تعداد بازدید : 4539539
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
واقعه کشتار هفده شهریور 57 (جمعه سیاه) و پیامدهای آن و بیاعتبار شدن راهحلهای سیاسی و مسالمت آمیز - تزلزل ارتش و تحولات سریع روانی - سیاسی
مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام: من دولت تعیین میکنم، من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم....
*گوینده: تظاهرات عید فطر آرام برگزار شد. چهار روز بعد تهران تحت حکومت نظامی قرار گرفت و خبر این واقعه ناگهانی در جهان منعکس شد.
*قسمتی از اخبار رادیو دولتی انگلستان در سال 57: دولت ایران در 12 شهر بزرگ ایران حکومت نظامی برقرار کرد. در ظرف ساعات اولیه اعلام حکومت نظامی زد و خوردهای شدیدی در خیابانهای تهران آغاز شد.نیروهای نظامی با خودروهای مسلح نظامی، سلاحهای اتوماتیک و گاز اشک آور به جمعیت عظیمی که در شرق تهران برای مخالفت با اعلام حکومت نظامی جمع شده بودند حمله بردند. گزارشات اولیه حاکیست که عده زیادی کشته شدهاند. اما هنوز اطلاعی رسمی در خصوص تعداد کشته شدگان در دست نیست. تظاهر کنندگان در حالی که به دستورات متفرق شدن دولت وقعی نمی گذاشتند در خیابانها میدویدند و علیه رژیم شاه شعار میدادند و پنجرهها را میشکستند. دستور اعلام حکومت نظامی شش ماهه، به دنبال تشکیل جلسه اضطراری دولت، امروز صبح در اولین بولتن اخبار رادیوی ایران اعلام شد.
*گوینده: ارتشبد قرهباغی وزیر وقت کشور در این جلسه دولت حضور داشت.
*قره باغی: «من امضا کردم - با وزیر جنگ دوتایی - پیشنهاد اعلام حکومت نظامی را، ولی جریان امر البته به این ترتیب بود که آقای نخست وزیر دعوت کردند شورای امنیت ملی رو، که عبارت بود از خود آقای نخست وزیر امور خارجه رئیس ستاد بزرگ ارتشداران، رئیس ساواک، رئیس شهربانی فرمانده ژاندارمری و وزیر کشور. البته از ستاد بزرگ وقتی که رئیس ستاد میاومد، رئیس اداره دوم و رئیس رکن سه اداره سوم را هم با خودش منیآورد که رکن دوم اطلاعاته و اداره سوم هم عملیات. بعد آقای سپهبد مقدم شروع کرد به صحبت کردن که گزارشاتی به ما رسیده که این تظاهراتی که همینطور شروع شده، قرار است که فردا در مملکت آشوب به پا بکند و مملکت رو بهم بزنند. اینه که من مراتب رو به عرض اعلیحضرت رسوندم که به نظر من ضرورت دارد که اعلام حکومت نظامی بشود. اعلیحضرت فرمودند که در شورای امنیت بررسی کنید. رئیس اداره دوم هم تمام نظرات ایشون را تایید کرد، گفت بله، گزارشاتی هم که به ما رسیده موید اینها است، فرمانده ژاندارمری و رئیس شهربانی هم تایید کردند. آقای ارتشبد ازهاری به استناد اظهارات سپهبد مقدم رئیس اداره دوم که مال خودش بود، مصرا گفت که ضرورت دارد که حکومت نظامی تشکیل بشه. بعد قرار شدف گفتیم خوب، پس آقای نخست وزیر گفت با این تعریف که آقایون اظهار میکنند، پس بگوییم که هیئت دولت تشکیل بشه، خبر کردند هیات دولت آمدند ولی چون خیلی دیر، وقتی خبر شده بود تقریبا در ساعت ده، ده و نیم یعنی شب هیات دولت تشکیل شد. هیات دولت، آقایون دو مرتبه، رئیس ساواک صحبتهایی کرد - سپهبد مقدم - بعد ارتشبد ازهاری صحبتهایی کردند، همین حرفهایی که اونجا گفته بودند، گفتند، آقایون وزرا هم گفتند که خوب پس وقتی که مسئولین امر که مامورین انتظامی هستند و موافقت دارند، پس موافق هستند که اعلام حکومت نظامی بشه، تصویب شد در هیئت دولت. آقای نخست وزیر تلفنی مسئله رو به عرض اعلیحضرت رسوندند که جریان به این ترتیب بود هیئت دولت تصویب کردند که اعلام حکومت نظامی بشود. بعد گفتند خوب چطوری اعلام بشود در کدوم شهرها؟ بعد گفتم بهتره که، بهترین راهش این است که حالا که دیگه تصمیم میگیریم، خرد، خرد نباشه، یکجا در شهرهای بزرگ اعلام حکومت نظامی بشه، خوب به هر طریقی وقتی که لزومی نداشته بشد دیگر عملی هم انجام نمیشه، وقتی میفهمند که حکومت نظامی ست هیچ اتفاقی هم نمیافتهف در هر صورت موافقت شد، منتهی در همین جریان، تعدادی از وزراء و از جمله من گفتیم خوب، پس اینو، یک 24 ساعت مهلت بدیم که مردم آگاه بشوند، بهتره اطلا پیدا بکنند، بعد گفتند نخیر، اشخاص گفتند بعد سپهبد مقدم و آقای آزمون بخصوص یادمه که ایشون اصرار داشتند که نخیر رادیو تا صبح همینطور خبر میکنه. تیمسار سپهبد مقدم عقیدهش این بود که ما میخواهیم که هر چه زودتر مسببین و محرکین را شبانه بازداشت بکنم تا این آشوب فردا اتفاق نیفته و به همین دلیل بالاخره موافقت کردیم که خیلی خوب همون شب از همون نصفه شب اون روز اعلام بشود این حکومت نظامی، ولی چیزی که جای نهایت تاسفه، و اون اتفاقی اتس که فردای اون روز یعنی روز هفده شهریور (جمعه) این جریان پیش آمد کرد که با توجه به نیات اعلیحضرت که همیشه میخواستند که آدم کشته نشود، وتاکید داشتند روی این، همیشه به خود من تلفن میکردند، میگفتند و بارها من در کتابم هم گفتم و تا روز آخر هم تاکیدشون رو این مسائل بود که کسی کشته نشود، بالاخره ما نتونستیم بفهمیم که چطور شد که اون روز، روز جمعه 17 شهریور به این حادثه خونریزی بیهوده منجر شد، و چه نتایج بسیار شوم و بدی در روحیه نیروهای مسلح گذاشت و در حقیقت سبب انسجام تمام مخالفین گردید. مبنای اینکار از اینجا شروع شد، و بعدها هم هر چه بالاخره در شورای امنیت ملی که تشکیل میشد، باید فرماندار نظامی شرکت میکرد، ولی هیچوقت ارتشبد اویسی در شورای (امنیت ملی) شرکت نکرد، و هیچوقت هم در هیئت دولت شرکت نکرد، تا ما بتوانیم بفهمیم که چطور شد که این واقعه به این صورت درآمد و به اصطلاح مبنای تشدید بحران در حقیقت بگوئیم امروزه بدبختی مملکت شد.»
*گوینده: اردشیر زاهدی سفیر ایران در واشنگتن که به ایران آمده بود آن شب تا صبح نزد شاه بود.
*زاهدی: مرتب نخست وزیر تلفن میکرد حضور اعلیحضرت که همه نظر دارند که حکومت بشه، من نظرم رو به اعلیحضرت عرض کردم که حکومت نظامی اعلام نشه، برای خاطر اینکه اگه اینکار بشه به این عجله، ممکنه نتیجه خوبی نداشته باشه، من معتقد بودم اگر میخواند که همچین حکومت نظامی بکنن، اقلا یک روز، دو روز مردم وقت داشته باشند، بدونند، اون شب شاید در حدود تا ساعت چهار صبح حتی طول کشید، بالاخره مسلما چون اعلیحضرت همیشه به نظر نخست وزیر اهمیت میدادند و قبول میکردند و هم تو هیئت دولت من هم کارهای نبودم، از واشنگتن آمده بودم، سفیر بودم، نظر اونها رو قبول کردند و بالاخره گویا دولت نزدیکای صبح بود که حکومت نظامی اعلام کرد، چون من وقتی داشتم میرفتم به منزلم نزدیکهای صبح بود، دیدم که اتومبیل پلیس میگرده و اعلام حکومت نظامی میکنه البته اون جمعهای است که عدهای کشته شدند و تظاهرات در خیابان ژاله و غیره بود اینها من هم دیدم که خوب، بودن من، و حرفهام، هم چون اثری نداره، اعتراض کردم و همون شنبه ازشون اجازه خواستم و مرخص شدم برگشتم رفتم آمریکا.
*گوینده: روز هفده شهریور بعدها به جمعه سیاه معروف شد. یکی از کسانی که در این روز در میدان ژاله بود، حاج محمد شانهچیست.
*شانهچی: «ساعت شش صبح بود، حدود شش، یه چیزی کم و زیاد، من پاشده بودم برای نماز خواندن، رادیو رو گرفتم، رادیو گفت امروز حکومت نظامیه، بعد که اون گفت حکومت نظامیه، بنا بود مردم هم همه بیاند در میدان ژاله، من خیلی نگران و متوحش شدم، پسرم حسین که شهید شده، پسرم صبح زود بلند شد، بدون اینکه به من بگه رفت میدون، بره میدون شهدا، یکی از برادر زادههام هم که منزل ما بود با هم بلند شدند رفتند میدون شهدا، میدون ژاله، اون زمان میدان ژاله، بود. من خیلی ناراحت شدم که الان حکومت نظامیه، ممکنه امروز یک اتفاقی بیفته، بلند شدم برم ببینم چه خبر هست و این بچهها کجا رفتند، من به میدون ژاله حدود ساعت هفت و هفت و خردهای بود رسیدم اونجا که صدای تیر بلند شد، صدای تیر که بلند شد من نزدیک منزل دکتر فقیهی بودم، دکتر افقهی یا فقیهی که اصفهانی بود، مرد بسیار خوبی بود، خیلی مذهبی بود، خدا بیامرزدش مرد. من رفتم در را زدم و گفتم که خوب چند نفر تیر خورده بودند که دکتر رو صدا کنم. خانمش منو میشناخت، در را باز کرد و گفتم بابا اینجوری و در رو باز کردم و این چند نفر که زخمی شده بودند کمک کردیم آوردیم اینجا، گفتم پس کو دکتر گفتند دکتر نیست. من تلفن کردم به همین دکتر سامی، یک انجمنی، جلسهایف داشتند اطباء، دکترها، صبحهای جمعه تشکیل میشد، این دکتر و سایر دکترها همه رفته بودند اونجا. دکتر سامی را من تلفن کردم و دکتر سامی به من گفت من گرفتارم مثل اینکه در یک بیمارستان کار میکرد، چه جوری بود، نتوانسته بود، سه چهار نفر دکتر بلافاصله فوری فرستاد که ما خانه همون دکتر رو در حقیقت کردیمش یک درمانگاه کوچیک. چند تا تختخواب داشت و گذاشتیم و بعد هم تشک انداخته بودیم، زخمیها رو میآوردیم که من یادمه در اونجا 18 تا زخمی ما آوردیم که این 18 تا زخمی دوتاشون متاسفانه شهید شدند، و بقیهشون هم چندتاشون معالجه شدند رفتند سرپایی و چندتاشون هم بسترش شدند که بعد از اون منزل بردنشون به بیمارستان. سربازها در بین فهمیدند، آمدند، میخواستند منزل را اشغال کنند که ما در رو بستیم و دفاع کردیم و نگذاشتیم. ولی از مردم از اطراف و اکناف از پشت و از همه جا از پشت بام و از کوچه و از دیوار و از همه لوام میآوردند برای انجا اون روز اینجوری بود در میدون ژاله که چندین مرتبه تیراندازی کردند. مردم صبح زود همه جمع شده بودند و بعد دستور تیراندازی شد، وقتی مردم تظاهرات میخواستند بکنند، شعار میخواستند بدهند، صحبت بکنند، دستور تیراندازی و در تیراندازی اول ظاهرا ده بیست سی نفر افتاده بودند. خود من اون روز شاهد بودم از صبح - از صبح ساعت هفت حدود ساعت هفت - تا شش بعدازظهر من خودم اونجا بودم، تو میدون ژاله و خیابون و تو منزل همین دکتر، مردم مرتب میآمدند، هجوم میکردند، شعار میدادند، میآمدند جلو، اونها تیراندازی میکردند، چهار نفر، پنج نفر، میافتادند، باز فرار میکردند تو کوچهها، باز دو مرتبه یک قدری تیراندازی کم میشد، باز مردم میآمدند، تا حدود چهار بعدازظهر همین تیراندازی و زد و خورد بود که چهار بعدازظهر دیگه سربازها تقریبا رفتد و مردم آزاد شدند که شش بعد از ظهر هم من اون خانه رو ترک کردم و رفتم منزل که تمام لباسهام خونی شده بود که خون من میآمدم با چند نفر از دوستان توی خیابون و میدون ژاله که جنازههایی که ود یا زخمیهایی که بود اینها را کمک میکردیم میبردیم اونجا برای معالجه و مداوا.
