سپهبد فضل‌الله زاهدی و پسرش اردشیر زاهدی دو چهره از دولتمردان پهلوی می‌باشند که زندگی‌نامه سیاسی آن‌ها تاریخ سلطنت پهلوی را از آغاز تا پایان دربرمی‌گیرد. این پدر و پسر، علی‌رغم آن که در مقاطع معینی از تاریخ پهلوی نقش مهمی ایفاء نمودند، معهذا به‌جز دوران کوتاه پس از کودتای 28 مرداد 32 هیچ‌گاه توفیق نیافتند که در صحنه سیاست ایران نقش اصلی را به عهده گیرند و هماره در برابر رقبای زیرک ناکام ماندند. بررسی زندگی‌نامه این پدر و پسر عامل اصلی این عدم توفیق را هرزگی اخلاقی و فساد بی‌حد و حصر نشان می‌دهد که طبعاً مانع از آن می‌شد که دست‌های پنهان سیاست‌پرداز بیگانه برای آنان حسابی جدی بازی کنند. علی‌رغم این، نام‌ زاهدی‌ها به‌عنوان مهره‌های سرشناس استعمار غرب در ایران به تاریخ سلطنت پهلوی گره خورده و سیر زندگی سیاسی این خانواده، سیطرة "اشرافیت اطلاعاتی" را بر دیوان‌سالاری رژیم گذشته و تحول آن را از وابستگی به استعمار کهن بریتانیا به امپریالیسم آمریکا نشان می‌دهد و بر این نظریه صحّه می‌گذارد که در دوران پهلوی حکومت‌گران ایران، خارج از همه قالب‌ها و تئوری‌های جامعه‌شناسی، چهره‌هایی بی‌ریشه، فاسد و فاقد کفایت و صلاحیت بودند که عامل "برگزیدگی" آنان صرفاً سرسپردگی مطلق به سرویس‌های اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا بود.

*فضل‌الله زاهدی کیست؟

فضل‌الله زاهدی به عنوان یکی از بدنام‌ترین نظامیان دوران پهلوی و نخست‌وزیر کودتا چهره‌ای سرشناس است. زاهدی که در سال‌های جنگ اول جهانی به صفوف قشون قزاق پیوست، از زمرة سران تیپ همدان بود که برای سرکوب نهضت جنگل عازم خطه شمال شد و سپس تحت امر رضاخان کودتای 1299 را به فرجام رسانید. سرتیپ فضل‌الله خان در دوران اقتدار رضاخان در مشاغل مهمی جای داشت و مأموریت‌های درجه اولی را به عهده گرفت. او در سال 1302 ریاست قشون فارس را به عهده داشت و در این سمت مأمور حل غائله شیخ خزعل شد و به حکومت خوزستان رسید. زاهدی در سال‌های 1305 ـ 1306 فرماندهی لشکر شمال و حکومت این خطه را به دست داشت و در اردیبهشت 1308 به فرماندهی ژاندارمری (امنیه) کشور رسید. او در این سمت برای سرکوب شورش عشایر فارس به شیراز رفت ولی مدتی بعد مورد سوءظن رضاخان قرار گرفت و در خرداد 1308 به تهران فراخوانده شد و به همراه صارم‌الدوله، والی فارس، و نصرت‌الدوله فیروز بازداشت گردید و تنزّل درجه یافت، ولی مدت کوتاهی بعد ـ در تیر ماه همان سال ـ بخشوده و آزاد شد...
در سال‌های جنگ جهانی دوم، فضل‌الله زاهدی در قالبی دیگر می‌یابیم: او که پیشینة سیاسی‌اش مهر وابستگی قطعی به استعمار بریتانیا را نشان می‌دهد، در این زمان ناگهان "آلمانوفیل"شد و در زمرة هواداران هیتلر درآمد و به هنگام اشغال ایران توسط انگلیسی‌ها مدت کوتاهی بازداشت گردید! همان‌طور که فردوست تصریح کرده این چهرة جدید زاهدی را باید به ترفندهای سرویس اطلاعاتی بریتانیا منتسب ساخت و به همین دلیل است که در سال‌های 1320 ـ 1332 سرلشکر فضل‌الله زاهدی را در ژستی "ملی‌گرایانه" در بازی‌های سیاسی روز فعّال می‌یابیم، به‌نحوی که در کابینه اول مصدق به وزارت کشور رسید!
بررسی زندگی‌نامه سیاسی زاهدی از آغاز تا کودتای 28 مرداد 1332 بحثی مبسوط است و لذا برای شناخت شخصیت او به ذکر 3 سند اکتفاء می‌کنیم:
سند اوّل اعلامیه‌ای است در افشای زاهدی که در 29/7/1330 به رکن دوم ستاد ارتش ارسال شده و در پرونده او ضبط است. در این اعلامیه از جمله چنین می‌خوانیم:

[شروع نقل قول]... آقای فضل‌الله زاهدی، آن‌طوری که همه می‌گویند شما قبل از جنگ اول جهانی و در سنین جوانی در حدود همدان و ملایر با چند نفر سارق مسلح که دور خود داشتید به راهزنی و قطع طرق و شوارع مشغول و بدین ترتیب امرار معاش فرموده و به مردم آن خدمت می‌فرموده‌اید. از قضای اتفاق در آن تاریخ پلیس جنوب در جنوب ایران و سازمانی هم به نام پلیس غرب در آب‌شینو همان تأسیس شد و شما هم پس از چندین سال قتل و غارت و آدم‌کشی (به اقتضای حرفه خود) در سازمان پلیس غرب انگلیسی‌ها داخل و از آن تاریخ مهر عبودیت بریتانیایی بر پیشانی منقوش گردید و در زمانی که انگلیس‌ها این افراد را تحویل ارتش متحدالشکل ایران داده و خلاصه آن‌ها را برای جاسوسی در محیط ارتش ایران جا زدند، شما نیز طبعاً جزو ارتش ایران شده و با آتریات همدان به تهران نقل مکان کردید تا آن‌که جنگ رشت و به قول آن روزها جنگ بالشویک‌ها پیش آمد و آن‌وقت دیگر موقع انجام مأموریت و وفای عهد شما بود که روی همین اصل به صفحات شمال اعزام... از خدمات برجسته‌ای که شما در آن روزها در آن صفحات به مردم ایران نمودید، اخذ مبلغی در حدود یکصدهزار تومان از اهالی (به‌نام این‌که با بلشویک‌ها همکاری کرده‌اند)، فروش 250 قبضه پنج‌تیر روسی، دست‌درازی آشکار و جبری به شرف و ناموس مردم محلی و کشتن در حدود 400 نفر از اهالی بی‌گناه آن حدود... از آن‌جا به تهران آمده و در کودتای 1299 با دخالت انگلیس‌ها دخالت مؤثر نمودید و روی همین اصل در ارتش متحدالشکل، یعنی بعد از کودتا هم قرب و منزلتی نزد اربابان سفارتی خود داشتید و چون این مأموریت را طبق میل و دلخواه انجام کرده بودید بعدها نیز به مأموریت‌هایی از قبیل جنگ‌های خراسان و ترکمن صحرا و خلاصه قتل و غارت ملت بدبخت ایران اعزام گردید که در آن مأموریت‌ها نیز تا آن‌جا که ممکن بود از قتل و چپاول و تخطی به ناموس مردم فروگذار نکردید و همین مطالب باز هم سبب ترقی‌های بعدی شما شد.
باری، حالا از گذشته‌های دور شما زیاد بحث نمی‌کنیم و قدری نزدیک‌تر به سراغ وقایع شهریور 20 و ورود انگلیس‌ها به ایران می‌رویم... برای اطلاع ملت ایران و هم‌چنین شما تذکر دهم که نگارنده این سطور کسی است که از شهریور کذائی تاکنون قدم به قدم داخل سیاست روز بوده و نقطه به نقطه با شما و اعمال شما تماس مستقیم داشته است، زیرا من کسی هستم که شوهر من در اثر خیانت و جاسوسی شما و امثال شما مدت 27 ماه در زندان انگلیس‌ها افتاد و زندگانی من و خودش را که تازه و در مراحل مقدماتی بود دچار سیه‌روزی نمود. آری وقتی قرار شد که انگلیس‌ها از روی مصلحت سیاسی حزب کبود نوبخت را تشکیل داده و آن کمدی مایر آلمانی و غیره را درست کنند باز سراغ نوکرانی از قبیل شما آمدند...[پایان نقل قول]

سند دوّم، اعلامیه "جبهه مرکزی گیلانیان" با 31 امضاء است که در مهرماه 1331 به صورت ضمیمه روزنامه گیلانیان، به صاحب امتیازی عبدالعظیم یمینی، منتشر شد. این اعلامیه به‌طور اخص به افشای جنایات زاهدی در دوران حکومت گیلان (1305 ـ 1306) پرداخته است:

