پیشوایان معصوم مظهر زیباى ارزشهاى متعالى انسان و تجلى آیات قرآنى در حیات اجتماعى و سیاسى خویشند. صفات متضاد در اقیانوس وجودشان به هم پیوند خورده و منظره دل‏انگیزى از انسان کامل را فرا روى عاشقان فضیلتها و پاکیها قرار داده است. شبانگاهان میعاد نیایشها و خلوت خالصانه آنها با معبود هستى است و روزها میدان جهاد و امید بخشیدن به آینده و نهراسیدن از شبهاى دیجور ظلم و ستم. دریاى فضیلت آنان مجموعه‏اى از بیم و امید، ولایت و برائت، شوق و اندوه، خروش و بردبارى، عبادت و جهاد و زهد و مسوولیت پذیرى در مسائل مهم اجتماعى است. همه اینها در سایه لطف الهى تحقق مى‏یابد که همواره جامعه را از وجود آنان بهره‏مند ساخته است. امام عسکرى (ع) ستاره درخشانى از منظومه نور و عصمت است. وقتى بر سجاده‏اش قامت نماز مى‏بندد، از همه دنیا مى‏برد، عابدان را به حسرت وا مى‏دارد و انسانهاى دور افتاده از وصال و فطرت را به ساحل بندگى رهنمون مى‏شود. صالح ابن وصیف، زندانبان حضرت، بدین امر اعتراف کرده است. او در پاسخ به کسانى که او را به سخت‏گیرى بیشتر فرا مى‏خواندند، گفت: چه کنم؟ شرورترین افراد را بر وى مى‏گمارم، ولى پس از چندى جذبه‏اش آنان را به نماز و روزه وا مى‏دارد. امام (ع) در صحنه‏هاى اجتماعى - سیاسى نیز براى حق‏باوران و عدالت‏جویان الگویى جامع است. تحمل شجاعانه زندان و سازماندهى شیعیان و حفظ آنها از طاغوت زمان که هریک در این نوشتار جداگانه مورد بررسى قرار مى‏گیرد، بخشى از اقدامهاى آن امام راستین در عرصه‏هاى فراز و نشیب اجتماع و سیاست است.

امام عسکرى (ع) و زندانهاى طاغوت
هرچند حضور اجبارى امام حسن (ع) در محله «عسکر» شهر سامرا که شهرت عسکرى را برایش به ارمغان آورد، نوعى زندان شمرده مى‏شود; اما طاغوتیان به این مقدار بسنده نکردند و بارها حضرت را به زندانهاى مخوف افکندند. بى‏تردید این زندانها نتیجه رویارویى آن بزرگوار به چهار خلیفه عباسى (المستعین بالله، المعتز بالله، المهتدى بالله، المعتمد بالله) بود; مبارزاتى که نگاهى گذرا بدان سودمند مى‏نماید: 1- مرحوم کلینى مى‏نویسد: امام عسکرى (ع) را نزد على بن «نارمش‏» زندانى کردند. او ناصبى بود و بر آل ابى طالب سخت مى‏گرفت. درباریان به وى سفارش کردند که بر حضرت سخت‏بگیرد; ولى هنوز یک روز از زندانى شدن امام نگذشته بود که ابن نارمش تحول یافت و چنان شد که از هیبت و عظمت امام چشم از زمین برنمى‏داشت. چندى بعد، المستعین، خلیفه عباسى، تصمیم گرفت‏حضرت را به قتل برساند. او به سعید دربان دستور داد امام (ع) را سمت کوفه برده، در راه نابود سازد. این خبر میان شیعیان منتشر شد. پاکدلان ضمن نامه‏اى حضرت را از این تصمیم آگاه ساختند. امام در پاسخ آنان چنین نوشت: من از خدا خواستم این طاغوت را تا سه روز دیگر از میان بردارد. دعاى امام به اجابت رسید و روز سوم ترکها المستعین را از خلافت‏برکنار کردند. 2- ابى هاشم جعفرى مى‏گوید: من همراه امام عسکرى (ع) در زندان مهتدى بودم. حضرت به من فرمود: ابو هاشم، این طاغوت مى‏خواهد امشب مرا به قتل برساند; ولى در این شب، عمرش پایان مى‏یابد. او فرزندى ندارد; ولى خداوند به من فرزندى عنایت‏خواهد کرد. خلیفه، بامداد، به وسیله‏ى ترکان به قتل رسید، ناآگاهان با معتمد بیعت کردند و ما سالم ماندیم. 3- وقتى «معتمد»، خلیفه عباسى، حضرت را همراه برادرش «جعفر» به زندان على بن حزین فرستاد، پیوسته از حال وى مى‏پرسید و على بن حزین پاسخ مى‏داد: روزها را به روزه و شبها را به عبادت مى‏گذراند. معتمد روزى تصمیم گرفت امام (ع) را آزاد سازد. على بن حزین پیام معتمد را به حضرت ابلاغ کرد. حضرت از زندان بیرون آمد و منتظر ماند تا جعفر نیز به وى بپیوندد. على بن حزین گفت: منتظر نمانید، تنها فرمان آزادى شما آمده است. امام فرمود: به معتمد بگو، من و جعفر با هم دستگیر شدیم و مى‏دانى که اگر تنها برگردم، چه خواهد شد؟ این پیام سبب شد معتمد با آزادى جعفر نیز موافقت کند. صمیرى مى‏گوید امام در حال بیرون رفتن این آیه را تلاوت فرمود: (یریدون لیطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون)(صف، 61: 8) اراده مى‏کنند نور الهى را با دهانهاشان خاموش کنند، اما خداوند نورش را کامل مى‏کند، هرچند کافران را ناخوشایند باشد. سالهاى زندان بر امام بسیار سخت مى‏گذشت. رفتار زندانبانان اغلب بسیار وحشت‏زا بود. در یکى از زندانها همسر زندانبان شوهرش را نصیحت کرد و ضمن یادآورى شخصیت الهى حضرت، او را از بدرفتارى باز داشت. مرد گفت: تصمیم دارم وى را میان درندگان بیفکنم. آنگاه از مسؤولان اجازه گرفت و حضرت را میان درندگان افکند. البته درندگان حرمت فرزند فاطمه (س) را نگاه داشتند و بى‏هیچ آزارى پیرامونش حلقه زدند.

