تعداد بازدید : 4539311
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
عصر خفقان
بنىعباس با شعار حمایت از اهلبیتعلیهم السلام و احقاق حق آنان و با استفاده از شرایط خاص موجود، به قدرت رسیدند و در این راستا خونهاى زیادى به زمین ریخته شد. ابومسلم خراسانى در راه استقرار حکومت عباسیان، تعداد زیادى از مردم را کشت و طبق گفته بعضى مورّخان این تعداد، بالغ بر ششصد هزار نفر بوده است.1
آنان که با این شعار، به حکومت رسیدند، وقتى به هدف خود نائل شدند، از هیچ جنایتى نسبت به ائمهعلیهم السلام و شیعیان فروگزار نکردند.
طبعاً شهادت امامانعلیهم السلام از زمانى که بنىعباس در مصدر امور بودند، به دست آنان بوده و علویان هم در فشارهاى شدیدى قرار داشتند و شرایط امام عسکرىعلیه السلام هم از این قاعده مستثنى نمىباشد. بنىعباس به خاطر ترس از آن حضرت و علویان، ایشان را در تنگناهاى مختلفى قرار داده بودند؛ از جمله سکونت اجبارى آن حضرت در شهر سامرّا و منطقه نظامى (عسکر). لذا به وى و پدرش امام هادىعلیه السلام «عسکریین» مىگویند.2
از سویى دیگر، امام ناگزیر بود روزهاى دوشنبه و پنج شنبه در کاخ و دربار عبّاسى حاضر شود.3
این محدودیت، شامل اصحاب و شیعیان حضرت هم مىشد. على بن جعفر از «حلبى» روایت کرده است:
«در عسکر جمع شدیم و روزى که حضرت از خانه خارج مىشد، منتظر ماندیم تا او را زیارت کنیم. اما دستور کتبى حضرت صادر شد که: «کسى بر من سلام نکند و حتى کسى با دست، مرا نشان ندهد و به طرف من اشاره نکند، چون جان شما در خطر است.»4
این، سیمایى است از وضعیت حاکم بر زندگى امام و شیعیان در زمانى که جان امام و دوستداران او حتى با سلام کردن یا اشاره به امام، در خطر بوده است. لذا ارتباط هریک با دیگرى باید به صورت غیرعلنى ایجاد مىشد.
داود بن اسود - که عهدهدار آماده کردن حمّام امام بوده است - مىگوید:
مولایم ابومحمّدعلیه السلام مرا خواست و چوبى گرد و بلند، که شبیه پاشنه در بود و دست را پُر مىکرد، به من داد و فرمود: این را به نزد «عَمْرى» ببر. من راه افتادم و در بین راه به سقّایى برخورد کردم که استرى همراهش بود و این استر، مزاحم مسیر و راه من بود. سقّا گفت: بر استر بانگ بزن تا حرکت کند. من چوب را بلند کرده، استر را زدم و چوب شکست. به محلّ شکستگى چوب نگاه کردم و دیدم در آنجا نامههایى قرار دارد، به سرعت چوب را در آستین خود مخفى کردم...5
از این مطلب مىتوان فهمید که شرایط و محدودیتهاى ایجاد شده، باعث مىشد که امامعلیه السلام چنین تمهیداتى را براى ایجاد ارتباط و رساندن پیام به یاران خود، بیندیشد.
دوران امامت آن بزرگوار، معاصر سه تن از خلفاى عباسى بود؛ معتزّ، مهتدى و معتمد. گرچه اقامت اجبارى امام در سامرّا، خود به نوعى حبس مىباشد، اخبارى وجود دارد که آن حضرت در دوران هریک از این خلفا، مدّت زمانى را در زندان به سر برده است.6
در زمان خلافت مهتدى - که در تاریخ، از عملکرد معتدل وى سخن به میان آمده و از روش حکومتىاش تعریف شده است - 7 مدتى، امام در زندان وى به سر برده است و حتى او، تصمیم بر به شهادت رساندن آن حضرت داشته که مرگ وى، به او اجازه چنین کارى را نمىدهد.8
امام عسکرىعلیه السلام و مکارم اخلاقى
از آنجا که «امام»، در واقع پیشوا و مقتداى انسانهاست و وظیفه هدایت و ارشاد را به عهده دارد و باید معارف اصیل و ناب الهى را بر مردم بشناساند، امام عسکرىعلیه السلام نیز این امر مهم را، با توجّه به شرایط ویژه و محدودیتهاى موجود، به بهترین نحو به انجام رسانید.
