تعداد بازدید : 4159361
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 319
درباریان نیز در فساد جنسی تابع فرهنگ غالب دربار بودند. ملکه مادر با اینکه سالهایی از عمرش گذشته بود، دست از رابطه با مردان برنمیداشت. او بعد از مرگ رضا شاه «تعدادی زیاد دوست پسر» داشت؛ اما معروفترین دوستان وی ذبیحالله ملک پور و رحیمعلی خرم بودند.(161) ذبیحالله ملکپور با اینکه مسلمان نبود در کاخ شهرت داشت به اینکه ملکه مادر را صیغه کرده است. روزهای تابستان هر دو در استخر کاخ به شنا میپرداختند«و محمدرضا گاهی اوقات که آنها را میدید برایشان دست تکان میداد.» ملکه مادر به این موضوع اعتراف میکند و مینویسد:«مردم ایران گاهی که بیوه میشوند چند بار شوهر میکنند، ولی من را به همین علت که با ملکپور ازدواج کرده بودم لعن و نفرین میکردند.»(162)
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در بین مردم شایع شده بود که خرم به عنوان کارگر آسفالت کار به کاخ راه مییابد، ملکه مادر از او خوشش میآید. بعد از استحمام و پوشیدن لباس نو همنشین ملکه مادر میگردد. بعد از آن خرم از یک کارگر ساده به یک سرمایهدار بزرگ تبدیل شد. البته خود ملکه مادر به رابطهی خود با خرم اشاره میکند و در مورد نصیری مینویسد:«گاهی هم من در مجالس خودم دعوتش میکردم که به اتفاق خرم (رجبعلی) میآمد.»(163) ناگفته نماند ملکه مادر به همجنسبازی متهم شده است.(164)
شمس پهلوی گرچه از لحاظ جنسی به بیپروایی اشرف نبود؛ ولی وی نیز از فریدون جم طلاق گرفت و عاشق یک ویلونزن کابارههای تهران به نام مهرداد مینباشیان شد. شمس با وی ازدواج کرد و شوهرش با تغییر اسم به نام مهرداد پهلبد وزیر مادامالعمر شد. شمس چون از مناعت طبع بیشتری برخوردار بود«فقط به مردان تنومند و خوشاندام و زیبا روی گرایش داشت» و تنها«با چهرههای سرشناس و مشهور رفاقت» میکرد به همین جهت وقتی پروفسور بارنارد اولین پیوندزن قلب به ایران آمد«شمس پروفسور را به کاخ خود برده و چند روزی پیش خود نگه داشت.»(165) فاطمه پهلوی نیز به دلیل ارتباط با رضا قطبی موجب به هم خوردن زندگی رضا قطبی شد.(166)
شهناز دختر بزرگ شاه هم که ازدواجهای متعددی انجام داد در مسائل جنسی خیلی بیتکلف بود. علیرغم اینکه شاه از خسرو جهانبانی بدش میآمد به شدت عاشق و شیفتهی او شده بود. شبی که تنها از خارج به ایران آمد، فرماندهی گارد«چند دقیقهی بعد تلفن کرد و خبر داد دوست پسر والاحضرت شهناز در داخل کاخ و نزد شاهدخت است.» علم که حساسیت شاه را میدانست تصمیم گرفت خسرو را از کاخ بیرون کند. «شهناز پاسخ داد در این صورت او هم فوراً کاخ را ترک خواهد کرد.»(167) شهناز با معشوقههای خود بسیار زودرنج بود، یک بار به خاطر دعوا با دوست پسرش دست به خودکشی زد.(168) فرحناز دختر دیگر شاه که تازه به سن جوانی پا نهاده بود، همین خصلت را از پدرش به ارث برده بود. مادر بزرگش تاجالمولک او را چنین توصیف میکند: «فرحناز در آن موقع هفده - هجده سال داشت و به خاطر موقعیت سنی که داشت، یک روز در میان عاشق این و آن میشد. یک روز عاشق یک خواننده تلویزیون میشد و فردا عاشق یک فوتبالیست.» فرحناز در عاشق شدن قایل به اشرافیت نبود. او یک بار عاشق یک خبرنگار شد و پای او را به کاخ گشود، ولی وقتی «محمدرضا فهمید، دستور داد او را دیگر به کاخ راه ندهند.»(169)
رضا، ولیعهد ایران نیز با این که تازه به سن بلوغ رسیده بود، ولی از همان ابتدا به فساد روی آورد. بعد از رونق کیش، یک هواپیمای کنکورد اجاره شده بود و «از فرانسه چند نفر خانم برای خوشگذرانی رضا پهلوی و همکلاسی هایش میآورد.»(170) نگارنده در اول انقلاب وقتی از کاخ ولیعهد در کیش دیدن کردم دهها آلبوم از عکس های دختران فرانسوی و اروپایی را دیدم که مسئول کاخ توضیح میداد که مؤسسات مختلف این آلبوم ها را میفرستادند تا رضا دختران مورد نظرش را انتخاب و سفارش دهد. رضا پهلوی بعد از سقوط رژیم نیز به زنبارگی خود ادامه میدهد.(171)
اردشیر زاهدی داماد شاه نیز در فساد جنسی شهرهی آفاق بود. او بیشرمی را چنان به اوج رسانده بود که گاه در محل کار و در حضور جمع، دختری را روی زانو مینشاند و به مغازله مشغول میشد.(172) او چون یکی از دلالهای شاه بود از اطلاع دیگران هیچ وحشتی به خود راه نمیداد و میگفت:«من حتی خلافکاریها و خوشگذرانیهایم را همه به عرض اعلیحضرت میرسانم و باکی ندارم.»(173)
از دیگر عناصر فاسد دربار رژیم شاه یکی عبدالکریم ایادی بهایی پزشک مخصوص شاه بود و دیگری هوشنگ دولو قاجار. ایادی در مسائل جنسی هیچ چیز را مراعات نمیکرد. حتی از تجاوز به عنف ابایی نداشت. دولو در تجریش باغی داشت که مرکز فساد دربار بود. صدها دختر تلفنی با او در تماس بودند و هر کدام از درباریان که میل به فساد پیدا میکردند، دولو در آن باغ وسایل را فراهم میکرد.(174)
عناصر هر رژیمی ممکن است به فساد جنسی مبتلا شوند و بدین علت نمیشود رژیمی را سرزنش کرد، امام هنگامی که فساد در رأس هرم قدرت راه یافت نه تنها هیچ انگیزهای برای جلوگیری و مجازات فساد در رأس بدنه آن به وجود نمیآید، بلکه فساد تا اعماق نظام، حکومت و جامعه سرایت میکند. فراموش نمیکنم در اول انقلاب که از طرف دادستانی برای مطالعه پرونده به ستاد مشترک ارتش میرفتیم در پرونده ژنرالهای ارتش گزارشهای زیادی از گرایشهای همجنسبازی آنان درج شده بود. خاطرهنویسهای رژیم پهلوی نیز از انحراف جنسی در سران ارتش خبر دادهاند. فریده دیبا، عباس قرهباغی رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی را متهم کرده که او«هم مانند هویدا تمایلات بیمار گونه جنسی داشت و گزارشهای بسیار از رکن دو ارتش و ضد اطلاعات در مورد ارتباط نامشروع و زنندهی او با نظامیان واصل میشد.»(175) ناگفته نماند یکی از اتهامات شخص شاه نیز همجنس بازی بود.(176) دوست صمیمی شاه که حتی تا اتاق خواب همسران شاه میآمد ارنست پرون بود. اکثر کسانی که از پرون یاد کردهاند به همجنس بازی او اشاره دارند.(177) حتی پس از انقلاب "کتابی به نام ارنست پرون شوهر شاه ایران " منتشر شد که "مدعی وجود رابطهی همجنسبازانه پرشوری میان این دو در تمام عمرشان بوده است. "(178) اگر دلیل کافی برای رابطه جنسی بین شاه و پرون نباشد، در این شکی نیست که پرون در دربار نیز به همجنس بازی شهرت داشته، با این حال در استحکام رفاقت او با شاه هیچ خللی به وجود نیامده، بلکه به گفته فردوست "پس از به قدرت رسیدن محمدرضا بود که پرون به طور صریح خود را به عنوان یک همجنس باز تمام عیار که رل زن را بازی میکرد علنی ساخت. او هر روز صبح آنچه را که در شب برایش اتفاق افتاده بود برای محمدرضا تعریف میکرد. "(179)
نخستوزیر شاه، هویدا متهم به همجنس بازی بود. به اعتقاد فریده دیبا "شاه در مورد همجنس بازی هویدا حساسیتی نشان نمیداد. ما اطلاع داشتیم که علاوه بر هویدا بسیاری ار وزرای دولت و مقامات دولتی به ویژه مقامات بلندپایه لشکری به این فساد اخلاقی آلوده بودند. "(180) اینجا بود که اوج فساد در بین خانوادههای وابسته به دربار در یک جامعه شیعی خود را نشان داد. در سال 1968 (اواخر 1356) دو پسر از درباریان معروف با یکدیگر ازدواج کردند. "این ازدواج غیرعادی در هتل کمودور تهران صورت گرفت "(181) یکی پسر تیمسار صفاری از دوستان فریده دیبا و از ژنرالهای ارتش به نام بیژن صفاری بود و دیگری به نام سهراب محوی پسر ابوالفتح محوی پای قمار شاه بود.