امام عسکرى (ع) و رابطه تشکیلاتى با شیعیان
یکى از روشهاى امام (ع) در مبارزه با خلفاى ستمگر، ایجاد رابطه عمیق با شیعیان است. ابو هاشم جعفرى مى‏گوید: در یکى از روزها امام مرا فرا خواند، چوبى در اختیارم گذارد و فرمود: این را به «عمرى‏» برسان. در راه به سقائى رو به رو شدم. مرد آبکش از من خواست کنار روم تا مزاحم استرش نباشم; من کنار نرفته، چوب را بلند کردم و به استر زدم. ناگهان چوب شکافته شد و نامه‏هاى درونش بر زمین فرو غلتید. شتابان، نامه‏ها را جمع کردم و در حالى که سقا دشنامم مى‏داد پى ماموریت‏خویش شتافتم. وقتى به خانه امام (ع) باز گشتم، عیسى، خادم حضرت، نزدم شتافت و گفت: آقایت مى‏گوید: چرا استر را زدى و چوب را شکستى؟ دیگر چنین مکن. اگر شنیدى کسى به ما دشنام مى‏دهد، از معرفى خود بپرهیز و راه خویش پیش‏گیر; زیرا ما در بد سرزمینى زندگى مى‏کنیم. آنچه احمد بن اسحاق بیان مى‏کند نیز در همین راستاست. او مى‏گوید: از امام عسکرى (ع) خواستم چیزى بنویسند تا خط حضرت را بشناسم و بتوانم نامه‏هاى آن بزرگوار را تشخیص دهم. امام (ع) فرمود: خط گاه با قلم درشت و زمانى با قلم باریک است; از این جهت‏به خود تردید راه مده. سپس دوات خواست و به نوشتن پرداخت. با خود گفتم: خوب است قلم حضرت را بگیرم. پیش از آنکه سخنى به زبان آورم، حضرت قلم را به من بخشید. روایات فوق نشان مى‏دهد که ارتباط امام (ع) با شیعیان از دقت و ظرافت‏خاصى برخوردار بود و حضرت همواره آنان را در یک حرکت هماهنگ و نظام‏مند رهبرى مى‏کرد.

امام و پاسدارى از شیعیان
یک حرکت اصیل، براى تداوم، به حفظ موجودیت و استفاده درست و به جا از نیروهاى وابسته است. حرکتهاى غیر اصولى و نابجا خطر بزرگى است که حتى نهضتهاى الهى را سمت نابودى پیش مى‏برد. بدین سبب، امامان معصوم (علیهم السلام)، همواره شیعیان را به رعایت اصل قرآنى «تقیه‏» سفارش مى‏کردند. امام عسکرى (ع) ضمن تاکید بر برائت از دشمنان، پیوسته این اصل را به شیعیان یادآورى مى‏کرد. بخشى از روایاتى که بدین حقیقت اشاره مى‏کند، عبارت است از: 1- یکى از دوستداران امام (ع) مى‏گوید: در سامرا به انتظار زیارت حضرت در بیرون از خانه‏اش به سر مى‏بردیم که نامه امام را دریافت کردیم. حضرت نوشته بود: کسى به من سلام و اشاره نکند، در این صورت امنیت جانى نخواهد داشت. 2- صمیرى مى‏گوید: حضرت برایم نوشت: مواظب خود باشید و آمادگى داشته باشید. پس از سه روز، حادثه‏اى رخ داد. به حضرتش نوشتم: آیا منظورتان آمادگى براى این حادثه بود؟ پاسخ داد: خیر، مواظب باشید; پس از چند روز، معتز کشته شد. 3- ابو هاشم جعفرى، یاور نزدیک امام (ع) مى‏گوید: وقتى در زندان بودم، امام عسکرى (ع) را همراه برادرش جعفر به زندان آوردند. براى عرض سلام به حضورش شتافتم; حضرت به مردى که خود را علوى معرفى مى‏کرد، اشاره کرد تا بیرون رود. پس از خروج او، فرمود: مواظب این مرد باشید که جاسوس است و گزارشى از شما براى خلیفه آماده کرده است. اندکى بعد، لباسهاى آن مرد را گشتیم چنانکه حضرت فرموده بود گزارشى دقیقى به همراه داشت.

تبرا و تولا

چهارمین جلوه مبارزاتى امام (ع) فرمان بیزارى از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و اظهار ولایت و همبستگى با آنان است. على بن عاصم به امام عسکرى (ع) گفت: من بر حمایت عملى از شما توانا نیستم و جز ولایت‏شما و برائت از دشمنانتان سرمایه‏اى ندارم. حضرت فرمود: کسى که توان یارى ما را ندارد; ولى در خلوت دشمنان ما را لعنت مى‏کند; خداوند فرشتگان را از کردارش آگاه مى‏سازد و آنها براى او آمرزش مى‏طلبند. سلام و رحمت پروردگار بر یازدهمین گوهر درخشان دریاى عصمت. هنگامى که در سال 232 ه. ق دیده به جهان گشود و زمانى که در سال 260 به شهادت رسید. و وقتى که کنار پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

دسته ها : مذهبی
جمعه 1387/12/16 10:39
X