بعد از اونجا هم با ماشین و وسایلی که بود میبردند بیمارستانهای - بیمارستان بازرگانان و بیمارستان سوم شعبان و چند تا بیمارستان بود که به اصطلاح مال بازاریها بود و اینها تاسیس کرده بودند و متصدیانش مردمان بازاری بودند - میبردند اونجا.»
*گوینده: دولت تعداد کشته شدگان را همان روز حدود 60 تن و روز بعد قریب به یکصد تن ذکر کرد. مخالفان صحبت را به هزاران تن هم کشاندند. دکتر کریم لاهیجی برای پیدا کردن رقم واقعی مدتها وقت صرف کرده است.
*لاهیجی: «روز هفدهم و هیجدهم من مخفی بودم، ولی از روز نوزدهم کماکان فعالیتها رو ما ادامه دادیم، هم در جمعیت حقوقدانان و هم در جمعیت حقوق بشر، و در ارتباط با کسانی که یکی از اعضای خانوادهشون در اون چند روز یا کشته شده بودند یا تیر خورده بودند. به لحاظ وحشتی که خانواده داشتند یک تعدادی از کشتهها رو تو خونههاشون نگه می داشتند با یخ و جرات نمیکردند که تحویل رژیم بدهند، و حتی کسانی بودند که زخمی شده بودند و توسط اطباء به طور خصوصی مداوا میشدند، ما بعد با خیلی کسانی که آن روز در میدون بدون بودند صحبت کردیم نحوه حمله یعنی ابتدا اخطار میشه که متفرق بشند، و بعد تظاهر کنندهها روز زمین میشینند، و بعد دو مرتبه تیرهوایی شلیک میشه و مردم بلند نمیشند، و بالاخره مردم رو به گلوله میبندند، من فکر نمیکنم که تعداد کشتهها از چند صد نفر (که ما خودمون در جمعیت حقوق بشر به یک رقم مثلا سیصد چهار صدتایی رسیده بودیم بالاتر بره، ولی میدونیم که در اوج انقلاب، صحبت چند هزار کشته - پنج هزار کشته یا هفت هزار کشته - یا بیشتر و کمتر شد. از همون زمان ما شروع کردیم در جمعیت حقوق بشر یک دفتری گذاشته بودیم برای ثبت تعداد کشتهها تا آخر دوره انقلاب - در ارتباط با هده شهریور - شاید بیشتر از صدف صد و پنجاه تا شکایت به جامعه نرسید. البته هنوز کسانی بودند که ترس و نگرانی داشتند که بیایند و به یک مرجعی حتی مرجع حقوق بشری شکایت بکنند. بنابراین میتونیم یک معدل مثلا سیصد چهارصد نفری رو بگیریم، بیشتر از این من فکر نمیکنم که تعداد کشتهها بوده.»
*گوینده: اهمین حوادث میدان ژاله نه در تعداد کشته گان بلکه در اثر روانی این واقعه بر مردم کشور بود. آنچنانکه همان ناطق مورخ و شاهد عینی این وقایع میگوید:
*هما ناطق: «به نظر من هفده شهریور انقلاب رو تسریع کرد، برای اینکه راجع به هفده شهریور شایعه بیش از واقعیت بود، چون در هفده شهریور بعدها که اسنادش را ما بدست آوردیم معلوم شد که اصلا چهار صد نفر بیشتر نبودند، اون هفده شهریور چون مردم خبر نداشتند بعد هم اصلا قبل از اینکه مردم به تظاهرات هفده شهریور برسند، حکومت نظامی برقرار شده بود، توجه میکنید در نتیجه اونجا عده زیادی جمع نشده بودند، اما چون کسی نبود و خیلی آدمها از نزدیک چیزی ندیده بودند، شایعه هفده شهریور خیلی بیشتر چرخید خلاصه بعدش که من رفتم هیچ کس در خیابانهای اونجا نبود ولیکن اون چیزی که خیلی عجیب بود اینه که دیوارهای میدان ژاله، را هر دیواری رو، در حدود دهف پونزده سطرح، چیز نوشته بودند، و بعد هم خون کشیده بودند به تمام دیوارها، که امکان نداشت کسی اگر کشته میشد این خون به این شکل منظم و تمیز یک دیوار کامل رو گرفته باشه و یا اینکه کسی وقت داشت که این همه نامهنگاری رو دیوارها بکنه.»*(2)
گوینده: در کناراقدام نظامی به گفته کریم سنجابی آن روز قرار بود گروهی از رهبران سیاسی هم دستگیر شوند.
*سنجابی: «در واقعه به اصطلاح جمعه سیاه، آمدند خبر به من دادند که تصمیم گرفتند همه شما رو از بین ببرند، ما مخفی شدیم. همون روز حمله آوردند به خونه من و خانم و بچهها، اینها رو توقیف کردند و تا چهار ساعت، پنج ساعت، نگهشون داشتند؛ بعد آزاد کردند و خوب این به ظاهر نشانه قدرت واکنش دولت بود؛ ولی بلافاصله ضعف دولت و شورش و هیجان مردم نمایش پیدا کرد.»
*گوینده: به عقیده داریوش همایون هم، دولت ثبات رأی نداشت و این خود، نظام سلطنتی را به سراشیبی سقوط برد.
*همایون: «خوب، ارتش اون روز کاری که بهش گفته بودند کرد، و اون روز اتفاق تأسفآوری افتاد؛ ولی این اتفاق میتوانست پایان موج انقلابی باشه، برای اینکه اگر پیگیری شده بود، محال بود که کار به اون جاها بکشه. مردم هم با توجه به خاطرهای که از دوران پونزده ساله بعد از هزار و سیصد و چهل و دو (1342) داشتند، تصور نمیکردند با این حکومت بشه شوخی کرد و اگر کار تأسفآوری که گفتم شد، ولی اگه دنبال گرفته میشد، ولی اگه دنبال گرفته میشد، یعنی امتیازی داده نمیشد، و سران شورش رو هم میگرفتند و دستگیری میگردند، اون فقط یک شورشچی بود (میموند) همونطور مختوم حتی به ابعاد 15 خرداد هم نمیرسید. یعنی حادثهای که عصب شاه رو در هم شکست و عصب او رژیم رو در هم شکست، در واقع اون جمعه سیاه بود. روزی که میبایست رژیم پیروز بشه بر شورش مذهبی روز آغاز اون [شورش] بود.»
*گوینده: به نظر حاجمحمد شانهچی هم، اون روز عملاً نظام سقوط کرد.
*شانهچی: «مردم عصابی شدند، ناراحت شدند، حرکتشونو تند کردند؛ بر اثر تندی حرکتشون بود که حکومت در مقابلش ایستاد، نتوانست کاری بکنه دیگه دید نمیتوانه، همون روز شوخی نبود، بر فرض چهارصد نفر یا هفتصدنفر یا ششصد نفر هرچی کشته شده باشند، خیلی بود. او زمان هم مردم از یک کشته ناراحت میشدند وقتی که چهارصد پونصد تا کشته بشند که خیلی مهم بود، و این کشته شدن سیصد چهار نفر در یک روز، اثر بسیار تکاندهندهای در مردم داشت به نظر من او روز بود که حکومت شاه دیگه ساقط شد.»
*گوینده: و به گفته دکتر کریم لاهیجی این حادثه، آخرین پل ارتباط میان شاه و مردم را ویران کرد.
*لاهیجی: «برای یک گروههایی دیگه آخرین خوشبینیها یا توقعات یا انتظارهای راهحل سیاسی با رژیم شاه را از بین برد. یعنی دیگه اون موقع همه به این نتیجه رسیدند که فقط و فقط یک راه حل برای جامعه ایران وجود داره و اون خروج شاه از ایران و به اصطلاح سقوط رژیم است. اون روز آخرین پلها رو واقعاً مردم و رژیم خراب کرد و از بین برد و از اون به بعد هست که دیگه تظاهرات خود انگیخته در کوشه و کنار مملکت اوج گرفت و روز به روز بر شدت وحدتش افزوده شد.»
*گوینده: و همان شب یکی از مفسران ما چشمانداز آینده ایران را پس از وقایع آن روز تهران چنین میدید.
*قسمتی از برنامه جام جهاننما در رادیو دولتی انگلستان در سال 57:چشمانداز نارآمیها آنقدر وسیع است که آرام کردن موفقیتآمیز آن کار بسیار خطیری خواهد بود. شاه در ضمن ممکن است با این خطر روبرو شود که فرماندهان نظامی که از طرف وی عمل میکنند، برنامههای موسوم به اعطای آزادی را کاملاً درنیابند، و از اینکه در آینده برای بازگشت به ثبات به ایران به جای راه حلهای نظامی از راهحلهای سیاسی استفاده شود خشنود نباشند. چنین راهی به سوی آزادیهای سیاسی وقتی گشوده میشد که شاه میتوانست مخالفان سیاسی طبقه متوسط خود ر از متحدان مذهبی آنها جدا سازد. مثل سایر جوامع اسلامی در حال پیشرفت مدتهاست که در ایران نیز اختلافاتی بین طبقه متوسط و متمایل به مواضع تمدن غربی و مذهبیون اسلامی وجود داشته است.
ولی در ماههای اخیر عدهای از رهبران مذهبی به خصوص آیتالله خمینی سعی داشتهاند این تصور را از بین ببرند که روحانیون مخالف تساوی حقوق زنان و یا اقلیتهای مذهبی هستند و یا اینکه پیروزی آنها به معنای بازگشت به موازین قرون وسطی خواهد بود. به نظر میرسد که تا به حال طبقه متوسط ایران بیشتر به حرف روحانیون گوش دادهاند تا به حرف شاه.
