تعداد بازدید : 4540348
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
"جنبش حزبالله " در سال 1361هجری شمسی (1982م.) در عرصه سیاسی لبنان حضور پیدا میکند. این جنبش که پاسخی عقیدتی – ایدئولوژیک به گرایشات نوظهور غربی در لبنان بود، در مدت کوتاهی توانست بزرگترین پایگاه مردمی را بهدست آورد. این امر در کشوری که سعی میشد به اروپای دوم یا سوئیس شرق تبدیل شود، پدیدهای مؤثر ومنحصر به فرد بود.
هیچ پدیدهای در خلأ به وجود نمیآید، بلکه تدریجاً در بستر تاریخ ظهور مییابد. حال باید با توجه به شرایط تاریخی وساختاری، عوامل و زمینههای شکل گیری جنبش حزبالله را بازشناسی کرد. پرسش محوری این است که:
چرا جنبش حزبالله به عنوان یک جنبش دینی (شیعی) ظاهر شد؟
مقدمه:
"جنبش حزبالله " در سال 1361هجری شمسی (1982م.) در عرصه سیاسی لبنان حضور پیدا میکند. این جنبش که پاسخی عقیدتی – ایدئولوژیک به گرایشات نوظهور غربی در لبنان بود، در مدت کوتاهی توانست بزرگترین پایگاه مردمی را بهدست آورد. این امر در کشوری که سعی میشد به اروپای دوم یا سوئیس شرق تبدیل شود، پدیدهای مؤثر ومنحصر به فرد بود.
هیچ پدیدهای در خلأ به وجود نمیآید، بلکه تدریجاً در بستر تاریخ ظهور مییابد. حال باید با توجه به شرایط تاریخی وساختاری، عوامل و زمینههای شکل گیری جنبش حزبالله را بازشناسی کرد. پرسش محوری این است که:
چرا جنبش حزبالله به عنوان یک جنبش دینی (شیعی) ظاهر شد؟
چارچوب نظری:
در لبنان، فشارهای زیادی که در ظهور جنبشهای مختلف(از شکل گیری شورشها مانند شورش سال 1958م.، شورش کشاورزان تنباکو 1973م.، جنگ داخلی لبنان 1975-1990م و.... تا تشکیل احزاب وگروههای متعدد مانند حزب توده، حزب اشتراکی ترقیخواه، احزاب فلسطینی، حزب بعث و...)سهمیداشتهاند، وجود داشته؛ اما نکته حایز اهمیت آن است که بین نوع فشار ساختاری وماهیت رفتار جمعی، رابطه علی وجود ندارد. هر نوع فشاری ممکن است مولد هر گونه رفتار و واکنشی در جامعه شود. لذا فشار ساختاری شرط لازم برای بروز یک رفتار جمعی است ونه شرط کافی. بنابراین قصد ما این است که تنها به منابع ارزشی که در ایجاد جنبه دینی در جنبش حزبالله مؤثر بود، اکتفا کنیم. برای رسیدن به منظور خود از نظریه چالمرز جانسون استفاده خواهیم کرد. رویکرد جانسون با بررسی عوامل تغییر بیرونی و داخلی ارزش، چگونگی ایجاد جنبه دینی در جنبش حزبالله وتشدید فشارهای عمومی را تبیین میکند.
الف- منابع تغییر بیرونی ارزشها:
تأثیر حوزههای علمیه نجف و قم بر علمای لبنان:
علمای بزرگ لبنان مانند محمدحسین فضل الله، محمدمهدی شمس الدین، عبدالحسین فضلالله وشیخحسن عواد از شاگردان مکتب آیتالله سیدمحسن حکیم در نجف بودند. مرحوم حکیم علاوه بر نقش مرجعیت دینی، نقش هدایت سیاسی واجتماعی را نیز ایفا میکرد. در عین حال بسیاری از علمای لبنان در کنار آیت الله شهید محمدباقر صدر در نهضت بیداری اسلامیمبارزه کردند. برخی از آنها وکالت آیتالله حکیم را در لبنان عهدهدار شدند و تجارب خود را در جهت بیداری اسلامیبه لبنان منتقل ساختند. یکی از نمودهای عینی این جریان،تدریس کتب شهید صدر به ویژه "فلسفتنا " و "اقتصادنا " بود.
اما حوزه قم که امام موسی صدر در آن پرورش یافت، پس از تسلط صدام حسین در عراق نقش بیشتری ایفا کرد. امام موسی صدر از پشتوانه تجربه پدرش که پس از وفات آیت الله حائری مدیریت حوزه قم را عهده دار شد و از مصدق و فدائیان اسلام بهطور مخفیانه حمایت میکرد، بهرمند بود. او همچنین از شاگردان برجسته امام خمینی(ره) بودکه این بر ارتباط ایرانیان و لبنانیها اثرات زیادی نهاد. او در عین حال در دانشگاه تهران به تحصیل اقتصاد پرداخت و دوازده مقاله با عنوان "الاقتصاد فی المدرسه الاسلامیه " در مجله "مکتب اسلام " از او به چاپ رسید.اینها نشانگر آن بود که او از نسل روحانیون انقلابی که به نوعی اسلام سیاسی ومتحرک ونه متحجر معتقد هستند برخاسته است.
پیروزی انقلاب اسلامیایران:
این حادثه بزرگ،ایدئولوژی اسلامی را به جهان معرفی کرد که بر معنویت،دیانت وروحیه ایثار،فداکاری وشهادت طلبی استوار است.
این ایدئولوژی به عنوان رقیب جدی ایدئولوژیهای مارکسیستی وناسیونالیستی، توانست موفقیت دین وعلمای دین رادر هدایت وبرانگیختن یک جنبش عظیم مردمیبه اثبات رساند.
از این رو بازتابی که در لبنان ایجاد شد ارتقاء جایگاه علمای دینی لبنانی مسلمان نسبت به سیاستمداران سنتی، احزاب ومستقلین بود.
در عین حال تأکیدات پیاپی امام خمینی(ره) بر ضرورت ادامه جنگ با اسرائیل به عنوان تکلیفی الهی، باعث تقویت روحیه جهاد در میان شیعیان لبنان شد.
ب- منابع تغییر داخلی ارزشها:
حوزهها:
امام موسی صدر وعلمای دیگر پس از هجرت به لبنان، حوزههای جدیدی را تأسیس کردند که همگی مبلغ اندیشههای انقلابی وپویای مؤسسان خود بودند. در کنار این، تأسیس حوزه علمیه برای اولین بار در منطقه پرجمعیت بیروت باعث شد تا همه طبقات شیعیان از معارف اهل بیت (ع) بهرهمند شوند وتخصص در علوم دینی از انحصار خانوادههای سنتی مانند فضلالله، نورالدین، شرفالدین و الامین خارج گردد. این حوزهها همراه با مسجد،حسینه، درمانگاه ومؤسسات خیریه تأسیس میشدند که باعث تقویت اتصال مردم با روحانیون میشد و نقش آنها را در حیات اجتماعی لبنان برجسته تر میکرد. از اتفاقات مهم دیگر در این دوران استقلال مالی حوزهها بود که استقلال رأی علمای دینی را در امور متعدد تضمین میکرد.
