاسخ دهيد. در محيط و شرايطي كه زندگي مي كنم، هواي نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراواني دارند و مرا اسير خود ساختهاند و سبب آن شدهاند كه مرا از حركت به سوي الله، و حركت در مسير استعداد خود بازداشته و ميدارند. درخواستي كه از شما دارم، براي من بفرماييد بدانم به چه اعمالي دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و اين طلسم شوم را كه همگان گرفتار آنند بشكنم و سعادت بر من حكومت كند؟
يادآور مي شوم نصيحت نمي خواهم و اِلّا ديگران ادعاي نصحيت فراوان دارند.دستورات عملي براي پيروزي لازم دارم. همان گونه كه شما در تحصيلات خود در نجف پيش استاد فلسفه داشتيد، همان شخصي كه تسلط به فلسفه اشراق داشت. (مسموع است).
باز هم خاطرنشان مي سازم كه نويسنده با خود فكر مي كند كه شفاهاً موفق به پاسخ اين سؤال نمي شود. وانگهي شرم دارم كه بيهوده وقت گرانمايه شما را بگيرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح مي دانيد و بر اين موضوع ميتوانيد اصالتي قائل شويد مرا كمك كنيد. در صورت منفي بودن، به فكر ناقص من لبخند نزنيد و مخفيانه نامه را پاره كنيد و مرا نيز به حال خود واگذاريد. متشكرم.
امضا 1355/10/23
جواب علامه به نامه جوان
بسم الله الرحمن الرحيم |
السلام عليكم
براي موفق شدن و رسيدن به منظوري كه در پشت ورقه مرقوم داشته ايد لازم است همتي برآورده، توبه اي نموده، به مراقبه و محاسبه پردازيد. به اين نحو كه هر روز كه طرف صبح از خواب بيدار مي شويد قصد جدي كنيد كه در هر عملي كه پيش آيد، رضاي خدا - عز اسمه - را مراعات خواهم كرد. آن وقت در سر هر كاري كه مي خواهيد انجام دهيد، نفع آخرت را منظور خواهيد داشت، به طوري كه اگر نفع اخروي نداشته باشد انجام نخواهيد داد، هر چه باشد. همين حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهيد داد و وقت خواب، چهار پنج دقيقه اي در كارهايي كه روز انجام داده ايد فكر كرده، يكي يكي از نظر خواهيد گذرانيد. هر كدام مطابق رضاي خدا انجام يافته شكري بكنيد و هر كدام تخلف شده استغفاري بكنيد. اين رويّه را هر روز ادامه دهيد. اين روش اگر چه در بادي حال سخت و در ذائقه نفس تلخ مي باشد ولي كليد نجات و رستگاري است و هر شب پيش از خواب اگر توانستيد سور مسبحات يعني سوره حديد و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانيد و اگر نتوانستيد تنها سوره حشر را بخوانيد و پس از بيست روز از حال اشتغال، حالات خود را براي بنده در نامه بنويسيد. ان شاء الله موفق خواهيد بود. والسلام عليكم.
محمد حسين طباطبايي
يكي از فجايعي كه الان توي مدل تغذيه ممكلت ما داره رخ ميده، تغيير كاربري سيستم پخت كبابي ها است جديدا" مد شده، كبابي ها بساط منقل و ذغال را جمع كردند و از فر متصل به گاز شهري براي كباب كردن گوشت ها استفاده ميكنند و گاز متان نيمسوز جايگزين گرماي ذغال شده است |
وقتي توي اين كبابي ها رفتيد دقت كنيد، شعله گاز اجاق آنها به رنگ تركيبي آبي و زرد ميسوزه و اين شعله نشان از تركيب متان نيمسوز با آنزيم هاي گوشت دارد كه فوق العاده سرطان زا و خطرناك است و اين آنزيم ها را تبديل به دي متيل فنولوئيل از پايه هاي تحريك متاستاز سلول هاي بدن مينمايد كه همان سرطان بافت در بدن ميباشد(مخصوصا" اگر سطح اسيدوز بدن هم بالا و نزديك 6/6 باشد ، كه متاسفانه اين بيماري قطعي خواهد شد)، حال اگر وسط كباب خود را نگاه كنيد ،ميبينيد اصلا" تغيير
اين نكته را ثابتميكند
تست زير نمونهي از حركاتي است كه با انجام آن مغز درگير و گيج ميشود. حتي اگر بارها و بارها اين عمل را انجام دهيد، مغز با سرد گمي زياد همان نتيجه را نشان خواهد داد و هيچ تغييري بوجود نخواهد آمد.
يعني شما نميتوانيد، با سعي و تمرين مداوم پاي تان را با هوش كنيد. چرا كه مغز شما از قبل برنامه ريزي شده است.
اين تست بسيار هيجان انگيز تنها چند ثانيه طول ميكشد. باور كردني نيست، ولي كاملا صحت دارد. همين حالا آن را امتحان كنيد:
1. در حاليكه مقابل مانيتورتان نشستيد (هر جاي ديگر مانند؛ صندلي، مبل...) پاي راستتان را كمي بالا آوريد و در جهت عقربههاي ساعت بچرخانيد.
2. در همين حال با دست راست شماره 6 را در هوا بنويسيد. مسير چرخش پاي شما تغيير كرد نه؟!! يعني پاي شما خلاف عقربههاي ساعت شروع به چرخيدن كرد. درسته؟!!
هنوز دانشمندان علتي براي اين عكس العمل مغزپيدا نكردهاند. در نتيجه هيچكاري براي تغيير آن نميتوان انجام داد. جالب بود نه؟!!.... شما ميتوانيد بارها و بارها اين آزمايش را انجام دهيد و بارها و بارها همان نتيجه را مشاهده كنيد
|
زندگي صحنه يكتاي هنرمندي ماست،هر كسي نغمه خود خواند و از صحنه رود،صحنه پيوسته به جاست،خرم آن نغمه كه مردم بسپارند به ياد...
شايد كه عمل كنيم:
تفاوت كشورهاي پيشرفته و عقب مانده، تفاوت قدمت آنها نيست.
براي مثال كشور مصر بيش از 3000 سال تاريخ مكتوب دارد و عقب مانده است!
اما كشورهاي جديدي مانند كانادا، نيوزيلند، استراليا كه 150 سال پيش وضعيت قابل توجهي نداشتند، اكنون كشورهايي توسعهيافته و پيشرفته هستند
تفاوت كشورهاي عقب مانده و پيشرفته در ميزان منابع طبيعي قابل استحصال آنها هم نيست.
ژاپن كشوري است كه سرزمين بسيار محدودي دارد كه 80 درصد آن كوههايي است كه مناسب كشاورزي و دامداري نيست اما دومين اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمريكا را دارد. اين كشور مانند يك كارخانه پهناور و شناوري ميباشد كه مواد خام را از همه جهان وارد كرده و به صورت محصولات پيشرفته صادر ميكند.
مثال بعدي سويس است.
كشوري كه اصلاً كاكائو در آن به عمل نميآيد اما بهترين شكلاتهاي جهان را توليد و صادر ميكند. در سرزمين كوچك و سرد سويس كه تنها در چهار ماه سال ميتوان كشاورزي و دامداري انجام داد، بهترين لبنيات (پنير) دنيا توليد ميشود.