[شروع نقل قول]... این مرد [زاهدی] در سال‌های 1305 و 1306 حاکم و فرمانده قشون رشت بود و قبل از هر کار به دلالی ابوطالب اسدی و چند دزد تاجرنمای دیگر از طریق معاملات غیرمشروع مبالغ کثیری به جیب زد که شرح جزئیات آن از بحث ما خارج است و سپس در مدت حکومت خود مرتکب فجایعی شد که واقعاً قلم از تحریر آن شرم دارد. در ضلع جنوبی شهر رشت مجاور باغی که معروف به باغ محتشم است عمارت و حیاط وسیعی را جبراً تصرف و به وسیله سیم خاردار و سربازان مسلح محصور نمود و داخل آن محوطه به دستیاری چند نفر قواد با عده‌ای از زنان هر جایی طرح دوستی ریخته و شب‌ها تا صبح در آن محل به هرزگی و باده‌گساری مشغول می‌شد که هنوز فجایع یک سرهنگ معروف به "سرهنگ چپقی" که عامل جنایت و مشاور هوس‌بازی‌های این جانی بالفطره بود در صفحات گیلان ضرب‌المثل است و در ساحل بحر خزر پلاژی ساخته بود که فواحش را از تهران و همدان بدان‌جا می‌آورد و در انظار عمومی وقاحت و هرزگی را به حد اعلای خود رسانید و وقتی که با تنفر و انزجار افراد شرافتمند مواجه می‌شد، شلاق تکفیر را بنلد می‌کرد و به نام بلشویک معترضین را به زندان می‌کشید.
کم‌کم داستان دزدی و قساوت و بی‌ناموسی این مرد زبان‌زد خاص و عام شد و مردم شریف رشت که حتی‌المقدور از تماس با این آدم‌نمای دیوسیرت خودداری می‌کردند، در تماس‌های ضرروری اداری تصمیم به مقاومت دسته‌جمعی و مبارزه منفی گرفتند و منتظر بودند که در اولین فرصت پیکار خونین خود را با زاهدی آغاز کنند... مرحوم حاج شیخ یوسف جیلانی روحانی بزرگ و معروف و مورد علاقه مردم رشت، که در زمینه اخلاق و فلسفه و مسائل سیاسی و اجتماعی مؤلفات ذی‌قیمتی دارد، یک روز از عملیات وحشیانه زاهدی انتقاد کرد، فوراً به امر این جانی پست‌فطرت در سربازخانه رشت زندانی شد و در تمام مدت توقیف مورد توهین و تحقیر قرار گرفت و بالاخره دستور داد ریش این پیرمرد دانشمند را بتراشند و با وضع شرم‌آوری که بیان آن حقیقتاً تأثرانگیز است از زندان سربازخانه اخراج کنند.
این فجایع ادامه داشت تا انتخابات دوره ششم در رشت شروع شد و مردم برای مبارزه ملی با زاهدی، که فرماندار رشت و در عینحال فرمانده پادگان شمال بود، آماده شدند... مردم رشت در انتخابات دوره ششم آن‌چنان مبارزه‌ای کردند که در تاریخ مشروطیت ایران نظیر آن دیده نشده. در روزهای اول انتخابات، مردم به علت آشنایی کامل از سبعیت و درنده‌خویی زاهدی برای یک مبارزه مردانه و خونین آماده شدند. زاهدی به دستور دیکتاتور وقت و با مشورت کنسول انگلیس (مقیم رشت) انجمن مورد علاقه خود را ساخت و چون برای پی‌ریزی کاخ دیکتاتوری ناچار بود در صف متحد مردم رخنه و قوای متمرکز را پراکنده کند، از اسلحه انفکاک دین از سیاست که در زرادخانه استعمار صیقلی شده بود استفاده کرد و روحانیون بزرگ را با این حربه تهدید می‌نمود. زاهدی مصمم بود که به هر ترتیبی هست احساسات عمومی را خفه کند و دو نفر را که مولود اراده دیکتاتور وقت و مورد تمایل ژنرال کنسول انگلیس بود به مردم تحمیل نماید... بالاخره اعتراض مردم به تحصن ده‌ها هزار نفری در تلگراف‌خانه منجر شد. اعتصابات و تعطیلات هفته‌ها و ماه‌ها طول کشید. رهبری نهضت قهرمانی مردم رشت به عهده حضرت آیت‌الله آقای حاج شیخ محمدباقر رسولی مجتهد متجدد و ترقی‌خواه گیلان بود...
آتش مبارزه بر اثر بیدادگری زاهدی روزبه‌روز روشن‌تر و چون زاهدی به هیچ قیمت حاضر نبود تسلیم تمایلات مردم بشود، بالاخره اعتصاب عمومی شروع شد... اعتصابی که نه فقط رشت را تبدیل به آتش و مردم آن را یک پارچه احساسات ضددیکتاتوری کرده بود بلکه تا شعاع 40 کیلومتری رشت اثر داشت... اعتصاب بیش از یک ماه ادامه داشت و در این مدت زاهدی در درجه اول حضرت آیت‌الله رسولی و سپس عده‌ای از پیشروان نهضت را دستگیر و به جنگل‌های دوردست فومنات و طوالش تبعید کرد... ولی عکس‌العمل این جنایات خیلی شدید بود و مردم پس از دستگیری رهبران نهضت با شدت بیش‌تری به مبارزه ادامه دادند. زاهدی دستور داد تمام متظاهرین را مضروب و دستگیر کنند. در روزهای اول و دوم زندان رشت وحیاط وسیع شهربانی مملو از جمعیت شد و... زاهدی دستور می‌دهد برای حبس آزادی‌خواهان از زندان دژبانی و سربازخانه استفاده شود... و در همین روزها علی‌رغم تمایلات مردم انجمن قلابی نظارت به دستور زاهدی مشغول قرائت آراء ساختگی بودند، ولی چندین هزار نفر از مردم غیور رشت کفن‌ پوشیده و پس از مبارزات خونین با دسته‌های مسلح و سرباز و پلیس، وارد محوطه انجمن شدند و صندوق را از تصرف مزدوران بیگانه که عنوان عضویت انجمن داشتند خارج کردند... در این مدت هرزگی و عیاشی زاهدی در خدمت کنسول انگلیس شب‌ها در باغ محتشم ادامه داشت و روزها با عده انبوهی سرباز مسلح به شهربانی و سربازخانه می‌رفت و با مشت و لگد و شلاق علماء جلیل‌القدر و آزادی‌خواه گیلان و سایر سران نهضت را که در سربازخانه به بیگاری گرفته بودند شخصاً مضروب می‌نمود...
... یکی [از ادعاهای زاهدی] ادعای فتح خوزستان است. در این مورد باید گفت: خوزستان را از 50 سال قبل انگلیسی‌ها فتح کرده بودند...
... موضوع دیگر کمدی دستگیری زاهدی در شهریور 1320 است. این از نیرنگ‌های سیاست استعماری است که موقع دستگیری مخالفین خود عده‌ای از جیره‌خواران خود را نیز تعمداً توقیف و پس از مدتی آزاد می‌کند که هم در بین مردم وجیه‌المله و مخالف انگلستان معرفی شوند و هم نقشه‌های شیطانی خود را منطبق با تعلیمات جدید بنمایند. به همین مناسبت... زاهدی را مستقیماً به فلسطین بردند که بی‌دغدغه در کلاس مخصوص اینتلیجنت سرویس دوره جدید خدمت‌گزاری به لندن را بیاموزد و پس از مراجعت مراحل اداری و سیاسی را طی کند و به مقام سناتوری برسد...[پایان نقل قول]

سند سوم، شرحی است که احمد کسروی پیرامون اقدامات زاهدی در خوزستان در جریان غائله شیخ خزعل نگاشته است:

[شروع نقل قول]من خود در خوزستان می‌بودم. با خزعل جنگی گرفت و دولت فیروز گردید و سپاهیان به شهرهای خوزستان درآمدند. افسران از روزی که رسیدند دست ستم گشادند. هر یکی از راه دیگری به پول‌توزی و پول‌اندوزی پرداخت. سرتیپ فضل‌الله خان فرمانده ایشان در ناصری، با بودن عدلیه، محکمه‌ای برپا کرد که روزی هزارتومان کمابیش (به حساب امروز ده هزارتومان یا بیست‌هزار تومان) درآمد می‌داشت. افسران دیگر در شوشتر و خرمشهر و دزفول پیروی از او نمودند. خزعل که نافرمانی با دولت کرده بود، اینان شب‌ها با پسران او دستگاه باده‌گساری و... درمی‌چیدند و با انگیزش آن‌ها سران این‌ها را به زندان می‌انداختند و تا پول‌های گزاف نمی‌گرفتند رهاشان نمی‌کردند. این افسران هم‌چون وحشیان به میان افتاده به هر که می‌رسیدند لگد می‌زدند، هرکسی بک شام یا ناهار یا باده و قمار و زن توانستی داد هر کینه‌ای از دشمنان خود با دست این افران توانستی جست. [پایان نقل قول]