احزاب وهیئتها:
حزب الدعوه: این حزب در اوائل دهه شصت به صورت شبه سرّی برای پرورش نسل جوان بر اساس تعالیم اسلام تأسیس شد که در دانشگاهها، مدارس ومساجد وحتی درون جنبش امل به فعالیت میپرداخت.
مجلس اعلای شیعیان لبنان: این مجلس در سال 1967 توسط امام موسی صدر در بیروت تأسیس شد که در پی بهبود اوضاع اجتماعی واقتصادی شیعیان، پیگیری مطالبات وحقوق آنها از دولت و سازماندهی شئونات طایفی بود. بدین وسیله، علما از یکسو اتصال خود را با زندگی عینی مردم تحکیم کردند و از سوی دیگر، به طور قانونی با دولت وارد تعامل شدند. علاوه بر این در این مجلس، طبقات اجتماعی گوناگون شیعیان مانند مهندسان وپزشکان نیز حضور داشتند که به نوبه خود موجب میشد نقش فئودالها وزعمای سنتی شیعه کمرنگتر شود.
جنبش محرومین وتشکیل حرکت امل: در پی بی توجهی دولت به مطالبات شیعیان و افزایش خطر اسرائیل در جنوب، امام موسی صدر دریافت که مجلس اعلای شیعیان به پشتیبانی یک جنبش مردمینیازمند است، لذا در حضور 300 هزار نفر از شیعیان در بعلبک زمینه شکل گیری جنبش محرومین را فراهم کرد. جنبشی که محورهای آن در کلام او چنین تصویر شده است: "ایمان حقیقی به الله، آزادی کامل وکرامت انسان، نپذیرفتن ظلم اجتماعی ونظم طوایفی-سیاسی، جنگ بی دریغ با استبداد،فئودالیسم وتبعیض میان شهروندان وتأکید بر استقلال ملّی، یکپارچگی میهنی و رویارویی با استعمار ومقاومت در برابر تجاوزات علیه لبنان ".
اتحادیه هیئتهای اسلامی: این اتحادیه 12 هیئت اصلی مساجد اصلی شیعه در مناطق مختلف لبنانرا شامل میشدکه به فعالیتهایی نظیر تأسیس جمعیتهای خیریه، برگزاری سخنرانیها و همایشها، احیای مراسم مولودی وعزاداری وهمچنین تدریس کتب مکتبی به ویژه کتابهای آیت الله محمد باقر صدر وسید قطب میپرداختند.
هیئتهای ورزشی _ تفریحی برای جوانان ونوجوانان: این هیئتها با پشتیبانی حزب الدعوه به صورت چند باشگاه ورزشی در بیروت وحومههای آن برپا شد که در شکل دهی به زمینههای دینی در میان جوانان شیعه مؤثر بود.
ساماندهی مساجد وحسینیهها:
مساجد وحسینیههایی که توسط شیعیان مهاجر در بیروت و حومههای آن ساخته شدند، مرکزیت شبکه ارتباطی میان هیئتهای اسلامیرا فراهم میآوردند ودر تحکیم پیوند میان شیعیان مؤثر بودند.
ظهور تفکرات مذهبی انقلابی توسط رهبران مذهبی:
محور تفکرات علمای جدید با علمای گذشته وسنتی تفاوتهای بسیاری داشت که عمده آنها بدین شرح است:
جهان شمول بودن اسلام واعتقاد به اسلام انقلابی و پویا و نه متحجر و محافظه کار، ضرورت تشکیل جامعه دینی، طرح رهبری روحانیت و تأکید بر پیروی عملی از اسوههای مکتبی تشیع به خصوص امام حسین(ع). این تفکرات موجب شد تا دینداران به صورت فعال پا به عرصه فعالیت اجتماعی سیاسی بگذارند و وزن سیاسی خود را به رخ دیگر طوایف وگروهها بکشند.
گسیختگی در رهبری شیعیان: پس از ربوده شدن امام موسی صدر در تابستان 1978، شیعیان با بحران فقدان رهبری یگانه روبرو شدند. این بحران باعث شد تا رهبری شیعیان میان مجلس اعلای اسلامی شیعه وجنبش امل تقسیم گردد واین دو سازمان برسر سیاستگزاری شیعیان لبنان وارد رقابت شوند. همچنین در درون جنبش امل میان سکولارها و متدینان رقابت شکل گرفت. در کنار این جریان، جنگ داخلی هم به اوج رسیدوتهدید اسرائیل جدیتر شد، از طرفی انقلاب اسلامیایران هم به پیروزی رسید واین امر موجب شد تا جوانان بسیاری به جنبش امل وسازمانهای دینی بپیوندند.
منابع تغییرات ذکر شده، اوضاع شیعیان را به نفع رشد کمیوکیفی نیروی مذهبی دگرگون کرد.
ظهور یک جنبش دینی اصولی
پیروی از مرجعیت امام خمینی (ولایت فقیه)
گسیختگی در رهبری به سبب ربوده شدن امام موسی صدر وسپس پیروزی انقلاب اسلامیباعث شد تااصولگرایان بیشتر بر اسلامیبودن پافشاری کنند. در لبنان دو جریان اسلامیوجود داشت: یکی بیرون از جنبش امل ودیگری درون آن؛ یعنی جناح اصولگرای آن بود.