**پیامدهای جمعه خونین،- روی کارآمدن شریف امامی،- گسترش اعتصابات و اعتصاب کارکنان صنعت نفت،- انتشار سند خروج ارز توسط صاحب منصبان (26 شهریور) و اثر مخرب آن علیه رژیم،- عقبنشینیهای پیدرپی شاه
مردم:سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم
امام:من دولت تعیین میکنم، من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم...
*گوینده: واقعه جمعه سیاه در هفده شهریور، آغاز مرحله تازهای در انقلاب بود؛ حوادث آن روز، شاه، ارتش و دولت را سخت متزلزل کرد. راه مسالمت بین شاه و مخالفان را بست و به جریان انقلاب شتاب تازهای داد. دیگر حتی بعضی از نمایندگان مجلس هم به اعتراض برخاسته بودند. دو روز بعد از واقعه هفده شهریور که مجلس جلسه داشت. این خبر رادیو لندن بود.
قسمتی از اخبار رادیو دولتی انگلستان: در سال 57: 9 تن از نمایندگان مجلس شورای ملی ایران جلسهای را که جهت دادن رأی اعتماد به دولت جدید تشکیل شده بود، به اعتراض ترک گفتند. در حالی که شریف امامی نخستوزیر ایران آغاز به تقدیم برنامه دولت خود کرد، محسن پزشکپور رهبر حزب سیاسی پانایرانیست که اخیراً دوباره به حیات سیاسی کشور پا گذارده، از کرسی خود برخاست و فریاد برآورد که نخستوزیر از هماکنون دستش به خون هموطنان آلوده شده است؛ و سپس گروه نمایندگان هوادار او از مجلس خارج شدند.
نخستوزیر ایران در دنبال نطقش قول داد که با روح وحدت ملی طریق ترقی را ادامه دهد و دولت وی به وظایف خود در چارچوب دین اسلام و قانون اساسی کشور جامه عمل پوشاند. شریف امامی افزود که تظاهرکنندگان و آشوبگران میخواستند که کشور را به ورطه ویرانی بکشانند و جهت مقابله با آن، دولت به اقداماتی مبادرت ورزیده است. شریف امامی مجدداً به برنامههای خود دایر بر ریشهکن ساختن فساد اشاره کرد. وی گفت تمام کسانی که حقوق مردم را پایمال کردهاند و از خزانه مملکت سرقت کردهاند. طبق قانون مجازات خواهد شد. شریف امامی همچنین گفت که قانون جدید مطبوعات، بزودی تقدیم مجلس خواهد شد. بعد از جلسه پارلمان، نخستوزیر ایران خطاب به خبرنگاران گفت به مجرد آنکه اوضاع کشور به الت عادی بازگردد، حکومت نظامی لغو خواهد شد. در ضمن آیتالله روحالله خمینی رهبر مذهبی ایران از مردم ایران خواستار شده است که به هر ترتیبی که ممکن است به مجروحین خون، دارو و غذا برسانند و از هرگونه کمک مالی دریغ ننمایند. یک سخنگوی جبهه ملی ضمن اعلامیهای از مردم ایران خواستار شده است که بر مبارزات خود علیه رژیم بیفزایند؛ در این اعلامیه افزوده میشود که کریم سنجابی و داریوش فروهر دو تن از رهبران جبهه ملی از آنجا که در معرض خطر بازداشت قرار داشتهاند مخفی شدهاند.
*گوینده: کریم سنجابی با اینکه خود در آن روزها مدتی مخفی شده بود میگوید که علیرغم خشونت ارتش در روز هفده شهریور، مخالفان ضعف و تزلزل دولت را دریافته بودند.
*سنجابی: «پشت سر این جمعه سیاه، اقلیت مجلس بوجود آمد و شروع به استیضاح شریف امامی کرد و ما متوجه شدیم که دولت در حال عقبنشینی و ضعف و ناتوانی است. از او طرف مردم تشویق به مبارزه شدند، جریان ورود در خیابانها، ورود به مساجد و شبنشینی در مساجد، بالاخره شروع اعتصابات، همه اینها دست به هم داد که دولت را بلاتکلیف کرد.»
*گوینده: اعتصاب کارگران و کارمندان صنعت نفت در سراسر کشور که پس از جمعه سیاه آغاز شد، یکی از ضربات مهلکی بود که اقتصاد کشور را فلج و حکومت شاه را متلاشی کرد. حسن نزیه که سالها در شرکت نفت سابقه داشت و بعدها مدیرعامل شرکت نفت بود ماجرای این اعتصابها را شرح میدهد.
*نزیه: «اعتصابها از مهرماه شروع شد و بدواً در کارگاه تعمیر ماشینآلات پالایشگاه آبادان عدهای در حدود 350 نفر دست از کار کشیدند که خواستار اضافه حقوق و کمک هزینه بودند روز بعد کارکنان اداره کالا و آزمایشگاه پالایشگاه درصدد اعتصاب برآمدند؛ و اما اقدامات فرمانداری نظامی، به جای اونکه اعتصابها رو بشکند و از بین ببرد، کا کارگران رو راضی و آرام کند، سبب تشدید و توسعه اعتصابات شد. به این ترتیب که مأمورین فرمانداری نظام حدود 70 نفر از اعتصابیون پالایشگاه را با کامیونهای ارتشی از محل پالایشگاه به شهر منتقل کردند و همین عمل سبب شد که کلیه کارکنان پالایشگاه و کارمندان سازمان عملیات غیر صنعتی نیز به حمایت از اونها اعتصاب کنند. مجموعه این پیشامدها، سایر مناطق خوزستان دستخوش ناآرامی و اعتصاب کرد. اعتصابات در نوسان بود، یعنی گاهی هم تبدیل به کمکاری میشد، و به این مناسبت تولید پالایشگاه آبادان از 600000 بشکه در روز به 200000 بشکه در روز پایین آمد. به دنبال این ماجراها شعارهای اعتصاب رفته رفته شامل خواستههای سیاسی نیز میشود. مثلاً از شعارهای سیاسی که مطرح میشه بلافاصله بعد از خواستهای اقتصادی و رفاهی، انحلال ساواک، آزادی زندانیان سیاسی و مشارکت نمایندگان کارکنان صنعت در تصمیمگیریهای مدیران شرکت نفت بودند. و البته بین تمام اعتصابها که سراسر مملکت رو گرفته بود قاطعترین و شکنندهترین اعتصاب، اعتصاب کارکنان صنعت نفت بود. در این هیچ تردید نمیشه کرد.»
*گوینده: بازاریان هم که از آغاز جزو فعالترین گروهها بودند به اعتصابیون دیگر پیوستند و در عین حال آن چنانکه حاج محمد شانهچی میگوید، هزینه زندگی بسیاری از اعتصابیون را نیز تأمین میکردند.
*شانهچی: «حدودً شش هفت ماه بازار تعطیل بود. تعطیلی بازار شوخی نیست، خیلی مهمه، هر روز که بازار تعطیل میشه میلیونها تومن ضرر میخوره، ولی در عین حال باز تعطیل بودند و به کارمندهاشون، به شاگردهاشون کمک میکردند، حتی حقوق شرکت نفت را بازاریها تعهد کردند بپردازند. حقوق اساتید دانشگاه - در اواخر به اصطلاح 57 که تعطیل شده بود حقوق اونها - رو میپرداختند. خیلی کمک میکردند بازاریها، خیلی کمک میکردند؛ به خانوادههایی که نداشتند، امکان نداشتند کارمندهای خودشون و کارگرهایی که در بازار بودند و [وضعشان] وضع خوبی نبود، به همه کمک میکردند.»
*گوینده: هرچه اعتصابها بیشتر اوج میگرفت، آثار ضعف و دوگانگی در کار دولت بیشتر میشد. از یک طرف تهدید به سختگیری و خشونت بود و از طرف دیگر تسلیم شدن به خواستههای انقلابیون و اعتصابیون. انقلابیون در آغاز فقط درخواستهای صنفی داشتند، یا حداکثر اجرای قانون اساسی را میخواستند؛ اما دیگر کمکم انقراض حکومت شاه و تغییر نظام را طلب میکردند. ارتشبد قرهباغی در آن روزها وزیر کشور بود.
*قرهباغی: «از همانجا بود که وی شروع کرد به استمالت و دلجویی که دوگانگی پیدا شد در کارها، که بیایند، مشکلات سطحی برطرف شود. مثلاً - موضوع - حقوق کارمندها که سالها مقررات رعایت نشده بود و به اصطلاح اضافاتشون داده نشده بود، این سبب نارضایتی بود، که اینها حقوقها رو اضافه کردند و یا اینکه بعضی کارهای دیگری از جمله شرکتهایی بودند که کلاهبرداری کرده بودند و پولها رو برداشتند و از ایران خارج شده بودند و مردم یه پولهای کوچیکی به اینها داده بودند و اینها پولها رو برده بودند، که [در] دولت مجبور شدیم تصویب کنیم که از بودجه سرّی پول این اشخاصی که بیبضاعت بودند، پول زیادی نداشتند، پول اینها داده بشود و اموال اون شرکت رو توقیف بکنند. حتی تا این پایه دولت خواست که جبران اون، کارها رو بکند دلجویی بکنه و نارضایتیها رو برطرف بکنه، ولی البته دیگه به قول معروف دیر شده بود.»
*گوینده: در روز26 شهریور عدهای از کارمندان بانک مرکزی سندی منتشر کردند که نشان میداد 177 نفر از صاحبمنصبان کشور جمعاً بالغ بر 2 میلیارد دلار ارز از کشور خارج کردهاند. انتشار این سند ضربه سختی به اعتبار دولت زد. داریوش همایون که خود نامش در این گزارش آمده بود میگوید که این جریان واقعیت نداشت و صرفاً حیله تبلیغاتی دیگری بود که انقلابیون برای بدنام کردن حکومت شاه به کار بسته بودند.
*همایون: «البته خارج کردن ارز جرم نبود، به موجب قوانین ایران، ارز آزاد بود، هرکس که میخواست میتونست هرچی میخواد ارز بیاره بفروشه ببره ولی ارقامی که منتشر شد و همه باور کردند و بزرگترین روشنفکران با یقین مذهبی ازش صحبت میکردند ارقام بیمعنایی بود، تمام اون کسانی که اون ارقام در موردشون نوشته شده، یا آلان در خارج هستند، و یا بازماندگانشان در خارج هستند - جز یکی دو نفرشون - هیچکدام زندگی درخشانی ندارند. خود من، فرض بر این بود به موجب اون سند که خود من و خانمم یه چیزی در حدود 60 میلیون دلار خارج کردیم. من خیلی خیلی حقیقتاً افسوس میخورم که 60 میلیون دلار نداشتم و اگر هم داشتم نتوانستم خارج کنم. اگر این کارو کرده بودم خیلی کارها میشد کرد با 60 میلیون دلار. و از این ارقام زیاد منتشر کرده بودند، مبالغهآمیز بود در هر جهت.»
*گوینده: احسان نراقی هم معتقد است که جریان آنچنان که خبرش در آن روزها منتشر شد واقعیت نداشت.
*نراقی: «والاّ اینکه ثابت شد که درست نبوده دیگه، تو بانک مرکزی و اون موقع خوب فعالیت چپیها قوی بود و خوب اونها هم هنر دارند در اینکارها که این اسامی که میشد پول خارج کنند گرفتند در کنار بقیه گذاشتند و بعد هم منتشر کردند و صفرها [را به آن اضافه میکردند] مثلاً وقتی کسی فرستاده باشد هفتاد هزار دلار به راحتی جلوی هفتاد هزار دلار، دو تا سه تا صفر هم گذاشتند دیگه اون موقع گرفت دیگه، چون رژیم آسیبپذیر بود دیگه این فساد وجود داشت، باور میکردند مردم ولی این درست نبود. بعد هم دیدید که مقامات جمهوری اسلامی هم هیچوقت اینو تأیید نکردند.»