همان‌طور که می‌دانیم، سرلشکر زاهدی به عوان کاندید رهبری کودتای 28 مرداد 1332 توسط اینتلیجنس سرویس به سازمان "سیا" وصل شد و با پیروزی کودتا در رأس دولت قرار گرفت. دربارة نقش آمریکایی زاهدی در دوران صدارتش و مقابله محمدرضا پهلوی با او، که سرانام به سلب حمایت آمریکا از زاهدی و برکناری وی در 17 فروردین 1334 انجامید، ارتشبد فردوست در خاطراتش توضیح کافی داده است و لذا به بررسی برخی اسناد پیرامون نقش زاهدی پس از صدارت می‌پردازیم:
فضل‌الله زاهدی پس از برکناری از نخست‌وزیری به ژنو رفت و به عیاشی پرداخت، ولی حیات سیاسی او کاملاً خاتمه نیافت. اسناد موجود نشان می‌دهد که در سال 1336 در "محافل سیاسی تهران" تحرکاتی به سود زاهدی صورت گرفت، که سرانجام به ورود مجدد او به ایران در اردیبهشت 1337 انجامید. ساواک در تیرماه 1336 چنین اطلاع می‌دهد:

[شروع نقل قول]تیمسار زاهدی اخیراً از اروپا برای چند نفر از رجال نامه‌های دوستانه نوشته و هدایایی هم ارسال داشته است. این موضوع در محافل سیاسی به عنوان مراجعت به ایران و شروع فعالیت‌های سیاسی از طرف ایران تلقّی شده است. دوستان نزدیک مهندس اردشیر زاهدی اظهار می‌دارند که تیمسار سپهبد زاهدی ضمن مکاتبه با دوستان و نزدیکان مورد علاقه خویش متذکر شده‌اند که در آتیه نزدیک وضع سیاسی در ایران تغییر کرده و زمینه برای مراجعت و زمامداری ایشان مساعد خواهد شد. این عده می‌گویند تیمساز زاهدی به دوستان خود توصیه کرده‌اند که در تهران فعالیت‌هایی را به نفع ایشان شروع و حتی در صورت امکان حزب یا جمعیتی به طرفداری از مشارالیه تشکیل دهند.
یکی از منسوبین تیمسار سپهبد زاهدی می‌گفت: در نامه‌ای که اخیراً از مشارالیه دریافت داشته، تیمسار زاهدی به او وعده داده‌اند که در آتیه نزدیکی با وضعی آبرومند مشارالیه را در تهران ملاقات خواهند کرد.
دریافت کننده نامه اظهار می‌داشت: از مفاد نامه تیمسار زاهدی چنین مستفاد می‌شود که جریاناتی در پشت‌پرده وجود دارد که تیمسار زاهدی تا این حد به مراجعت فوری به ایران و احراز مقام مهمی که شاید نخست‌وزیری باشد امیدوار شده‌اند. نامبرده گفته: اورنگ و چند نفر دیگر از نمایندگان مجلسین معتقدند در صورت توافق مقام شامخ سلطنت آنان زمینه زمامداری تیمسار زاهدی را فراهم خواهند ساخت، ولی تنها اشکال کار عدم موافقت مقامات آمریکایی با ایشان می‌باشد زیرا مقامات مذکور می‌گویند در زمان زمامداری تیمسار زاهدی سوءاستفاده‌های زیادی در دستگاه‌های دولتی صورت گرفته است.

در محافل وابسته به دربار شاهنشاهی شهرت یافته که علی‌رغم تمایلات آقای دکتر اقبال، بر اثر وساطت آقای علم رهبر حزب مردم اخیراً اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه نسبت به تیمسار سپهبد زاهدی نظر مساعدی ابراز می‌فرمایند. (گزارش به ساواک، 23/7/1336).

روز گذشته کی‌نژاد، نماینده سابق مجلس شورای ملی و از محارم تیمسار سپهبد زاهدی که در کلیه فعالیت‌های سیاسی ایشان مشارکت دارد، می‌گفت: مقامات انگلیسی و آمریکایی اکنون متوجه شده‌اند اتهاماتی که در دوران زمامداری تیمسار زاهدی وارد و ایشان را سوءاستفاده‌چی معرفی کرده بودند صحت نداشته و برعکس بعد از نخست‌وزیری تیمسار، فساد و غارتگری در کلیه دستگاه‌های دولتی رواج کامل یافته و روی این اصل سران کشورهای بزرگ غرب برای تیمسار احترام فوق‌العاده قائل شده و انتصاب ایشان به سمت وزارت دربار و سپس نخست‌وزیری قطعی خواهد بود و آن‌چه مسلم است امروز نه تنها موقعیت دولت فعلی از مقامات سیاسی دنیای غرب کاملاً متزلزل است بلکه نسبت به مقام شامخ سلطنت نیز با نظر نامساعدی می‌نگرند. وی علاوه کرده: زاهدی افرادی نظیر دکتر صیرفی و امثال او را که در زمان نخست‌وزیری ایشان مرتکب سوءاستفاده شده بودند کاملاً شناخته و نسبت به آن‌ها با نظر خصومت می‌نگرد، ولی حجب و حیا مانع از این است که آن‌ها را از ورود به خانه خود منع نماید ولی در هر حال آن‌ها جزء دوستان زاهدی نخواهند بود... (گزارش به ساواک، 3/2/1337). [پایان نقل قول]

به اعتقاد ما، همان‌گونه که اسناد فوق نیز نشان می‌دهد، نقش زاهدی در این مقطع یک برنامه تدارک دیده شده از سوی شاپور ریپورتر و اسدالله علم بود تا سپهبد فضل‌الله زاهدی به عنوان یک "مهرة آمریکایی" در مقابل دکتر علی امینی، مهره‌ای که در این زمان دیپلماسی آمریکا در ایران به شدت به او گره خورده بود، مطرح گردد و به بغرنج شدن فضای سیاسی ایران و تضعیف مواضع امینی بیانجامد. یکی دیگر از چهره‌هایی که در این زمان با توطئه دربار به تهران فراخوانده شد و به عنوان یک "مهره انگلیسی" کاندید صدارت گردید و در مقابل امینی علم شد، سرلشکر حسن ارفع ـ سفیر ایران در ترکیه. بود. شناخت چهره‌هایی که در این زمان در مطرح ساختن زاهدی نقش اساسی داشتند و اطرافیان درجه اول او به شمار می‌رفتند، این نقش از پیش برنامه‌ریزی شدة زاهدی را علیه امینی دقیقاً نشان می‌دهد. برخی از این افراد به روایت اسناد ساواک به شرح زیر می‌باشند: سیدمهدی میراشرافی، جمال امامی، نورالدین امامی، علی دشتی، امیر متقی، مهدی حکمی و غیره. به‌نظر می‌رسد که زاهدی نیز به نقش محدود خود وقوف کامل داشته و می‌دانسته که بازی اخیر وی جدّی نیست و شاه به هیچ‌وجه با صدارت مجدد او موافقت نخواهد کرد:

[شروع نقل قول]یکی از محارم تیمسار سپهبد زاهدی می‌گفت: در حال حاضر بیش‌تر اوقات روزانه تیمسار زاهدی صرف بازی پوکر با نزدیکان و خانم‌های آن‌ها می‌شود و با این‌که دوستان سیاسی تیمسار فعالیت تبلیغاتی شدیدی انجام می‌دهند، معهذا تیمسار به طور خصوصی به دوستانش گفته است این فعالیت‌ها فایده‌ای ندارد و زمینه برای تصدی شغلی برای ایشان در ایران آماده نیست مگر این‌که موقعیت غیرعادی در کشور به وجود آمده و ناچار از وجود وی استفاده کنند. تیمسار زاهدی گفته‌اند: اکنون تنها داشتن موقعیت سیاسی خارجی برای تصدی شغلی در ایران شرط نیست و تا مقام شامخ سلطنت مایل نباشند نمی‌توان از موقعیت‌های خارجی استفاده نمود. (گزارش به ساواک، 21/2/1337).[پایان نقل قول]

با پایان یافتن این بازی، زاهدی مجدداً به اروپا رفت و تا زمان مرگش در شهریور 1348 به عنوان سفیر کبیر شاه و نماینده دائم ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در ژنو اقامت داشت.