بحث اصولگراهای بیرون از امل دراین باره بود که با پیروزی انقلاب اسلامیوتأسیس جمهوری اسلامیو با توجه به وضعیت حوزه نجف که تحت ظلم وستم رژیم بعثی عراق است، تکلیف شرعی چیست؟ آیا داخل تشکیلات سابق حزب الدعوه، لجان اسلامی و اتحاد به فعالیت خود ادامه بدهند وبه حزب الدعوه – اصل در عراق مرتبط بمانند، یا شکل جدیدی باید مطرح بشود؟
با توجه به اینکه بیشتر اصولگرایان بیرون از جنبش امل،از اعضای حزب الدعوه، تشکیلات اتحاد دانشجویان اسلامی وهیئتهای مساجد بودند، نظر سید شهید محمد باقر صدر برای آنها در این عرصه خیلی مهم بود، بهخصوص اینکه پس از فوت آیت الله سید حکیم، خلایی به وجود آمده بود وسید محمد باقر صدر بی پشتوانه شده بود. بدین ترتیب، سید محمد باقر صدر مرجعیت خود را اعلان کرد6. نگاه سیدمحمدباقر صدر به اسلام ودرک آن بسیار به درک امام خمینی(ره) شباهت داشت و آرا ونظریههای وی درباره حکومت اسلامی نیز تا حدودی همانند نظر امام بود7. بدین ترتیب، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سیدمحمدباقر صدر این انقلاب راتأیید کرد. سیدصدر از همه نمایندگان وطلاب خود در همه جا برای کمک به این انقلاب دعوت کرد: «همانا باید از مرجعیت سیدخمینی که آرزوهای اسلام را در ایران امروز محقق کرده، حمایت شود و برای آن اخلاص کرد، مصالح آن را حفظ کرد و در وجود عظیم آن ذوب شد به همان میزان که این مرجعیت در هدف عظیم خود ذوب شده است...».همچنین سید باقر صدردر مجلس عزای شهید مرتضی مطهری که در نجف برای آن بزگوار برگزار کرد، گفت:«اگر سید خمینی مرا مأمور کند که در یک روستا از روستاهای ایران سکونت کنم و به اسلام خدمت کنم، هیچ تردیدی نمیکنم. آنچه را که به دنبالش بودم، سید خمینی محقق کرد.»8. سیدصدر همچنین به کسانی که درباره انقلاب اسلامیصریحاً حرف نمیزدند، انتقادمیکرد وبه آنهامیگفت:«آنهایی که از من میخواهند صبر کنم، وخط مشی روشنی درباره انقلاب اسلامیدر پیش نگیرم به طوری که حساسیت سلطه حاکم در عراق برای حفظ جانم ومرجعیتم را برنیانگیزم، بجز ظواهر مسایل را نمیدانند. همانا وظیفه این مرجعیت و همه نجف این است که خط مشی مناسب و مطلوب در مقابل انقلاب اسلامیدر ایران بگیرند...هدف مرجعیتها در طول تاریخ چیست؟ آیا بجز محقق کردن حکومت الله عز وجل روی زمین بوده است؟ اینک مرجعیت امام خمینی آن چیز را محقق کرده است. آیا منطقی است در مقابل این مرجعیت همانند یک تماشاگر بایستم، وخط مشی صریح در پیش نگیرم؟ اگرچه بهای این مسأله زندگی من باشد وهمه آنچه دارم»9. اما اوج حرفهای سید صدر درباره مرجعیت امام خمینی سال 1982 مدتی کوتاه قبل از شهادت وی این بود:«ذوبوا فیالامام الخمینی کما ذاب هو فیالاسلام» (در امام خمینی ذوب شوید همانطور که ایشان در اسلام ذوب شده است)10. آن وقت سید محمد باقر صدر،سید محمودهاشمیشاهرودی را به ایران فرستاد تا با امام، هماهنگی لازم را انجام بدهد وببیند نظر امام(ره)درباره عراق چیست. این مسأله بدین معناست که سید صدر پس از مرحله دفاع وآمادگی، مرحله هجوم و رویارویی با رژیم بعثی را اعلام کرد. اینجا باید بیان شود که «روش حزب الدعوه این بود که باید زمینه کامل را برای پرورش یک نسل از جوانان مؤمن متعهد آماده کنیم. وقتی مردم به این مرحله برسند، آن وقت مسأله جمهوری اسلامیودولت خداوند را مطرح میکنیم. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، این معادله عوض شده بود. امام خمینی بر این عقیده بود که انسانها اول باید بطور کلی دگرگون بشوند وبه اسلام ایمان بیاورند و پس از تشکیل حکومت اسلامیبه تربیت آنها توجه کرد. امام بر عنصر شهادت وجهاد بیشتر تأکید میکرد؛ چرا که این دو عنصر انسان را از درون دگرگون میکند. شهید با خون خود، همه افراد اطراف خود را عوض میکند»11. این مسأله را سید صدر درک کرد ومتوجه شد که اگر«ساکت بمانیم، سلطه حاکم، اسلام را در عراق از بین خواهد برد»12.
این امر بر طرفداران,هواداران ومقلدان سید شهید،چه علما وچه شخصیتهای فرهنگی،سیاسی اثر گذاشت. مرجعیت عامه پس از فوت آیت الله سید محسن حکیم به آیت الله ابو القاسم خوئی منحصر شده بود. مرجعیت آیت الله خوئی یک مرجعیت فقهی- تقلیدی(سنتی) بود که علاوه بر انزوای آن از اظهار نظر در امور سیاسی، از شرکت در طرحهای فرهنگی یا فکری برای رفع مشکلات اجتماعی وفکری کناره گیری میکرد13. علاوه بر این، افزایش خطر اسرائیل در لبنان باعث شد تا بحث درباره مرجعیتی که حرف ونظر سیاسی داشته باشد جدیتر بشود.
مؤمنانی که از پیروان سیدمحمدباقر صدر وحزب الدعوه بودند، پس از شنیدن گفتار سیدصدر درباره امام خمینی،حرکت کردند تا ببینند چهکاری باید بکنند14، حزب الدعوه از پیروانش میخواست که اگر «دولت برای اسلام در جهان تأسیس شد، وظیفه شرعی حزب این است که از آن دولت حمایت و پشتیبانی کند وتحت سایه آن باید فعالیت کند». بدین ترتیب، اعضای لجان اسلامیمساجد چه مستقل وچه تابع حزب الدعوه، در مرکز اتحاد دانشجویان مسلمان، در سال1980م. جلسهای برگزار کردند. نتیجه این جلسه این بود که عدهای از آنها به ایران بروند و نظر امام را درباره فعالیت جنبش اسلامی در لبنان جویا شوند. هیئت اعزامی به تهران روانه شد و درآنجا با امام دیدار و بیعت کرد. امام منحل شدن حزب الدعوه را خواستار شد و از همه برای تأسیس حزب جدید دعوت کرد. این هیئت به لبنان برگشت و زمینه را آماده کرد تا تشکیلات جدیدی را راه بیندازد.
به این منظور، اصولگراها از تجمع لجان اسلامی وهیئتها و شخصیتهای متدین آرا و برنامه خودشان را به مردم ارائه، و آنان را بسیج کردند و «کمیتههای یاری انقلاب اسلامی» (اللجان المسانده للثوره الاسلامیه فی ایران) را تشکیل دادند. این کمیتهها چندین بار مردم را به راهپیماییهای مردمیبرای حمایت از انقلاب اسلامیایران دعوت کرد به طوری که جنبش امل به سبب حضور فعال جناح اصولی آن مجبور شد در این راهپیماییها شرکت کند. این راهپیماییها به بسیج شیعیان برای تأیید تفکرات انقلاب اسلامیایران منجر شد. از جمله فعالان این لجان آقای محمد فنیش ومحمد برجاوی (از نمایندگان حزبالله در مجلس لبنان از سال 1992)بودند. همچنین لجان اسلامیمجلهای به نام «المجاهد» را منتشر کرد. این مجله برنامهها وکارهای لجان در مناطق نفوذی خود و هر چه را که به ایران اسلامیتعلق داشت، ارائه میکرد. برنامههای لجان اسلامیکه در شماره چهارم 11مارس82 نوشته شد، نقشه انتشار تحرک لجان اسلامیرا قبل از سال 1982م.توضیح میداد:جشنها وسخنرانیهایی در دانشکدههای ادبیات، حقوق و علوم، نمایشگاه عکس وتبلیغات در راهنمایی شیاح، علاوه برآن جشنهایی در دبیرستانهای برجالبراجنه، حاره حریک،غبیری، العاملیه ودانشگاه آمریکایی بیروت به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامیدر 22 بهمن ترتیب داد. بدین ترتیب، میبینیم که بیشتر فعالان لجان اسلامیدر بیروت از دانشجویان بودند. اما روستاهایی که در جنوب از هیئت اعزامیایرانی استقبال کردند: جباع، خربه سلم، معروب، باریش، نبطیه، صور، کفرتبنیت، زفتاو جبشیت بودند. این روستاها بعداً پس از برگشتن اسرائیل به کمربند امنیتی، به پایگاههای جنبش اسلامیضداسرائیل مبدل شدند. آخرین شماره از این مجله، شماره هفتم 25می82، دو هفته قبل از حمله اسرائیل در ماه ژوئن سال 1982؛ منتشر شد16.