یکی از زنان مرتبط با دربار پری اباصلتی نام داشت. این زن با استفاده از موقعیتش مبتکر "کلید پارتی " در ایران بود. وی میهمانیهای بزرگی در میهمانسراهای معروف تهران برقرار میکرد که "هواخواهان فراوان داشت. در آخر شب که همه به حد افراط مشروبات الکلی نوشیده بودند، هر یک از خانمها به یکی از اتاقهای مهمانسرا میرفتند. بعد مردان کلید این اتاقها را روی هم ریخته و آنها را به هم میزدند. سپس با چشمانی که به چشمبند، خوب بسته شده بود هر یک کلیدی را انتخاب میکردند و از روی کلیدی که برنده شده بودند به اتاقی که خانم شخص دیگری منتطر بود میرفتند. "(182)
شما خود قضاوت کنید وقتی مردم مذهبی از چنین مفاسدی آگاهی پیدا میکردند چه عکسالعملی نسبت به رژیم از خود بروز میدادند؟!
*اعمال شیطانی دربار
دربار شاه از هیچ گناهی رویگردان نبود. دربار بیاعتنا به ارزشهای دینی مردم ایران، بیمهابا دست به هر پلشتی و پلیدی میزد. مشروبخواری، قماربازی، سگ بازی، استعمال مواد مخدر، عیاشی و خوشگذرانیهای غیر شرعی جزئی از رفتار دربار شده بود. بدیهی است که این گونه اعمال دربار را در نزد مردم در حد یک گروه بیمقدار پست و فاسد جلوه میداد و مشروعیت آنها را به شدت زیر سؤال میبرد.
*مشروبخواری: با این که خوردن مشروب به صراحت در اسلام تحریم شده است و قرآن به صراحت آن را با عمل شیطانی میداند، دربار پهلوی هیچ پنهانکاری روا نمیداشت. شاه در میهمانیهای سران کشورهای بیگانه، در جشنها و جشن 2500 ساله جام شراب را به سلامتی میهمانان سر میکشید و تلویزیون آن را پخش میکرد. در میهمانیهای خصوصی دربار خانواده سلطنتی چنان در مشروبخواری افراط میکردند که مست و لایعقل دست به اعمال و گفتار ناهنجار میزدند.(183)
ملکه مادر با این که زن مسنی بود مثل رضاشاه به کنیاک معتاد شده بود. به اعتراف او "رضا عادت داشت بعد از ناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد. من هم این عات را از رضا گرفتم ". ظاهراً این مسئله در خانواده پهلوی به وراثت گذاشته شد. زیرا "محمدرضا هم از بین مشروبات کنیاک را ارجح میدانست. البته کنیاک مورد علاقهاش "کنیاک هنسی " (184) بود.
ملکه مادر از این که جراید ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی از مشروبخواری وی انتقاد میکردهاند، سخت عصبانی است و مینویسد: "خوش به حال این اروپاییها و این آمریکاییها، ملاحظه میکنید چقدر آزاد هستند زنهایشان ... لخت و عور در کنار دریا و استخر و پلاژ تفریح میکنند و از مشروبات هر چه بخواهند میخورند... آن وقت در این روزنامهها و مجلهها که از تهران میآید مینویسند ملکه مادر یک گیلاس کنیاک میخورده است! آیا خوردن یک گیلاس کنیاک جرم است. "(185) ملاحظه میفرمایید که ملکه مادر چنین اعمالی را نه تنها جرم نمیداند، بلکه از این که در مطبوعات ایران نسبت به آن حساسیت نشان میدهند ابراز تعجب میکند.
شاه و ملکه نه تنها خود به مشروبخواری معتاد بودند، بلکه فرزندان کوچک و غیربالغشان را نیز به این گناه آلوده میکردند. در جشنی که به مناسبت سیزدهمین سال ازداوج شاه و ملکه در کاخ ملکه مادر برقرار شد "فرزندان شاه هم حضور داشتند و اجازه یافتند لبی تر کنند! " هویدا، نخستوزیر معمولاً در جلسات عیاشی چنان در خوردن مشروبات زیادهروی میکرد که گاه بدمستیهایش او را ملعبه دیگران قرار میداد و گاه بدمستیهای او شأن کشور را نیز پایین میآورد. در ضیافتی که به افتخار ولیعهد بحرین برقرار شد، هویدا چنان بدمستی کرد که چند بار در مقابل سفیر آمریکا دست به چاپلوسی زد: "چاپلوسی احمقانهای که چون در برابر آن همه مقامات خارجی صورت گرفت صورت خوشی نداشت. "(186)
طبق یک سند از وزارت دربار از تاریخ 21/6/1338 تا 21/6/1339 یک سال، در زمانی که وضع اقتصادی ایران به شدت خراب بود، دربار از شرکت لینج 204 صندوق، 3610 بطری مشروب خارجی خریداری نموده است.(187) حال از شرکتها دیگر چقدر خریداری شده است معلوم نیست. مطابق همین اسناد از تاریخ 5/2/1346 تا 2/12/1346 با هزینه دربار 253 صندوق انواع مشروبات، از طریق گمرک به کاخ اختصاصی اشرف در تهران وارد شده است.(188)
ورود مشروبات الکلی از خارج برای دربار از گمرک در سالهای پایانی رژیم چنان شدت گرفت و چنان تنفری در مردم ایجاد کرد که شهریور 1357 دفتر امور مالی و گمرکی دربار شاهنشاهی متوجه موضوع شد و به کامبیز آتابای مدیرکل دربار نوشت "ترخیص مشروبات الکلی با استفاده از معافیت گمرکی دربار شاهنشاهی در حای حاضر دور از مصلحت است. "(189)
*قماربازی: انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود. اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف و شاه نمیرسید. "از مشکلات اخلاقی اشرف قماربازی مفرط او بود... اشرف بیشتر شبهای تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه میانداخت و زمستانها هم این بساط در کاخ اختصاصی به راه بود. "(190)اشرف چنان در قماربازی خود را صاحب انحصار میدید که به گزارش ساواک "جلسات قمار دربار شاهنشاهی که قبلاً در کاخ اختصاصی برقرار میشد به کاخ والاحضرت اشرف پهلوی منتقل گردیده و روزهای چهارشنبه هر هفته اعضاء خاندان جلیل سلطنتی پس از صرف ناهار تا پاسی از شب به بازی مشغول میگردند. " در این جلسات، قمار نه به عنوان یک بازی و تفریح، بلکه به عنوان برد و باخت جدی صورت میگرفت. طبق همین گزارش "والاحضرت شاهپور محمودرضا مبلغ 5/2 میلیون ریال باختهاند. "نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویق کننده بود و حتی "محمدرضا را به مجالس قمارش دعوت میکرد و سپس او را تشویق و تحریک میکرد. "(191)
اشرف وقتی به خارج از کشور میرفت نیز یک مشتری دائم قمارخانههای اروپا بود. در سال، 1331 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسیده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطیلات عید نوروز "در یکی از قمارخانههای پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته بود. " در اواخر عمر رژیم اشرف بیشتر اوقات خود را در قمارخانههای اروپایی میگذراند. اشرف خود به مناسبتی در خاطراتش مینویسد: "در تابستان 1355 با عدهای از دوستان در منزلم در ژوئن دپن به سر میبردم ... پس از شام به کازینوی پام پیچ در انتهای دیگر بولوار رفتیم، نزدیک ساعت سه بامداد از کازینو خارج شدیم. "(192) این زندگی شخصیت دوم دربار شاهنشاهی ایران بود.