*اردشیر زاهدی؛ "پسر خوب" واشنگتن

اردشیر زاهدی، پسر فضل‌الله زاهدی، در مهرماه 1307 در تهران به‌دنیا آمد. او پس از تحصیلات ابتدایی در تهران و اصفهان، تحصیلات متوسطه را در سال 1325 در دبیرستان اسلامیه بیروت به پایان برد و راهی آمریکا شد. وی در سال 1328 گواهی‌نامه کشاورزی را از کالج کشاورزی ایالت "یوتا" آمریکا دریافت داشت. مدرک تحصلی اردشیر توسط وزارت فرهنگ وقت به عنوان "معادل لیسانس" ارزیابی شده است. اردشیر که احتمالاً از سال‌های تحصیل در بیروت با کرمیت روزولت آشنایی یافت و با سرویس اطلاعاتی نوپای آمریکا در ارتباط قرار گرفت، در بازگشتبه ایران دارای روابط دوستانه با آمریکاییان مقیم تهران بود. او در اردیبهشت 1331 به همراه مرتضی امیرارجمند (کارشناس ساختمان‌های روستایی) به استخدام وزارت کشاورزی درآمد و در پست معاونت و خزانه‌داری "کمیسیون مشترک ایران و آمریکا برای بهبود امور روستایی" (اصل 4 ترومن) قرار گرفت. اسناد موجود از روابط بسیار نزدیک اردشیر زاهدی با ویلیام وارن، رئیس "اصل 4 ترومن"، خبر می‌دهد. طبق این اسناد، اردشیر زاهدی ظاهراً در اسفند 1331 از طرف وزارت کشاورزی به مدت یک‌سال برای آموزش به آمریکا اعزام شد. خاطرات کرمیت روزولت حضور فعال اردشیر زاهدی را، با نام مستعار "مصطفی" و "ویسی"، در جریان عملیات کودتا در تهران نشان می‌دهد و مشخص می‌سازد که مأموریت آمریکایی زاهدی پوششی برای استتار حضور وی در تهران و مشارکت در عملیات "سیا" بوده است. اردشیر زاهدی به خاطر نقش فعال در کودتا به دریافت نشان درجه یک رستاخیز نائل شد و در 3 آبان 1332 آجودان کشوری شاه گردید.
اردشیر زاهدی در سال‌های صدارت پدرش در کنار او بود، معهذا با برکناری فضل‌الله زاهدی، اردشیر با حمایت سرویس اطلاعاتی آمریکا در تهران ماند و شاه در سال 1335 دخترش، شهناز، را به نامزدی او درآورد. اردشیر در آبان 1336 با شهناز پهلوی ازدواج کرد. این ازدواج در سال 1343 به متارکه انجامید و حاصل آن یک دختر به‌نام مهناز بود. پس از این‌که طلاق مدت‌ها شایعاتی پیرامون ازدواج شهناز با برادر شاه مراکش و سپس با پسر محمود زنگنه مطرح بود تا بالاخره وی با خسرو جهانبانی، از اعضای خانواده درباری جهانبانی‌ها، ازدواج کرد.
محمدرضا پهلوی در سال 1338 اردشیر زاهدی را به عنوان نماینده خود برای تماس با دانشجویان ایرانی در اروپا اعزام داشت:

[شروع نقل قول]آقای اردشیر زاهدی در 12/6/1338 با آقای دکتر عزیزی سرپرست دانشجویان از هامبورگ به شهرهای مختلف آلمان مسافرت نموده و برای پی‌بردن به روحیه و افکار دانشجویان با آنان تماس حاصل می‌نمایند. از قرار معلوم این مأموریت از طرف ذات ملوکانه به ایشان محول گردیده است. (گزارش به ساواک ـ 28/6/1338).[پایان نقل قول]

مدت کوتاهی بعد، در اسفند 1338 اردشیر زاهدی سفیر شاه در واشنگتن شد. در این زمان اردشیر می‌کوشید تا با دانشجویان ناراضی ایرانی در آمریکا ارتباط برقرار کند. این تلاش عواقب خفت‌باری در پی داشت و به مضروب شدن وی انجامید:

[شروع نقل قول]یکی از افراد حزب مردم در اتوبوس به دوست دیگرش می‌گفت: علت بازگشت سفیر کبیر ایران در آمریکا به تهران این است که اردشیر زاهدی در یک جلسه‌ای که از طرف دانشجویان مقیم آمریکا تشکیل یافته بود سخنانی گفته که جنبه توهین به دانشجویان مقیم آمریکا داشته است [و] به همین مناسبت از طرف دانشجویان مضروب می‌شود... (گزارش به ساواک ـ 15/4/1339).
هنوز بین مردم شایعات زیادی بر علیه آقای مهندس اردشیر زاهدی وجود دارد و طرز رفتار و گفتار ایشان در آمریکا و حملات ایرانیان مقیم آن‌جا نسبت به ایشان دهان به دهان می‌گردد. از جمله گفته می‌شود: آقای مهندس زاهدی ضمن یک سخنرانی درباره وظایف محصلین و این‌که باید به ایزان برگشته و به وطن خدمت کنند توضیح می‌دادند که وضع ایران نسبت به گذشته عوض شده و اصول پارتی‌بازی از بین رفته است و هرکس به نسبت لیاقت و شخصیت خود می‌تواند در ایران ترقی و پیشرفت کند. در این میان یکی از حضار می‌گوید: اگر پارتی‌بازی از بین رفته خودت چطور سفیر کبیر شدی آیا لایق‌تر کسی نبود؟ در نتیجه آقای مهندس با حالت عصبانی به آن شخص جواب می‌دهد که ناگهان اعتراضات علیه ایشان شروع شده و جلسه سخنرانی به هم می‌خورد. شایع استکه گوجه فرنگی و تخم‌مرغ به سوی ایشان پرتاب می‌گردد و ظاهراً این تظاهرات دامنه پیدا می‌کند که ایشان مجبور به ترک محل مأموریت می‌شوند. (گزارش به ساواک ـ 10/5/1339).[پایان نقل قول]

ظاهراً در این زمان محمدرضا پهلوی، با هدایت شاپورجی ـ علم، قصد داشت که از ارتباطات زاهدی با سازمان "سیا" در جهت تحکیم موقعیت خود سود جوید. اردشیر در دوران دولت امینی نیز سفیر ایران در آمریکا بود و از طریق "دوستان آمریکایی" خود در جهت حذف امینی تلاش می‌کرد. نامه ارسالی زاهدی به حسین قدس نخعی وزیر خارجه وقت، مورخ 30/9/1340، بیانگر این تلاش‌های زاهدی می‌باشد. به هر روی، سفارت زاهدی دیری نپایید و وی در اسفند 1340 به تهران فراخوانده شد. برکناری اردشیر را باید به 2 عامل منتسب ساخت: اول، حساسیت شدید دانشجویان ایرانی و واکنش آن‌ها علیه حرکات زنندة زاهدی؛ دوم، نارضایتی امینی نخست‌وزیر از توطئه‌های زاهدی در واشنگتن.
[شروع نقل قول]هاشمی، مدیر روزنامه اتحاد ملی، می‌گفت: در محافل مطبوعاتی شایع گردیده است که آقای مهندس اردشیر زاهدی سفیر کبیر ایران در آمریکا به دوستان خود اظهار داشته است که برای تشکیل یک جبهه مقاومت در برابر اقدامات دشمنان سابقه‌دار رژیم مشروطه سلطنتی به ایران خواهد آمد و نیز گفته می‌شود که منظور ایشان از دشمنان سابقه‌دار کسانی امثال الموتی و ارسنجانی است و انتشار این شایعه تا حدود زیادی موجب امیدواری مخالفین اصولی دولت گردیده است. (گزارش به ساواک ـ 12/12/1340).