همچنین، علمای طرفدار لجان واین تشکیلات، از مرجعیت وانقلاب اسلامیحمایت کردند. سیدمحمدحسین فضلالله، مرجعیت را علت حفظ اسلام پس از غیبت امام زمان (عج) میداند17. این مرجعیت در زمانهای مختلف تاریخی، نقشی برجسته در سیاست داشته و در مسایل سیاسی دخالت میکرد؛ اما این دخالت تحت عناوین فقهی محدود مانند قضیه جهاد یا مسأله امر به معروف ونهی از منکر انجام میشد. مرجعیت، برنامه سیاسی نداشت، بلکه همه تحرکات سیاسی مرجعیت برحسب موقعیت عینی و عناوین فقهی خاصی انجام میشد و اثری گسترده در سطح جهان اسلام یا حتی در سطح مسأله حکم نداشت؛ مانند قضیه تنباکو در ایران یا قضیه انقلاب دهه بیست در عراق یا مسأله مشروطه در ایران. با توجه به تغییراتی که انقلاب اسلامیایجاد کرد، سیدفضلالله انقلاب را عاملی میداند که اسلام را به واقعیت روزمره کشانده است: «انقلاب اسلامی، امیدی را در بازگشت اسلام به زندگی، محقق کرد در حالی که پیش از این اسلام یک حالت شخصی، فکری و وجدانی محض بود...»18. سیدمحمدحسین فضلالله از این انقلاب، مطرحکردن «اسم الاسلام» و سرکوب «احساس ترس از استعمار امریکایی» و «عدم پذیرفتن هرچیز امریکایی» را الهام گرفت19. بنابراین، برای حفظ و استمرار اسلام در این دوران، باید انقلاب ودولت اسلامیحفظ شود که با مستکبرانی چون امریکا واسرائیل رو به رو شود. ایشان در مقابل این انقلاب مسؤولیتی شرعی بر دوش مسلمانان، میگذارد20. پس حفظ دولت اسلامییک عبادت شرعی است وباید این عبادت به عنوان الگو در میان ملتها اشاعه یابد. بهنظر سید عبد المحسن فضل الله انقلاب اسلامیایران «...به همه سؤالاتی که مطرح میشد وخیلی از مسلمانان پاسخی برای آنها نداشتند، جواب داد»21. فرزند سید عبد المحسن میگوید:«سید اخبار مربوط به فعالیتهای امام خمینی را در نجف، پاریس، تا برگشتن امام به ایران پیگیری میکرد و درباره مسایل انقلاب اسلامی در جلسات با جوانان بحث میکرد. امام مانند یک چک سفید پشتوانه وی بود هر چند که پول یا کمکی از جمهوری اسلامینمیگرفت.» وی که معتقد است جمهوری اسلامیپس از رفتن شاه به ساختار جدید نیازمند است، میگوید«ما در این مرحله وظیفه داریم که از انقلاب حمایت کنیم و آن را پشتیبانی کنیم. ما باید به جمهوری اسلامیکمک کنیم نه برعکس...»22. کوشش همه این علما منجر شد که نسل کاملی از جوانان شیعه به امام خمینی(ره) علاقه پیدا بکنند. در خصوص امام موسی صدر، میتوان گفت که وی زمینه مرجعیت امام خمینی را از زمان آمدنش به لبنان، مهیا کرده بود. برای مثال، امام صدر از موقعیت خود در لبنان، فرصتهای مناسبی بین بزرگان علمای نجف وبخصوص شهید سید محمد باقر صدر، وبین امام خمینی فراهم کرد. همچنین، اولین مصاحبه امام خمینی با شبکههای غربی(لوسیان جورج و روزنامه لومند) توسط امام صدر در نجف تهیه شد و بدون هیچ سانسوری منتشر شد23. امام صدر علناً در پاییز سال 1973م. به شخص شاه پس از اینکه علما را قلع و قمع کرد، حمله کرد وارتباط شاه را با اسرائیل محکوم نمود و شاه را «عروسک امپرالیستها» نامید24. همچنین، امام موسی صدر، مرجعیت بزرگ در نجف را به عنوان پایگاه مرجعیت عامه، وبرنامه آن را در همه پروژههای خود (در تأسیس مجلس،در سخنرانیها،در تأسیس جنبش امل)لحاظ میکرد. سید محمد باقر حکیم این مسأله را تأیید میکرد که:«کارهای امام صدر با کارهای بزرگ مرجعیت دینی هماهنگ بود... درست است که آیت الله بروجردی برای مدت طولانی مرجع عام بود ودر قم سکونت میکرد، اما نجف جایگاه خاص خود را داشت. نسبت به قضیه هماهنگی با مرجعیت در کارهای خود خیلی حساسیت داشت»25. این تأکید بر مرجعیت عامه باعث شد که جناح اصولگرای درون جنبش امل، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سال1981م. خواستار حمایت و پیروی از این انقلاب شود، حتی اگر بهای آن عدم اطاعات و حمایت از دولت لبنان باشد. در این خصوص، شخصیتهایی همچون "حسین الموسوی "، "صبحی الطفیلی "، "سید ابراهیم امین السید " ویاران آنان پیش از جدا شدن از جنبش امل وایجاد تشکیلات خاص خود از نبیه بری خواستند تا نسبت به افکار ودیدگاههای امام خمینی، وفاداری خود را اعلام کنند. به عبارت دیگر، خواستار تسلط یافتن احکام دین بر همه جنبههای زندگی شدند. نبیه بری وهمفکران وی میدانستند که گسترش نفوذ انقلاب اسلامیایران در لبنان وتوسعه رادیکالیسم دینی، خطری ملموس وبالفعل برای جایگاه وقدرت افرادی چون خود او بود که در سالهای قبل به جنبش امل پیوسته بودند. افرادی همانند "بری "معتقد بودند که انقلاب اسلامیایران، مایه سرافرازی وافتخار شیعیان لبنان است اما نسخهی شفا بخشی برای حل مشکلات جامعه طایفه ای لبنان نیست. در مقابل خط مشی نبیه بری، اولین جدایی از جنبش امل توسط سید حسین الموسوی(ابو هشام، نایب نبیه بری در جنبش امل آن وقت) صورت گرفت. سید حسین موسوی، جنبش امل را یک جنبش اسلامیمیدانست که از مرجعیت علیا جدا نیست. وی استدلال میکرد که:«در اولین کنفرانس سال 1976م.، بین مسلمانان متعهد در جنبش امل و کسانی که نظرها وتفکرات غربی یا مارکسیستی داشتند، جر وبحث شد. بعضیها میگفتند این جنبش سکولار است وبعضی دیگر میگفتند این جنبش مؤمن است ودیگران میگفتند که این جنبش هویتی ندارد بلکه فقط جنبشی برای گرفتن حقوق محرومان است. آن وقت امام موسی صدر به منبر رفت وگفت: همانا امل یک جنبش اسلامیوفکر آن،اسلام قرآنی است». سپس سید موسوی بر ارتباط وی وطرفدارانش بر مرجعیت امام خمینی تأکید کرد: «ما در سطح سیاسی، عقایدی ودینی با امام خمینی مرتبط هستیم..»26. در این مورد سید حسن نصر الله (دبیر کل فعلی حزبالله لبنان) اشاره میکند که در کنفرانس چهارم جنبش امل،گروه بزرگی از اصولگراها میخواستند ایده ولایت فقیه را به عنوان مرجعیت جنبش امل، مطرح کنند لذا پیشنهاد دادند که مجلس رهبری امل، به ایران سفر کند تا با امام بیعت کرده ونماینده امام در جنبش مشخص بشود تا همه برنامهها ومقررات جنبش امل مشروعیت دینی پیدا کند. در صورتی که این طرح پذیرفته نشود، این گروه تصمیم خواهد گرفت از امل جدا بشود27.