شاه نیز به شدت به قمار معتاد شده بود. او همیشه بعد از نهار به قمار میپرداخت.(193) البته شبهایی که به فسادهای دیگر مشغول نبود رو به قمار میآورد. "میهمانی های آخر شب بیشتر به پوکر میانجامید ".(194) زیرا "محمدرضا پهلوی تمام عمر عاشق بازی پوکر بوده است " و تنها وقتی که "در یک شب حدود 700000 پوند باخت این بازی را کنار گذاشت " و بعدها فقط به بازی بریج اکتفا میکرد.(195) طبق گزارشات نزدیکان شاه، محمدرضا در قماربازی هم شانس چندانی نداشت. "در مجموع در یک شب حتماً محمدرضا40-50 میلیون تومان میباخت. " البته این نیز از شیطنتهای اشرف ذکر شده است. اشرف باندی از قماربازان حرفهای مانند اسکندری و محمود حاجبی را درست کرده بود و محمدرضا را تشویق به قمار با آنها میکرد و سپس با تقلب و کمک کردن به آنها مبالغی را از محمدرضا میبردند و اشرف "قسمت عمده را خودش برمیداشت و به حاجبی و اسکندری هم چند میلیونی میداد. "(196)
شاه در قمار، همبازی مخصوصی داشت که تا آخر با شاه بودند. محمود حاجبی، پروفسور یحیی عدل، سناتور و جراح معروف و ابوالحسن ابتهاج از همبازیهای حرفهای شاه بودند.
قماربازی دربار شاهنشاهی تا اعماق ارکان نظام نفوذ کرده بود. علم وزیر دربار چندین کازینو در ایران تأسیس کرد (197) که مهمترین آنها کازینوی بزرگ کیش بود. هویدا نیز به این موضوع اذعان کرده و گفته است: "هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیع مشغول کار است که یکی به خواهر شاه، دیگری به برادرش و سومی هم به بنیاد پهلوی تعلق دارد. "(198) قماربازی حتی در بین محافظین شاه و دانشجویان دانشکده افسری نیز که مهمترین رکن محافظت از رژیم بودند به نحو فزایندهای نفوذ کرده بود.(199) رسوایی بزرگی که در سال 1355 برای رژیم به بار آمد، باخت بزرگ امیر تیمور سفیر شاهنشاه در انگلیس بود. در روزنامههای انگلیس اعلام شد که سفیر ایران یک میلیون پوند باخته است. وی بعداً خودکشی کرد و لاونس رئیس یکی از قمارخانهها 170000 پوند به عنوان بدهکاری سفیر از سفارت ایران درخواست کرد.(200) قماربازی دربار علاوه بر این که ذهنیت بسیار منفی در بین مردم ایجاد کرده بود، این سؤال را به ذهن میآورد که شاهی که اجازه تصمیمگیری را از دولت، نخستوزیر و وزراء سلب کرده بود، با این اعتیاد به قمار، کی وقت فکر کردن در حل مشکلات کشور را دارد؟
*سگ بازی: سگ در اسلام محترم است و حتی مانند انسانها برای او دیه وضع شده است. داشتن سگ گله، شکاری و نگهبان در اسلام به رسمیت شناخته شده و مالکیت آنها محترم دانسته شده است، اما سگ بازی در اسلام مردود شمرده شده است. سگ به نظر اسلام عین نجاست است و نمیتواند در محل خواب و زندگی خصوصی رفت و آمد داشته باشد. سگ بازی در نزد شیعیان عملی ناپسند است و معتقدند یکی از رفتار سبکسرانهی یزید بود. به همین جهت خانواده پهلوی نیز مورد انتقاد شیعیان ایرانی قرار میگرفتند. زیرا سگ عضوی از خانواده پهلوی شده بود. لسلی بلانک زندگینامه نویس رسمی ملکه مینویسد: "حضور سگها در اطراف میز غذاخوری این احساس را القا میکرد که به افراد خانواده خوش میگذرد حتی پیشخدمتها اگر چه بدون شک از سگها وحشت داشتند، ولی یاد گرفته بودند که حیوانات بخشی از زندگی خانوادهی سلطنت را تشکیل میدهند. "(201)
شاه همیشه چند سگ قویالجثه در کنار خود داشت که هر تازه واردی را به وحشت میانداخت. مارگارت لاینگ در مصاحبهای که با شاه داشت، سگ شاه او را غافلگیر کرد. "ناگهان موجودی از ته تالار ظاهر شد که مرا بر بر نگاه میکرد و میپایید، یک سگ شکاری سفید و پشمالوی نژاد اسکای(Eske) با هیکل درشت ".(202) به گزارش پرویز راجی، سفیر شاهنشاه در انگلیس وحشت خود را از سگ شاه در ملاقاتهایش پنهان نمیکند و مینویسد: "به محض این که وارد دفتر مخصوص شاه شدم یک سگ دانمارکی بزرگ خرناسه کشید و به طرفم پارس کرد؛ ولی بلافاصله با شنیدن صدای شاه از حمله به من دست برداشت و کنار مبل چرمی سفیدی نشست "(203) سگ شاه چنان جزء خانوادهی شاه شده بود که حق داشت سر سفره بیاید و "پوزهاش را در بشقابهای اشخاص فرو برد. " یک مرتبه که "شهبانو مصممانه کوشید جلوی سگ شاه، سگی غولپیکر از نژاد دانمارکی را بگیرد " که سر در غذاها نبرد، مورد اعتراض شاه قرار گرفت و پرسید: "فکر میکنی که چه کار میکنید؟ " شاه در آخرین سفرش نیز سگهایش را به هر جا میرفت همراه خودش میبرد.(204)
اشرف نیز در سگبازی از برادرش کم نمیآورد. وی معمولاً در محوطه کاخ "با سگ محبوبش فیدل " مشغول بازی بود و چون از سگهای ایرانی خوشش نمیآمد، در مسافرت اروپا سگهایی را خریداری و "به تهران ارسال فرمودهاند که به گمرک مهرآباد رسید. "(205) شمس نیز در سگبازی گوی سبقت را از برادر و خواهرش ربوده بود. او همیشه در مسافرتها با سگهایش به این طرف و آن طرف میرفت. "هر موقع والاحضرت شمس با هواپیما سفر میکرد، معمولاً یکی دو ردیف صندلی را نیز برای تأمین آسایش سگهای همراهش اختصاص میداد. "(206) شمس آن چنان در سگ بازی افراط میکرد که گاه مورد سرزنش شاه قرار میگرفت. یک بار شاه دربارهی شمس به علم گفت:
متأسفانه باید بگویم که این را هم باید حمل بر خودپسندی احمقانهی او کرد که با همراهانش ده سگ و دو برابر همین تعداد گربه به این طرف و آن طرف آمریکا جولان میدهد.(207)
*استعمال مواد مخدر: دربار پهلوی به رغم همه شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. شاید کسی باور نکند که رضاشاه با آن همه خشونت و وحشتی که از خود باقی گذاشته است به مواد مخدر معتاد بوده است. همسرش ملکه مادر بر این داستان شگفت اعتراف دارد:«رضا مطابق عادت معمول صبحها که از خواب بلند میشد، به اندازهی یک پشت ناخن تریاک استعمال میکرد و ایضاً شبها هم.»(208) شاه در مورد این که رضاشاه کمتر سرما میخورد به علم گفت:«پدرم ... کمی تریاک میکشید و در تمام عمرش دچار سرماخوردگی نشد.»(209) رضاشاه هنگام تبعید یکی از چیزهایی که با خود برد یک جعبه تریاک بود. او در کشتی انگلیسی بساط تریاککشی راه انداخته بود و "وقتی بوی تریاک از کابین رضا بیرون میزد در کابین ازدحام میکردند تا از بوی تریاک کیفور شوند. کاپیتان انگلیسی و یکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او میرفتند و یک دو بست میزدند. " مصاحبت رضاشاه با ملوانان انگلیسی این نتیجه را داد که چند نفر از خدمه کشتی بندرا (210) تا رسیدن به مقصد تریاکی شدند.(211)
بدیهی است که سفر یک ماهه رضاشاه اگر این اثر را برای خدمه کشتی انگلیسی داشته، همسر و رضاشاه نمیتوانستهاند از این نصیب بیبهره باشد. لذا ملکه مادر اعتراف میکند که چون «رضا روزانه یک بار صبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال میکرد»، من نیز«این عادت را از رضا گرفتم» و هنگامی که ملکه مادر از ایران فرار کرد، پزشکان "الکل و تریاک را برای [او] قطع " کردند و باعث شد همه چیزش به هم بخورد.