افراد تحصيلكردهاي كه از كشورهاي پيشرفته با همتايان خود در كشورهاي عقب مانده برخورد دارند براي ما مشخص ميكنند كه سطح هوش و فهم نيز تفاوت قابل توجهي در اين ميان ندارد.
نژاد و رنگ پوست نيز مهم نيستند. زيرا مهاجراني كه در كشور خود برچسب تنبلي ميگيرند، در كشورهاي اروپايي به نيروهاي مولد تبديل ميشوند.
پس تفاوت در چيست؟
تفاوت در رفتارهاي است كه در طول سالها فرهنگ نام گرفته است.
وقتي كه رفتارهاي مردم كشورهاي پيشرفته و توسعه يافته را تحليل ميكنيم، متوجه ميشويم كه اكثريت آنها از اصول زير در زندگي خود پيروي ميكنند:
1. اخلاق به عنوان اصل پايه
2. وحدت
3. مسئوليت پذيري
4. احترام به قانون و مقررات
5. احترام به حقوق شهروندان ديگر
6. عشق به كار
7. تحمل سختيها به منظور سرمايهگذاري روي آينده و نه صرفا فكر ايجاد ميانبر براي پولدار شدن يك شبه ( جالب اينجاست كه اگر كسي اينطور نباشه مي گن پپه است)
8. ميل به ارائه كارهاي برتر و فوقالعاده
9. نظمپذيري
اما در كشورهاي عقب مانده تنها عده قليلي از مردم از اين اصول پيروي ميكنند.
ما ايرانيان عقب مانده هستيم نه به اين خاطر كه منابع طبيعي نداريم يا اينكه طبيعت نسبت به ما بيرحم بودهاست.
ما عقب مانده هستيم براي اينكه رفتارمان چنين سبب شدهاست.
ما براي آموختن و رعايت اصول فوق فاقد اهتمام لازم هستيم.
اگر شما اين نامه را براي ديگران نفرستيد:
اتفاقي براي شما نميافتد،
گربه شما نميميرد،
از محل كارتان اخراج نميشويد،
هفت سال بدبختي بر سرتان آوار نميشود
و مريض هم نخواهيد شد.
اما اگر ميخواهيد تغييري ايجاد كنيد،
اين پيغام را به گردش بياندازيد تا شايد تعداد بيشتري از هموطنانمان آن را بفهمند و عمل كنند به خصوص جوانهامون كه فقط به فكر پولدار شدن هستند و يا پست گرفتن
ريسمان ذهنى
شيوانا به همراه تعداد زيادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى كوهستان شدند. ساعتى كه راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسيدند كه در كنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران كنار جاده وقتى چشمشان به گروه شيوانا افتاد شروع كردند به مسخره كردن آنها و براى هر يك از اعضاى گروه اسم حيوانى را درست كردند و با صداى بلند اين اسامى ناشايست را تكرار كردند. شيوانا سكوت كرد و هيچ نگفت.
وقتى شبانگاه گروه به آنسوى كوهستان رسيدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شيوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح كرد و از آنها خواست تا اثر گذارترين خاطره اين سفر يك روزه را براى جمع بازگو كنند. تقريبا تمام اعضاى گروه مسخره كردن صبحگاهى جوانان كنار جاده را به شكلى بازگو كردند و در پايان خاطره از اين عده به صورت جوانان خام و ساده لوح ياد كردند.
شيوانا تبسمى كرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره اين جوانان را از صبح با خود حمل كرديد و در تمام مسير با اين انديشه كلنجار رفتيد كه چرا در آن لحظه واكنش مناسبى از خود ارائه نداديد!؟ شما همگى از اين جوانان با صفت ساده لوح و خام ياد كرديد اما از اين نكته كليدى غافل بوديد كه همين افراد ساده لوح و بىارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همين الآن هم بخش اعظم فكر و خيال شما را اشغال كردند.
اگر حيوانى كه وسايل ما را حمل مىكرد توسط افسارى كه به گردنش انداخته شده بود طول مسير را با ما همراهى كرد. آن جوانان با يك ريسمان نامريى كه خود سازنده آن بوديد اين كار را كردند. در تمام طول مسير بارها و بارها خاطره صبح و تك تك جملات را مرور كرديد و آن صحنهها را براى خود بارها در ذهن خويش تكرار كرديد.
شما با ريسمان نامريى كه ديده نمىشود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و كلمات آن جوانان بازى خوردهايد. و آنقدر اسير اين بازى بودهايد كه هدف اصلى از اين سفر معرفتى را از ياد بردهايد. من به جرات مىتوانم بگويم كه آن جوانان از شما قوىتر بودهاند چرا كه با يك ادا و اطوار ساده همه شما را تحت كنترل خود قرار دادهاند و مادامى كه شما خاطره صبح را در ذهن خود يدك بكشيد هرگز نمىتوانيد ادعاى آزادى و استقلال فكرى داشته باشيد و در نتيجه خود را شايسته نور معرفت بدانيد.
ياد بگيريد كه در زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها كنيد و در هر لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بينديشيد. اگر غير از اين عمل كنيد، به مرور زمان حجم خاطراتى كه با خود يدك ميكشيد آنقدر زياد ميشود كه ديگر حتى فرصت يك لحظه تماشاى دنيا را نيز از دست خواهيد داد
جك از يك مزرعهدار در تكزاس يك الاغ خريد به قيمت ۱۰۰ دلار. قرار شد كه مزرعهدار الاغ را روز بعد تحويل
بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ جك
آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدي برات دارم. الاغه مرد.»
جك جواب داد: «ايرادي نداره. همون پولم رو پس بده.»
مزرعهدار گفت: «نميشه. آخه همه پول رو خرج كردم..»
جك گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
مزرعهدار گفت: «ميخواي باهاش چي كار كني؟»
جك گفت: «ميخوام باهاش قرعهكشي برگزار كنم.»
مزرعهدار گفت: «نميشه كه يه الاغ مرده رو به قرعهكشي گذاشت!»
جك گفت: «معلومه كه ميتونم. حالا ببين. فقط به كسي نميگم كه الاغ مرده است.»
يك ماه بعد مزرعهدار جك رو ديد و پرسيد: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»
جك گفت: «به قرعهكشي گذاشتمش. ۵۰۰ تا بليت ۲ دلاري فروختم و 998 دلار سود كردم.»
مزرعهدار پرسيد: «هيچ كس هم شكايتي نكرد؟»
جك گفت: «فقط هموني كه الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»
هميشه در هر شكستي يك فرصت جهت بهرهبرداري هست.
هشدار وزارت بهداشت بريتانيا |
اين متن را براي تمام عزيزانتان كه به سلامتيشان اهميت ميدهيد بفرستيد
به راستي بنگريد چه واژگان زيبا يي داريم و از به كارگيري آن ها بي بهره مانده ايم.
پارسي را پاس داريمپس از حمله عربها به ايران چون در زبان آنها چهار حرف ( گ چ پ ژ ) وجود نداشت هر واژه يا نامي كه در زبان پارسي با اين چهار حرف بود را دگرگون كردند و به جاي "گ" از "ج" , بجاي "چ" از "ج" , بجاي "پ" از "ب" و بجاي "ژ" از "ز" استفاده كردند و هشت حرف نيز از زبان عربي به درون زبان پارسي آمد (ث ح ص ض ط ظ ع ق ) پس هر واژه اي با اين هشت حرف ديديد دنبال مساوي پارسي آن بگرديد.