تغییر آقای مهندس اردشیر زاهدی از سفارت ایران در آمریکا بین رجال سیاسی کشور حسن اثر کامل داشته است و در محافل سیاسی می‌گویند انتصاب آقای اردشیر زاهدی به سمت سفیرکبیر ایران در آمریکا یکی از اشتباهات سیاسی بوده زیرا مشارالیه وابسته به خاندان جلیل سلطنت هستند و هر جسارتی که نسبت به ایشان بشود به ضرر دربار ایران است و چنان‌که عناصر طرفدار جبهه ملی کراراً در آمریکا علیه آقای زاهدی تظاهر کردند و وجود آقای اردشیر زاهدی خود موجب تقویت عناصر طرفدار جبهه ملی در آمریکا گردیده بود و افراد بی‌تجربه و گمنامی هم که بنا به توصیه آقای اردشیر زاهدی در رأس سرپرستی‌های دانشجویان در آمریکا قرار گرفته بودند در ایجاد بدبینی بین دانشجویان عامل مؤثری بوده است. (گزارش به ساواک ـ 19/12/1340).[پایان نقل قول]

در دولت اسدالله علم، اردشیر زاهدی در شهریور 1341 به عنوان سفیر کبیر ایران عازم لندن شد و تا آذر 1345 در این سمت بود. وی در بهمن ماه 1345 در دولت امیرعباس هویدا وزیر امور خارجه گردید. اسناد ساواک نشان می‌دهد که در سال‌های 1346 ـ 1348 اردشیر زاهدی به شدت در تلاش برای احراز پست نخست‌وزیری بوده است:

[شروع نقل قول]منوچهر قیایی که در ماجرای قیام 28 مرداد 32 یکی از کارگردانان آن برنامه بوده می‌گفت: بعد از خاتمه انتخابات دوره آینده اردشیر زاهدی عهده‌دار مقام نخست‌وزیری خواهد شد و کابینه‌ای را تشکیل خواهد داد که صددرصد مورد تأیید دول غربی باشد... (گزارش به ساواک ـ 19/11/1345).
در یک هفته اخیر در اکثر مجالس و محافل صحبت از نخست‌وزیری اردشیر زاهدی است. منوچهر قیایی فرماندار اسبق تهران می‌گفت: در مقابل تحریکات روزافزون جمال عبدالناصر علیه ایران که هم از ناحیه کمونیست‌ها مورد حمایت شدید قرار دارد و هم از ناحیه آمریکایی‌ها پشتیبانی می‌شود، قرار است در ایران حکومت متکی به کشورهای غربی روی کارآید تا با شدت عمل بیش‌تر در خلیج فارس برنامه‌ای علیه تحریکات حکومت مصر مورد اجرا قرار گیرد. اردشیر زاهدی از این نظر که فرزند مرحوم سپهبد زاهدی است و در جریان قیام 28 مرداد سال 32 با کشورهای غربی همکاری نزدیک داشته و به نام یک فرد ضدکمونیست شناخته شده می‌تواند اطمینان آمریکایی‌ها را کاملاً جلب کند تا در مبارزه بین ایران و مصر آن‌ها ایران را تنها نگذارند... (گزارش به ساواک ـ 23/11/1345).[پایان نقل قول]

روشن است که این دست تحلیل و این‌گونه جوّسازی ساخت ذهن اردشیر زاهدی بوده که توسط عوامل وی پخش می‌شده است. سال‌های فوق با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و تشکیل دولت جدید ریچارد نیکسون مقارن است و به نظر می‌رسد که اردشیر زاهدی از طریق بند و بست با محافل معینی در واشنگتن و لندن به صدارت خود امیدهایی داشته است:

[شروع نقل قول]2/10/1347 عظیم ذوالریاستین رئیس طرح و برنامه‌های وزارت اطلاعات ضمن یک صحبت خصوصی در حضور پارسا تویسرکانی اظهار داشت: کابینه آقای هویدا قریباً سقوط خواهد نمود و احتمالاً آقای اردشیر زاهدی یا آقای پیراسته به این سمت منصوب می‌گردند و دلیل آن پذیرایی سرد آقای نیکسون رئیس‌جمهور منتخب آمریکا در سفر اخیر آقای نخست‌وزیر به آمریکا می‌باشد... (گزارش به ساواک ـ 3/10/1347).
بین اعضای سفارت ایران در لندن و خارجیان مقیم لندن که با آقای اردشیر زاهدی آشنایی دارند شایع است که مشارالیه نخست‌وزیر آینده ایران است و در سفر خود به آمریکا مقامات آمریکایی را هم راضی کرده است و چون نظر خوبی با اسرائیل دارد سفارتخانه‌های کشور مذکور در آمریکا و اروپا برای وی فعالیت می‌کنند. از قرار معلوم به هنگامی که آقای زاهدی در آمریکا بوده در جواب یکی از اعضاء سفارت آمریکا که گفته است شما وجود اسرائیل را نادیده گرفته‌اید، اظهار نموده: اگر من اختیار داشتم کار را یک‌سره می‌کردم... (گزارش به ساواک ـ 9/10/1347).[پایان نقل قول]

معهذا، این آرزوی زاهدی هیچ‌گاه تحقق نیافت، زیرا به گفته فردوست:
[شروع نقل قول]اردشیر در میان مقامات انگلیسی و آمریکایی دوستان زیادی پیدا کرد و با بالاترین مقامات رفت و آمد داشت، ولی در سیاست موفقیتی کسب نکرد... زیرا شیوه رفتار و نحوة عمل او را خارجی‌ها مهم نمی‌پسندیدند و به او می‌گفتند: پسر خوب good boy! [پایان نقل قول]

اردشیر زاهدی نه تنها به صدارت نرسید، بلکه تحرّکات جاه‌طلبانه او به برکناری وی از وزارت‌خارجه در شهریور 1350 انجامید. در اسفندماه 1351، محمدرضا پهلوی داماد سابق خود را به سفارت در واشنگتن اعزام داشت تا به عیاشی‌هایش ادامه دهد و جوّ داخلی دربار را آشفته نسازد. همان‌گونه که ارتشبد فردوست اشاره کرده یکی از اقدامات زاهدی در آمریکا تحریک محمدرضا پهلوی به سرمایه‌گذاری در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود که منشأ حیف و میل‌های کلان او را تشکیل می‌داد و بالاخره به افتضاح کشیده شد:

[شروع نقل قول]در محافل مختلف سیاسی شهرت یافته است که در جریان مبارزات انتخاباتی آمریکا اردشیر زاهدی حدود 120 میلیون دلار صرف فعالیت تبلیغاتی به نفع کاندیدا بودن فورد کرده است و اکنون که در اثر فعالیت و تلاش یهودیان و جامعه سیاه‌پوستان کارتر برنده شده است ناراحتی‌هایی در محافل سیاسی آمریکا به وجود آمده و از فعالیت اردشیر زاهدی که دخالت در امور داخلی آمریکا می‌باشد ناراحت شده‌اند. گفته می‌شود که دکتر علی امینی نخست‌وزیر اسبق ایران که با کارتر آشنایی دارد به آمریکا رفت است تا وسیله آشتی بین دمکرات‌ها و حکومت ایران شود... (گزارش به ساواک ـ 5/2/1356).[پایان نقل قول]

اردشیر زاهدی تا زمان دولت شاپور بختیار سفیر ایران در آمریکا بود و در دی‌ماه 1357 از این سمت برکنار شد. سند بیوگرافیک ساواک، مورخ 16/7/1347، وی را چنین معرفی می‌کند:

[شروع نقل قول]اردشیر زاهدی فرزند فضل‌الله، مهندس کشاورزی، قبلاً سرپرستی امور دانشجویان ایرانی مقیم خارج، سفیر شاهنشاه آریامهر در آمریکا و فعلاً وزیرامورخارجه. گزارش تأیید نشدة مورخه 26/3/47 حاکیست نامبرده وابسته به سازمان سیا می‌باشد. اطلاعایه و اعلامیه‌های منتشر شده علیه وی مبنی بر ان است که مشارالیه نسبت به زیردستان خود با لحن زننده‌ای رفتار نموده و کارکنان وزارت خارجه رضایت کامل از نامبرده ندارند. به علت جدیت و فداکاری در 28 مرداد 32 به یک قطعه نشان درجه یک رستاخیز مفتخر و به شرفعرض شاهنشاه رسیده است. برابر بیوگرافی واصله از اداره کل نهم با شهامت و صریح‌اللهجه، پرکار و مدیر و شایسته، رفیق‌باز و تا حدی عیاش معرفی شده است.[پایان نقل قول]

*اردشیر زاهدی و وزارت امورخارجه

سال‌های وزارت اردشیر زاهدی (بهمن 1345 ـ شهریور 1350) یکی از بدنام‌ترین دوران‌های تاریخ وزارت امور خارجه می‌باشد. پروندة اردشیر زاهدی نشان می‌دهد که وزارت وی و معاونش، پرویز خوانساری، در میان بخشی از کارکنان با سابقه این وزارت‌خانه حساسیت شدید برانگیخت و تنش‌هایی را علیه این دو سبب شد. این تنش‌ها تا اواخر سال 1347 به صورت انتشار نامه‌های بدون امضاء علیه زاهدی و خوانساری نمود داشت و از آن پس متوقف شد. علی‌رغم پیگیری نصیری، که با اردشیر زاهدی دوستی نزدیک داشت، عامل این افشاگری‌ها شناخته نشد. به‌نظر می‌رسد که درج این اسناد برا یشناخت بهتر اردشیر زاهدی و ماهیت فاسد دیوان‌سالاری رژیم گذشته مفید باشد.