عادت رضاشاه نه تنها همسرش را معتاد کرد، بلکه باعث شد «در بین بچههای رضا، غلامرضا، حمیدرضا تریاکی حرفهای شدند.»(212) و محمودرضا نیز به تریاک معتاد شده بود.(213)
البته محمدرضا نیز از پدر این نشان را به ارث برد، گرچه معتاد نشد، اما "محمدرضا بعضی شبها بساط تریاک پهن " میکرد و با معشوقههایش بستی میزد.(214) محمدرضا در ابتدای کار از روی تفنن تریاک میکشید، ولی همنشینی با رفیق بد او را معتاد کرد. "محمدرضا اواخر سال 1355 به بعد که درد ناشی از سرطان به او فشار میآورد به توصیه دولو به تریاک روی آورد. "(215)
میگویند مواد مخدر مانند ویروس در خانواده مسری است به همین جهت "کودکان درباری هم دست در کار بودند، بعضی از آنها در سالهای دهه 1970 در نهایت بیبند و باری میزیستند، مقادیر زیادی مواد مخدر به ویژه کوکائین به ایران وارد میکردند و موقعیت والدینشان مانع از این میشد که مقامات گمرکی جامهدانهایشان را بگرداند. " البته آنها نمیتوانستند همیشه از هر گمرکی عبور کنند، یکبار "مأموران گمرک انگلستان (در شهریور 1353) والاگوهر بهزاد، پسر حمیدرضا را که میخواست با مقدار کمی حشیش در جیبش از فرودگاه هیثرو بگذرد، گرفتهاند. پسرک را 50 لیره جریمه کردهاند، اما سفیر ما توانست از درز کردن خبر به مطبوعات جلوگیری کند. "(216)
به گزارش ساواک طبق یک خبر علت اصلی جدایی شهناز دختر شاه و اردشیر زاهدی، اعتیاد شهناز به هروئین بود.(217) اما این موضوع بعید مینماید؛ زیرا خود اردشیر زاهدی تیم راهاندازی بساط تریاک در سفارت ایران در آمریکا بود.(218)
*عیاشی دربار: خوشگذرانیها، عیاشیها، مجالس رقص و آواز بیوقفه در دربار ادامه داشت. مهمانیهای پر لهو و لعب دربار بیشتر به افسانهها و داستانهای هزار و یک شب شباهت داشت. شب که فرا میرسید "زندگی شبانه و خصوصی آنها شروع میشد. شاه زمستانها معمولاً در کاخ نیاوران به سر میبرد و تابستانها غیر از ایامی که به شمال میرفت به کاخ اختصاصی سعدآباد میرفت و معمولاً کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توأم با یک برنامه سرگرم کننده نباشد. به طور معمول هفتهای سه شب مهمانی خصوصی در دربار برگزار میشد. " در این مهمانی "حلقه دوستان شاه و فرح " شرکت میکردند. در این مجالس خوانندگانی مانند ستار، کورش سرهنگزاده، گوگوش و هایده دعوت میشدند. غیر از شاه، ملکه مادر نیز هفتهای یکبار و هر سال شب 28 مرداد، میهمانی میداد. فریده دیبا، اشرف، فاطمه پهلوی، نیز گاهی میهمانی میدادند. (219) معمولاً این میهمانیها از ساعت 8 شب تا 8 صبح طول میکشید.(220)
در این مجالس گاهی اوقات "ویگن و پوران شاپوری، چند ترانه به اتفاق، اجرا میکردند. " محمدرضا موسیقی جاز را میپسندید وبه همین جهت "خواننده مورد علاقه او فرانک سیناترا بود که از دوستان بسیار نزدیک شاه به شمار میآمد. " شاه چنان به این مجالس عادت کرده بود که "تا روزی که در ایران بود برنامههای هنری شبانه او هرگز قطع نشد. " فرح نیز به دلیل تأثیر از فرهنگ فرانسوی از خوانندگانی "نظیر ژوداسن " دعوت میکرد تا به تهران بیایند. گاهی اوقات در این میهمانیها اعمالی جنونآمیز مرتکب میشدند: "برای نمونه یک زن آبرومند [!!] حاضر میشد در برابر شرطبندیهای کلان به تمام، در جلوی حاضران لخت شود و به اصطلاح غربیها استریپتیز کند! " در این میهمانیها سرو "مشروبات الکلی بسیار عادی بود، اما در پارهای از ضیافتها بساط تریاککشی را هم میگستراندند. " البته اگر اشرف در این مجالس بود شور و حالی دیگر پیدا میشد، زیرا "گاهی اوقات در حضور دیگران زن شوهرداری را تشویق به معاشقه با یک مرد زندار میکرد. " این مجالس همواره از نوعآوری و ابتکار برخوردار بود. گاهی اوقات "چراغها را خاموش میکردند و میگفتند "هر کس نفر بغل دستی خود را ببوسد " بعضی حضار تازه وارد از این که میدیدند "خواهر پادشاه اجازه میدهد میرآخور شاه و یا آدمی بد رفتار مثل رحیمعلی خرم او را ببوسد " تعجب میکردند.(221)
عیاشیهای ملکه مادر زیربناییتر بود، زیرا او درباره دنیا اعتقادی فیلسوفانه داشت، به قول خودش: "بنده معتقد هستم دو روز عمر را انسان باید در خوشی و با سرخوشی بگذراند. در دنیا آن قدر وسایل کامجویی و لذت بردن هست که عمر انسان کفاف استفاده از آنها را نمیدهد و انسان تا به خودش بیاید همه اعضا و جوارحش از کار افتاده " است.(222) به همین جهت نه تنها مجالس عیاشی دربار او را ارضاء نمیکرد، بلکه همیشه به ابتذال غربیها از این که میدید "کنار پیادهرو دو نفر جوان با هم مغازله میکنند " غبطه میخورد. (223)
اشرف نیز از فرهنگ ایرانی به شدت دلگیر بود، زیرا نمیتوانست مقررات فرهنگی را نادیده بگیرد. او در مورد مجالس "موسیقی و رقص " که با دوست پسرش مهریور تیمورتاش و برادرش هوشنگ داشت، از این که "بر اساس ضوابط غربی مناسب و مطلوب شناخته میشد "، به وجد میآمد. اما چون آن را خارج "از چهارچوب اخلاق و آداب و رسوم ایران " میدانست، (224) رنج میبرد. ایکاش میدانستیم اشرف بیش از این عیاشی چه کار دیگری را میتوانست انجام بدهد که به احترام آداب ایرانی آن را ترک کرده است!
عیاشیهای دربار، گاه ابتذال را به جایی میرسانند که وزیر دادگستری رژیم، غلامرضا کیانپور که باید مظهر وزانت و تقوی باشد "لباس زنانه میپوشید و حرکات و اطوار زنانه درمیآورد وضمن خواندن اشعار و ترانههای ضربی میرقصید و باعث شعف غیرقابل توصیف حضار میشد. " قلی ناصری، ملیجک شاه در حضور شاه نخستوزیر را به استهزاء میگرفت و "اداهای زنانهای را درمیآورد که مخنث بودن هویدا را نشان بدهد " و شاه بسیار لذت میبرد. (225) البته خود هویدا نیز دست کمی از دلقکها نداشت در مجالس ملکه مادر "اصلاً ملاحظهی مقام خودش را نمیکرد و خیلی لودگی میکرد. "(226)
شاه علاوه بر این مجالس رسمی، گاهی همراه علم به مجالسی میرفت که موجب ناراحتی فرح میشد. البته علم سعی میکرد فرح را به دنبال نخود سیاه بفرستد. مثلاً ملکه را برای اسکی به جنوب میفرستاد و "همراه شاه به یک مجلس خوشگذرانی جالب میرفت. " البته فرح هم پی به این مجالس برده بود و از دست علم عصبانی بود. زیرا "شهبانو معتقد بود که " علم "و شوهرش با هم به الواطی میروند ". علم سپس اذعان میکند که اعتقاد شهبانو "از واقعیت چندان دور نیست. "(227)
*تفریح و تفرج: دربار پهلوی، دربار عیاشان بود و خاندان سلطنت لحظهای از کامجویی غفلت نمیکردند. حکایت سفرهای تفریحی شاه خود بحثی جداگانه دارد. شاه و خانوادهاش هر سال ایام تعطیلات نوروز را گاه تا چهل روز در آمریکا به خوشگذرانی میپرداختند و پس از ساختن مجموعه کاخها در جزیره کیش ایام نوروز را در این جزیره سپری میکردند. تابستان نیز یک ماه در نوشهر و رامسر به تفریح میپرداختند و چهل روز نیز در زمستان به سوئیس میرفتند تا در دامنه کوههای آلپ به تفریح و اسکی بپردازند.