*گوینده: اما ابوالحسن بنیصدر که بعد از انقلاب مدتی وزیر دارایی بود نظری جز این دارد.
*بنیصدر: «بعضی بودند که اسمشون بیخودی آمده بود تو اون چیز [لیست]، اما در مجموع چرا، برای اینکه قبل ازاینکه حتی انقلاب پیروز بشود، دادستان تهران رسیدگی کرد به اون صورت و دادستان تهران صورت دقیقتری معین کرد که یه چند نفری بودند که از صورت خارج کرد، بقیهرو گفت بله، اینها پول را خارج کردهاند و باید تحت تعقیب قرار بگیرند که عکسش؛ من وقتی وزیر دارایی شدم و قرار شد که به دادگاه پاناما برای تعقیب شاه سابق اسناد بفرستیم برای 31 میلیارد دلار - نه یک شاهی سنار و دو شای - برای 31 میلیارد دلار، سند فرستادیم اونجا. وقتی ما رفتیم یک دونه بانک غیرورشکسته نبود، حتی بانک ملی ورشکسته بود.»
*گوینده: تحولات ایران که سرعت میگرفت آیتالله خمینی هنور در نجف بود او بیشتر و بیشتر اعلامیه و پیام برای طرفدارانش در ایران میفرستاد و این پیامها به سرعت تکثیر و منتشر میشد. حاج محمد شانهچی یکی از کسانی بود که در سازمان دادن پخش این اعلامیهها دست داشت.
*شانهچی: «یک وقت یادمه که آقای عماد تربتی در یکی از سخنرانیهاش در مجلس سنا بعد که شریف امامی نخست وزیر شده بود گفت که در ظرف 48 ساعت اعلامیهها رو به همه ایران پخش میکنند. و این نمیتوانه مردم همچنین کاری رو بکنه، قطعاً دست خارجی است. در ضمن یک اشتباه کرد. اول اون 48 ساعت نبود، در عرض 24 ساعت اعلامیهها پخش میشد، و بعلاوه اگر یک دولت خارجی میخواست اینکار رو بکنه، دولت خارجی نمیتوانست ظرف دو هفته اینکارو بکنه، این مردم بودند که در 24 ساعت اعلامیهای که از نجف آقای خمینی میداد، اینجا پخش میشد. حالا جریان چی بود، اعلامیهرو با تلفن میخوندند، ضبط صوترو گذاشته بودند دم تلفن ضبط میکردند، بعد از ضبط کردن به فاصله یکی دو ساعت اینها رو پیاده میکردند، پاکنویس میکردند، چاپخانه میدادند، در ظرف ده دوازده ساعت اینها چاپ میشد. ده دوازده ساعت هم به همه ایران پخش میکردند و همه گروههای سیاسی بودند که هیئت مؤتلفه بودند، یک عده گروههای سیاسی جبهه ملیها بودند، سایر احزابی که بودند مثل حزب ملت ایران و حزب مردم ایران، مرحوم دکتر سامی و اینها همه با هم در حقیقت قبل از انقلاب این گروههایی که به نزدیکی فکری داشتند، کار میکردند؛ اونهایی هم که با اینها نزدیکی فکری نداشتند، فعالیت میکردند برای اینکه سهمی داشته باشند، بتوانند قدرتی بگیرند.»
*گوینده: تندتر شدن حوادث انقلاب و بالا گرفتن درخواستهای انقلابیون، برخی از سیاستمداران معتدل را به این فکر انداخته بود که لااقل قانون اساسی و نظام سلطنتی را حفظ کنند ولو اینکه خود شاه از سلطنت برکنار شود. یکی از این سیاتسمداران دکتر علی امینی بود که شاه با او ملاقات و مشورت میکرد.
*امینی: «روز اول هم که دیدمش گفتم آقا شما قانون اساسی را عوض کردید. الان بیایید این شورای سلطنت را تشکیل بدهید علیاحضرت بشه نایب السلطنه این پسرتون هم هیجده سالشه، بیارید. خودتون برید استراحت بکنید، برای اینکه بتوانید هدایت بکنید. گفت برای من که بد [است] نمیشه، رفتم قم پهلوی شهریعتمداری گفتم آقا، تو همین موضع قانون اساسیرو حفظ کن، گفت، من تحت فشار گفتم آقا تحت فشار چیه؟! همونجا در قم وقتی اومدم بیرون از خونه شریعتمدار، یه عده بچه آخوند دور منو گرفتند که شما در روزنامه کیهان اظهار کردید که اختلافاتتون رو با شاه حل کردید، گفتم بله، به شما چه؟ گفت تشریف بیارید حجره به ما توضیح بدید، گفتم شما بیایید منزل در تهران به شما توضیح بدهم.»
*گوینده: اما حتی آیتالله شریعتمداری هم که به اعتدال شهرت داشت لحنش تندتر شده بود.
*شریعتمداری: «مخالفت مال امروز نیست، این ده بیست سال است که حکومت ایران به طور عادلانه رفتار نکرده، حکومت مردم بر مردم، دمکراسی، نبوده است؛ و این به مرور متراکم شده، رو هم آمده است و الان منفجر شده است. حکومتی که تمام موازین قانونی را مراعات کند و حکومت مردم بر مردم باشه، حکومت دمکراسی باشه، حکومت عدالت باشه.»
*گوینده: در روز 14 مهرماه، شاه بهنگام افتتاح جلسات مجلسین شورا و سنا، وعده داد که با وجود همه ناآرامیهای کشور، سیاست فضای باز را، همچنان ادامه خواهد داد.
*شاه: این ناآرامیها به اجرای سیاست کلی توسعه آزادهای دمکراتیک در کشور ما خللی وارد نخواهد آورد و فضای باز سیاسی کنونی، مسلماً ادامه و گسترش خواهد یافت و عموم مردم ایران به سوی مشارکت و سهیم شدن هرچه بیشتر در تمام شئون زندگی ملی، یعنی آنچه در مفهوم دمکراسی است، پیش خواهند رفت.
خوشبختانه قانون اساسی ایران که مورد احترام همگان است، حقوق کلیه طبقات و افراد ملت را اعم از مقام سلطنت و قوای مجریه و مقننه و قضاییه و به خصوص قاطبه مردم کشور به روشنی مشخص کرده است، در عین حال همین دمکراسی مسئولیتهای فردی و اجتماعی خاصی را به عهده هر یک از افراد مملکت گذاشته که از مهمترین آنها احترام به حقوق دیگران و رعایت صادقانه کلیه موازین و مقررات قانونی است. البته به عنوان رئیس مملکت، و در عین حال یک فرد ایرانی، ما تحقق تمام این اصول را صرفاً و مطلقاً منوط به استقلال و حاکمیت کشور میدانیم؛ زیرا فقط در چنین صورتی است که تحقق آمال ملی و انجام خواستههای دیگر اجتماعی امکانپذیر است. بدین جهت تذکر این نکته را براساس مسئولیتی که در برابر ملت خود و در برابر تاریخ ایران برعهده داریم، ضروری میشماریم که: در شرایط حساس امروزی جهان، بیش از هر زمان دیگر، وحدت و یکپارچگی ملی در راه حفظ و دفاع از استقلال و آزادی و حاکمیت کشور، ضروری است. در اجتماع پیشرو کنونی ما، توجه به این واقعیت نیز ضرورت دارد که نباید دستاوردهای تلاش کوشش بیوقفه ملت ایران که با استفاده از درآمد منابع خداداد کشور در راه ایجاد زیربنای صنعتی و اقتصادی استوار ایران مترقی و پیشرو فردا بدست آمده است، در اثر تفرقه و خصومت از میان برود. امیدواریم اقدامات وسیعی که اکنون در توسعه و تقویت روزافزون آزادی و دمکراسی در کشور ما صورت میگیرد، همراه با حاکمیت قوه قضاییه در مبارزه با فشار و تعقیب و مجازات کلیه خطاکاران و نظارت بر اجرای کامل قوانین، روز به روز بنیاد اخلاقی و معنوی جامعه ایرانی را استوارتر سازد. بدیهی است در راه این تحکیم مبانی معنویت، پیروی از شعائر و اصول عالیه اسلامی، همواره بزرگترین راهنمان و الهامدهنده ما خواهد بود.»
*گوینده: و در این مسیر شاه امتیازهای زیادی به مخالفان داد. آئیننامهای برای جلوگیری از فساد خاندان سلطنتی تدوین شد، حزب رستاخیز منحل گردید، تقویم شاهنشاهی دوباره به تقویم هجری شمسی بدل شد و بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد گشتند. اما همه این امتیازها تنها بر شتاب انقلاب میافزود.
**مهاجرت امام خمینی به پاریس و تسریع روند انقلاب- مذاکرات نیروهای ملی با امام خمینی در پاریس و انتشار بیانیه سه مادهای رهبر جبهه ملی
مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن.
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
امام: من دولت تعیین میکنم، من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم...
*گوینده: در تهران و شهرهای مهم کشور حکومت نظامی برقرار بود، اما تظاهرات و اعتصابها ادامه داشت. در هفته اول ماه مهر، کارکنان دست کم پنجاه سازمان مهم دولتی و خصوصی در اعتصاب بودند، دیگر یکی از درخواستهایشان بازگشت آیتالله خمینی به ایران شده بود؛ اما دولت طرح دیگری داشت. در روز سیزده مهر خبر آمد که آیتالله خمینی بر اثر فشار دولت عراق دایر بر عدم فعالیت علیه حکومت شاه، از عراق عازم کویت شده و چون به او اجازه ورود ندادهاند راهی پاریس گشته است. ابوالحسن بنیصدر در پاریس منتظر ورود او بود.
*بنیصدر: «آمدنش به پاریس را شریف امامی ترتیب داده بود که به امید اینکه او بیاد در اینجا به اصطلاح مصحکه بشود، و مطبوعات و اینها بنویسند که این آدم مرتجع و بیربطی هست مخالف شاه و اگر اینه مخالفش، بهتر است که اونجا بماند. در نتیجه این به اصطلاح حمایتهای افکار عمومی داخلی و خارجی را از دست بدهد و انقلاب بخوابد.»
*گوینده: خود آیتالله خمینی در وصیتنامهاش میگوید که به تصمیم خود عازم پاریس شد. متن وصیتنامه را جانشین او ایتالله خامنهای روز بعد از فوت او قرائت کرد.
*قسمتی از وصیتنامه امام خمینی: «از قرار مذکور بعضیها ادعا کردهاند که رفتن من به پاریس بوسیله آنان بوده، این دروغ است، من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم. زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنها تحت نفوذ شاه بودند، ولی پاریس این احتمال نبود.»
*گوینده: در آن روزها رئیس جمهور فرانسه والری ژیسکاردستن بود که سیل تلگرامها از سوی ایرانیان به او در حمایت از آیتالله جاری بود. ژیسکاردستن بعدها در کتاب خاطراتش اشارهای هم به اقامت آیتالله خمینی در پاریس کرده است. احسان نراقی کتاب ژیسکاردستن را خوانده است.