در این میان شیخ شمس الدین به اتفاق روحانیون دیگر، ضمن مخالفت با فشارهای اصولگراها، با رهبری نبیه بری نیز مخالفت کردند. دیدگاه اصلی آنان این بود که گرچه نباید به گفتههای افراد انقلابی ورادیکال توجه کرد،اما در عین حال، باید از طریق واگذاری پستهای حساس به روحانیت، چهره دینی به جنبش امل بخشید28. در سال 1979م.، شیخ شمس الدین گفت:«شیعیان در لبنان، اولً لبنانی دوم مسلمان،سوم شیعه هستند. لبنانی بودن آنها بر اساس حقیقت وجود آنها است، و هر تغییری در ایران یا در جایی دیگر این حقیقت را تغییر نخواهد داد». وی همچنین تأسیس دولت اسلامیرا «در کشورهایی که مردم آن فقط مسلمانان هستند» تأیید، واضافه کرد «در خصوص وضعیت کنونی لبنان، ضرورتی ندارد که مسلمانان بکوشند وبجنگند برای اینکه بر دیگران حکومت کنند. اینجا حفظ دین و مساوات در حقوق از واجبات همه شهروندان مسلمان ومسیحی است»29.
بدین ترتیب، اصولگراها، هم در داخل وهم در خارج جنبش امل، با استفاده از شبکههای ارتباطی خود با صادر کردن بیانیهها، چاپ مجلهها و راه اندازی راهپیماییها واعتراضها، ایده خود را درباره ولایت فقیه و جمهوری اسلامیمطرح کردند. لذا میتوان گفت اصولگراها با ابراز عقیده خود نسبت به پیروی از امام خمینی(ره) به عنوان ولی فقیه عینیت خود را بیشتر تثبیت کرده واز دیگر گروههای شیعه خود را تمیز دادند.
اصولگراها با بسیج منابع و استفاده از نفوذ و قدرت خود، امکان تأسیس یک جنش دینی را فراهم کردند. در این مورد سیدحسن نصرالله تأکید میکند که برادران در جناح اصولی، قبل از سال 1982م، بهویژه پس از ربودن امام صدر وپیروزی انقلاب اسلامیدر ایران، به ضرورت تأسیس یک جنبش دینی محض قانع بودند؛ اما شاید تأسیس آن حزب 5 یا 10 سال طول میکشید. اما چرا در تأسیس چنین حزبی، تا حمله اسرائیل در سال 1982م. به لبنان، تأخیر افتاد؟ آیا حمله اسرائیل علت ظهور حزبالله به عنوان یک جنبش دینی است؟ این در موضوع بخش دوم مقاله روشن خواهد شد.
بهطور خلاصه، پایه اصلی شکلگیری جنبش دینی در میان شیعیان لبنان، اندیشه ولایت فقیه بود. این گفتمان یا اندیشه،ایدئولوژی اصولگراهای داخل امل وخارج از آن را به هم نزدیک کرد وهر یک از آنها منابع خود را بسیج کرد تا اینکه این اندیشه را رایج کند.
انتخاب راه جهاد
پیروی از امام خمینی بیشتر در تبعیت از فتوای امام (ره) مبنی بر وجوب جهاد علیه اسرائیل، محقق شده بود. مسأله جهاد در مقابل اسرائیل،دربیرون و درون جنبش امل مورد بحث بود.
زمانی که اسرائیل به بیروت نزدیک شد، گروههایی از مقاومت فلسطینی، ملی گراها، جنبش امل ولجان اسلامیدر مقابل اسرائیل در مدخل جنوبی بیروت ایستادند. آن زمان اولین بار بود که لجان اسلامیسلاح به دست میگرفت البته آنها در جنگ داخلی شرکت نکردند چرا که این جنگ را «جنگ فتنه» و «بدون هدف» میدانستند. آنها در جنک داخلی به انجام کارهای اجتماعی وامداد رسانی اکتفا کرده بودند، اما در جنگ با اسرائیل معتقد بودند که معرکه ونبرد حقیقی باید با این دشمن باشد. برای مثال در منطقه خلده،سیزده نفراز مؤمنان رو در روی اسرائیل ایستادند که یازده نفر آنان کسانی بودند که در آغوش سید عبد المحسن فضل الله پرورش دینی یافته بودند.آنها گروهی از «شباب المؤمن» بودند وربطی به احزاب دیگر نداشتند31. همچنین، اعضای لجان اسلامیدر جبهههای اوزاعی،لیلکی، حی ماضی وحی الجامعه با هماهنگی با مقاومت فلسطینی وجناح مؤمن در امل شرکت میکردند.
لجان اسلامیچاپ مجله «مجاهد» را متوقف و به جای آن مجله «اهل الثغور» را منتشر کرد. مجله اهل الثغور که چهار صفحه بود، حقایق سیاسی آن وقت را این گونه ترسیم میکرد: اولاً،معرکه کنونی معرکه بین «امت اسلامی»(الامه الاسلامیه)و «دشمن صهیونیستی»(العدو الصهیونی)و پشتوانه آن «استعمار غربی-امریکایی کافر» است، ثانیاً جنگ داخلی لبنان بخشی از نقشه «یهود واستعمار» علیه «جهان اسلام» وتضعیف «مقاومت فلسطینی» است، ثالثاً، «مسلمین جبل عامل» باید در مقابل دشمن مقاومت کنند ولو با روش«رویارویی مردمیبی سلاح» و «مقاومت منفی». بدین ترتیب، این مجله، مسلمانان را به مقاومت در برابر اسرائیل تشویق وبرای رفع «ذلت» از آنان دعوت کرد. هنگامیکه اسرائیل هنوز در بیروت بود، لجان در روز عاشورا یک راهپیمایی را سازماندهی کردند ودر مسجد الرسول الاعظم (ص)(منطقه رمل عالی- حومه جنوبی بیروت) طی سخنرانی به رئیس جمهور ونخست وزیر وقت حمله شد و از مردم برای مقاومت دعوت به عمل آمد33. اما در جنوب، علمایی مانند سید عبد المحسن فضل الله، شیخ راغب حرب، شیخ حسین سرور ودیگران از روستاهای خود پس از اشغال بیرون نیامدند. شیخ راغب حرب به انتفاضه مردمیدست زد و در مقابل صهیونیستهایی که نزد او آمدند وسعی کردند او را به طرف خود بکشانند، ایستاد وگفت:«الموقف سلاح والمصافحه اعتراف»(خط مشی روشن سلاح است، اما دست دادن اعتراف به ذلت است). سید عبد المحسن فضل الله به عنوان یک مجتهد، فتوایی در خصوص ایستادن وی در مقابل اسرائیل داد. به کسانی که از وی میپرسیدند:«با ماندن شما در جنوب درحالی که اسرائیل همه را میکشد، مشکلی پیش نمیآید؟» پاسخ وی این بود:«با بیرون آمدن شما از جنوب مشکلی پیش نمیآید؟» به کسانی که به او زنگ زدند و او را برای ایستادن وماندن در جنوب، تشویق کردند، گفت:«ساکت باشید وبه اینجا بیایید به جای این که مرا تشویق کنید»35.