به جاي اول بگو نخستبه جاي اولين بگو نخستينبه جاي ابتدا بگو نخستبه جاي شروع بگو آغازبه جاي لباس بگو پوشاك- جامهبه جاي فتح يا ظفر بگو پيروزيبه جاي رئيس يا مسئول بگو سرپرستبه جاي مراجعت بگو بازگشتبه جاي شجاع بگو دلير- شيردلبه جاي طعم بگو مزهبه جاي عاقبت بگو سرانجامبه جاي خطيب بگو سخنرانبه جاي صلح بگو سازش- آشتيبه جاي ظاهر بگو نمابه جاي مشاهده بگو نگريستن- تماشابه جاي داخل بگو تو يا درونبه جاي منهدم بگو نابودبه جاي انهدام بگو نابوديبه جاي اطلاع بگو آگاهيبه جاي حاضر بگو آمادهبه جاي ساحل بگو كناره يا كناربه جاي غريب بگو ناآشنابه جاي غريبي بگو ناآشناييبه جاي غسل بگو شست و شوبه جاي عهد بگو پيمانبه جاي تذكر بگو يادآوري- گوشزدبه جاي قريب بگو نزديكبه جاي بين بگو ميانبه جاي صلوه بگو نمازبه جاي قرار بگو پيمانبه جاي قدرتمند بگو نيرومندبه جاي رسول بگو فرستادهبه جاي جواب بگو پاسخبه جاي سارق بگو دزدبه جاي قابل قبول بگو پذيرفتنيبه جاي عرض بگو پهنابه جاي طول بگو درازابه جاي طويل بگو درازبه جاي ارتفاع بگو بلنديبه جاي عريض بگو پهنبه جاي عميق بگو گودبه جاي مريض بگو بيماربه جاي مريضي بگو بيماريبه جاي مريضخانه بگو بيمارستانبه جاي مجروح بگو زخميبه جاي جرح بگو زخمبه جاي صدمه بگو آسيببه جاي صدمه ديده بگو آسيب ديدهبه جاي مصدوم بگو آسيب ديدهبه جاي اولاد بگو فرزندانبه جاي مرحومه بگو شادروانبه جاي استعمال بگو كاربردبه جاي دليل بگو انگيزهبه جاي دلايل بگو انگيزههابه جاي مشابه بگو همانندبه جاي درك كردن بگو پي بردنبه جاي مثال بگو نمونهبه جاي براي مثال بگو براي نمونهبه جاي اخطار بگو هشداربه جاي ايمان بگو باور- باورداشتبه جاي بلافاصله بگو بيدرنگبه جاي زياد بگو بسياربه جاي خراب بگو ويرانبه جاي خرابه بگو ويرانهبه جاي جسد بگو پيكربه جاي حدس بگو گمانبه جاي حدس ميزنم بگو گمان ميكنمبه جاي مقاومت بگو پايداريبه جاي علامت بگو نشانهبه جاي علائم بگو نشانههابه جاي علائم راهنمايي و رانندگي بگو نشانههاي راهنمايي و رانندگيبه جاي حمل و نقل بگو ترابريبه جاي فقر بگو تهيدستي- نداريبه جاي فقير بگو تهيدستبه جاي مقايسه ميكنم بگو ميسنجمبه جاي خلاصه بگو چكيدهبه جاي مذهب- دين بگو كيش- آيينبه جاي الان بگو اكنونبه جاي حالا بگو اكنونبه جاي بدون شك بگو بيگمانبه جاي بيشك بگو بيگمانبه جاي دفاع بگو پدافندبه جاي معادل بگو برابربه جاي تمامي بگو همگيبه جاي عصاني بگو خشمگين به جاي شهادت بگو گواهي به جاي شهادت داد كه ... بگو گواهي داد كه ... به جاي اذيت بگو آزار به جاي بيفايده بگو بيهوده به جاي فايده بگو سود- هوده به جاي تخمين بگو برآورد به جاي محترم بگو ارجمند به جاي احترام بگو ارج به جاي ممكن بگو شدني به جاي واحد بگو يكتا به جاي خداي واحد بگو خداي يكتا به جاي حد بگو مرز- كران به جاي احتياط بگو پروا به جاي موسسه بگو بنياد- نهاد- سازمان به جاي مهاجرت بگو كوچ به جاي اقتباس از ... بگو برگرفته از ... به جاي قيام بگو شورش- خيزش به جاي مختلف بگو گوناگون به جاي قسمت دوم بگو بخش دوم به جاي قديمي بگو كهنه به جاي جديدالانتشار بگو تازه چاپ به جاي جديدالتاسيس بگو نوساز- تازهساز به جاي البسه بگو پوشاك به جاي محله بگو برزن به جاي خالص بگو ناب- سره (sare) به جاي طبيعت انسان بگو سرشت آدمي به جاي ماهيت كار بگو سرشت كار به جاي پيش شرط بگو پيش نياز به جاي علاوه بر اين بگو افزون بر اين به جاي لجباز بگو يكدنده- ستيزهجو به جاي لجبازي بگو يكدندگي به جاي مستمر بگو پيوسته به جاي مسكن (دارو) بگو آرامبخش به جاي مبارك باد بگو خجسته باد به جاي خادم بگو پيشكاربه جاي ميلاد بگو زادروزبه جاي عمل بگو كنش به جاي عكسالعمل بگو واكنش به جاي اطلاعات بگو دادهها به جاي معلومات بگو دانستهها به جاي تدبير بگو راهكار به جاي نجوم بگو اخترشناسي به جاي منجم بگو اخترشناس به جاي قوم بگو تيره به جاي بيتوجه بگو بيپروا به جاي توجه بگو پروا به جاي عادت بگو خو به جاي عادت كردم بگو خو گرفتم به جاي خيال كردم بگو گمان كردم- پنداشتم به جاي اساس بگو بنياد به جاي بصيرت بگو بينش به جاي خبر بگو تازه به جاي اخبار بگو تازهها به جاي انتظار بگو چشمداشت به جاي انتظار داشتن بگو چشمداشتن به جاي دقيق بگو ريزبين به جاي درس بگو آموزه به جاي درس اول بگو آموزهي نخست به جاي متعدد بگو انبوه به جاي اختراع بگو نوآوري به جاي امتناع بگو خودداري- پرهيز به جاي امتناع كردن بگو خودداري كردن به جاي صالح بگو درستكار به جاي صحيح بگو درست به جاي انعكاس بگو بازتاب به جاي وضع حمل بگو زايمان به جاي نوراني بگو درخشان به جاي از بين بردن بگو از ميان بردن به جاي دعا بگو نيايش به جاي دعا ميكنم بگو نيايش ميكنم به جاي وحشت بگو هراس- ترس- بيم به جاي كافي است بگو بس است به جاي عيد بگو جشنبه جاي اعياد بگو جشنهابه جاي سئوال بگو پرسشبه جاي سرقت بگو دزديبه جاي بينهايت بگو