*نراقی: «در مورد ورود آیتالله خمینی به پاریس میگوید که ایشون روز ششم اکتبر 78 وارد میشوند از بغداد و پاسپورت ایرانی داشتهاند. آن موقع هم ایرانیان احتیاج به ویزای فرانسه نداشتند سه ماه میتونستند بیایند اینجا و البته آن موقع میگوید آیتالله خمینی تردید داشتند به الجزایر بروند یا به پاریس. گویا هواپیمای پاریس اولین هواپیما بود که پرواز میکرد از بغداد به خارج و در نتیجه آمدند به پاریس و وزیر داخله هر روز به من روز به روز خبر وضع آقای خمینی را در پاریس و وضح افکار عمومی و اینها رو میگفت همچنین رئیس پلیس و بعد متوجه میشویم که فرماندار ایولی - در منطقه پاریس در حومه پاریس که آقای خمینی آنجا بودند - تصمیم میگیرند که ایشان نباید در پاریس باشد، ولی فرای آن روز سفارت ایران به وزارت خارجه گفتند که دولت ایران همچنین تقاضایی ندارد که آقای خمینی از پاریس برود و در نتیجه مسئله اخراج آقای خمینی از پاریس منتفی شد. پانزده اکتبر می گه سفارت ما در تهران به من تلگراف زد که با نخستوزیر یعنی آن موقع با شریف امامی ایشان ملاقات کرده و گفته ما هیچ گونه مخالفتی با بودن ایشان نداریم و هر شرطی میخواهید بگذارید، بگذارید؛ آنها رفی ندارند آن وقت بعد میگوید که گزارشهایی رسید که کاستهایی از اینجا رفته و حتی دعوت به قیام شده است و اینها؛ بعد ما هر وقت خواستیم که اقدام کنیم به اخراج ایشان، دولت ایران گفت نکنید این کار را.»
*گوینده: آیتالله خمینی در پاریسی به مراتب آزادی عمل بیشتری از نجلف داشت تا نطق کند، نوار کاست صدای خود را به ایران بفرستد، از هواداران خود پذیرایی کند و اعلامیه منتشر سازد. از این گذشته هیئت پیرمردی هفتاد و شش ساله که گویی از جهانی دیگر به حومه پاریس آمده و به درخت سیبی تکیه میدهد و هر پیامش در ایران حرکتی به دنبال دارد، انبوه خبرنگاران را به حومه پاریس کشانده بود، یکی از آنان خبرنگار بیبیسی بود که در مصاحبهای با آیتالله نظر او را درباره رژیم شاه، قانون اساسی مشروطه و حکومت اسلامی پرسید.
*امام خمینی:از اول این رژیم، رژیم منحط تحمیلی خلاف قانون بود و تاکنون هم برهمان قوت خلاف قانونیش باقی است و مخالفت ما با او به این جهت است. علاوه بر اینکه اصل رژیم سلطنتی، یک رژیم ارتجاعی است، و ما یک رژیم مترقی داریم که او، جمهوری اسلامی است، و دنبال او هستیم؛ و ملت ما هم او را تأیید و پشتیبانی کرده و میکند. اما قانون اساسی، برگشت به قانون اساسی، همان برگشت به رژیم سلطنتی منحط است که امری است کهنه شده و ارتجاعی و این قابل برگشت نیست و اشخاصی که میگویند میخواهیم برگردیم در اقلیت واقع هستند؛ و تمام ملت از سرتاسر کشور فریاد میزنند که ما حکومت اسلامی میخواهیم. و اما رژیم اسلامی و جمهوری اسلامی یک رژیمی است متکی بر آرای عمومی و رفراندوم عمومی و قانون اساسیش قانون اسلام است و باید منطبق با قانون اسلام باشد و قانون اسلام مترقیترین قوانین است و قانون اساسی آن مقدار که مطابق با این قانون مترقی است، آنها برجای خود باقی میماند و آن مقدار که مخالف با این است، به حکم خود قانون اساسی قانونیت ندارد، و آنها باید ساقط بشوند.
*گوینده: در پاریس کسانی دور آیتالله خمینی را گرفته مورد مشورت او بودند که با سالها تجربه اقامت و تحصیل در غرب، زبان مطبوعات و رسانههای غربی را خوب میشناختند. یکی از آنها صادق قطبزاده بود که برای آیتالله ترجمه هم میکرد.
*قطبزاده: (ترجمه سؤال خبرنگار بیبیسی) بگذارید از مسئله استراتژیک صحبت بکنیم و فکر نمیکنید اگر شاه برود احتمالاً کمونیستها قدرت را به دست خواهند گرفت؟
*امام خمینی: هرگز همچه مطلبی پیش نخواهد آمد و کمونیست اصلش صحبتش در ایران نیست. اگر یک عدهای هم باشند، در اقلیت هستند؛ و ما میخواهیم که نه کمونیسم در ایران دخالت داشته باشد و نه سایر اجانب.»
*قطبزاده: (ترجمه سؤال....) میخواستیم نظر حضرت آیتالله را راجع به سیاست انگلستان بگوئید؟
*امام: ملت ایران نسبت به دولت انگلستان بسیار بدبین است، و اگر چنانچه تجدیدنظر نکند دولت انگلستان، بعید نمیدانم که خطرهایی پیش بیاید.
*گوینده: یکی دیگر از همراهان آیتالله در پاریس دکتر ابراهیم یزدی بود.
*(پخش سخنان دکتر یزدی به زبان انگلیسی)[ترجمه نشده است]
*گوینده: سعی دکتر یزدی و دیگران این بودکه نظرات آیتالله را در قالبی بیان کنند که برای مطبوعات و جوامع دیگر مفهوم باشد. مفاهیمی مثل آزادی و استقلال و یکی بودن سیاست و دین در اسلام.
* (پخش سخنان دکتر یزدی به زبان انگلیسی)[ترجمه نشده است]
*گوینده: دکتر ابراهیم یزدی، صادق قطبزاده و ابوالحسن بنیصدر را بسیاری همفکر میپنداشتند که در همه امور مشاور آیتالله هستند. اما ابوالحسن بنیصدر میگوید که این سه نه با هم موافق بودند و نه در همه امور مورد مشورت آیتالله.
*بنیصدر: «من از بسیاری جهات با آقای یزدی و قطبزاده مخالف بودم، بنابراین در یک جهت عمل نمیکردیم. در رابطه با آقای خمینی که بعضی تصور میکنند که ما سه نفر مثلاً آنجا یک اتحادیهای تشکیل داده بودیم نه،اصلاً برخورد شدید هم بود، یه جوری که یک شب ایشان دامادش اشراقی را مأمور کرد که بین ما تفاهم درست کند و اون هم تا 2 صبح طول کشید، در مسائل نظری بیشتری به ما بها میداد یعنی چیزی را میگفت تا بنیصدر امضا نکرده، نبرند پیش اون. در مسائل عملی عکس این بود؛ اصلاً به ما خبر نمیداد. یک کمیسیونی البته تشکیل شد که آنجا آقای یزدی بود و قطبزاده هم بود و من هم بودم و بعدها این موسوی خوئینیها هم از ایران آمده بود، این هم منشی بود. جوابها را مینوشت و ایشان هم به خبرنگاران جوابها را باز میگفت.»
*گوینده: حضور آیتالله در پاریس دیدار با او را آسان کرده بود و بسیاری از روحانیون و سیاسیون برای مشورت به ملاقات او میآمدند. از جمله نمایندگان داخلی او مانند آیتالله منتظری، آیتالله مطهری و آیتالله بهشتی یکی دیگر از کسانی که با آیتالله خمینی دیدار کرد مهندس مهدی بازرگان بود.
*بازرگان: «اولین دیدار ما در محلی، در خانهای که پذیرایی عمومیشون بود، آنجا آشنایی و معارفه اولیه بود، ولی حالا یادم نیست که در همان مجلس یا برای روز بعد قرار ملاقات را در منزل مسکونیشون گذاشتند. آنجا ایشان بودند و مرحوم اشراقی و آقای دکتر یزدی و بنده وارد شدیم. مرحوم اشراقی خوب احوالپرسی و سلام و علیک و مقدمات اول تعارفات و آوردن چای و اینها و انجام دادند، بعد خودشان رفتند و ما سه نفری دیگه تنها بودیم، آقای خمینی و آقای دکتر یزدی و بنده. و ایشان در آنجا گرفتند که میدانیم یا فکر میکنم که به ایران بیایم و جون مردم ممکن است از من راجع به انتخاب نمایندگانشون یا برای وزراء و هیئت وزراء بپرسند، و من شخصا آشنایی و سابقه زیادی ندارم و مدتی از ایران دور بودم و در محیط های سیاسی اجتماعی هم زنگی نداشتم، از شما می خواهم عده ای را - و این عده صرفا از نهضت آزادی نباشد - از خودتان باشد خودشان حتی گفتند چه اشخاصی، ولی از دیگران هم که همفکر هستند و اینها، یک عده که هم مبارزه بوده باشند و هم مخالف شاه بوده باشند و هم عامل به فرائض دینی باشند شما معرفی کنید. گفتم خیلی خوب، ما بیست، سی نفر انتخاب می کنیم، شما بین آنها هر کدام را خواستید گل چین بکنید.
*گوینده: با آمدن شخصیت های مختلف به پاریس به گفته ابوالحسن بنی صدر تلاش هایی در کار بود تا میان مخالفان ملی و مذهبی شاه همکاری بیشتری پدید آید.
*بنی صدر: آقای بهشتی از طرف دسته اش آمده بود، چون این حزب جمهوری را اینها قبلا داشتند و آن وقت ما تلاشمان این بود که بهاصطلاح نیروهای سیاسی همه باشند و اصرار داشتیم که به اصطلاح بین جبهه ملی و نهضت آزادی و غیره هم تفاهم بشود پس به فشار ما و موافقت آقای خمینی قرار شد که من و آقای بهشتی واسطه بشویم بین آقای سنجابی که پاریس بود و آقای بازرگان. در جریان این گفته گو ها بودیم که یک روز ما رفتیم آنجا ببینیم که خوب چی شده نتیجه؟ گفت: آقای بازرگان صبح رفت ایران، بعد آقای بهشتی گفت که من کار را با آقای خمینی تمام کرده ام و گفت: دارم می روم تهران، که بعد شد آن شورای انقلابی که در ایران تشکیل شد که ما از آن بیاطلاع بودیم.
*گوینده: دکتر کریم سنجابی رهبر جبهه ملی نیز که برای شرکت در کنفرانس سوسیالیست بینالمللی به کانادا دعوت شده بود، در پاریس توقف کرد تا به دیدن آیت الله خمینی برود.
*سنجابی: دیداری که کردم اول به آقای خمینی گفتم آقا من که الان در برابر شما هستم شهادت می دهم به اینکه خدا عالم است و آگاه است که با هیچ سیاست خارجی ارتباط ندارم و مستقیما به نفع منافع ایران و همچنین خدا آگاه است با دستگاه ارتباط ندارم و خالصا مخلصا در راه آزادی و استقلال ایران کار می کنم و آمده سوالاتی از جنابعالی دارم که مرا راهنمایی بکنید آقا در مذاکراتتان چندین مرتبه از عدل اسلامی و گاهی حکومتی اسلامی صحبت فرمودید بنده سوالم این است که منظورتان از این عدل اسلام و حکومت اسلامی چیه؟ آقا به من گفت ازعدل اسلامی حکومت اسلامی، منظور ما حکومتی است که در عهد حضرت رسول و خلفا و تا حدی دو خلیفه اول و حضرت علی داشته اند من به ایشان عرض کردم این حکومتی که می فرمایید یک دوره موقت دوره پیغمبر دوره خلفا بود از آن تاریخ بعد 1400 سال است در دو بعد تاریخی و جغرافیایی نگاه بکنید آیا حکومتی هست الان که مطابق با آن نظر جنابعالی باشد؟ آقای خمینی گفت. کار ما درس است و موعظه و کار ما کار حکومت نیست، حکومت مال شماست. این بحثی بود که بنده با آقای خمینی کردم.