در درون جنبش امل، نبیه بری قبول کرد که در «هیئت نجات ملی» که توسط رئیس جمهور وقت، الیاس سرکیس تشکیل شده بود، شرکت کند. این هیئت با دعوت نماینده آمریکا فیلیپ حبیب تشکیل شد ودر آن علاوه بر نبیه بری، بشیر الجمیل از طرف مارونیها وحزب فالانژ، ولید جنبلاط نماینده دروزیها،شفیق الوزان از طرف اهل سنت،فؤاد بطرس(ارتودوکس)و نصری المعلوف(کاتولیک) شرکت کرند36.
گروههای متدین واصولی داخل جنبش امل به سبب شرکت کردن نبیه بری در این هیئت از جنبش امل بیرون آمدند. در این باره سید حسین موسوی میگوید:«در کنفرانس چهارم جنبش امل سال 1982(اوریل1982)در محضر همه رهبران وشخصیتهای مهم جنبش تأکید شد بر اینکه این جنبش جزو انقلاب اسلامیاست. بر این اساس شرکت در هیئت نجات از طرف جمهوری اسلامیپذیرفتنی نیست وما مسؤول هستیم، چون از ایران برای عدم شرکت در هیئت نجات برای ما فتوا رسیده است». سپس دومین جدایی از طرف "سید ابراهیم امین سید "، نماینده جنبش امل در ایران،اتفاق افتاد. سید ابراهیم امین سید در تهران به مخالفت علنی با مشارکت نبیه بری در این هیئت پرداخت وهیئت نجات را کمیته آمریکایی خواند. اما جدایی نهائی همه گروههای متدین از جنبش امل، پس از شرکت نبیه بری در «هیئت الحوار الوطنی»(هیئت گفتگوی ملی)، کنفرانس ژنو(نوامبر1983)و لوزان (اوریل 1984) بود. در این کنفرانسها نبیه بری به نام امل درخواست کرد که:«شیعیان باید سهم بزرگتری از کیک لبنانی به دست بیاورند واین مهم به نسبت درنظرگرفتن تعداد جمعیتشان است». نظر جنبش امل نسبت به شخص نبیه بری وهمفکران وی بر ادامه برنامه امام موسی صدر درباره اصلاحات وبه دست گرفتن منافع بیشتر برای شیعیان ضمن رعایت مصلحت دیگر طوایف بود.
اما بهرغم اینکه امام موسی صدر بر وحدت طوایف لبنان وبر لبنانی بودن شیعیان تأکید میکرد، در مقابل اسرائیل سهلانگار نبود بویژه آنکه حمله اسرائیل، بشیر الجمیل را به ریاست جمهوری منصوب کرد. پس با این کار، مشروعیت رژیم لبنان زیر سؤال رفت. امام موسی صدر ضمن اعتصاب در مسجد الصفا در اوایل جنگ داخلی، مشروعیت را از رژیم لبنان ساقط کرد وگفت:«این رژیم اگر نتواند احتیاجات محرومین را تأمین کند، ساقط است. سیاستمداران سنتی سیاست را غایت،شهروند را کالا،دانسته و وطن رابهِ بازی گرفتهاند». یکی از نیازهای محرومین، رویارویی با تجاوزات صهیونیستها بود که یکی از علل اصلی تأسیس جنبش امل به شمار میرفت. نیز سه روز پس از قتل معروف سعد توسط ارتش، امام صدر گفت:«اگر ارتش در پیحفظ مرزها ومانع شدن یهود از ورود به سرزمین لبنان است، پس زنده باد ارتش اگر ارتش از دولت حمایت کرده وسازش داخلی را حفظ میکند، باز زنده باد ارتش. اما اگر ارتش، مجاهدین را میکشد و خون آنان را میریزدو حرمت شهروندان را میشکند، پس مرگ بر ارتش»40. همان گونه که دیدیم بعضی اوقات امام صدر، رویارویی با سلطه حاکم را همانند رویارویی امام حسین(ع) با یزید میدانست. چه برسد به ظالم وفاسدی چون اسرائیل. امام موسی صدر از توطئههای اسرائیلی غافل نبود.وی از برنامههای قدیمیصهیونیستها درباره آب وزمین لبنان اطلاع داشت وبه طور مستند میگفت:«ما مستنداتی داریم که طمع ومنافع اسرائیل را در جنوب لبنان ثابت میکند وآن بر حسب نقشههایی است که از سوی اسرائیل چاپ شده، وبر حسب سخنرانیهای مسؤولان آنان. ما میدانستیم که دانشجویان اسرائیلی طرحهایی را برای استفاده از آب جنوب لبنان بررسی کرده اند»41. به نظر سید موسی، صهیونیسم نه فقط برای لبنان یا جنوب آن یک خطر به شمار میرود، بلکه برای نوع بشر وارزشهای انسانی «همانا شر مطلق است، وخطری است برای عربها، مسلمانان،مسیحیان و آزادی وکرامت. ما میدانیم که صهیونیسم انسانها را به دو دسته تقسیم کرده: انسان یهودی(شعب الله المختار- مردم برگزیده خداوند)و انسانهای درجه دوم که "کویم " هستند»42.
امام موسی صدر جنگیدن با اسرائیل را با هر وسیله که باشد، وظیفه شرعی و وطنی مردم میدانست و به یکی از جوانان که از سید صدر پرسید:«ای امام ما اسلحه نداریم، چگونه با دشمنی جبار، مانند اسرائیل بدون اسلحه بجنگیم؟» جواب داد:«حتی اگر اسلحه نداشته باشید باید با چنگ ودندان با اسرائیل مبارزه کنید واین لکه ننگ را از دامان خود بشویید»43. امام موسی صدر همیشه آرزو میکرد:«که تجاوزات اسرائیلی نتواند مسأله زندگی مشترک لبنانی را (التعایش المشترک) که خود یک تهمتی برای اسرائیل است، از بین ببرد»44. نیز نباید یادمان برود که یکی از اهداف اصلی شکل گیری جنبش امل مقاومت در برابر اسرائیل بود. همچنین، در «میثاق امل» میتوان گفت که بر جهاد تأکید شده است. میثاق درباره فلسطین میگوید:«...تلاش کردن برای آزادی فلسطین در اولویت وظایف ما قرار گرفته است و ایستادن در کنار مردم آن و حفظ مقاومت آن و اتحاد با آن شرفی برای جنبش ما و ایمان آن است بهویژه اینکه صهیونیسم خطر کنونی وآینده لبنان و ارزشهایی است که به آن ایمان داریم وبرای همه انسانیت است..»45.