بيكرانبه جاي امداد بگو ياري رسانيبه جاي مدد بگو ياريبه جاي امدادگر بگو ياري رسانبه جاي عازم بگو رهسپار- راهيبه جاي مقابل بگو روبروبه جاي مساوي بگو برابربه جاي نصيحت بگو پند يا اندرزبه جاي مجلس بگو انجمنبه جاي عقل بگو خردبه جاي منظره بگو چشماندازبه جاي حبس بگو زندانبه جاي محبوس بگو زندانيبهجاي موفقيت بگو كاميابيبه جاي موفق بگو كامياببه جاي عظيم بگو سترگبه جاي رفيق بگو دوستبه جاي كلمه بگو واژهبه جاي كلمات بگو واژههابه جاي انتخاب بگو گزينشبه جاي استقامت بگو پايداريبه جاي عدل بگو دادبه جاي عادل بگو دادگستر- دادگربه جاي ظلم بگو ستم- بيدادبه جاي ظالم بگو ستمگر- بيدادگربه جاي تحرك بگو جنبشبه جاي خلاصي بگو رهاييبه جاي خلاص بگو رهابه جاي اخوي بگو برادربه جاي قرارداد بگو پيماننامهبه جاي قدرت بگو نيرو- توانبه جاي ارسال كردن بگو فرستادنبه جاي فرار بگو گريزبه جاي يوميه بگو روزانهبه جاي مفيد بگو سودمندبه جاي اسم بگو نامبه جاي طهران بگو تهرانبه جاي اطاق بگو اتاقبه جاي طراز بگو تراز (همانند ترازو)به جاي سعي بگو كوششبه جاي اتحاد بگو همبستگيبه جاي عمران بگو آبادانيبه جاي قبرستان بگو گورستانبه جاي قبر بگو گوربه جاي مقبره بگو آرامگاهبه جاي مرحوم بگو شادروانبه جاي قضاوت بگو داوريبه جاي زبان محاورهاي بگو زبان گفتاريبه جاي عقاب بگو شهبازبه جاي رزق بگو روزيبه جاي مريخ بگو بهرامبه جاي عذرخواهي بگو پوزشبه جاي عذر ميخواهم بگو پوزش ميخواهم با ببخشيدبه جاي تمنا بگو خواهشبه جاي تمنا ميكنم بگو خواهش ميكنمبه جاي استدعا ميكنم بگو خواهش ميكنم- درخواست ميكنمبه جاي تبريك بگو شادباش- شاباشبه جاي خاص بگو ويژهبه جاي معكوس بگو وارونهبه جاي شوكت بگو شكوهبه جاي اشكال بگو خردهبه جاي به احتمال زياد بگو به گمان بسياربه جاي ثبتنام بگو نامنويسيبه جاي ثبت نام كردن بگو نامنويسي كردنبه جاي زباله بگو آشغالبه جاي فارسي بگو پارسيبه جاي مقايسه بگو سنجشبه جاي حدي ندارد از ... بگو مرزي ندارد از ...به جاي مشكل بگو دشواربه جاي كار مشكلي است بگو كار دشواري استبه جاي شغل بگو كار- پيشهبه جاي جلسه بگو نشستبه جاي جلسه كارمندان بگو نشست كارمندانبه جاي مجرم بگو بزهكاربه جاي جرم بگو بزهبه جاي لعنت بگو نفرينبه جاي لعنت كردن بگو نفريدن- نفرين كردنبه جاي ظرفيت بگو گنجايشبه جاي بعضي بگو برخيبه جاي بعضي اوقات بگو هر از چند گاهيبه جاي بعضي وقتها بگو گاهي به جاي خلف وعده بگو پيمانشكني به جاي اسلحه بگو جنگافزار به جاي نادر بگو كمياب به جاي سم بگو زهر به جاي سمي بگو زهري- زهرآگين به جاي بياحتياط بگو بيپروا به جاي شجاعت بگو دليري به جاي مساوات بگو برابري به جاي تقريباً 50 عدد بگو نزديك 50 تا- كم و بيش 50 تا به جاي خاصيت بگو ويژگي به جاي خاص بگو ويژه به جاي عزاداري بگو سوگواري به جاي كذب بگو دروغ به جاي اكاذيب بگو دروغها به جاي حمام بگو گرمابه به جاي حيات بگو زندگي به جاي بعيد بگو دور به جاي طلافروش بگو زرگر به جاي طلا بگو زر به جاي طلايي بگو زرين به جاي مشغله بگو كار و بار به جاي حرفه بگو پيشه به جاي مجنون بگو ديوانه- شيدا به جاي مجذوب بگو شيفته- شيدا به جاي ظن بگو گمان به جاي به ظن من بگو به گمان من به جاي سوء ظن بگو بدگماني به جاي مجسمه بگو تنديس به جاي محيط بگو پيرامون به جاي در مورد بگو درباره به جاي مورد بگو باره به جاي فعال بگو پركار- پويا به جاي نقطه نظر بگو ديدگاه- نگرش به جاي مشرق بگو خاور به جاي مغرب بگو باختربه جاي نحوه بگو روش- شيوهبه جاي نحوه كار بگو روش كار به جاي مظهر يا سمبول (لاتين) بگو نماد به جاي استهلاك بگو فرسايش به جاي خجالت بگو شرمساري<
در جائي خواندم كه: بوميان آمازون روش جالبي براي شكار ميمون دارند بدينصورت كه نارگيل را از دو طرف سوراخ مي كنند، يك طرف كوچك تر در حدي كه بتوانند يك طناب را از آن عبور دهند و يك طرف كمي درشت تر در حدي كه دست يك ميمون به زور از آن رد شود. از طرف كوچك تر طنابي كه انتهايش را گره زده اند رد مي كنند و بعد طناب را به تنه درخت مي بندند تا اينطوري ميمون نتواند جر بزند و نارگيل را با خودش ببرد. سپس توي نارگيل خالي شده چند تا سنگريزه مي اندازند و چند بار تكانش مي دهند تا صدايش خوب در جنگل بپيچد ... تله آماده است.
ميمون ها كه شهوت كنجكاوي ديوانه شان كرده تا ببينند اين چيست كه اين جوري صدا مي دهد، مي آيند و دستشان را مي كنند توي نارگيل و سنگريزه ها را توي مشتشان مي گيرند تا بيرونشان بياورند، اما مشت بسته شان از سوراخ رد نمي شود. ميمون ها اگر فقط مشتشان را باز كنند و از سنگريزه هاي بي ارزش دل بكنند، آزاد مي شوند ولي به هيچ قيمتي حاضر نيستند چيزي را كه بدست آورده اند از دست بدهند. آن قدر تقلا مي كنند و خودشان را به زمين و آسمان مي زنند كه فردا وقتي صياد مي آيد بدن هاي بي حالشان را به راحتي (عين آب خوردن) جمع مي كند و توي قفس مي اندازد.