کیش جزیرهای مرجانی در خلیجفارس است که حدود صد کیلومتر مربع وسعت دارد. زیباترین سواحل جهان در کیش گسترده شده است. سپهبد نصیری رئیس ساواک طرحی را به شاه ارائه داد که این جزیره محل تفریحات زمستانی شود. شاه و فرح این فکر را پسندیدند.(228) بنابه پیشنهاد وزیر دربار شرکتی به نام شرکت عمران کیش به نام مهندس منصف، یکی از اقوام علم تأسیس شد با بودجهای هنگفت کار ساخت و ساز را شروع کرد. در مدت کوتاهی تأسیسات زیربنایی آن، نیروگاه، راه، آب شیرین کن و فرودگاه با هزینه وزارت دربار و نقشه شرکتهای آمریکایی تأسیس شد. پنج کاخ به نام کاخ شاه، کاخ شهبانو، کاخ ولیعهد، کاخ علم و کاخ هویدا، یک هتل بزرگ و یک کازینو ساخته شد.
تصمیم دربار این بود که "کیش از نظر شیکی و تجمل بینظیر باشد و مونت کارلوی خاورمیانه شود، بهشتی در خلیجفارس باشد. "(229) به همین جهت با بودجه گزافی به جنگلکاری پرداختند و آب دریا را با هزینه سرسامآور شیرین و توسط تآسیسات قطرهای آبیاری میکردند. پس از اتمام ساخت و ساز کیش، علم سند آن را به نام شاه کرد و آن را به شاه تقدیم کرد. شاه عصبانی شد و آن را به صورت علم پرت کرد و گفت: "چرا میخواهی مرا صاحب یک تکه زمین ناقابل کنی؟ بیآن که بخواهم ادعای مالکیت خصوصی قطعه زمینی را بکنم، تمام این مملکت به من تعلق دارد! همه چیز در اختیار یک رهبر قدرتمند است. "(230) همان طوری که شاه گفت، جزیره کیش مانند همه ایران ملک خصوصی و محل خوشگذرانی دربار شد. به گفته ملکه مادر، کیش "واقعاً دلچسب بود که در مهرآباد سوار هواپیما میشدیم در حالی که تهران زیر برف سنگین سفیدپوش بود، به فاصله یک ساعت وارد کیش میشدیم و آبتنی (شنا) میکردیم. چند نفر از غواصان نیروی دریایی با تفنگهای مخصوص سید کوسه همراه ما به آب میزدند. "(231)
در این جزیره به دستور شاه همه نوع وسایل تفریحی حتی اسب برای سوارکاری شاه مهیا شد.(232) انواع قایقهای تندرو برای تفریح شاه، فرح و ولیعهد از آمریکا خریدند. انبارهای کاخها چنان انباشته از مشروبات الکلی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط دهها کامیون به بیرون منتقل شد و منهدم گردید. چون در این جزیره همه شخصیتهای درجه اول دربار دارای کاخ اختصاصی بودند، هر کدام با هواپیماهای جداگانه نیز برای تفریح به کیش میرفتند.(233) برای تمام کردن عیش دربار "از مؤسسه مادام کلود دختران تلفنی را با هواپیمای کنکورد از پاریس میآوردند. به سفیر انگلیس اطمینان دادند که تعدادی دختران انگلیسی نیز وجود دارند. "(234) هتل بزرگی هم در این جزیره ساخته شد که مخصوص سایر میهمانان و درباریان بود. در این هتل نیز "با کلید هر اتاقی، دختری به درون آن اتاق فرستاده میشد. کازینو نیز آماده کار بود. "(235)
شاه "همه ساله تعطیلات تابستانی را در نوشهر میگذراند "، حتی در تابستان 57 که رژیمش در حال متلاشی شدن بود (236). وی "طری بزرگ هم تهیه کرده بود تا در نوشهر اقامتگاهی مناسب بسازد و پایتخت تابستانی ایران را به نوشهر منتقل کند که بازی روزگار به او مهلت اجرای این کار را نداد ".(237)
البته شاه کاخی در کلاردشت و جایگاهی در رامسر داشت که گهگاه نیز در فصل سرما به آنجا مسافرت میکرد. شاه همه ساله تعطیلات زمستانی خود را که از اواسط دی ماه تا اوایل اسفند به طول میانجامید، به سوئیس میرفت. وی ابتدا به اتریش میرفت و پس از معاینات پزشکی تفریح خود را در سنموریتس میکرد. (238) گاه این تعطیلات به چهل روز میکشید. شاه در پاسخ خبرنگاری که از وی پرسید: "شما در سال دو ماه تعطیلی دارید و به سوئیس مسافرت میکنید. " گفت: "شاید کمی بیشتر! اما همهاش هم تعطیلی و بیکاری نیست. "(239)
علت انتخاب سنموریتس در سوئیس کوههای پر از برف آنجا بود تا شاه و ملکه بتوانند اسکی کنند. سنموریتس در جنوب شرقی سوئیس در دامنههای سلسله جبال آلپ قرار دارد. این شهر از شهرهای لوکس و پرهزینه سوئیس است که به دلیل برف فراوان، بیشتر سرمایهداران دنیا از اول ژانویه برای گذراندن تعطیلات به آنجا سفر میکنند. دربار پهلوی هر سال دو طبقه از گراند هتل شهر را به مدت دو ماه برای ملکه و همراهانشان اجاره میکردند، "هواپیماهای اختصاصی متعدد بین تهران و زوریخ پرواز میکردند تا روزانه علاوه بر جابهجا کردن درباریان و مقامات کشور، انواع و اقسام وسایل مورد نیاز شاه و اطرافیانش مثل لباس پوست خز، مواد غذایی، وسایل مصرفی و حتی مشروبات الکلی را از ایران به سوئیس و بالعکس حمل کنند. "(240) شاه چون اقامت خود را در هتل مطابق شأن پادشاه نمیدانست دستور داد از بودجه کشور یک ویلای مجللی را در سنموریتس خریداری کنند. "خرید ویلا همراه با اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی روی هم رفته مبلغی حدود سه میلیون پاوند هزینه به بار آورد، تا آنگاه در زمستان 1970 شاه و ملکه علیرغم انتقادهای سخت مردم سوئیس از آن همه ولخرجی توانستند برای اولین بار در سفر خود به سوئیس، پس از ورود به سنموریتس در ویلای سوورتا اقامت کنند. "(241)
شاه دستور داد تا پشت ویلا یک ورزشگاه اختصاصی با مدرنترین وسایل ورزشی نیز تأسیس کنند، گاهی برای آوردن یک پماد مخصوص خارش دست شاه، یک هواپیما از سوئیس به ایران پرواز میکرد و باز میگشت.(242) محمدرضا و ملکه هیچگاه و برای هیچ مسئلهای از اسکی سنموریتس نمیگذشتند. به قول ملکه مادر تنها در سال 1357 بود که با این که "زمستانها عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برود آن سال نرفت و در ایران ماند. "(243) البته باید تذکر داد که شاه و ملکه در آن سال در 27 دی به مسافرت رفتند؛ ولی به سفری که دیگر بازگشت نداشت.
*نادینی: رژیم پهلوی پس از تثبیت پایههای حکومت، به دلیل ماهیت ضددینیاش ستیز با اسلام را آغاز کرد و در اواخر، علناً ارزشهای دینی را به چالش کشید و بیاعتنا به عقاید دینی مردم از هیچ کوششی برای نابودی شریعت دریغ نکرد.