نبیه بری پس از ترور بشیر الجمیل تسلیتی برای رئیس جمهور سابق، سرکیس و فامیل جمیل فرستاد ودر آن نوشت:«ترور رئیس جوان تلاشی برای ترور وحدت لبنان وامنیت آن است...»، همچنین، انتخاب امین الجمیل را برای ریاست جمهوری تأیید، واعلان کرد که «جنبش امل» آماده است تا اینکه با حزب فالانژ همکاری بکند؛ بدون هیچ قید وشرطی46.
اما شیخ شمسالدین به نمایندگی از مجلس اعلای اسلامیشیعی، برای شرکت در هیئت نجات دیگران را تشویق کرد. همچنین مفتی شیعیان،شیخ عبد الامیر قبلان برای پشتوانی از این هیئت از مردم دعوت کرد47. نیز، پس از ترور رئیس جمهور بشیر الجمیل، مجلس اعلای اسلامیشیعی جلسه فوق العادهای را برگزار، وبیانیهای را صادر،و حادثه ترور را محکوم کرد واز انتخاب امین الجمیل برای ریاست جمهوری حمایت کرد48. همچنین این مجلس برای محکم کردن قدرت وی نیروهای متعدد التبعیه(القوات المتعدده الجنسیه) را به لبنان دعوت کرد49.
از اینرو، گروههای اسلامی، اعتماد خود را به مجلس وجنبش امل از دست دادند و بیشتر بر اسلامیبودنشان تأکید کردند. گروه اصولی، اولویت را در مقاومت اسرائیل دید. سید حسین موسوی امل اسلامیرا تأسیس کرد وخیلی از شخصیتهای جنبش امل از آن بیرون آمدند؛ مانند:حسین الخلیل،علی عمار،خضر الموسوی،عبد الله قصیر،محمد حیدر،نعیم قاسم،سید ابراهیم السید،سید حسن نصر الله،عمار الموسوی،حسن حب الله ومحمد یاغی،همه این شخصیتها نقش مهمیدر تأسیس حزبالله ایفا کردند. جدایی اصولگراها از جنبش امل تا سال 1988م. ادامه یافت. در این سال ابو علی مصطفی الدیرانی(مسؤول اطلاعات مرکزی امل)، شیخ ادیب حیدر(مسؤول فرهنگی مرکزی امل) ودیگران شکل گیری «امل مؤمنه» را اعلان کردند. دیرانی علت این جدایی را توضیح میدهد:«سال 1982 حمله اسرائیل رخ داد و هیئت نجات،آتش بس را بین اسرائیل و مقاومان آن مطرح کرد. نبیه بری فوری در این هیئت شرکت کرد، به رغم اینکه امام خمینی این هیئت را نپذیرفت وجنبش امل آن وقت خود را جزو جمهوری اسلامیمحسوب میکرد، اما این مسأله در حدود نظری ونوشتن متن بدون تطبیق باقی مانده بود. و در سال 1983، عدهای از کسانی که تعهد دینی به معنای کامل آن نداشتند به رهبری امل رسیدند و عضو دفتر سیاسی امل شدند. سال 1984 عملیات نظامیعلیه اسرائیل به نام «امل مؤمنه» انجام میشد برای اینکه به جنگ ما با اسرائیل صفت قرآنی داده بشود. سپس در سال 1988 جنبش امل در کنفرانس ششم آن اعلام کرد که از ولایت فقیه حمایت میکند و به فرمانهای رهبری امام خمینی گوش میدهد، اما این قرار دو روز بعد لغو شد به رغم اینکه ما آنرا تأیید کردیم....»50.
سازماندهی یک حزب جدید
مجموعههای اسلام گرایی شیعه قبل از حمله اسرائیل عبارت بودند از:
1- گروههای تکوین یافته در مساجد متشکل از جوانان مذهبی(هیئتهای مساجد-لجان)،
2- سازمانهای دانشجویی شیعه.
3- مجموعههای شبه نظامیکوچک که عمدتاً تحت پوشش امل وجناح بنیادگرایی آن فعالیت میکردند.
4- افراد شبه نظامیشیعه که عضو گروههای فلسطینی بودند.
5- کمیتههای یاری انقلاب اسلامیبه رهبری شیخ راغب حرب.
تا قبل از تجاوز اسرائیل، جنگهای داخلی(مناطقی- طایفی)باعث گردیده بود که این گروهها از یکدیگر جدا مانده، نتوانند تشکیلات واحدی را ایجاد کنند. باسقوط بیروت اعضای بیشتر مجموعههای مزبور به شهر بعلبک منتقل شدند.
حمله اسرائیل با کنفرانس نهضتهای آزادیبخش در تهران همزمان بود. در این کنفرانس 89 شخصیت روحانی وغیر روحانی از لبنان شرکت کردند مهمترین شخصیتهای اصولی این عده علامه سید محمد حسین فضلالله، شیخ راغب حرب وشیخ صبحی طفیلی بودند51. شرکت کنندگان لبنانی خواستار کمک فوری ایران به مردم لبنان گردیدند.
در این هنگام، مجموعههای متفرق اسلام گرایی که در بعلبک گردهم آمده بودند، به رغم اختلاف دیدگاههای آنان در دو موضع اشتراک نظر داشتند:«اعتقاد به ولایت فقیه وپیروی از امام خمینی» و«رویارویی با اسرائیل». از سوی دیگر ایشان هم عقیده بودند که احزاب وسازمانهای موجود در عرصه لبنان نمیتوانند نظریههای سیاسی واهداف مورد نظر را تحقق بخشند وآنان باید با بهره گیری از تجارب انقلاب اسلامیایران در فکر ایجاد تشکیلاتی جدید برای تحقق بخشیدن به نظریههای اسلامیواهداف مورد نظر خود باشند. بدین ترتیب، نمایندگان گروههای اسلامی: «جناح اصولی داخل جنبش امل»، «تجمع العلماء المسلمین فی البقاع» و «اللجان الاسلامیه» و«اتحاد الطلبه المسلمین» تصمیم گرفتند از هر گروهی سه نفر انتخاب کنند. شرکت کنندگان در این هیئت که به نام هیئت نه نفری معروف شدند، عبارت بودند از: حسین الموسوی، حسین الخلیل، حسین عبید(جناح اصولی داخل امل)؛ سید عباس الموسوی وشیخ محمد علی المقداد وشیخ محمد یزبک(تجمع العلما) و محمد رعد،هانی قاسم، شیخ حسان عبد الله(اتحاد ولجان). این هیئت به ریاست سید عباس موسوی، قبل از رسیدن سپاه پاسداران به لبنان، به ایران سفر وبا امام خمینی(ره) دیدار کردند و وضعیت لبنان را توضیح دادند و توافق گروههای اسلامگرا را به ایشان اطلاع دادند. امام (ره) این توافق را تأیید کرد و به راه جهاد مشروعیت بخشید وگفت: «برهیچکس اتکا نکنید، از هیچکس توقع کمک نداشته باشید، لیکن مطمئن باشید که اگر این راه را ادامه دهید، حتماً به پیروزی خواهید رسید»52. پس از بازگشت این گروه،یک شورای پنج نفره انتخاب گردید که ریاست تشکیلات جدید را برعهده گرفت. رهبران ایرانی،آقای کروبی وعلی شمخانی(نماینده سپاه پاسداران)را فرستادند53و همه نیروهای اسلامگرای لبنان توافق کردند بر اینکه با شورای لبنان به عنوان مرجع همه مسلمانان لبنان همکاری کنند. خبر تشکیل شورای لبنان،اسامیاین شورا وعنوانش محرمانه باقی ماند وهیچ فرد مشخص به عنوان رئیس یا دبیرکل این شورا وتشکیلات جدید انتخاب نگردید.
