*سرزمین زیبا*
در انتهای مرزهای سرگردانی سرزمین زیبایی یافتم .
در ابتدای آن انسانی بود که مرا آنجا برد.
او گفت درون مرا دیده پرسیدم خوب بود گفت نمی داند فقط می داند کمیاب است.
گفتم می ماند با من، گفت میماند اولین کلام متفاوت را در سرزمین زیبا، زیبا یافتم.
ماندن آری ماندن
کمی جلوتر تک درختی بود در سایه اش گلهای رنگی دوست داشتم آنجا باشم پرسیدم: بمانیم گفت هر چه تو بگویی دومین کلام متفاوت را در سرزمین زیبا عججیب یافتم.
اجازه داشتن، خواستن و توانستن