رضاشاه با تظاهر به ارزشهای دینی، روحانیت و نمادهای شیعی به قدرت رسید، اما به دلیل غربگرایی، تمرکزگرایی و ناسیونالیسم افراطی به جنگ همهی ارزشها رفت. گرچه ماهیت رژیم عامل اصلی اسلامستیزی رضاشاه بود، اما اعتقادات شخصی او نیز عامل بسیار تعیین کننده در رفتار ضدمذهبی بود. به گفته همسر رضاشاه: "رضا اهل نماز و روزه و این قبیل امور نبود، به اصطلاح هرهری مذهب بود. "(244)
رضاشاه برای بیدینی خود استدلال هم ارائه میکرد. وی "میگفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی پنج نوبت با او عربی صحبت کنیم؟! روزه هم نمیگرفت و میگفت: "انسان هر وقت گشنه میشود باید غذا بخورد والا دچار مریضی خواهد شد ". وی کم کم به دین ایرانی اعتقاد پیدا کرد و میگفت: "اسلام دین و آیین عربهای بیابانگرد است و قبل از این که عربها خداشناس شوند، ایرانیها خداشناس بوده و پیامبر خودشان را داشتهاند. "(245)
همسر رضاشاه، فروغی، کسروی، ادیبالممالک و عبدالله مستوفی را در نادینی رضاشاه و خانواده وی مؤثر میداند. او معتقد است خصوصاً فروغی با تمجید از دین زردشت و نقل داستانهای تاریخی "باعث میشد که بچههای من از دین و مذهب و عربها متنفر شوند. "(246) رضاشاه برای احیای ناسیونالیسم و ایران قبل از اسلام "در ساعات بیکاری و فراغت از اهل علم میخواست تا برایش مطالب تاریخی تعریف کنند. افرادی مثل ادیبالممالک، عبدالله مستوفی، کسروی و امثالهم پیش رضا میآمدند و از تاریخ گذشته ایران داستانهای شگفت میگفتند. "(247) اولین مبارزه رضاشاه با شریعت، زمانی آغاز شد که "حکومت [وی] قوت و قدرت و قوام زیادی پیدا کرد، اظهار داشت که میخواهد جلوی این آخوندبازیها را بگیرد. " وی "دستور داد تا توپ افطار و سحر را بیترتیب و نظم در کنند. " یعنی "توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر میانداختند. " چون مردم ساعت نداشتند و تنها اعلام ساعت شرعی از طریق شکلیک توپ بود، با این کار مردم را "به واسطهی درازای ساعت روزه از روزه بری میکردند!! "(248) گرچه مردم متدین از این اعمال شیطانی از دینبری نمیشدند؛ ولی موجب بیاعتمادی مردم به رضاشاه میگردید.
پس از سقوط رضاشاه، پسرش محمدرضا سعی کرد از پدرش عبرت بگیرد و با مذهب از در آشتی درآید. رفتن به زیارت امام رضا (ع)، دیدار با مرجعیت شیعه، آیتالله بروجردی و تعمیر بقا متبرکه از تنفر نیروهای مذهبی به وی کاست، اما ماهیت نادینی محمدرضا هم چندان در پرده غیب پنهان نماند. بعد از فوت آیتالله بروجردی، بنای بدرفتاری با حوزهها را برداشت، مدرسه فیضیه نماد روحانیت را مورد حمله قرار داد، بسیاری از علما را دستگیر، امام خمینی را بازداشت و در 15 خرداد نیروهای مذهبی را قتل عام کرد.
پس از تبعید امام خمینی، شاه علناً در مجالس عمومی مشروبخواری میکرد، با حجاب، مظهر ایمان زن مسلمان مخالفت میکرد و لاابالیگری را گسترش میداد و چون خود جربزه پدر را نداشت نسبت به پدرش اعتراض میکرد و میگفت: "پدرم اشتباهی بزرگ کرد. او وقت کافی داشت تا مثل آتاتورک همگی روحانیون را از دم تیغ بگذراند! "(249)
دربار خوب میدانست نادیده گرفتن سنتهای مذهبی چه تأثیر سوئی در بین مردم خواهد داشت. علم، وزیر دربار از این که شاه در شب احیا و شهادت حضرت امیر سلاماللهعلیه، ضیافت شامی را به مناسبت ورود پادشاه سابق آلبانی در کاخ برقرار کرده بودند، سخت وحشت داشت و معتقد بود که "در میان افسران، تعداد بسیاری از افراد متعصب مذهبی وجود دارد و چه بسا احمقهای دیگر در میان سربازان " باشند که "این ضیافت دادن در این شب خطر بزرگی " به همراه داشته باشد.(250) علم حتی نفوذ سنتهای مذهبی را در بین خدمه دربار و سربازان گارد لمس کرده بود و سعی میکرد در ایام مذهبی شاه را از بیدینی بازدارد. زیرا "سربازهای عادی به آسانی تحت تأثیر متعصبین مذهبی قرار میگیرند و باید مراقبشان بود به همین دلیل است که شبهای سوگواری مذهبی افراد باید دقیقاً مراقب رفتارشان باشند. " علم برای شاه نمونه آورد و گفت: "در یکی از این ایام من و معشوقهام در شیراز بودیم. ما در نهایت پنهان کاری عمل میکردیم، معهذا خدمه من از پذیرایی ما خودداری میکردند. "(251) با این حال دربار حاضر نمیشد رعایت احترام محرم را بنماید و جشنها را تعطیل کند. علم استدلال میکرد: "ما نمیتوانیم سنتهای ملی را بابت مراسم بیمعنا کنار بگذرایم؛ حتی اگر نوروز با روز عاشورا مصادف شود!! " و شاه نیز آن را تأیید میکرد.(252) شاه با این که سعی میکرد با داستانسراییهایی مانند خواب و مکاشفه خود را مذهبی جلوه دهد، اما ماهیت غیرمذهبیاش همیشه بر فریبکاریهای او غلبه داشت. به قول پروین غفاری معشوقه شاه: "شاه به هیچ وجه روحیه مذهبی و اعتقاد دینی نداشت و تمام ادعاهایی که بعدها در کتابهایی که به نام او مینوشتند و حاکی از ارتباط معنوی او با اولیا بود دروغ محض بوده است. در تمام دوران کودکی که من او را شناختم هیچگاه ندیدم که او نماز بگذارد یا روزه بگیرد. آخر چگونه شاهی که هر شب تا دیر وقت سرگرم زنبارگی و مشروبخواری بود به دین و خدا فکر کند. "(253) شمس خواهر شاه رسماً مذهب کاتولیک را برگزید و در مهر 1354 همراه شوهرش پهلبد با پاپ ملاقات کرد.(254) البته شمس بعد از جدایی از فریدون جم با وینسنت هیلر آمریکایی ازدواج کرد و مذهب شوهرش را برگزید. گرچه شمس حتی یک مسیحی مؤمن هم نبود، ولی برای تظاهر، در محوطه کاخ اختصاصی خود در مهرشهر کرج، یک کلیسای اختصاصی ساخته بود و یکشنبهها به آنجا میرفت.(255)
هویدا، نخستوزیر سیزده ساله محمدرضا نیز در لادینی مانند ارباب خود بود. او "دین را زاییدهی توهم مغز بشر میدانست و میگفت بهترین ادیان پایبند نبودن به هیچ دین و مدهبی است " و مانند رضاشاه "از دین اسلام به عنوان دین تازیان نام میبرد. "(256)
هویدا یک بهاییزاده بود، به همین جهت مردم او را بهایی میدانستند؛ ولی ملکه مادر معتقد است: "هویدا حتی بهایی هم نبود و به هیچ مسلک و دینی وابستگی نداشت و خودش میگفت در سیاست بهترین مسلک این است که آدم به هیچ مسلکی پایبند نباشد. "(257)
فرح نیز مانند سایر درباریان پایبند مذهب نبود و سعی میکرد ارزشهای دینی را فدای فرهنگ ایرانباستان کند. نقش او در برپایی جشن هنر شیراز برای احیای فرهنگ غیرمذهبی ایران در جای خود خواهد آمد. در همین جشنها بود که به خاطر اجرای یک تئاتر توسط یک گروه خارجی در بازار شیراز، وی دستور داد تا "اذان مغرب را از صدای بلندگوی مسجد بازار شیراز " قطع کنند.(258) فرح سعی میکرد با احیای مذهب زردشت اسلام را کمرنگ کند. او در این جهت از هیچ اقدامی فروگذار نمیکرد. با ابتکار فرح کنگرهی زرتشتیان جهان در ایران برقرار شد. این کنگره درست در وسط ماه رمضان آغاز به کار کرد و در این ماه مقدس از میهمانان با شامپانی پذیرایی شد.(259)
بیاعتقادی دربار به اسلام موجب تلاش آنها جهت ترویج سایر مذاهب و نحلهها شده بود. از این جهت شاه "بدش نمیآمد بهاییگری در ایران رشد کند و نیرویی در برابر اسلام تبدیل گردد. "(260) به همین دلیل بود که یکبار شاهد رشد بهاییان و نفوذ آنها در ارکان دولت بودیم. ناگهان چهار نفر بهایی، سپهبد اسداله صنیعی، وزیر جنگ، منصور روحانی وزیر آب و برق و کشاورزی، خانم فرخرو پارسا، وزیر آموزش و پرورش و هوشنگ نهاوندی وزیر کار، آبادانی و مسکن وزیر دولت هویدا شدند.