اين ميمون ها چند خاصيت جالب ديگر هم دارند. اولا وقتي مي بينند يك هم نوعشان گير كرده و دارد جيغ و ويغ مي كند باز هم براي كنجكاوي مي روند سراغ نارگيل بغلي و چند دقيقه بعد خودشان هم در حال جيغ و ويغ اند. ثانيا بومي ها اگر ميموني اضافه بر تعداد مورد نيازشان گير افتاده باشد، آزادش مي كنند اما وقتي فردا دوباره براي شكار مي آيند باز همين ميمون ها گير مي افتند و جيغ و ويغشان در مي آيد. اين داستان قرن هاست كه در جريان است! اما حق نداريد فكر كنيد كه اين ميمون ها از خنگيشان است كه هر روزه توي اين دام ها مي افتند، اتفاقا خيلي هم ادعاي هوش و استعدادشان مي شود.
with best wishes
اينگونه نگاه كنيد...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفايش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به كلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعايش
مال را به بركتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبيل را به كاراييش نه به مدلش
غذا را به كيفيتش نه به كميتش
درس را به استادش نه به سختيش
دانشمند را به علمش نه به مدركش
مدير را به عمل كردش نه به جايگاهش
نويسنده را به باورهايش نه به تعداد كتابهايش
شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش
دل را به پاكيش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغريش
سخنان را به عمق معنايش نه به گوينده اش
با ياد و نام خدا
با سلام
شيخ رجبعلي خياط :كسي در دنيا مرا نشناخت ولي در دو وقت شناخته خواهم شد،يكي
موقعي كه امام زمان-عجل الله تعالي فرجه-تشريف بياورند و يكي هم روز قيامت.
به فرموده جناب شيخ : اگر چشم براي خدا كار كند مي شود عين الله و اگر گوش براي خدا كار كند مي شود اُذُن الله و اگر دست براي خدا كار كند مي شود يدالله تا مي رسد به قلب انسان ، كه جاي خداست كه فرموده اند: قلب مومن عرش خداوند رحمان است.
ارزش كار براي خدا
يكي از دوستان شيخ از او نقل مي كند كه فرمود: در مسجد جمعه تهران ، شبها مي نشستم و حمد و سوره مردم را درست مي كردم ،شبي دو بچه با هم دعوا مي كردند،يكي از آنها كه مغلوب شد براي اينكه كتك نخوردآمد پهلوي من نشست، من ازفرصت استفاده كردم،حمدوسوره اش رو پرسيدم، و اين كار آن شب،همه ي وقت مرا گرفت.شب بعد درويشي نزدم آمد وگفت:من علم كيميا،سيميا،هيمياوليميا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اينكه ثواب كار ديشب خود را به من بدهي!
به او پاسخ دادم: نه! اگر اين ها به درد مي خورد به من نمي دادي.!
ناصرالدين شاه در برزخ
در رابطه با وضعيت ناصرالدين شاه قاجار در عالم برزخ ، يكي از شاگردان شيخ از ايشان نقل كرد: روح او را روز جمعه اي آزاد كرده بودند و شب شنبه او را با هل به جايگاه خود مي بردند،او با گريه به ماموران التماس مي كرد و مي گفت: نبريد.هنگامي كه مرا ديد به من گفت: اگر مي دانستم جايم اينجاست در دنيا خيالِ خوشي هم نمي كردم.!
فرزند شيخ مي گويد:يكي از امراي ارتش كه به شيخ ارادت مي ورزيد به من گفت: مي داني چرا من پدرت را دوست دارم؟ وقتي براي اولين بار خدمتش رسيدم،نزديك در اتاق نشسته بود،سلام كردم،گفت: برو بنشين... رفتم نشستم،نابينائي از راه رسيد،جناب شيخ تمام قد از جا برخاست ، با احترام او را در آغوش كشيد و بوسيد و كنار خود نشاند.من نگاه مي كردم كه در خانه او چه مي گذرد،تا اين مرد نابينا از جا برخاست تا برود، شيخ كفش او را جلوي پايش جفت كرد، ده تومان هم به او داد و رفت! ولي هنگامي كه من خواستم خداحافظي كنم از جا برنخاست و همان طور كه نشسته بود گفت: خداحافظ !
ايثار
يكي از فرزندانن شيخ مي گويد :مادرم تعريف مي كرد كه : زمان قحطي بود،حسن و علي(فرزندان ارشد شيخ) روي پشت بام آتش كرده بودند،رفتم ببينم چه مي كنند ،ديدم آن دو پوست خيكي را آورده اند سرخ كنند و بخورند!با ديدن اين صحنه گريه ام گرفت ،آمدم پائين مقداري مس و مفرغ از منزل برداشتم ،بردم زير بازارچه فروختم و قدري دم پُختك تهيه كردم .برادرم قاسم خان كه شخص پولداري بود رسيد ديد خيلي ناراحتم ،از علت ناراحتي سئوال كرد،جريان ر ا گفتم .قاسم خان كه اين ماجر را شنيد گفت: چه مي گويي؟ شيخ رجبعلي را در بازار ديدم كه صد بليط چلوكباب ميان مردم تقسيم مي كند! چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است. اين مرد كي مي خواهد ... درست است كه عابد و زاهد است ولي كارش درست نيست.
با شنيدن اين حرفها ناراحتي من بيشتر شد.شب كه شيخ به خانه آمد، با او برخورد كردم كه چرا ... و با نارحتي خوابيدم .نيمه هاي شب ناگاه متوجه شدم كه مرا صدا مي زنند كه بلند شو.بلند شدم ديدم مولا اميرالمومنين عليه السلام است كه ضمن معرفي خود فرمود:" او بچه هاي مردم را نگه داشت ماهم بچه هاي تو را!هر وقت بچه هايت ازگرسنگي مردندحرف بزن!"
منبع:
كتاب كيمياي محبت محمدي ري شهري
روحش شاد.
مدارك لازم جهت خريد بليط هواپيمايي جمهوري اسلامي ايران!!!!!!!!
1- امضاي تاييديه منطقه جغرافيايي برخورد با زمين (همه جاي ايران سراي من است)
2- تلفن اضطراري جهت اعلام سقوط به ترتيب اولويت خانواده همسر، خانواده خود، طلبكاران، بدهكاران، دشمنان، رقيبان، اگه هم دوستي باشه كه توي اين دورزمونه بعيده آخرشم اونا
3- كپي وصيت نامه به همراه رضايت نامه امضا شده
4- فيش بانكي مربوط به غسل ميت با آب غير يارانهاي
5- فيش بانكي هزينه امتحان شفاهي شهادتين
6- مبلغ 200 هزار تومان بابت قطع درختان محل سقوط به حساب شهرداري
7- فيش بانكي به مبلغ 50 هزار تومان عوارض خروج از جهان هستي
8- فيش بانكي به مبلغ 20 هزار تومان بابت تسليت از رسانه ملي
در روايات اسلامي آمده كه كفار مكه از پيامبر اسلام (ص) تقاضا كردند براي صدق دعوي خود ماه را به دو نيم بشكافد و به او قول دادند كه اگر چنين نمايد به دين اسلام و صدق گفتار او ايمان خواهند آورد... آن شب آسمان صاف و ماه به صورت كامل ( بدر) بود، پيامبر (ص) از خداوند خواست تا آنچه را كه كفار مكه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ايمان بياورند ...خداوند دعاي پيامبرش را اجابت كرد ...و سپس ماه به دو نيم شكافته شد نيمي در كوه صفا و نيم ديگر در كوه قيقعان در مقابل آن قرار گرفت.