*گوینده: اما ابوالحسن بنی صدر می گوید دکتر سنجابی قصد تشکیل دولت داشت.
*بنی صدر: آقای دکتر سنجابی آمده بود با نیتی که مثلا یک دولتی تشکیل بشود دولت ملی و این به اصطلاح سامان بدهد امور را قبل از اینکه به هم بریزد و این چیزهها در اینجا قانع شد به اینکه نه کاری نمی شود کرد و نتیجه این شد که به اصطلاح گفت و گوهای با خمینی ادامه یافت. یکی دوبار هم هم رفت پیش خمینی یک منتی را خود او نوشته بود داد من دیدم. گفتم این متن را خمینی قبول نمی کند گفت خوب شما بنشین ایرادهایش را رفع کند من هم نشستم متنی را نوشتم که همان متنی است که ایشان امضاء کرد و من برردم وقتی من بردم خمینی خواب بود اشراقی رفت و بیدارش کرد و خیلی شنگول پرید از چیز آمد و گفت آهان! این خیلی خیلی خوب است یک کلمه استقلال هم جا افتاده بود آن را هم نوشت کنارش دیدم نوشته به خط خودش آن هم الان موجود است، گفت بدهید که ایشان این کلمه یادش رفته است، استقلال را واقعا هم یادش رفته بود نه اینکه چیزی داشت، اون کلمه را هم دادیم ایشان چیز کرد و در آنجا خوانده شد.
این اگر راست بخواهی تسلیم آقای خمینی بود به آن اصل ها و آقای سنجابی یک متن تاریخی را امضاء کرد که این در تاریخ خواهد ماند و اینکه روی چه اصولی تنها مصاحبههای آقای خمینی نبود ایشان به انواع و اقسام تعهد کرده بود به دمکراسی در ایران و استقلال در ایران و یک اسلامی متناسب با رشد و ترقی در ایران و آن بیانیه ای که آقای سنجابی امضاء کرد اینها بودند.
سنجابی شما شاید تصور کنید یا بعضی ها تصور کنند این اعلامیه را خمینی به من گفته یا خمینی اطلاع داشته است یا خمینی نظر داده هیچ یک از اینها نیست. شبی در منزل یکی از دوستان میهمان بودیم نشسته بودیم سفره شام را انداخته بودند من کاغذ و قلم گرفتم و همینطوری یواش یواش این صحبتها را نوشتم گفتم این نظر من است که اولا وضع شاه در حال حاضر با این کیفیت غیر قانونی است این را باید رسما اعلام کنید دوم اینکه بگوییم که تا زمانی که وضع به این کیفیت باشد نهضت ملت ایران حاضر به شرکت در حکومت نخواهد بود سوم اینکه بعد از آرامش یک فراندومی صورت بگیرد که وضع حکومت ایران را معلوم بکند به چه ترتیبی باید باشد؟ این سه تا را من در سه کیفیت نوشتم خواندم برای آقایان همه تائید کردند و اینها آقای بنی صدر هم یک نسخه از این را برد پیش خمینی فردا منزل بودم آمد گفت آقا همه چیز درست است خمینی این را قبول کرده کلمه استقلال را هم به خط خودشان اضافه کرده بودند و روز بعد هم که خدمت ایشان رسیدم از ایشان پرسیدم که آقا این نوشته باید محفوظ بماند یا منتشر بشود؟ گفت باید منتشر بشود ما هم انتشار دادیم.
*گوینده: در همان زمان در پاریس دکتر سنجابی طی مصاحبه ای با خبرنگار بی بی سی از روحانیت تجلیل کرد و گفت که میان نظرات جبهه ملی و آیت الله خمینی تفاوتی چندانی نیست.
*سنجابی: ما با نظریات آیت الله خمینی که در واقع منعکس کننده آمال و آرزوهای ملت ایران هست کاملا موافق هستیم آیت الله خمینی شخصیتی است که شاید صدها سال لازم باشد تا یک مردم به عظمت و به بزرگی ایشان در یک جامعه ای ظاهر بشود و من به عنوان نماینده یک جبهه ای از ملت ایران کمال تاسف و تالم را دارم که قدر این شخص بزرگوار را آنچنان که باید نشناختند و گوش به حرفهای او ندارند و وضعیت به اینجا رسیده است و البته من در پیش خودم اینطور تعبیر می کنم که در یک ملتی که قریب 98 درصد آن مسلمان هست اگر بر طبق اصول دموکراسی و با رای آزادی مردم ایران مبعوثان واقعی ملت انتخاب بشود و یک نظام و حکومتی را برقرار بکنند، می شود آن را حکومت اسلامی نامید و با آنچه که آیت الله خمینی می گوید شاید تفاوت زیادی نداشته باشد.
*گوینده: بیانیه سه ماده ای پاریس بر همکاری نیروهای مخالف شاه افزود و مبارزات مخالفین را در داخل تشدید کرد. حوادث مهم گرچه در داخل ایران رخ می داد اما تصمیمات مهم در دهکده نوفل لوشاتو در نزدیکی پاریس گرفته می شد.*(3)
** روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری - بحران تنازع بقا در درون رژیم شاه و باز داشت عده ای از مقامات وفادار رژیم شاه از جمله هویدا
- اظهار ندامت و پوزش شاه در مقابل ملت
مردم: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن.
شاه: من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
امام: من دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت میزنم من دولت تعیین میکنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می کنم...
*گوینده: در نیمه اول آبادان ماه موج اعتراضها و اعتصابها دولت شریف امامی را عملا فلج کرد. صحبت از تشکیل حکومتی ملی از یک سو و روی کار آمدن دولتی نظامی از سوی دیگر همه جا را فرا گرفته بود اما بسیاری و از آن جمله دکتر کریم سنجابی در همان زمان می گفتند که دولت نظامی درد سیاسی کشور را درمان نخواهد کرد.
هسنجابی: درباره اینکه ممکن است به یک نظام دیکتاتوری نظامی و افسری ما دوباره برگشت بکنیم، چیز ممکن هست متاسفانه دستگاه حکومت ما در این مدت چند ساله و بخصوص در حتی همین دو سال اخیر - دیوانگی ها پشت سر دیوانگی ها و اقدامات ناشایست پشت سر اقدامات ناشایست کرده که نه تنها به زیان مملکت بوده بلکه به زیان خود اون هم بوده است و باز هم ممکن است از این نوع اشتباهات مکرر مرتکب بشه یکی از اونها همین است که از راه اضطرار متوسل به حکومت نظامیها بشود که این حکومت علاوه بر اینکه برای خود رژیم یک خطر بزرگی داره، این برای مملکت فوق العاده زیانبخش است و هیچ گونه راه علاجی نیست و مملکت را دچار بحرانهای شدیدی خواهد کرد؛ ممکن است به طور موقت یک تصورات به اصطلاح خودشون، امنیتی که در واقع امنیت نیست و در حقیقت اختناق و خفقان عمومی است، فراهم بکنند ولی هر قدر این خفقان بیشتر باشد، واکنش مردم در رابر اون بیشتر و انفجاری که در نتیجه اون حاصل می شه، عظیم تر خواهد شد رژیم نظامی برای ایران مکرر گفتیم دوا نیست، بلکه سم است و هر که به این متوسل بشود مسموم کننده تمام جامعه ایران.
هگوینده: تهدید به برقراری حکومت نظامی در واقع شمشیری چند لبته بود که به گفته دکتر کریم لاهیجی هر یک از بازیگران صحنه سیاست آن روزها به منظوری از آن استفاده می کرد.
*لاهیجی: در همون روزها یک تماسهایی هم با شخصیتهای مخالف گرفته می شد، و من می دونم که از ناحیه بعضی از کسانی که رد همون کارزار و جنگ سیاسی که دیگره متاسفانه خونین هم بود هنوز فکر پست و مقام و روی کار اومدن به عنوان نخست وزیر هم بودند و سعی می کردند که مثلا یه کابینه ائتلافی با یک عده ای از شخصیتهای سیاسی مخالف تشکیل بشه و اینها در همون روزها در لفاف و با رمز و کنایه تعریف هایی هم می کردند و بعضی از عناصر می گفتند که اگر یک همچنین دولتی نیاد، احتمال داره ظرف روزهای آینده، تهران روز آتش فرا بگیرد و نتیجه این آتش و خون و خونریزی یک حکومت نظامی یک چیزی شبیه به کودتای نظامی است.
*گوینده: صبح روز سیزده آبان تظاهرات گسترده ای در دانشگاه تهران و اطراف آن صورت گرفته که ظهر به جنگ خیابانی بدل شد. ماجرا تا نیمه شب ادامه یافت و دهها تن جان سپردند. فردای آن روز تهران در آتش می سوخت، ناتوانی دولت و شدت عمل و خشونتهای متناوب فرمانداری نظامی تضاد و دو گانگی وضع سیاسی کشور را به روشنی نشان می داد، ارتشبد قره باغی وزیر کشور وقت بود.
*قره باغی: در اعمال فرماندار نظامی تهران ارتشبد اویسی بیشتر مشهود بود این مسئله که یک روز دستور می داد ایشون جلوگیری بکنند و یک روز دستور می داد که کنار بکشند و نگاه کنند که یک مقدارش تا آنجا که من احساس می کنم، مربوط به مسائل شخصی بود که بخصوص اون روز فکر می کنم چهار ده آبان باشه، چه اون روز که تهران ر آتش می زدند، و دستور داده بود که کسی تکون نخوره و دستورش هم داد من صراحتا مداخله کردم اگرچه حکومت نظامی تحت نظر وزیر جنگ بود و فرمانداران نظامی بود ولی خوب من به عنوان وزیر کشور نمی توانستم که چون به اصطلاح ناظر باشم و بایستم نگاه بکنم، تماشاگران باید باشم، درسته که مسئول اونها بودند، ولی خوب بالاخره منهم به عنوان یه وزیر، مسئول بودم و مداخله کردم و رئیس شهربانی تلفن کردم که اخه شما چکار می کنید، چرا پس دخالت نمی کنید؟ گزارش به من داد که دستور داده فرماندار نظامی ارتشبد اویسی که مداخله نکنیم؛ و حتی من گفتم که آقا چرا جلوی آتش سوزی را نمی گیرد؟ من از دفترم می بینیم همه جا شهر آتش گرفته است اظهار کرد که آتش نشانی که اعتصاب کرده اند مال شهر داری و مال ارتش هم که باید فرماندار نظامی خودش دستور بده که یا مقدارش مال خود نیروی زمینی ست که باید ببیایند که دستور نمی دهند. و اینها دارند می سوزند.
*گوینده: سفارت بریتانیا هم همان روز آتش گرفت. آنتونی پارسونز سفیر وقت بریتانیا در تهران با اینکه روزی سختی را پشت سر گذاشته بود آن شب باید به دیدن شاه می رفت که به صورتی روز افزون به سفرای خارجی رو آورده بود و گرچه آشفته بود گویی در دنیای دیگری به سر می برد.