از آن حضرت علاوه بر روایات فقهى، روایات زیادى باقى مانده است که مشتمل بر مباحث اعتقادى و اخلاقى مىباشد که به بعضى از آنها مىتوان اشاره نمود.
ویژگىهاى شیعه
حضرت به شیعیانش مىفرماید:
«اوصیکم بتقوى اللّه، و الورع فىدینکم، والاجتهاد للّه، و صدق الحدیث، واداءالامانة الى من ائتمنکم من برّ او فاجر، و طول السّجود، و حسن الجوار، فبهذا جاء محمّدصلى الله علیه وآله وسلم، صلّوا فىعشائرهم و اشهدوا جنائزهم، و عودوا مرضاهم و أدّوا حقوقهم9؛ شما را سفارش مىکنم به تقواى الهى و پارسایى در دین خود و کوشش در راه خدا و راستگویى و اینکه امانت هرکسى را که به شما امانتى سپرده است، به او بازگردانید چه آن شخص، نیکوکار باشد یا تبهکار. و سجدهها را طولانى کنید و (براى همسایگان خود) همسایگان خوبى باشید - که محمّدصلى الله علیه وآله وسلم این چیزها را آورده است - و در قبیلههاى آنان (اهل سنّت) نماز گزارید، در تشییع جنازههاىشان حاضر شوید و مریضان آنان را عیادت و حقوقشان را ادا کنید.»
سپس در توضیح مىفرماید:
«فانّ الرجل منکم اذا ورع فى دینه و صدق فى حدیثه و ادّى الامانة و حسن خلقه مع الناس، قیل هذا شیعىٌّ فیسرّنى ذلک. اتّقوا اللّه و کونوا زیناً و لاتکونوا شیناً، جرّوا الینا کلّ مودّة و ادفعوا عنّا کلّ قبیح، فانّه ما قیل فینا مِنْ حُسْنٍ فنحن اهله، و ما قیل فینا مِنْ سُوءٍ فما نحن کذلک10؛ اگر کسى از شما در دینش ورع داشته و راستگو باشد و اداى امانت کند و با مردم خوش رفتار باشد، مىگویند: «این، یک شیعه است.» و همین مسأله، من را شادمان مىکند. از خدا بترسید و تقواى الهى را پیشه خود سازید (و با اعمالتان) زیور و زینت براى ما باشید و مایه زشتى (و بد نامى) ما نباشید. هرگونه دوستى را براى ما جلب کنید و هر بدى را از ما دور سازید. زیرا هر خوبى که در حقّ ما گفته شود، سزاوار آنیم و هر بدى که در حقّ ما گفته شود، شایسته آن نیستیم.»
و در انتها مىفرماید:
«اکثروا ذکراللّه و ذکر الموت و تلاوة القرآن و الصّلوة على النبىصلى الله علیه وآله وسلم...؛11 بسیار خدا را به یاد داشته باشید و نیز یاد مرگ را. زیاد قرآن تلاوت کنید و بر رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم صلوات بفرستید. چه اینکه اینها امورى هستند که طبعاً موجب رعایت توصیههاى فوق مىشود.»
همچنین مىفرماید: «اورع النّاس من وقف عندالشّبهة، اعبد النّاس من أقام علىالفرائض، ازهد النّاس من ترک الحرام؛ اشدّ النّاس اجتهاداً من ترک الذّنوب12؛ پارساترین مردم کسى است که در شبهات، درنگ کند، عابدترین مردم کسى است که واجبات الهى را انجام دهد، زاهدترین مردم کسى است که از کارهاى حرام بپرهیزد و کوشاترین مردم کسى است که گناهان را ترک کند.»
ارزش تفکّر
«لیست العبادة کثرة الصیّام والصّلاة، و انّما العبادة کثرة التفکّر فىامر اللّه13؛ عبادت به زیاد روزه گرفتن و نماز خواندن نیست؛ بلکه عبادت این است که در امر (مخلوقات) خداوند بسیار تفکّر شود.»
و چه دقیق فرموده است! چه اینکه اگر آدمى در خلقت الهى و اینکه از کجا آمده، چرا آمده است، به کجا مىرود و ...؟ تفکّر کند، طبعاً به شناخت خداوند نزدیکتر مىشود و در راستاى همان تفکّر، به وظایف بندگى خود عمل مىکند.
جایگاه مؤمن
«المؤمن برکةٌ على المؤمن و حجّةٌ على الکافر14؛ مؤمن براى مؤمن، برکت است و براى کافر، اتمام حجّت.»