كفار مكه كه در حال مشاهده اين واقعه بودند گفتند كه محمد (ص) ما را سحر كرده است، سپس گفتند ، اگر او ما را سحر كرده باشد نمي تواند همه مردم را سحر كند، ابوجهل گفت صبر كنيد تا يكي از اهل باديه بيايد و از او سئوال كنيم كه آيا انشقاق ماه را ديده است يا نه، اگر تاييد كرد ايمان مي آوريم و اگر نه معلوم مي شود كه محمد (ص) چشمان مارا سحر كرده است.
بالاخره يكي از اهالي باديه به مكه آمد و اين خبر را تصديق كرد و آنگاه ابو جهل و مشركان گفتند " اين سحر مستمر است" و آنگاه اين آيات مبارك نازل شد... "اقتربت الساعة وانشق القمر ..." باري اين موضوع پايان يافت و مشركان ايمان نياوردند.
در يكي از نشستهاي دكتر زغلول النجار در يكي از دانشگاههاي انگليس، وي در خصوص معجزه شق القمر در صدر اسلام به دست پيامبر (ص) به عنوان يكي از معجزات پيامبر (ص) كه توسط ناسا به اثبات رسيده است صحبت مي كرد. در اين ميان يكي از حاضران كه به اسلام خيلي توجه و اهتمام داشت به نام "داوود موسي بيتكوك " كه در حال حاضر نيز رئيس حزب اسلامي بريتانيا است ماجراي مسلمان شدن خود را اينگونه نقل كرد:
هنگامي كه مي خواستم در مورد اسلام تحقيق كنم يكي از دوستانم ترجمه اي از قران كريم به زبان انگليسي را به من هديه كرد و من نيز بطور اتفاقي آن را باز كردم و اتفاقا سوره قمر آمد. سپس شروع به خواندن كردم ....و ماه شكافته شد...وقتي به اين جمله رسيدم از خود پرسيدم آيا واقعا ماه شكافته شده است؟؟! سپس با ناباوري كتاب را بسته و به كناري گذاشتم و از تحقيق در باره اسلام هم منصرف شدم. و ديگر سراغ آن كتاب هم نرفتم. روزي در مقابل تلويزيون نشسته بودم و طبق معمول شبكه بي بي سي را مشاهده مي كردم ، برنامه اي بود كه در آن مجري با سه نفر از دانشمندان ناسا متخصص در علوم فضايي مصاحبه داشت. موضوع برنامه جنگ ستارگان و صرف ميلياردها دلار در اين راه و اعتراض به اين موضوع بود. مجري با بيان اينكه صدها ميليون نفر در سراسر جهان از گرسنگي رنج مي برند دانشمندان را مورد انتقاد قرار داده بود و آنان هم با بيان مفيد بودن اين تحقيقات در مجالات كشاورزي و صنعت و غيره از اين طرحها دفاع مي كردند... مجري سپس سئوال ديگري را طرح مي كند بااين مضمون كه "شما در يكي از سفرهاي خود به ماه حوالي 100 ميليارد دلار هزينه كرديد و تنها خواسته ايد كه پرچم آمريكا را بر روي ماه نصب كنيد...آيا اين عاقلانه است"؟؟! در جواب اين گوينده دانشمند آمريكايي لب به سخن گشوده و مي گويد كه در آن سفر ، هدف ما مطالعه تركيب داخلي ماه بوده كه بدانيم چه تشابهاتي با زمين دارد و در اين زمينه به موضوع عجيبي برخورد كرديم كه عبارت بود از يك كمر بندي از سنگها و صخره هاي تغيير شكل يافته كه سطح كره ماه را به طرف عمق و به طرف سطح ديگر آن پوشانده بود و هنگامي كه اين اطلاعات را به زمين شناسان منتقل كرديم مايه شگفتي آنان شده و گفتند چنين چيزي امكان ندارد مگر آنكه ماه در مرحله اي از حيات خود به دو نيم تقسيم شده و سپس دوباره جمع شده باشد و به شكل اول بازگشته باشد.و اين نوار از صخره هاي تغيير شكل يافته نتيجه برخورد دو نيمه ماه در لحظه جمع شدن و به هم پيوستن دو نيمه آن مي باشد.
"داوود موسي بيتكوك " سپس مي گويد: با شنيدن اين مطلب از جاي خود پريدم و گفتم اين معجزه اي است كه در 1400 سال قبل به دست پيامبر اسلام در قلب صحرا اتفاق افتاده و از عجايب روزگار اين است كه آمريكايي ها بايد ميلياردها دلار خرج كنند تا آن را براي مسلمانان اثبات نمايند! بي شك اين دين حق و حقيقت است...
به اين ترتيب سوره قمر سبب اسلام آوردن اين شخص شد ، پس از آنكه عاملي براي دوري او از اسلام شده بود و اين خود از ديگر معجزات اسلام است.
منبع: مجله الشريعه شماره 502 اكتبر 2007 چاپ اردن
ريشه ي وجود خدا
خدا كه همه چيز را آفريده ، چه كسي خود خدا را آفريده است ؟
اين سوال تو ، سوال خيلي از بچه ها و حتي خيلي از بزرگ تر ها هم هست. راستش تصور ما درباره ي خدا كمي نادرست است. اگر خدا را طوري فرض كنيم كه او هم نيازمند آفريننده اي باشد ، ديگر خدا نيست. خدا موجودي است كه به هيچ جيز و هيچ كس نياز ندارد. قرآن كريم درباره ي خدا مي گويد: " خدا بي نياز است و شما مردم ، نيازمنديد. "
اگر بگوييم خدا را چه كسي آفريده است ؟ دوباره اين سوال پيش مي آيد كه خالق خدا را چه كسي آفريده است ؟ در نتيجه بايد اين سوال را تا بي نهايت ادامه دهيم ،بدون اين كه به جواب برسيم.
فكر مي كنم با يك مثال ، پاسخ درست را بتوانم برايت بگويم. خانه اي را فرض كن كه پنج طبقه دارد. طبقه ي پنجم روي طبقه ي چهارم قرار گرفته است. طبقه ي چهارم روي طبقه ي سوم و طبقه ي سوم روي طبقه ي دوم و طبقه ي دوم روي طبقه ي اول تكيه كرده است و طبقه ي اول هم روي زمين قرار دارد. مي بيني كه در اين خانه ، هر طبقه ، بر روي طبقه ي قبل قرار گرفته است تا اين كه به زمين مي رسيم ؛ اما زمين ديگر بر روي چيزي تكيه نكرده است. او تكيه گاه همه ي طبقات بالاست و استواري و قرار او مال خود اوست.
خدا هم تكيه گاه همه ي جهان است. اگر فرض كنيم خدا هم آفريننده اي دارد مثل آن مي شود كه بگوييم يك ساختمان ، بدون يك تكيه گاه مطمئن ساخته شده است.
Subject: Fw: Lemon - kills Cancer Cells
Subject: A must-read- The surprising benefits of lemon! |
Read carefully & you be the judge.
Lemon (Citrus) is a miraculous product to kill cancer cells. It is 10,000 times stronger than chemotherapy.