بدین سان، به تدریج هستههای مقاومت – حزبالله – تشکیل شد، وابتدا به بیروت که در محاصره بود،اعزام شدند. مهمترین عملیات نظامیحزبالله در این مقطع، نابود کردن مقر فرماندار نظامیارتش اسرائیل در شهر صور جنوب لبنان توسط عملیات شهادت طلبانه ”احمد قصیر“ در تاریخ 11 نوامبر 1982 بود، وطی این عملیات 76 افسر و سرباز اسرائیلی به هلاکت رسیدند. همچنین در 4 نوامبر 1983، حزبالله یک عملیات شهادت طلبانه را در یکی از مقرهای اصلی نظامیان اسرائیلی انجام داد که در این عملیه 29 افسر وسرباز اسرائیلی کشته شدند.
جمعبندی
از آنچه بیان شد، میتوان چنین نتیجه گرفت: حمله اسرائیل علت ظهور یک جنبش دینی به شمار نمیآید. چرا که تجاوزات اسرائیل بر لبنان قبل از سال 1982م. بود، پس چرا اصولگراها جنبش دینی را علیه اسرائیل تأسیس نکردند. همانگونه که توضیح داده شد، در زمان امام موسی صدر اصولگراها در جنبش امل فعالیت میکردند که مشروعیت آن از مرجعیت عامه شیعیان در نجف الهام میگرفت، علاوه بر فعالیت اصولگراها دیگر در حزب الدعوه وغیره... پس مشکلی وجود نداشت. همچنین میتوان ادعا کرد که اگر نبیه بری در هیئت نجات شرکت نمیکرد، احتمال ظهور جنبش دینی در آن مقطع زمانی ضعیف بود. اما علت ظهور این جنبش دینی برگشتن اصولگراها به اصل ولایت فقیه بود، برای اینکه نظر خود را درباره حمله اسرائیل وشرکت در هیئت نجات، بدهد. پس اصولگراها از حمله اسرائیل به عنوان یک فرصت مناسب، برای اینکه ایدئولوژی ونظر خود را اظهار کنند، استفاده کردند. بدین ترتیب، پایه دوم ایدئولوژی این جنبش دینی، جهاد است.
بدین ترتیب، ما میبینیم که درباره دو عنصر، جناحها و شخصیتهای مختلف جر وبحث کردند. واین دو عنصر عبارت بودند از: پیروی از مرجعیت عامه به عنوان ولی فقیه ونه به عنوان مرجع تقلید شخصی که در سرنوشت کشوری مانند لبنان میتواند نظر بدهد ودخالت بکند. دوم، انتخاب راه جهاد علیه دشمن وحکومتی که در یک مدتی هم پیمان این دشمن بود. با توجه به اینکه کلمه جهاد از یک منبع دینی صادر شده است. این دو عنصر ریشههای فکری واستدلالهای مختلف نزد اصولگراها داشتند که به آن اشاره کردیم. ولایت فقیه وجهاد، عناصر اندیشه آن مرحله را شکل دادند که بر اساس آن حزب دینی محض شکل گرفته است.
---------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
1 دیوارت ویل، 1337، ص3.
2 فیلیپ حتی، تاریخ سوریه و لبنان و فلسطین چاپ سوم بیروت ص 70
3 بهمنش احمد: تاریخ ملل قدیم آسیای غربی.206-208
4هاروی بورتر، موسعة التاریخ 1991. چاپ اول. ص 102.
5 - دراین مقاله از پایان نامه کارشناسی ارشدباعنوان "ریشههای اجتماعی و سیاسی شکل گیری و ظهور جنبش حزبالله – لبنان "، نگارش محمد ترمس، دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس،استفاده شده است.
6 - عادل روؤف. الشهید محمد باقر الصدر: المواجهه مع الانظمه الحاکمه، المؤتمر العالمیللإمام الشهید الصدر،تهران،1421هـ. ق.، ص 34.
7 - همان، ص 42-43-44-45-46-47-48-49.
8 - همان، ص 53
9 - همان ص 55
10 - همان، ص53.
11 - مصاحبه با سید نواف موسوی، پیشین.
12 - عادل روؤف. پیشین، ص57
13 - همان، ص28-29-30.
14 - مصاحبه با شیخ حسن ملک (گوینده نخواست اسامیکسانی که رفتند ذکر کند)
15 - همان.
16 - وضاح شراره. پیشین، ص 248
17 - جریده الدیار 17 اب 99.
18 - مجله منطلق عدد18، نیسان 1982،ص59..
19 - وضاح شراره. پیشین، ص226..
20 - مجله المنطلق، پیشین، عدد18 ص62 وص66.
21 - عبد المحسن فضل الله. پیشین، ص48
22 - مصاحبه با سید عبد الصاحب فضل الله، پیشین.
23 - حسین شرف الدین. پیشین، محطات تاریخیه، ص80-81.
24 - ا.ر.نورثون. پیشین،ص84
25 - حسین شرف الدین. پیشین، محطات تاریخیه(مصاحبه با السید الحکیم) ص95.
26 -جریده النهار 10/6/200
27 - امین مصطفی. پیشین، ص429.
28 - مسعود اسد اللهی. از مقاومت تا پیروزی، مؤسسه مطالعات وتحقیقات اندیشه سازان نور، تهران، سال 1379، ص49.
29 - جریده سفیر 9/2/79
30 - امین مصطفی. پیشین. ص427-429.
31 - مصاحبه با سیدعبد الصاحب فضل الله، پیشین.
32 - مصاحبه با شیخ حسن ملک، پیشین.
33 - وضاح شراره. پیشین، ص 226-227.
34 - همان، ص227
35 - مصاحبه با سید عبد الصاحب فضل الله، پیشین.
36 - جریده السفیر 21/6/82.
37 - جریده النهار 10/6/2000.
38 - توفیق المدینی. پیشین، ص14.
39 - احمد قصیر. پیشین، ص169.
40 - عفیف النابلسی. مشاهدات وتجارب، دار المحجه البیضاء، سنه 2003،ص 117.
41 - موسی الصدر. پیشین،الرجل الموقف(مجموعه خطابات) ص62-63.
42 - همان، ص205.
43 - مصطفی چمران. پیشین، ص 88.
44 - موسی صدر. پیشین، منبر ومحراب، ص229.
45 - جریده السفیر 9/7/2002
46 - جریده النهار 19/9/82
47 - همان، 23/6/82.
48 - همان، 27/9/82
49 - جریده الشراع 12/6/2000
50 - بنا به جزوه صادره عن مرکز الدراسات الاستشاری والتوثیق، بیروت، در تموز 2002.
51 - مصاحبه با شیخ حسن ملک، پیشین.
52 - امین مصطفی، پیشین، ص436.
53 - همان.