*سند 1:

[شروع نقل قول]به قرار اطلاع، احمد اقبال عضو وزارت امورخارجه که برای افتتاح سفارت شاهنشاهی آفریقا مأموریتی به کنیا یافته بود تا بیروت عزیمت و چون اوضاع خاورمیانه را برای ادامه مأموریت مناسب ندیده به ایران بازگشت و گزارشی تقدیم وزارتخانه متبوعه می‌نماید. آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه ذیل این گزارش می‌نویسد: "این دیوس حاضر نیست به مسافرت برود دیوس دیگری انتخاب نمایید." ضمناً تلگراف رمزی نیز به مضمون زیر به دکتر [غلامرضا] تاجبخش سفیرکبیر ایران در کویت شده است: "این‌قدر از... عرب‌ها نخور." این دو موضوع باعث شده کارمندان وزارت امورخارجه قضاوت‌های ناصحیحی درباره شخصیت وزیر نموده و به طور غیرمستقیم به مقامات عالیه کشور جملات طعن‌آمیز ادا کنند. (گزارش به ساواک ـ مرداد 1346).[پایان نقل قول]

*سند 2:

[شروع نقل قول]روز 25/5/46 آقای علیقلی پسیان سردبیر روزنامه ایران نوین به یکی از دوستان خود اظهار می‌دارد: آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه که باید سمبل اتیکت این کشور باشند غالباً از حدود نزاکت خارج می‌شوند و به‌طور مثال در مورد آقای احمد اقبال که اخیراً به سمت سفیر شاهنشاه آریامهر در آفریقا تعیین گردیده و طی گزارشی تقاضا نموده است از اعزام ایشان به آفریقا خودداری نموده و شخص دیگری را تعیین نمایند، آقای وزیر امورخارجه ذیل گزارش آقای احمد اقبال پی‌نوشت می‌نمایند: افشار (آقای افشار معاون وزیر امورخارجه هستند) اگر این دیوث به محل مأموریت خود نمی‌رود یک دیوث دیگر را بفرستید. روی این اصل کارمندان قدیمی وزارتخانه مذکور در صدد بازنشسته کردن خود می‌باشند. (گزارش به ساواک ـ 26/5/1346).[پایان نقل قول]

*سند 3:

[شروع نقل قول]در چند شب پیش در منزل یکی از کارمندان وزارت امورخارجه عده‌ای از صاحبان مشاغل مختلف دولتی حضور داشتند. بحث‌های مفصلی به میان کشیده شد. من‌جمله اوضاع وزارت خارجه و این‌که وزیر فعلی آن (آقای اردشیر زاهدی) مرد بددهن و فحاشی است، بحث‌های زیادی نمودند و برای مثال گفتند: چندی پیش آقای احمد اقبال را مأمور سفارت ایران در مراکش نمودند، ایشان به علت پیشامد جنگ اعراب و اسرائیل در رفتن به مأموریت مسامحه و تعلل به خرج دادند. آقای زاهدی وزیر خارجه روی یادداشتی به قسمت مربوطه نگاشته: حال که این دیوث (احمد اقبال) به مأموریت مراکش نرفت دیوث دیگری را اعزام نمایید. که آقای احمد اقبال جریان را به اطلاع دکتر منوچهر اقبال رئیس‌هیأت مدیره شرکت ملی نفت رسانیده و ایشان هم مراتب را در ترکیه به عرض شاهنشاه آریامهر رسانیده که آقای احمد اقبال معروض می‌دارد: تصور می‌کنم سفیر شاهنشاه آریامهر هیچ‌وقت دیوث نخواهد بود. و یا این‌که آقای زاهدی به معاونان خود در اطاق وزارت حرف‌های بسیار رکیک و مستهجن نثار می‌کند و آن‌ها نیز مستأصل و از این قسمت عصبانیو ناراحتند.عقیده حاضرین بر این بود که مسلماً اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه آریامهر خود از این وضع ناراضی و حتی از آقای زاهدی خوششان نمی‌آید لیکن روی اصل قدرت‌هایی که معلوم نیست و ایشان (آقای زاهدی) بدان بستگی دارند در پست خود باقی مانده‌اند. چون نه اطلاعات سیاسی دارند و نه اطلاعات اداری، حتی مهندس کشاورزی نیز نیستند، دیپلمه کشاورزی هستند. وزیر خارجه یک دفعه دیگر به حمزاوی می‌گوید: در... را جفت کن، یا در... را بذار. ضمناً آقای وزیر ذیل نامه رسمی وزارتخانه کلمه دیوث را با حرف "س" نوشته که سوژه‌ای به دست کارمندان داده است.
نظریه منبع: وزیر خارجه فاقد تحصیلات عالیه بوده (دیپلمه کشاورزی است) و این امر بدبینی کارمندان وزارت خارجه که اکثراً دارای تیر و عناوین تحصیلاتی عالیه هستند نارضایی عجیبی به وجود آورده و کارمندان آن وزارتخانه معتقدند که نامبرده با این بی‌سوادی و بددهنی شایستگی احراز چنین منصب مهمی را نداشته و او را وابسته به "سیا" می‌دانند. (گزارش به ساواک ـ 26/3/1347).[پایان نقل قول]

*سند 4: در 22/5/1346، اداره کل سوئم به ریاست ساواک چنین گزارش داد:

[شروع نقل قول]تعداد 7 طغری پاکت محتوی اعلامیه خطی علیه آقای مهندس اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه توسط پست به آدرس‌های اشخاص مختلف ارسال شده که از توزیع آن جلوگیری به عمل آمده است. در این اعلامیه به آقای زاهدی شدیداً حمله شده و پدرش را دزد نفت قلمداد نموده‌اند. ضمناً اضافه شده که آقای زاهدی در وزارت امورخارجه به کارمندان عالی‌رتبه اهانت نموده و نسبت به آن‌ها فحاشی می‌نماید. در خاتمه والا حضرت شاهدخت شهناز پهلوی را که حاضر به آشتی با مشارالیه نمی‌باشند محق دانسته‌اند...[پایان نقل قول]

در 28/5/1346، نصیری در ذیل گزارش فوق نوشت:
[شروع نقل قول]این آقای امیر فرهنگ ممتاز مورد ایراد جناب‌ آقای وزیرخارجه قرار گرفته و امکان دارد خود او نوشته و یک نسخه هم برای رد گم کردن برای خودش به وسیله پست ارسال داشته، متن و خط نامه که با خط قرآنی است نویسنده را پیدا کنید.[پایان نقل قول]

*سند 5 (متن اعلامیه خطی):

[شروع نقل قول]تبدل علی زوال‌الدول باربع تضییع‌الاصول ولتمسک بالفروع و تقدم‌الاراذل و تاخرالافاضل (از کلمات قصار حضرت علی علیه‌السلام).
این فرمایش کاملاً در اکثر شئون مملکت عمل گردید. امروز راجع به وزارت خارجه صحبت می‌کنم. وقتی یک پسره بدسابقه بی‌سواد و پسر دزد نفت سپهبد زاهدی معروف از آن بی‌شرف‌ها و بدسابقه‌ها [که] تمام همدانی‌ها سوابق آن پیشرفت دزد را خوب اطلاع دارند ]و[ دزدی‌های نفت و ریاست وزرائیش معروف عام و خاص است، وقتی پسر یک چنین آدمی را وزیرخارجه می‌کنند، پسره بی‌سواد که در آمریکا هم مدرسه "یوتا" را می‌گوید تمام کرده است، باید او هم اعضای وزارت‌خارجه را دیوث خطاب کند، چون خودش از دیوثان بوده و تمام عمر با دیوثان سروکار و حشر داشته، از پدر جز دزدی و بی‌ناموسی ارث دیگری نبرده است. بدسابقه و جاسوسی را هم خوب یاد گرفته، حالا اعضای وزارت خارجه را هم مثل خودش دیوث می‌نامد. خاک بر سر این وزارت‌خارجه‌ها که همه با هم متفقاً دست از کار نکشیدند و فحش و ناسزاگویی این پسره بدسابقه را شنیدند و بدون جواب گذاشتند. بیهوده نیست که والاحضرت شهناز ابداً حاضر نیست با این پسره آشتی کند، معلوم می‌شود در این وزارتخانه بی‌غیرتی اعضاء یکی از صفات برجسته است، وقتی که در یک وزارتخانه اراذلی چون اردشیر در رأس قرار گیرد و اشخاص فاضل با سابقه در کنار باشند، وای به حال این مملکت. در این مختصر بیش از این نتوانستم بگویم، حالا اشخاص خود تعمق نموده تشخیص بدهند علاوه بر اردشیر کی‌ها دیوث هستند؟[پایان نقل قول]

*سند 6: در تاریخ1/6/1346، ناصر مقدم مدیرکل سوم ساواک به اداره کل چهارم نوشت:

[شروع نقل قول]اخیراً اعلامیه علیه آقای وزیرامورخارجه تهیه و منتشر گردیده که در اجرای اوامر تیمسار ریاست معظم ساواک مقرر است تهیه کنندگان شناسایی گردند. اینک با ایفاد یک نسخه از اعلامیه مورد نظر و این‌که احتمال دارد اعلامیه مزبور به وسیله امیر فرهنگ ممتاز که مورد ایراد آقای وزیر امورخارجه قرار گرفته تهیه شده باشد خواهشمند است دستور فرمایید در اجرای اوامر صادره نسبت به شناسایی منتشرین اقدامات لازم انجام و از نتیجه این اداره کل را مطلع سازند.[پایان نقل قول]

*سند 7: در تاریخ 1/6/1346، ناصر مقدم مدیرکل سوم ساواک به ساواک تهران چنین ابلاغ کرد:

[شروع نقل قول] اخیراً اعلامیه خطری علیه آقای وزیر امورخارجه تهیه و وسیله پست جهت عده‌ای از اشخاص مختلف ارسال شد. که در اجرای اوامر تیمسار ریاست معظم ساواک مقرر است تهیه کنندگان اعلامیه مزبور شناسایی گردند. علیهذا با ایفاد یک نسخه از اعلامیه منتشره خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به موارد زیر اقدامات لازم نسبت به شناسایی منتشرین انجام و نتیجه را اعلام دارند:
1 ـ چون امر فرهنگ ممتاز مورد ایراد آقای وزیر امورخارجه قرار گرفته امکان دارد اعلامیه مزبور به وسیله مشارالیه تهیه شده باشد.
2 ـ با توجه به گزارش خبری 26/5/1346 آن ساواک، ضمن تحقیقات لازم در مورد علیقلی پسیان دبیر روزنامه ایران‌نوین و احمد اقبال به نحو مقتضی نمونه‌ای از خط مشارالیهم را تهیه و ارسال دارند. [پایان نقل قول]

*سند 8: در تاریخ 13/6/1346، اداره کل نهم به اداره کل سوم پاسخ زیر را ارسال داشت:

[شروع نقل قول]ضمن تحقیقات غیرمحسوسی که به عمل آمده گفته شده چندی قبل که آقای احمد اقبال سفیر شاهنشاهی طی گزارشی تقاضای معافیت از سفارت در آفریقا را نموده بود، آقای مهندس اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ذیل گزارش مرقوم می‌دارند: اگر این شخص مایل نیست یک دیوث دیگر تعیین خواهد شد، و انعکاس این مطلب بین کارمندان وزارت امورخارجه خصوصاً صاحب‌منصبان عالی‌رتبه اثر نامطلوبی ایجاد کرده و مراتب توسط آقای دکتر منوچهر اقبال به شرفعرض موکانه رسیده اوامر لازم شرف صدور یافته است، ولی از موضوع انتشار اعلامیه علیه آقای وزیر امورخارجه در این مورد کسی در وزارت خارجه مزبور اطلاع دارد و تحقیق و پی‌جویی بیش‌تر دز این مورد نیز با توجه به محدود بودن تعداد اعلامیه‌ها و عدم اطلاع اشخاص از انتشار آن به صلاح نیست و تعیین هویت نویسنده هم با وسایل و امکانات موجود مقدور نمی‌باشد.[پایان نقل قول]

*سند 9: در تاریخ 28/6/1346، اداره کل چهارم به اداره کل سوم پاسخ داد:

[شروع نقل قول]با بررسی‌هایی که از طریق این اداره کل به عمل آمده اعلامیه منتشره علیه جناب آقای وزیر امورخارجه به خط آقای امیر فرهنگ ممتاز نمی‌باشد. خواهشمند است دستور فرمایید چنان‌چه اطلاعات بیش‌تری در این مورد به دست آمده چگونگی را اعلام دارند.[پایان نقل قول]

*سند 10: در تاریخ 30/7/1346، نواب رئیس ساواک تهران نیز به اداره کل سوم پاسخ داد که نویسنده اعلامیه فوق شناسایی نشده و تحقیق ادامه دارد.
گزارش ساواک تهران حاکی است که احتمالاً اعلامیه مزبور به خط کارمندان وزارت امورخارجه نیست و اکثریت کارمندان آن وزارتخانه از مفاد اعلامیه منتشره مطلع گردیده و در نتیجه نوعی نارضایتی و در عین حال ترس از بیکار شدن بین کارمندان قدیمی به وجود آمده است. ساواک تهران افزود:

[شروع نقل قول]ضمناً درباره فحاشی و هتاکی آقای وزیر امورخارجه بین کارمندان آن وزارتخانه مطالب فراوانی شنیده می‌شود که جالب و قابل توجه است و گفته می‌شود وضعی که آقای وزیر در حال حاضر در وزارت خارجه به وجود آورده کاملاً استثنائی بوده و غیرقابل تصور می‌باشد و مخالفین زیادی را برای خود به وجود آورده است.[پایان نقل قول]

*سند 11: در تاریخ 22/7/1346، اعلامیه خطی جدیدی برای عنایت‌الله نصیری (برادر سپهبد نصیری رئیس ساواک) ارسال شد و تلاش اداره کل سوم و ساواک تهران برای شناسایی نویسنده آن به جایی نرسید:

[شروع نقل قول]مجلس شورای ملی، بهارستان، جناب آقای عنایت‌الله نصیری نماینده محترم سمنان: روزی دکتر مصدق در مجلس گفت: انگلیسی‌ها در تمام شئون ما جاسوس دارند، در این مجلس هم جاسوس دارند، در دولت هم جاسوس دارند، در دربار هم جاسوس دارند. پس از ختم مجلس رفتیم پیش آقای علاءوزیر دربار وقت. ایشان خیلی متأثر بودند و فوراً به ما گفتند: آقای دکتر مصدق هم که فرموده‌اند انگلیسی‌ها در دربار هم جاسوس دارند. از آن‌جا رفتیم منزل دکتر مصدق و گفتیم که علاء متأثر از فرمایشات شما در مجلس هستند، فرمودید که انگلیسی‌ها در دربار هم جاسوس دارند. جواب داد: منظورم علاء نبود. سؤال کردیم: پس کی بود؟ جواب داد: منظورم کسی است که جاسوس اندر جاسوس اندر جاسوس اندر جاسوس است. اصرار کردیم مقصود کیست؟ جواب داد: مقصودم علم است، و محض این‌که دلتنگی علاء را رفع کنند آن روز وی را به نهار دعوت کردند. سؤال کردیم: در دولت جاسوس کیست؟ جواب داد: امیر همایون بوشهری (امروز برادرزاده امیر همایون بوشهری شوهر اشرف خانم است). بقیه صحبت‌های آن روز با جناب مصدق بعداً به عرض خواهد رسید.
ای مصدق، سرت را از گور بیرون بیاور ببین که علم جاسوس اندر جاسوس که با قیافه جهودش مشغول جاسوسی است، ابتدا توده‌ای بود و صندوق حزب توده شیراز را دزدید، وزیرخارجه اردشیر زاهدی پسر دزد معروف نفت و دزد ناموس مردم این مملکت، معاونش حمزاوی جاسوس معروف انگلیسی‌ها، وزیر فرهنگ آن پسره بدنام قرطی سبیل دوگلاسی بدسابقه امروز پهلبد ننگ فامیل سلطنتی، رئیس دانشگاه جهانشاه آمریکایی که جز تملق و چاپلوسی و به دستور خارجی‌ها عمل کردن و دانشگاه را به صورت... خانه در آوردن کار دیگری تا حل نکرده، وزیر آموزش بچه حرامزاده هدایتی جاسوس توده‌ای‌ها.
ای مصدق از قبر بیرون بیا و تماشا کن ببین چه جاسوسانی در تمام وزارتخانه‌ها و در درجه اول در دربار جمعند و اسماً مملکت را اداره می‌کنند. در وزارت دارایی یک بچه آمریکایی که هنوز دارای گذرنامه آمریکایی است به نام آموزگار مشغول جاسوسی برای آمریکایی‌ها است ولی از قدیم معروف به انگلیسی بود.
تو هم آدم بدی نیستی، برادرت سپهبد ]نصیری[ هم دزد نیست، ولی زیاد وارد در دستگاه‌های گندیده است. بدهید این را خوب بخواند و این اشخاص کثیف را بشناسد و احتیاط را از دست ندهد.[پایان نقل قول]