Why do we not know about that? Because there are laboratories interested in making a synthetic version that will bring them huge profits. You can now help a friend in need by letting him/her know that lemon juice is beneficial in preventing the disease. Its taste is pleasant and it does not produce the horrific effects of chemotherapy. How many people will die while this closely guarded secret is kept, so as not to jeopardize the beneficial multimillionaires large corporations? As you know, the lemon tree is known for its varieties of lemons and limes. You can eat the fruit in different ways: you can eat the pulp, juice press, prepare drinks, sorbets, pastries, etc... It is credited with many virtues, but the most interesting is the effect it produces on cysts and tumors. This plant is a proven remedy against cancers of all types. Some say it is very useful in all variants of cancer. It is considered also as an anti microbial spectrum against bacterial infections and fungi, effective against internal parasites and worms, it regulates blood pressure which is too high and an antidepressant, combats stress and nervous disorders.
The source of this information is fascinating: it comes from one of the largest drug manufacturers in the world, it says that after more than 20 laboratory tests since 1970, the extracts revealed that: It destroys the malignant cells in 12 cancers, including colon, breast, prostate, lung and pancreas ... The compounds of this tree showed 10,000 times better than the product Adriamycin, a drug normally used chemotherapeutic in the world, slowing the growth of cancer cells. And what is even more astonishing: this type of therapy with lemon extract only destroys malignant cancer cells and it does not affect healthy cells.
Institute of Health Sciences, 819 N. L.L.C. Cause Street, Baltimore, MD1201
SEND TO EVERYONE ... ! ! ! ! !
خرين اخبار درباره سرطان از بيمارستان جانز هاپكينز
: Fw: در زمان آلودگي هوا، چه بخوريم، چگونه بخوريم!؟
To:
-----
در زمان آلودگي هوا، چه بخوريم، چگونه بخوريم؟
اگر غذاي ما از نظر آنتي اكسيدان ها غني باشد، احتمال وقوع استرس هاي
اكسيداتيو هم كاهش مي يابد. ويتامين هايC , E ، كاروتنوئيدها، پلي
فنول ها از آنتي اكسيدان هاي مهم هستند. سبزي ها و ميوهاي تازه، منابع
غني ويتامين C هستند. حساسيت اين مواد به حرارت ، نور و PH محيط بالاست ؛
مثلاً با افزودن جوش شيرين به غذا، ويتامين موجود در اين مواد غير فعال
مي شود. از اين رو بهتر است ميوه ها و سبزيجات را تازه مصرف كنيد.
روغن سويا ، آفتابگردان ، جوانه گندم و ساير روغن هاي گياهي، غني ترين
منابع ويتامين E هستند. ويتامين هاي E نسبت به شرايط طبخ مقاومت بيشتري
دارند.
ساير مواد غذايي موثر براي كاهش اثرات مخرب آلودگي هوا بر بدن به شرح زير است.
روي يك از اين مواد موثر است. انواع گوشت و غلات به خصوص غلات سبوس دار
منابع سرشار از روي هستند.
مردم ايران از دير باز با مشكل كمبود روي در بدن خود مواجه بودند كه يكي
از مهم ترين اين عوامل اسيد فيتيك ( فيتات ) موجود در غلات است.
شير و لبنيات نيز عوارض ناشي از آلودگي هوا را بر دستگاه گوارش كاهش مي دهند.
وجود ماده اي به نام پكتين در سيب، سرب را به طور كامل از بدن دفع مي كند
و هر قدر مصرف سيب در طول روز بيشتر باشد، براي كاهش عوارض آلودگي هوا
بهتر است. ساير منابع غني از پكتين عبارتند از : مركبات مثل پرتقال و
ليمو و گريپ فروت - توت فرنگي – هويج و غلات سبوس دار.
كلام آخر اينكه اگر در شهرهاي پر جمعيت و آلوده زندگي مي كنيد، از خوردن
مواد غذايي زير براي حفظ تندرستي غفلت نكنيد تا از اين مهلكه جان سالم به
در بريد :
------------------------------
باتري هاي معمولي لپ تاپ نيز همانند ساير وسايل الكترونيكي براي خود عمر مشخصي دارند. اين باتري ها معمولأ پس از 1 تا 2 سال كار مداوم ، كارايي اصلي خودشان را از دست ميدهند و در نهايت تنها ميتوانند 10 تا 15 دقيقه شارژ خود را حفظ كنند. در صورتي كه باتري لپ تاپ شما نيز به اين بلا دچار شده است پيش از هر اقدام ديگري دست نگاه داريد و اين ترفند واقعأ اعجاب انگيز با روشي اعجاب انگيزتر را بر روي باتري خود را اعمال كنيد! چرا كه با اين كار ميتوانيد جان دوباره اي به باتري ببخشيد و به نوعي آن را احيا كنيد، چرا كه مجددأ باتري ميتواند 1 الي 2 ساعت شارژ خود را نگه دارد و ديگر نيازي به پرداخت هزينه اضافي نداريد.
براي اينكار ، روش كار را بدون ترس و واهمه انجام دهيد!
كافي است باتري را به مدت 14 الي 15 ساعت در داخل فريزر قرار دهيد! تا باتري لپ تاپ شما كاملأ فريز شود! سپس باتري را 3 الي 4 بار شارژ و دشارژ نماييد. اكنون باتري لپتاپ شما پس از گذراندن يك خواب زمستاني جان تازه اي پيدا كرده است و ميتوانيد بيش از گذشته براي شما كار كند.
شايد از اين عمل تعجب كنيد و ارتباطي بين اين دو كار نيابيد. اما جالب است بدانيد كه اين كار پايه و اساسي كاملأ علمي دارد، چرا كه همانطور ميدانيد به طور كلي در اجسام مختلف به دليل لرزش طبيعي مولكولها جريان برق به راحتي از آنها عبور نمي كند. اين مشكل در اجسام رسانا كمتر است، زيرا مولكول ها به شكل منظم قرار مي گيرند و جريان راحت تر عبور مي كند، اما براي ابر رسانا كردن بايد جسم رو سرد نمود تا لرزش مولكولها كمتر شود (اين لرزش هيچ گاه صفر نخواهد شد، مگر در صفر مطلق يعني 273- درجه سانتيگراد كه البته تا امروز دست نيافتني باقي مانده است)، در نتيجه سرعت و كيفيت عبور جريان بهتر خواهد شود. دليل بهتر كار كردن سي پي يو در درماي پايين نيز همين موضوع است.
اين موضوع توسط وب سايت پي سي ترفند عملأ بر روي باتري يك لپ تاپ اچ پي تست شد، باتري كه پس 1سال و نيم كاركرد، تنها به مدت 10 دقيقه شارژ را نگه ميداشت، پس از اجراي اين ترفند ، پس از اولين شارژ توانست 45 دقيقه و در دفعات بعدي تا 1.5 تا 2 ساعت شارژ را نگاه دارد.
از اين موضوع و به نوعي نوآوري ميتوان حتي در مورد هارد ديسك هم استفاده كرد ، هاردي كه كار نميكند را در صورتي كه 10 تا 15 ساعت در فريزر فريز نماييد و سپس وصل نماييد را نيز ميتوان با اين روش بازيابي كرد.