«ما اقبح بالمؤمن أن تکون له رغبة تذلّه15؛ چقدر زشت است براى مؤمن که دلبستگى به چیزى داشته باشد که موجب خوارى و ذلّت او شود.»
بهترین ویژگىها
«خصلتان لیس فوقهما شىء: الایمان باللّه و نفع الأخوان16؛ چیزى بالاتر از دو خصلت ایمان به خداوند و رساندن سود به برادران نیست.»
حضرت یارى به برادران را چون ایمان به خداوند، جزء بهترین صفات پسندیده مىشمارد.
بیان شرک
آن حضرت در مورد این که «شرک» از حسّاسیت و دقّت ویژهاى برخوردار است، چنین گوشزد مىکند: «الاشراک فىالنّاس، أخفى من دبیب النّمل على المسح17 الأسود فى اللّیلة المظلمة18؛ شرک ورزیدن در میان مردم، از حرکت مورچه (که بسیار آرام و نامحسوس است) در شب تاریک بر روپوش سیاه، نهانتر است.»
جایگاه تواضع
تواضع و فروتنى، از صفات پسندیدهاى است که هر انسانى، حُسن آن را درک مىکند. تعبیر امامعلیه السلام در مورد این صفت پسندیده چنین است:
«اَلتَّواضِعُ نِعْمَةٌ لایُحْسَدُ عَلَیْه19؛ تواضع، نعمتى است که کسى بر آن رشک نمىورزد.»
آن حضرت در تبیین جایگاه تواضع در فرهنگ اسلامى و ترغیب به آن مىفرماید:
«من تواضع فىالدّنیا لإخوانه فهو عنداللّه من الصّدّیقین و من شیعة علىّ بن ابیطالبعلیه السلام حقّاً20؛ کسى که در دنیا نسبت به برادرانش متواضع باشد، نزد خداوند از صدّیقین به شمار مىرود و او از شیعیان واقعى على بنابیطالبعلیه السلام است.»
همچنین درباره بعضى از مصادیق تواضع، مىفرماید:
«مِنَ التّواضع، السّلام على کلّ مَنْ تمرّ به و الجلوس دون شرف المجلس21؛ سلام کردن بر هرکسى که از پیش او مىگذرى و نشستن در جایى که بالاى مجلس نیست، از تواضع و فروتنى است.»
ناهنجارىهاى اخلاقى
در میان آنچه که از حضرت به ما رسیده، احادیثى وجود دارد که در آنها به امراض روحى و اجتماعى مردم اشاره شده است.
امام عسکرىعلیه السلام شخص دورو را چنین وصف مىکند:
«بئس العبد، عبدٌ یکون ذاوجهین و ذالسانین، یطرى اخاه شاهداً و یأکله غائباً، اِن اُعطى حسده، و اِن ابتلى خانه22؛ چه بد بندهاى است، آن بنده (خدا) که دورو و دوزبان است! در حضور برادرش، او را مىستاید و پشت سر او غیبت و بدگویى23 او را مىکند. اگر مورد عطا واقع شود، به او حسد مىورزد و اگر براى او گرفتارى پیش آید، به او خیانت کند.»
آن حضرت، شخص دورو را تقبیح نموده و مصداق آن را توضیح مىدهد و حالات شخص دورو و دو زبان را با دقّت و ظرافت بیان مىکند. و لذا فطرت سالم آدمى بعد از آگاهى از این حالات، از دوروئى بیزار خواهدبود.
حضرت، وضعیت شخص کینهتوز را چنین بیان مىکند:
«أقلّ النّاس راحةً، الحقود24؛ شخص کینه توز، کم آسایشترین مردم است.»
اگر نگاهى گذرا به وضعیت روحى اشخاص کینه توز داشته باشیم، به این واقعیت پى مىبریم که چنین افرادى همیشه در یک اضطراب روحى قرار دارند و از عدم آرامش و آسایش روحى رنج مىبرند. آنان از روحى سالم و متعادل برخوردار نیستند. و تنها راه رهایى از این رنج و محنت، به فرموده «قرآن و عترت»، گذشت و چشم پوشى از رفتار دیگران است.
امام عسکرىعلیه السلام خشم و غضب، را کلید هر بدى مىداند: «الغضب مفتاح کلّ شر».25
منشأ بسیارى از گناهان، غضب مىباشد و اصولاً خشم با خوشرویى و حُسن خلق، در تعارض است. آن حضرت، با این بیان، ریشه و منشأ بدىها را به ما معرّفى مىکند، تا ما براى درمان بدىها، در فکر راه حلّ اساسى باشیم و علاوه بر توجّه به هریک از بدىها و پرهیز از آنها، آنها را ریشهیابى کنیم.