"ساواک به محمدرضا هشدار میداد که اجتماع بهاییان در دولت موجب بروز ناخرسندی مردم میشود، اما محمدرضا این هشدارها را نادیده میگرفت. "(261) نفوذ بهاییان در ارکان دولت، خصوصاً حضور عبدالکریم ایادی مرد قدرتمند بهاییان در دربار شاه موجب امید بهاییان شد. آنان رسماً اعلام میکردند: این بهاییان "مأموریت دارند که از هر فرصتی استفاده کرده و مسلک بهایی را در دربار شاهنشاهی به خصوص خاندان جلیل سلطنت اشاعه دهند. "
*فساد مالی دربار
یکی از عوامل بیاعتمادی مضاعف مردم نسبت به خاندان پهلوی فساد مالی آنها بود. بیشک بخشی از تظاهرات مردم ایران در سال 1357 در اعتراض به فساد مالی رژیم بود. مردم وقتی اختلاف خود را با اشرافیت درباری میدیدند به فریاد میآمدند.
«در سالهای دههی 1970 (1350) علاوه بر سرمایه عظیم روبه رشد شاه، فساد مالی در دربار خاندان پهلوی و طبقه ممتاز جامعه به حدی زیاد بود که سهم عمدهای در افرایش مخالفت تودههای عظیم مردم را داشت.»(262)
شاه در مهر 1357 دستور داد تا خانوداه سلطنتی در معاملات دخالت نکنند (263) و این خود نشانه فساد مالی دربار و ناخوشنودی مردم بود. دولت هر سال معادل 15 میلیون دلار بودجه در اختیار وزارت دربار قرار میداد (264) و تمامی آن صرف خوشگذرانی های خانواده شاه میشد. البته این غیر از بودجه سری دولت بود که به دستور شاه به مصرف ولخرجی های بیمورد میرسید.
فساد مالی دربار پهلوی در اشکال مختلف، تکاثر، تجمل، حیف و میل، قاچاق، حاتمبخشیهای بیمورد و رانتخواری بروز میکرد.
*تکاثر
خاندان پهلوی به دلیل فقر خانوادگی، عقدهای سیرناشدنی در جمع ثروت داشتند. رضاخان با رسیدن به قدرت شروع به جمعآوری ثروت کرد. با زور و قلدری املاک مردم را در مقابل بهای اندکی تملک میکرد. به اعتراف شاه، زمینهایی که از پدرش به او رسیده بود دویست و بیست هزار هکتار (265) یعنی 2/200/000/000متر مربع بود. رضاشاه مقادیری از ثروت خود را با شرکت کشتیرانی هندرسون سرمایهگذاری کرده بود و «از سهامداران اصلی» آن بود. (266) محمدرضا نیز مانند پدر در جمعآوری اموال بسیار حریص بود. به گفته فردوست، رضاشاه، «در مقام مقایسه با پسرش باید به او رحمت فرستاد».(267) محمدرضا از همان روزی که به حکومت رسید به فکر ثروتاندوزی افتاد. «در اواخر آذر ماه [1321] مقامات انگلیسی از طریق یک منبع کاملاً موثق پی بردند که شاه صاحب یک میلیون دلار در آمریکاست و در جستجوی سرمایهگذاری برای پول خود میباشد. این مبالغ وجوهی بود که به گفته بولارد میبایست اگر روزی از شاهی برکنار شود با آن زندگی خود و احتمالاً پدرش و بقیه خانوادهاش را تأمین کند.»(268)
قبل از این که درآمد نفتی ایران زیاد شود، محمدرضا مانند پدرش به تملک اراضی میپرداخت. سرلشکر مزین را در منطقه شمال با اختیارات تام بر گرده سوار کرده بود تا با فروش زمین های موات و منابع ملی پول آنها را به دربار تحویل بدهد.(269) پس از آن که قیمت نفت به شکل سرسامآوری بالا رفت، شاه به بهانههای مختلف هر روز بر ثروت خود افزود. شاه در سال 1337 برای عادی جلوه دادن فعالیتهای اقتصادی به پیشنهاد علم، سازمانی اقتصادی را تحت عنوان«بنیاد پهلوی» تأسیس کرد. بنیاد پهلوی ظاهراً یک بنیاد خیریه بود و چند کار هم مانند کمک هزینه به دانشجویان خارج از کشور، احداث چند خانه مسکونی برای معلولان، تأمین پوشاک و اطعام فقرا انجام میداد؛ ولی در واقع همه این ظاهرسازی برای پوشش دادن اقدامات اقتصادی شاه و خانوادهی وی بود. بنیاد با سرمایهگذاری در کارخانجات سیمان، قند، بیمه، بانک، کشتیرانی، هتل سازی، خانه سازی، کازینوهای قماربازی و کابارهها، سود سرشاری را عاید خانواده پهلوی نمود. (270)
بنیاد پهلوی از موقعیت خود استفاده میکرد و با تمام امکانات به سفتهبازی و تجارت مشغول بود. بارها زمین های زراعتی بسیاری را به نفع این بنیاد ملی اعلام کردند و با ساختن ساختمانهای لوکس و فروش آن به وزراتخانهها، سرمایههای زیادی را به دست آورد.(271)
بنیاد پهلوی سه هدف اساسی را دنبال میکرد: «1. یافتن منابع مالی برای شرکت تجاری متعلق به شاه، 2. کنترل اقتصاد کشور از طریق سرمایهگذاری در زمینههای مختلف، 3. حمایت مالی از افراد وفادار به سلطنت.»(272) بنیاد پهلوی با استفاده از موقعیت و اقدامات غیرقانونی در مدت کوتاهی توانست صاحب یا سهامدار بیش از دهها بانک و شرکت سرمایهگذاری، شرکت بیمه، دهها هتل و کازینو، دهها شرکت تجاری، شرکت ساختمانی و صنعتی و شرکتهای کشت و صنعت شود. (273) بنیاد در سال 1352 توانست یک ساختمان 50 طبقه را در نیویورک خریداری کند.(274)
فعالیت اقتصادی غیرقانونی بنیاد چنان چشمگیر شده بود که یکی از مشاوران فرح، احسان نراقی معتقد است که «فعالیتهای شکبرانگیز بنیاد موجبات اضمحلال سلطنت را در ایران پدید میآوردند.»(275)
حرص و ولع خانواده پهلوی برای ثروتاندوزی از چشم نزدیکان آنها دور نماند. احمدعلی انصاری عضو دربار پهلوی در خاطرات خود مینویسد:«نکته دیگری که در این سالها و همهی سالها توجه مرا جلب میکرد، حرص خانواده پهلوی برای ثروتاندوزی بیشتر بود و در کمتر جلسه و محفل و میهمانی بود که بیپرده سخن از جمعآوری ثروت به میان نیاید.»(276)
بنیاد پهلوی از طریق ابزار قدرت زمینی را با تمسک به قانون تملک اراضی به قیمت بسیار ارزان میخرید و آن را به قیمت سرسامآوری میفروخت. به همین علت مردم معتقد بودند:«قانون مبارزه با زمینخواری نه برای ممانعت از عواید بیرویه زمینخواری، بلکه به منظور ربودن این منافع از چنگ طبقه متوسط و رساندن آن به اعضاء خاندان پهلوی و مقامات عالیرتبه دولت وضع شده است.»(277)
اشرف پهلوی خود به سودجویی کلان از طریق زمینخواری اعتراف میکند و مینویسد:«در این فضای اقتصادی بازار مستغلات نیز رونق گرفت و قیمت زمین گاه چند صد برابر ترقی کرد. مثل بسیاری دیگر از ایرانیان من نیز توانستم از طریق چند معامله ملکی از جمله یک پروژه خانهسازی به مقیاس هزار ویلا بر ثروت شخصی خود بیفزایم.»(278)
اشرف توانست از راههای غیرقانونی و سوء استفاده از موقعیتش یکی از «ثروتمندترین افراد خاندان پهلوی و از سرمایهداران بزرگ جهان» شود و اکنون نیز در نیویورک، پاریس، رم، مونتکارلو و چند نقطه مصفای دیگر جهان هم اقامتگاههای مجلل و باشکوه دارد. "(279)
شاه نیز جز اموالی که در ایران داشت، قسمت اعظم اموالش را به اروپا منتقل و کنستانتین، پادشاه سابق یونان را مسئول "ادارهی بعضی از سرمایههای اروپایی خود " کرد. وی قسمتی از "خریدهای مورد نیاز ارتش ایران را انجام میداد "(280) که از این طریق نیز اموالی را برای محمدرضا کسب میکرد.