لازم به ذكر است تا باتري شما دچار مشكل نشده است اين ترفند را بر روي آن اجرا نكنيد. همچنين اين تنها بر روي باتري لپ تاپ تست شده است، طبعأ امكان اين كار بر روي همه باتري هاي لوازم الكترونيكي يا خود آنها وجود ندارد، مگر دستگاه هايي كه ساختاري همانند باتري هاي لپ تاپ داشته باشند
لطفا بخوانيد شايد روزي بدرد بخورد
مانور هايمليخ (Heimlich Maneuver)
همه چيز در يك آن اتفاق ميافتد و در اين حال، زمان ارزش فراواني پيدا ميكند.
براي همه ما اين اتفاق پيش آمده كه در حين خوردن خوراكي، جسمي خارجي راه تنفسيمان را بند آورده و حالت خفگي به ما دست داده است.
مغز انسان در صورت نرسيدن اكسيژن، در فاصله 6-4 دقيقه دچار مرگ ميشود.
متأسفانه سالانه هزاران نفر به اين شكل زندگي خود را از دست مي دهند.
دو سوم از اين افراد را كودكاني تشكيل ميدهند كه اغلب آنها سن زير سه سال دارند، در عين حال اين خطر همه را تهديد مينمايد.
حركت تكنيكي و ساده هايمليخ شما را قادر ميسازد تا در حد امكان، اشخاص را از خطر خفگي نجات دهيد.
با يادگيري اين روش، حتي ميتوانيد خود را نيز از خطر خفگي برهانيد.
فرد در حال خفگي نه مي تواند صحبت كند و نه توانائي تنفس دارد، لذا به كمك شما سخت نيازمند است.
هيچگاه به پشت شخص در حال خفگي نزنيد، چرا كه ممكن است كار مشكلتر شود
(مگر آنكه نيم تنه بالائي شخص رو به پائين باشد).
خنديدن و يا حرف زدن در حين جويدن غذا و بلعيدن آن ممكن است باعث ايجاد حالت خفگي گردد.
به هنگامي كه حالت خفگي دست ميدهد، هرگز محلي را كه ديگران در آن هستند ترك نكنيد
و همانند شكل زير، با اشاره وضعيت خود را به آنان بفهمانيد.
تأثير اين تكنيك به اين دليل است كه در حالت قطع تنفس بيمار، هنوز مقدار قابل توجهي هوا داخل ششها باقي است
و با فشردن سريع دستها بر روي شكم مصدوم (بين قفسه سينه و ناف)، ششها فشرده مي شوند
و هواي موجود در آنها به سمت ناي حركت ميكند و جسم خارجي را به سمت بيرون حلق ميراند.
خفگي در كودكان اغلب به دليل بلعيدن جسم خارجي رخ ميدهد.
در مورد به كارگيري اين تكنيك براي كودكان با احتياط كامل عمل كنيد.
1. ناتواني در تنفس و صحبت كردن
2. ناتواني در سرفه كردن
3. تغيير رنگ صورت به كبودي
4. از دست دادن هوشياري
از آنجا كه كودكان تمايل دارند اشياء را به دهان بگذارند و ببلعند،
پيشبينيهاي زير را در مورد آنها رعايت كنيد:
1. هرگز اسباب بازيهاي كوچك را كه ابعادشان 4×2 سانتيمتر و يا كوچكتر است،
در اختيار كودكان قرار ندهيد. به همين شكل مراقب قطعات كوچك جداشدني اسباب بازيها نيز باشيد.
2. قرص هاي داروئي را پس از حل كردن در آب به كودكان بدهيد.
3. اين اشياء را از دسترس كودكان دور نگه داريد: سكه، دكمه، بادكنك باد نشده، نخود، لوبيا، دانه تسبيح، تيلههاي شيشهاي و سنگي...
4. اين خوراكيها را نيز از دسترس كودكان دور نگه داريد: ذرت بو داده، آجيل، يخ، شكلات، سبزيجات خام، هويج...
5. كودك در حال خوردن خوراكي نبايد بدود، راه برود و يا بازي كند.
چگونه خودمان را از خطر خفگي نجات دهيم
1. يك دستتان را مشت كنيد و انگشت شست خود را بر روي شكم - بين قفسه سينه و ناف – بگذاريد.
2. اين دست را محكم با دست ديگرتان بگيريد و هر دو دست را با حركت سريع رو به بالا فشار دهيد.
همچنين ميتوانيد بر روي جسمي ثابت و افقي (مانند لبه ميز، صندلي، نرده، ...) خم شويد و شكمتان را با حركات سريع به لبه جسم فشار دهيد.
3. اين حركت را تا خارج شدن جسم خارجي ادامه دهيد.
در ابتدا سعي كنيد جسم خارجي را - در صورتي كه قابل مشاهده است – با گرداندن انگشت در داخل دهان نوزاد خارج نمائيد.
بايد مراقب باشيد كه اين كار شما جسم خارجي را بيشتر در حلق كودك فرونبرد.
در صورتي كه با انگشت موفق به خارج كردن جسم خارجي نشديد، مانند شكل پنج بار با پاشنه دست به پشت نوزاد بزنيد.
سر نوزاد بايد پائين تر از بدنش قرار بگيرد.
در صورتي كه با استفاده از روشهاي قبلي مشكل برطرف نشد،
دو انگشت مياني را مانند شكل، در وسط قفسه سينه نوزاد بگذاريد و پنج بار به سرعت رو به پايين فشار دهيد.
سر نوزاد در اين حالت نيز بايد پائينتر از بدنش قرار بگيرد.
همانگونه كه پيشتر توضيح داده شد، ابتدا يك دستتان را مشت كنيد
و انگشت شست خود را بر روي شكم كودك - بين قفسه سينه و ناف – بگذاريد.
سپس اين دست را محكم با دست ديگرتان بگيريد و هر دو دست را با حركت سريع رو به بالا فشار دهيد.
شدت بالا كشيدن نبايد به حدي باشد كه كودك از روي زمين بلند شود.
بزرگسال (هوشيار)
پشت سر شخص مصدوم بايستيد و دستانتان را به نحوي كه قبلاً توضيح داده شد به دور كمر وي گره بزنيد.
آنگاه آنها را بر روي شكم مصدوم به طرف بالا فشار دهيد.
اين حركت را چند بار تكرار كنيد.
در صورتي كه شخص بر روي صندلي نشسته باشد، ميتوانيد اين حركت را از پشت صندلي انجام دهيد.
بزرگسال (بيهوش)
پاشنه يك دست را مقداري بالاتر از ناف قرار دهيد.
دست ديگرتان را بر روي آن بگذاريد.
دستانتان را چند بار به سرعت به سمت بالا فشار دهيد تا جسم خارجي به طرف بيرون هدايت شود.
در مورد كودكان، ميتوانيد اين حركت را با كمك دو انگشت مياني دستانتان انجام دهيد.
تذكرات مهم
1. در صورتي كه شخص مصدوم مي تواند سرفه كند، نيازي به كاربرد اين روش نيست.
2. مانور هايمليخ براي كودكان كمتر از يك سال توصيه نميشود و
در مورد خردسالان و كودكان بايد با احتياط و ملايمت فراوان رفتار كرد.
3. در صورتي كه در مورد مصدوم مردد به سكته و يا خفگي هستيد، مبنا را بر خفگي بگذاريد.
چرا كه موارد مشاهده شده خفگي در حين غذا خوردن به مراتب بيش از سكته ميباشد.
--
|