*(پخش صدای پارسونز سفیر بریتانیا به زبان اصلی) : سفیر بریتانیا یادم می آید آن روز سفارتخانه ما را آتش زد بودند فکر می کنم ساعت ده شب بود که دنبال من فرستادند، سفارتخانه در وضع بسیاری بدی بود، من سر تا پا سیاه شده بودم، همه جا کثیف بود، نه برق داشتیم نه تلف، با یک جیپ ارتشی که آن را یک خودروی زرهی همراهی می کرد، مرا به کاخ بردند. خیابانها خلوت بود و شهر در آتش می سوخت، اما این خودروی زرهی پی در پی خاموش می کرد و خلاصه ساعتها طول کشید تا ما به نیاوران رسیدیم. من به سر و وضع نامترتب وارد کاخ شدم حتی کت و شلوار هم نپوشیده بود.
احساس کردم که قدم به دنیای دیگری گذاشتم. انگار وارد سیاره دیگری شده بودم. کاخ کاملا حالت عادی داشت یعنی هنوز باید یک نفر با لباس رسمی مرا به داخل یک اتاق خالی راهنمایی می کرد و اینجور تشریفات. خلاصه مرا به حضور شاه بردند، درست این احساس به آدم دست می داد که انگار وارد سیاره ای دیگر شده است. همه چیز آرام و بی اضطراب . به نظر من این حالت دوری و بی خبری شاید نشان دهنده طراز فکر اشخاصی بود که در مرکز قدرت بودند.
*گوینده: در هر حال دولت شریف امامی سقوط کرد و روز بعد ارتشبد ازهاری رئیس ستاد ارتش در راس یک کابینه نظامی حکومت را در دست گرفت. ارتشبد قره باغی می گوید که ارتشبد اویسی فرماندار نظامی وقت تهران که می خواست با استفاده از آشوبها نخست وزیر شود صبح زود با او تماس گرفت.
*قره باغی: البته اون موقع، شایعات بود ولی بعدها از نوشته ها و جریاناتی که می گفتند ایشون خواسته بود که نخست وزیر بشود که، دنبال این به اصطلاح آشوب، ایشون بشود نخست وزیر. متاسفانه حالا ما نفهمیدیم که چطور شد که ایشون نخست وزیر نشد و ارتشبد ازهاری نخست وزیر شد. ولی از حرکاتی که صبح ایشون ساعت پنج من رو از خواب بیدار کرد و سقوط دولت آقای شریف امامی را اعلام کرد. فهمیدیم که مسایلی بوده که ساعت 5 ایشون بیدار بوده و ساعت پنج هم به من تلفن کرده که شما وزیر کشور هستی؛ راستش به ایشون گفتم من خیال کردم ایشون نخست وزیره. گفتم که خوب پس نخست وزیر کیه؟ گفت نخست وزیر ارتشبد ازهاریه. چیزی نمودنده بود که بهش بگم به شما چه مربوطه؟ پش شما چرا تلفنچی شدی؟ شما چرا ابلاغ می کنی که من وزیر کشور هستم یا نه؟ بالاخره گوشی روز گذاشتیم ساعت هفت، هفت و نیم خود نخست وزیر تلفن کرد به من که تیمسار ما مامور تشکیل دولت شدم و جنابعالی وزیر کشور هستید. می خواستم خواهش کنم که وزارت دارایی و اقتصادی را هم تقبل بفرمائید اینجا رو هم اداره بکنید.
*گوینده: همزمان با تشکیل دولت نظامی، شاه خطاب به ملت ایران نطقی ایراد کرد و گفت: برای جلوگیری از اضمحلال مملکت چون تشکیل یک حکومت ائتلافی مسیر نشد، به ناچار یک دولت موقت نظامی برقرار کرده است تا نظام را به کشور بازگرداند.
*شاه: من به نام پادشاه شما بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار می کنم و متعهد می شوم که خطاهای گذشته و بی قانونی و ظلم و فساد دیگر تکرار نشده بلکه خطاها از هر جهت جبران نیز گردد. متعهد می شوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای برقراری آزادی های اساسی و اجرای انتخابات آزاد تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است، به صورت کامل به مرحله اجرا در آید. من نیز پیام انقلاب ما ملت ایران را شنیدم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی داده اید، تجلیل می کنم. من در اینجا از آیت الله عظام و علما اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام و به خصوص مذهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنمایی های خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم و امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره مؤید و حافظ ملک و ملت ایران باشد انشاء الله تعالی .
*گوینده: و پس از شاه نخست وزیر جدید ارتشبد ازهاری نطق کرد، او هم مثل شاه لحن پوزش خواهانه ای داشت.
*ازهاری: هموطنان عزیزم، در این ساعات بسیار حساس و دقایق تاریخی که بر شما ملت شریف ایران و بر وطن عزیزمان می گذرد، سرنوت چنین بوده که بنا به اراده ذات مبارک شاهان، مسئولیت اداره امور مملکت برای مدتی محدود بر عهده ام واگذار شود. برنامه اصلی و اساسی این دولت تامین نظم و امنیتی همه جانبه می باشد از طریق مبارزه با فسادهای مالی و فسادهای اجتماعی و هر نوع فساد و ناپاکی دیگری بدینگونه مورد قبول و باور و تائید جامعه ایران قرار گیرد. من به نام رئیس دولت دست تقاضا به سوی آیات عظام دراز کرده از پیشگاه مقدسشان ارشاد و راهنمایی و کمک می خواهم. چهره جامعه امروز ما به صورتی وحشتناک و نگران کننده تغییر کرده در شهرها به خانه ها و محل کسب و مدرسه و بانگهها هجوم و حمله می شود، آتش سوزی همه را آشفته و نگران ساخته فرزندان عزیز و دلبندمان از مدرسه و تحصیل بازمانده و بهترین ایام زندگی خود را از دست می دهند. پدران و مادران نگران، بازرگانان و اصناف بلاتکلیف، مستخدمنی دولت در کمال ناراحتی، اقتصاد مملکت لنگ، مدارس و دانشگاه ها تعطیل، بازارها راکد، موج اعتصابها گسترده و امیدها رو به یاس و آیزوها رو به خاموشی می رود امروز مملکت تعطیل و فردای کشور مورد تهدید است. هموطنان عزیز بیائید همگی به ایران بیندیشیم برای ایران بیندیشیم و ایرانی بیندیشیم تا ایران و ایرانی باقی بماند.
*گوینده: لحن شاه و ارتشبد ازهاری تنها بر خواسته های مخالفان افزود. ترکیب دولت نظامی نشان می داد که دولتی نیست که بتواند با سرکوب اوضاع را آرام کند. آیتالله خمینی که دیگر رهبر لامنازع مخالفان شده بود بی درنگ به پیام آشتی جویانه شاه و دولت پاسخ رد داد وی در یک دست آنها توبه نامه می دید و در دست دیگر برنامه سرکوب .
*امام: قرار این بود که ایشون بیایند در محضر ملت و این حرفها را بزنند دنبال او نخست وزیر هم همین حرفها را تکرار کرده بود - به طبقات ملت که قیام کردند - بیایید دست از این کارها بردارید که ما همه دراندیشه ایران باشیم. مصادف با همین توبه نامه، یک دست دیگر هم بلند کرد و با شدت شروع کرد به آدم کشی. با شدت هر چه تمام تر الان در ایران مشغولند، همین حالا، الان، ما امروز صبح از قم اطلاع داریم که گفتند تاکنون قم اینطور نبود.
*گوینده: آیت الله خمینی نطق شاه را که از علما اعلام تقاضای کمک کرده بود به مسخره گرفت. او یاد آوری کرد سالها پیش ، شاه در پاسخ نامه علما به کنایه گفته بود که علما بهتر است بجای دخالت در امور مملکت به ارشاد عوام بپردازند.
*امام خمینی: چطور ایشان تثبیت کرده که ای مراجع اعلام بیائید و مردم را هدایت کنید چه بکنید یکدفعه اینها آن می شود، یکدفعه وقتی جواب کاغذ مراجع را می دهد در همان اوایل امر، می گوید که شما بروید ارشاد عوامل بکنید. به ایشان باید گفت که ما ارشد عوام را کردیم و عوام الان هدایت شدند و شما خواب بودید، اینها ارشاد می شدند اینها تشبثبات اسد فایده ندارد.
*گوینده: آیت الله خمینی به رهبران مخالف در داخل کشور نیز هشدار داد که هر گونه مصالحه ای را با شاه خیانت می داند.
*امام: اینقدر جنایت کرده در این مملکت که دیگه راه آشتی نیست، راه نیست که کسی بگوید که شما اشتباهاتتون تا حال اینطور از این به بعد انشا الله اشتباه نمی کنیم راهی نگذاشتی برای این کار اگر یه روحانی، یه سیاسی، بخواهد بگد که اینکه شاه امروز آمده است توبه کرده می شه ببخشید، این را مردم خائن می دانند در هر صورت مسیر همین است هر که غیر از این فکر کند خائن به ملت است خائن به مملکت است هر کسی غیر از این فکر کند خائن به اسلام است. اگر این را مهلت بدید، فردا اسلام برای شما می ماند نه مملکت برای شما می ماند نه خاندان برای شما می ماند. مهلت ندید این را فشار بدین این گلو را تا خفه بشد.
*گوینده: لحن تند و سازش ناپذیر آیت الله خمینی حاکی از اعتماد او به این نکته بود که کلید حال معضلات کشور فقط در دست اوست و فقط با موافقت اوست که اوضاع سامان خواهد یافت.
*گوینده: در داخل ایران نیز به گفته مهندس بازرگان که در آن هنگام زندانی بود کمتر کسی وعدههای شاه و ارتشبد ازهاری را باور می کرد.
*بازرگان: همون موقعی که بنده در زندان بودم این زندان آخر زمان شاه تیمسار مقدم اونجا آمد با تک تک زندانی ها یعنی اونهایی که بنده می شناسم با مهندس صباغیان با حاجی مانیان، با مقدمه مراغهای و شاید افراد دیگه، حضوری صحبت کرد با بنده هم در حدود شاید یک ساعتی طول کشید صحبتش و از جمله ایشون گفت که اعلیحضرت به اون مطلبی رسیدند که شما همیشه می گفتید و اون اینکه شاه در رژیم مشروطیت سلطنت می کنه نه حکومت البته اینکلام مرحوم مصدق بود و معنیش این نبود که شاه باید سلطنت کنه یعنی شاه نباید حکومت بکنه فقط تا حدود سلطنت، این سلطنت هم یه حالت در واقع تشریفاتی داشت مطابق قانون اساسی، نظر مصدق و نظر ما همین همین بود. می گفتیم شاه سلطنت می کنه، نه حکومت، نمی خواستیم بگیم که اون بایستی صاحب اختیار مملکت باشه، در هر حال ایشون گفت که بله اعلیحضرت به این نتیجه رسیده اند حالا نظر شما چیه؟ گفتم. خب متاسفانه دیر شده اون موقعی که می بایستی به این نظر و نتیجه برسند و این کار رو بکنند نکردند، بنابراین حالا دیگه امید چندانی نیست و اون پیامی هم که دادند، اون پیام هم خیلی جالب و سنجیده است و از نظر ادبی فصیح و شیرینه ولی چون مردم اعتماد ندارند مردم باور نمی کنند.
*گوینده: از نخستین اقدامات دولت ازهاری دستگیری گروهی از مقامات ارشد منجمله امیر عباس هویدا نخست وزیر پیشن بود. خود هویدا چند سال پیشتر طی مصاحبه ای در لندن گفته بود یکی از اهداف سیاست ما پیش بودن از حوادث است. تا حوادث ما را غافلگیر نکند.