آن حضرت، شادمانى کردن نزد شخص محزون و غمناک را، بىادبى تلقّى مىکند: «لیس من الأدب، اظهار الفرح عند المحزون»26.
اینها، نکاتى هستند که در روابط اجتماعى ما با دیگران، بسیار مؤثّر مىباشد و مراعات نمودن آنها تأثیر شگرفى در همدلى، ایجاد محبّت و حفظ دوستىها دارد.
شهادت امام
امام عسکرىعلیه السلام پس از تحمّل مشقّتها و محدودیتهاى فراوان دوره عباسى - چه در زمان پدر بزرگوارش و چه در دوران امامت خویش - سرانجام در سال 260 ق.27 در 28 یا 2829 سالگى به دیدار حق شتاقت و یکبار دیگر، شیعه در غم و اندوه امام خود به سوگ نشست!
علاّمه مجلسى مىگوید:
«اعتقادنا فى النّبىّ والائمّة أن بعضهم قتلوا بالسّیف و بعضهم بالسّمّ29؛ عقیده ما در مورد رسول خدا و ائمّهعلیهم السلام (غیر از امام دوازدهم) این است که بعضى از آنان با شمشیر و بعضى دیگر به وسیله سم، کشته شدهاند.»
شیخ صدوق در «اعتقادات» نام پیامبر و ائمهعلیهم السلام را نام مىبرد و علت شهادت هریک را ذکر مىکند و وقتى به امام عسکرىعلیه السلام مىرسد، مىگوید:
«قتله المعتمد بالسّمّ30؛ امام عسکرىعلیه السلام را معتمد به وسیله سم به شهادت رسانید.»
نیز مىگوید:
«و قد اخبر النّبىّصلى الله علیه وآله وسلم و الائمّهعلیهم السلام انّهم مقتولون، فمن قال انّهم لم یقتلوا فقد کذّبهم...31؛ رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و ائمّهعلیهم السلام خبر دادهاند که آنان کشته مىشوند. بنابراین، کسى که بگوید: آنان کشته نشدهاند؛ آنان را تکذیب کرده است...»
علاّمه مجلسى مىگوید:
«ذهب کثیر من اصحابنا الى أنّ الائمّة خرجوا من الدّنیا على الشّهادة و استدلّوا بقول الصّادقعلیه السلام... ما منّا الاّ مقتول شهید32؛ بسیارى از اصحاب ما معتقدند که امامان ما شهید شدهاند و براى اثبات این مسأله به گفته امام صادقعلیه السلام استدلال کردهاند که... همه ما به صورت شهادت از این دنیا مىرویم.»
السّلام علیه یوم ولد و یوم یمت و یوم یبعث حیّاً.
پىنوشتها:
1. الکامل فىالتاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 476؛ وفیات الاعیان، ابن خلّکان، ج 3، ص 148.
2. ر.ک: علل الشّرایع، صدوق، ج 1، باب 176، ص 282، مؤسّسة الأعلمى للمطبوعات.
3. مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 466؛ بحارالانوار، ج 50، ص251.
4. بحارالانوار، ج 50، ص 269.
5. مناقب آل ابیطالب(ع)، ج 4، ص 460 و 461.
6. بحارالانوار، ج 50، ص 314 - 311.
7. ر.ک: مروج الذّهب، مسعودى، ج 4، ص 195؛ الکامل فىالتّاریخ، ج 7، ص 245 و 234.
8. بحارالانوار، ج 50، ص 313.
9 تا 11. تحف العقول، حرّانى، ص 362، مؤسّسةالأعلمى للمطبوعات.
12. همان، ص 363.
13. همان، ص 362.
14. همان، ص 363.
15. همان، ص 364.
16. همان، ص 363.
17. نوعى پوشش است. ر.ک: مجمع البحرین، ج 2، ص 414.
18. تحف العقول، ص 361؛ کشف الغمّه، ص 420.
19. تحف العقول، ص 363.
20. احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 267، کتابفروشى مصطفوى.
21 و 22. تحف العقول، ص 362.
23. «یأکله غائباً» کنایه از غیبت است، چنانکه در آیه 12 سوره حجرات آمده است.
24. تحف العقول، ص 363.
25. همان، ص 362.
26. همان، ص 363.
27. کشف الغمّه، ص 403.
28. مناقب آل ابیطالب(ع)، ص 455.
29. بحارالانوار، ج 25، ص 342.
30 و 31. اعتقادات، ص 99.
32. بحارالانوار، ج 27، ص 209 و 217.