در آستانه انقلاب نیز بسیاری از اموال محمدرضا پهلوی توسط بهبهانیان مسئول امور مالی شاه به خارج منتقل شد. (281) پس از سقوط رژیم، محمدرضا، هوشنگ انصاری، وزیر سابق اقتصاد را مسئول اداره امور املاک خود در آمریکا نمود. انصاری "یک نظام اداری برای رسیدگی به سرمایهگذاری های خانوادهی پهلوی در آمریکا تأسیس کرد که همه کارکنان آن آمریکایی بودند. "(282)
خانوادهی پهلوی مدعی بودند اموال آنها در خارج از کشور فقط 3 میلیارد دلار است. (283) مطبوعات آمریکایی اموال و دارایی شاه را تا 35 میلیارد دلار برآورد کردهاند.
طبق وصیتنامه مالی شاه این اموال بین فرح (20%)، رضا پهلوی (20%)، علیرضا پهلوی (20%)، فرحناز پهلوی (15%)، لیلا پهلوی (15%)، شهناز پهلوی (8%) و مهناز زاهدی دختر شهناز (2%) تقسیم شد. شهناز پهلوی به این وصیتنامه معترض شد و مدعی بود اموال پدرش باید مطابق حقوق اسلامی تقسیم شود.(284)
ادامه دارد
*پی نوشت:
161.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 91.
162.پهلوی، تاجالملوک، پیشین، ص 356.
163. همان، ص 446.
164.غفاری، پروین؛ ناسیاهی، ص 54.
165.دیبا، فریده؛ پیشین، صص 280-279.
166. همان، ص 141.
167.علم، امیراسدالله؛ پیشین، صص 124-123.
168. همان، ص 143.
169.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 369.
170.شهبازی، علی, پیشین، ص 289.
171صاری، احمدعلی؛ پیشین، صص 261-256.
172یمی، مینو؛ پیشین، ص 57.
173هدی، اردشیر؛ رازهای ناگفته، ص 138.
174.بازی، علی؛ پیشین، ص 6212-2166؛ و، علم، امیراسدالله؛ ج 1، صص 232-332؛ پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، صص 359-361-365؛ و، انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 57؛ و، فردوست، حسین؛ پیشین، صص 203-264-265.
175.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 345.
176.اسفندیاری، ثریا؛ پیشین، ص 143.
177.کیا، علی؛ خاطرات, به کوشش حبیب لاجوردی، زیبا، 1381، تهران، ص 152.
178.زونیس، ماروین؛ پیشین، ص 242.
179.فردوست، حسین؛ پیشین، ص 198.
180.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 321.
181.انحراف جنسی، پیشن، صفحه 50، همچنین رجوع کنید به انصاری،احمدعلی؛ پیشین، صفحه 81.
182.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 139.
183.غفاری، پروین؛ پیشین، ص 45.
184.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 346.
185.پیشین، ص 355.
186. همان، ج 2، ص 453.
187.پهلویها، ج 2، صص 95-96.
188.زنان دربار به روایت اسناد ساواک (اشرف پهلوی) ج 1، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381، تهران، صص 212-147.
189.پیشین، ص 604.
190.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 259.
191.فردوست، حسین؛ پیشین، ص 236.
192.پهلوی، اشرف؛ من و برادرم، ص 330.
193.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 121.
194.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 98.
195.لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 7.
196.فردوست، حسین؛ پیشن، صص 236-237.
197.هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 96.
198.راجی، پرویز؛ پیشین، ص 224.
199.شهبازی، علی؛ پیشین، صص 123و181و185.
200.شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 246.
201.شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 246.
202.لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 18.
203.راجی، پرویز؛ پیشین، صص 19و92.
204.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص 753.
205.زنان دربار به روایت اسناد، ج1، ص 179
206.هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 144.
207.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ص 889.
208.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 321.
209.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 1، ص 280.
210.نام کشتی حامل رضاشاه.
211.پهلوی، تاجالملوک؛ همان.
212. همان، ص 346.
213.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 505.
214.غفاری، پروین؛پیشین، ص 57.
215.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 146.
216.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 2، ص 619.
217.رجال عصر پهلوی، اردشیر زاهدی به روایت اسناد، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، تهران ص 178.
218.کیا، علی؛ پیشین، ص 121.
219.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، صص 78-79.
220.پاکروان، فاطمه؛ خاطرات.
221.دیبا، فریده؛ پیشین، صص 52،145،356،358.
222.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 354.
223. همان، صص 355-357.
224.پهلوی، اشرف؛ پیشین، ص 109.
225.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 116.
226.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 406.
227.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 1، صص 93-259-291.
228.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 446.
229.شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 247.
230.علم، امیراسدالله؛ پیشین،ص 355.
231.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 447.
232.علم، امیراسدالله؛ ص 321.
233.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 2، ص 759.
234. همان، ص 248.
235.شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 247.
236.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 142.
237.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 326.
238.گاهنامه پنجاه سال شاهنشاهی پهلوی، ج 2، صص 1921-1927و ج 3، ص 2149.
239.لاینگف مارگارت؛ پیشین، ص 258.
240.صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 100.
241. همان، ص 102.
242. همان، ص 85.
243.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 358.
244.پهلوی، تاجالملوک؛ پیشین، ص 88.
245. همان، ص 241.
246. همان، ص 92.
247. همان، ص 242.
248. همان، ص 243.
249.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 409.
250.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 1، ص 166.
251. همان، ص 297.
252. همان، صص 191و60.
253.غفاری، پروین؛ پیشین، ص 64.
254.علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج 2، ص 706.
255.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 270.
256. همان، ص 330.
257.پهلوی، تاجالملوک،؛ پیشین، ص 403.
258.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 82.
259.پارسونز، خاطرات دو سفیر.
260.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 321.
261. همان، ص 323.
262.کدی، نیکیآر.؛ ریشههای انقلاب ایران، عبدالرحیم گواهی.
263.راجی، پرویز؛ پیشین، ص 268.
264.لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 7.
265.وارن، اولیویه؛ پیشین 7، ص 28، البته احسان نراقی املاک شاه را "830 دهکده با مساحتی با دو میلیون و نیم هکتار "یعنی ده برابر آمار فوق میداند (از کاخ شاه تا زندان اولین، ص 94).
266.تاجالملوک، پیشین، ص 322.
267.فردوست، حسین؛ پیشین، ص 322.
268.عظیمی، فخرالدین؛ بحران دمکراسی در ایران، ترجمهی عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز،تهران، 1372، ص 124.
269.فردوست، حسین؛ پیشین، ص 218.
270.صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 196.
271.لورویه، ژان؛ پیشین، ص 104.
272.نراقی، احسان؛ از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمهی سعید آذری، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران 1372، ص 94.
273.برای آگاهی بیشتر از اموال بنیاد پهلوی مراجعه کنید به گراهام، رابرت؛ ایران سراب قدرت، ترجمه فیروزه فیروزنیا، کتاب تهران 1358، صص 208-204.
274.پیشین، ص 96.
275.همان.
276.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 92.
277.زونیس، ماروین؛ پیشین، ص 148.
278.پهلوی، اشرف؛ پیشین، ص 298.
279.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 506.
280. همان، ص 440.
281.شهبازی، علی؛ پیشین، ص 299.
282.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 278.
283. همان، ص 515.
284.انصاری، احمدعلی؛ پیشین، ص 177.