(سخنان هویدا به انگلیسی)[ترجمه نشده]
*گوینده: اما حوادث بر او پیش گرفت و به گفته احسان نراقی شاه به دستگیری هویدا می خواست از خود رفع خطر کند.
*نراقی : هویدا رو فکر کرده بودند که بهش گفته بودند به عده ای که باید به کسی رو قربانی کرد دیگه بالاخره مثلا قربانی شاه بشه دیگه، و هویدا هم خیال می کرد که چون ندزدیده واقعا هویدا ندزدیده بود، شکی درش نیست، پول نداشت هویدا، خوب به این جهت سر به شاه داده، یه روزی مرحوم انتظام به من گفتش که نظامی ها شایع کردند که هویدا خود کشی کرده و شاید می خواهند بکشنش و بعد چون اویسی با هویدا خیلی مخالف بوده، یه عده ای بودند اطرافیان شاه که با او مخالفند. تو می رد پیش شاه اینو بگو بد است اگر که بکشند، و اینها، اثر بدی داره، ضمنا هم گفت، مثل اینکه وضعش هم خوب نیست، تو اتفاقی که هست اون، خانه ای که هست پنجرهها شو بستند، پرده کشیدند، می گویند که خطر داره که پرده ها رو بکشند و شما رو ببینند از پشت شیشه ممکنه بزنتتون از این چیزها، اصولا خوب مثلا حالا یه عده ای بودند که فکر می کردند که هویدا رو می شه قربانی شاه کرد. یه عدهای به حساب ، بادمجون دور قالب چینهایی که با شاه بودند. چون بالاخره باید یکی را دراز کرد و دیگه آن موقع، همان موقعی که آخر کار هویدا بود وقتی که آمد و وزیر درباره بود یواش یواش اطرافیان شاه که نمی خواستند قبول بکنند مسئولیت شاه و خاندان پهلوی و این رژیم را، داشتند هی نغمه می دادند که هویدا مسئول است که بگویند مثلا که خوب شاه نیست شاه مسئول نیست]. بعد دفعههای بعد هر بار [نزد شاه] مطرح میکردم. مثلا گفتم که در روزنامه لوموند نوشته بود که در فرانسه کمیتهای برای دفاع از هویدا تشکیل شده، [شاه] گفتش که بله به ما هم چهارتا نخست وزیر سابق انگلیس نوشتند تلگراف کردند و اینها که هویدا را آزادش کنید. یعنی او بار وقتی که میگفت یک مقداری به غرور بود که مثلا ما یک همچنین کسی هستیم یک همچنین آدمی که اینها... گفتم خوب راجع به هویدا خیلی حرفها هست. خوب هویدا البته آدم نادرست نبود. گفت: بله آدم خوبی بود، نادرست نبود. تا این را گفت من گفتم ولی به او ایراد هست که نادرستیها راتحمل کرده و سرپوش گذاشته روی آنها. منظورم به او ایراد هست که نادرستیها را تحمل کرده و سرپوش گذاشته روی آنها. منظورم برمیگشت به خودش دیگه، ناراحت شد و این موضوع را عوض کرد یعنی این موضوع را داشت همیشه روی هویدا [وقتی که] من مطرح میکردم. یک حالت دوگانهای داشت».
*گوینده:امیر عباس هویدا که خود را صرفا مجری منویات شاه میدانست به گفته دکتر کریم لاهیجی تصور نمی کرد او را مسئول و مقصر بدانند لاهیجی وکیل دعاوی، هویدا را پس از دستگیری در زندان دیده بود.
*لاهیجی: وقتی که راجع به سرنوشتش با هم یه خورده صحبت می کردیم و اینها به من گفت فلانی من نبودم، سیستم بود، شما که میدونید که من نقشی نداشتم. البته در چارچوب حقوقی هویدا مسئول بود. حقوقی چه در چهارچوب قانون اساسی اون زمان و چه در چارچوب قوانین مملکتی. ولی من هویدا رو در اون حرف خودش واقعا صادق دیدم».
*گوینده: گرچه هویدا دستگیر شده بود اما به گفته احسان نراقی شاه از عاقبت این کار هم نگران بود.
*نراقی: و این وجود داشت، همیشه رژیم روی هویدا یه حالت دوگانهای داشت، یعنی هم از اینکه هویدا، هویدا رو تونسته بود قربانی خودش بکنه خوشحال بود و هم از اینکه میدانست بالاخره اطرافیانش میگن آقا یه آدمی که بالاخره به تو خدمت کرده و نادرستی هم نکرده تو اگر اینو به این روز میاندازی بعد بقیه چی؟»
پی نوشت ها:
*(1)-در خصوص اظهارات اردشیر زاهدی باید توجه داشت که پدر او از عوامل اصلی کودتای 28 مرداد و بازگرداندن شاه بر سریر قدرت بود و خود اردشیر زاهدی خانه زاد بود. او داماد شاه و سفیر شاه در امریکا هم بود، لذا در هنگام بیان خاطرات و قضاوت هایش همچنان د رهاله ای از تعلقات عاطفی نسبت به شاه قرار داشته است و بدین روی جز حسن در او نمی بیند و آن چه را در مورد روحیه خودکامه شاه معروف عام و خاص شده است وی بگونهای دیگر جلوه میدهد و میگوید شاه به نظر نخست وزیر اهمیت میداد و قبول میکرد. اما فریدون هویدا که سالها سفیر شاه در سازمان ملل متحد بود در کتابی که درباهر انقلاب ایران نوشته است (این کتاب در ایران توسط انتشارات اطلاعات و تحت عنوان سقوط شاه مترجم ه.ا در سال 1365 به چاپ رسید) تاکید دارد که نخست وزیر و دیگران در برابر شاه از خود ارادهای نداشتند و شاه شخصا مسئول همه امور بوده و جنان خود کامه بوده است که برای نجات خویش حاضر بود همه را قربانی کند حتی نخست وزیر 13 ساله خودش امیر عباس هویدا را.
احسان نراقی نیز که از عناصر اندیشمند و دموکرات رژیم شاه بود و مورد علاقه و اعتماد ویژه شاه قرار داشت و در روزهای پایانی حکومت شاه از مشاورین اصلی وی به شمار میرفت و به همین دلیل پس از انقلاب بازداشت شد و چندی را در زندان بسر برد، در کتابی که بنام «از قصرهای شاه تا زندان انقلابیون در سال 1370 ش در فرانسه منتشر کرده است (این کتاب در سال 1372 تحت عنوان «از کاخ شاه تا زندان اوین» در ایران با ترجمه سعید آذری توسط نشر رسا منتشر شد) درباره روحیات شاه مینویسد که او اهل بحث و نقد و نظر نبود، با کسی مشورت نمیکرد و حتی نخست وزیر او از تصمیمات مهم او بیاطلاع بود و در نتیجه تصمیمات او غلط از آب درمیآمد، شاه مشاور سیاسی نمیخواست و خودش صریحا میگفت که مجری میخواهد نه مشاور.
در مورد اینکه روحیه خود کامه شاه مانع از مشورت و قبول نظر دیگران و حتی سبب طرد عناصر وفادار به خودش میگردید نگاه کنید به کتاب بررسی زمینههای انقلاب ایران به قلم ع. باقی مبحث اختناق و فلسفه آن در ایران.
اگر از این سطح بحث خارج شده و براساس دیدگاه سلطه به مسئله بنگریم، شاه، نخست وزیر و تک تک مسئولین از خود اراده و قدرت محدودی داشتند و همه اینها اعضای یک شبکه بزرگ بنام هیات حاکمه بودند که معمولا اعضای شبکه از مجاری مختلف با استعمار مسلط ارتباط دارند و معمولا نقش یکدیگر و اینکه کدامیک از اعضای هیات حاکمه ارتباط دارند برای بقیه نامعلوم است و اینطور نیست که همه اینها از طریق فرد یا افراد مشخصی در داخل هیئت حاکمه به سلطه خارجی متصل باشند و لذا هر کدام دستورات لازم را از طرق خاص خویش دریافت میکردهاند و این ارتباطات هرگز از طریق یک نفر برقرار نمیشده و اعضای شبکه یکدیگر را کنترل هم میکردند و چون قرار بود یک نفر برقرار نمیشده و اعضای شبکه یکدیگر را کنترل هم میکردند و چون قرار بود شاه در نقش یک دیکاتور ظاهر شود، دستور نهایی از طریق وی صادر میشد. عدم نیاز شاه به مشورت هم از این جهت بود که او در نشست با سفرای انگلیس و امریکا یا «شاپور جی» و «ارنست پرون» دستورات لازم را میگرفت و نیازی به مشورت نداشت چون خود را به ساپورت اطلاعاتی و مشورتی آنها دلگرم میدید.
*(2)-خانم ناطق 17 شهریور را اگرچه عامل تسریع انقلاب میداند اما آنرا عاری از واقعیت و بیشتر محصول شایعه میپندارد اما واقعیت این است که 17 شهریور یکی از تراژدیهای انقلاب بود و آن روز حتی کسانی که در زندان قصر محبوس بودند صدای فریادها و پرواز هلیکوپترها برفراز شهر را شنیده و دیدهاند و حتی برخی از آنان 17 شهریور را 15 خرداد دیگر میدانستند که انقلاب را مغلوب میکند. نگارنده نیز در همان روز شاهد بود که از میدان شوش تا تیردوقلو و از تیر دوقلو تا میدان ژاله (شهدا) و از میدان شهدت تا میدان فوزیه (امام حسین) در تمام مسیر، نیروهای ارتش اطراف خیابان را بصورت تنگاتنگ اشغال کرده و در حوالی میدان ژاله نیروی زهی مستقر شده بود و در این مسیر اگر کسی به سوی میدان ژاله نزدیک میشد بسوی او قراول میرفتند زیرا هنوز برخی جنازههای شهدا در میدان بود.آیا آن همه صدا و گسیل زمینی و هوایی ارتش و به قول خود رژیم یکصد کشته را می توان محصول کار 400 نفر دانست؟ نوشتن خون بر روی دیوار در قیام ملی سی ام تیر هم سابقه داشته و چنانچه خود نگارنده هم در جریان انقلاب اسلامی شاهد بود ، گاهی یک مجروح و گاهی یک دوست و همرزم شهید با خون بر دیوار شعار می نوشتند و اگر هم چنانکه برخی مخالفین انقلاب می گویند ، عده ای در محل حادثه با رنگ قرمز و با دست بر دیوار شعار می نوشتند تا با القای این تصور که شعار با خون نوشته شده ایجاد هیجان کنند،صحت داشته باشد اما نمی تواند واقعیت فوق را نفی کند.
*(3 )-اگرچه گوینده این رادیو تصریح دارد که منشاء حوادث مهمی که در ایران اتفاق می افتاد تصمیماتی بود که در دهکده نوفل لوشاتو توسط امام خمینی اتخاذ می شد اما باز هم بر اهمیت بیانیه سه ماده ای سنجابی و نقش آن در تشدید مبارزات تاکید می کند. چنانکه در شرح این بحث در کتاب بررسی انقلاب ایران نیز آمده است، سفر سنجابی به پاریس به امضای بیانیه سه ماده ای در شرایط آن روز بیشتر ناشی از نیاز جبهه ملی و سنجابی به بقای اعتبار و حیات سیاسی بود تا اینکه بخواهد نوعی ائتلاف میان دو نیروی سیاسی مهم و تشدید مبارزه تلقی گردد.