*سند 12: اعلامیه‌های مذکور تا تیرماه 1347 توزیع می‌شد و این بار نسخه‌ای از آن مستقیماً برای نصیری رئیس ساواک ارسال می‌گردید و نویسنده ناشناس عنوان خود را "جمعیت خیرخواهان شاه و مملکت" گذارده بود. آخرین اعلامیه، مورخ 14/4/1347، چنین است:
[شروع نقل قول]اطلاعیه شماره سوم جمعیت خیرخواهان شاه و مملکت علیه زاهدی دزدی با چهل درصد تخفیف، قراردادهای ظالمانه توسط هوچی‌ها در وزارت خارجه
آقای خوانساری معاون وزارت خارجه که در فساد اخلاق معروف است و کارش دلالی محبت برای کثیف‌ترین فرد اجتماع زاهدی است، از یک جوان تحصیل کرده که با زن آمریکایی خود برای انجام کاری نزد او می‌رود، توسط رئیس دفتر خود که فقط کت و شلوارش شاخص مردی اوست و علناً می‌گوید که من عیال خوانساری هستم، جهت شام نامبرده را به حصارک دعوت می‌کند. این جوان با زن جوان خود وقتی به منزل اردشیرخان وارد می‌شود می‌گویند که آقا حمام هستند. پس از چند دقیقه اردشیرخان با لباس حمام مانند یک دیو وحشی وارد اطاق شده زن آمریکایی را بدون سابقه قبلی در آغوش می‌گیرد. جوان فوق‌العاده ناراحت شده دست زن خود راگرفته از منزل خارج می‌شود.
زاهدی در آمریکا به اندازه‌ای کارهای برخلاف شأن یک سفیر انجام داده که مورد تنفر ایرانیان مقیم آمریکاست. اخیراً دستور علنی او به سفارت ایران مبنی بر اعلان قرارداد ظالمانه هوایی 583 دلار که حتی مواجه به مخالفت‌های سفیر وقت و سرپرست محصلین شده، پرده از نادرستی و خودسرانه بودن او برداشته شده، پول‌هایی که مسئولین هواپیمایی ایران محرمانه چه در خرید جت 727... و چه قراردادهای ظالمانه با سویس‌ایر به دست آورده، مقدار زیاد آن خرج خانه بهائیان واشنگتن واقع در خیابان کاننکیت می‌شود. افسوس این عده کثیف دزد بی‌ناموس با ایادی که دارند نمی‌گذارند ناله حقیقی مردم به گوش شخص اول و رهبر عالی‌قدر که مورد احترام دنیا می‌باشند برسد. با توجه به موارد مذکوره فوق از خداوند بزرگ خواهانیم شاهنشاه را موفق نماید همان‌طور که بختیار دزد بی‌ناموس و سایر دزدان مطرود شدند، این خائنین به شاه و وطن ]نیز{ مطرود شوند...[پایان نقل قول]

علی‌رغم آن‌چه که گذشت، نارضایتی کارکنان وزارت امورخارجه نه تنها کوچک‌ترین تزلزلی در موقعیت اردشیر زاهدی پدید نساخت، بلکه وی رکورد وزارت را شکست و قریب به 5 سال با اقتدار تمام بر وزارت خارجه حکم راند. پرخاش‌های فوق نیز از سال 1348 به تسلیم و رضا و سکوت مطلق بدل شد.

*نمادی از هرزگی

اردشیر زاهدی یکی از هرزه‌ترین "نخبگان" سیاسی و دولتمردان رژیم محمدرضا پهلوی بود و به این صفت نه تنها در میان خواص، بلکه در سطح جامعه نیز شهرت کافی داشت. طی سال‌های سفارت وی در آمریکا و انگلیس، زاهدی یکی از چهره‌های خبرساز مطبوعات غرب محسوب می‌شد و بارها و بارها تصاویر و گزارش‌هایی از ریخت و پاش‌ها و هرزگی‌های وی در جراید کثیرالانتشار اروپا و آمریکا درج گردید. اسناد زیر از موارد فسا مالی و اخلاقی اردشیر زاهدی دست‌چین شده که معرف شخصیت اوست:

*سند 1:

[شروع نقل قول]یکی از نزدیکان اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه می‌گفت: عده‌ای از حسن‌نظر شاهنشاه سوءاستفاده کرده و با اغفلا معظم‌له نمی‌گذارند قدم‌های اساسی برای بهبود وضع کشور برداشته شود. و برای مثال نام آقای ابتهاج مدیرعامل سازمان برنامه و آقای اردشیر زاهدی را بیان نموده و اضافه کرد: آقای اردشیر زاهدی به عنوان فروشگاه فردوسی در حدود 150 میلیون تومان اجناس تجملی لوکس از جمله لباس دوخته از خارج وارد نموده [و] چون این اجناس بدون گمرک وارد شده لذا با اجناس مشابه خود در بازار تفاوت قیمت فاحشی دارد و در بازار آزاد به سهولت و با منافع قابل ملاحظه‌ای به فروش می‌رسد. ضمناً آقایاردشیر زاهدی که سمت نمایندگی شرک لوفت‌هانزارا در ایران دارند و رئیس هیأت مدیره هستند مبالغ گزافی نیز به این طریق سود خالص عاید ایشان می‌شود.
منبع خبر ضمن اشاره به سوابق تیمسار سپهبد زاهدی، پدر آقای اردشیر زاهدی، می‌گفت: یونس وهابزاده واسطه معامله خرید ریل از کمپانی واندل فرانسوی مبلغ یک میلیون دلار به تیمساز زاهدی قول داده بود و روی همین اصل تیمسار زاهدی دستور صریح جهت خرید ریل صادر نمود، ولی یونس وهابزاده به عنوان این که برای انجام معامله باید به اروپا برود 15 هزار تومان از دولت اخذ و تا آخر دوران حکومت زاهدی مراجعت نکرد و فعلاً همین وهابزاده در مورد تشکیل کنسرسیوم برق، که قرارداد آن از طرف سازمان برنامه در شرف تنظیم است، رل عمده‌ای را بازی می‌کند و به متصدیان و اولیای امور تاکنون بیش از 200 میلیون تومان وعده حق کمیسیون داده است. (گزارش به ساواک ـ 1/8/1336).[پایان نقل قول]

*سند 2:

[شروع نقل قول]اخیراً نامه‌ای بدون امضاء به آقای دکتر اقبال نخست‌وزیر نوشته شده و در آن از عملیات خلاف عفت و مصلحت دکتر سعید حکمت نماینده مجلس شورای ملی و رئیس اداره پزشک قانونی مطالبی ذکر گردیده است و آقای نخست‌وزیر هم ذیل نامه به وزارت دادگستری دستور رسیدگی صادر نموده‌اند. در این نامه اسم چند نفر از بانوانی که توسط دکتر حکمت به آقای اردشیر زاهدی معرفی شده و روابط نامشروعی بین آن‌ها برقرار گردیده است، ذکر شد است. آقای ]محمد[ مجلسی کفیل وزارت دادگستری در این مورد به مافی عضو اداره تصیفیه وزارتخانه مزبور مشکوک و نامبرده را احضار و از ایشان سؤالاتی نموده ولی مافی خود را کاملاً بی‌اطلاع از موضوع دانسته است. کارمندان وزارت دادگستری اظهار می‌دارند که مطالب مندرج در نامه مزبور مطابق با واقع می‌باشد ولی آقای مجلسی سعی دارند دکتر سعید حکمت را از اتهامات منتسبه مبرا و به همین نحو به نخست‌وزیر پاسخ بدهند. (گزارش به ساواکـ 2/5/1336).[پایان نقل قول]

*سند 3:

[شروع نقل قول]11/4/47 یک مهمانی خصوصی از طرف کنسول افغانستان در کراچی در منزل ایشان ترتیب داده شده بود و در این مهمانی کنسول و خانم‌شان، آقای بهمن نصیری رئیس نمایندگی هواپیمایی ملی ایران در پاکستان و یک ایرانی دیگر شرکت داشته‌اند. آقای نصیری که خود را پسر تیمسار هوایی بازنشسته نصیری معرفی می‌کرد، ضمن بحث درباره زنان و مردان ایران شروع به صحبت درباره آقای اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه کرده و اظهار نموده: هنگامی که آقای زاهدی در لندن بودند او نیز نمایندگی هواپیمایی ملی را در لندن به عهده داشته و به همین مناسبت روابط دوستانه‌ای میان آن دو ایجاد شده و آقای زاهدی اکثراً در منزل‌شان بساط عیش و نوش با زنان بدنام لندن ترتیب می‌داده و از او نیز برای شرکت در این محافل دعوت می‌کرده است و اکنون هم در ایران همین برنامه‌ها را دنبال می‌کند و قرار بوده آقای زاهدی شغل مناسبی در وزارت امورخارجه به او بدهد. نامبرده سپس اضافه کرده: اکثر رجال ایران بی‌سواد و بدنام هستند و تنها به مناسبت روابط‌شان با مقامات برجسته مملکتی مشاغل مهمی در اختیار گرفته‌اند... (گزارش به ساواک ـ 29/4/1347).[پایان نقل قول]

*سند 4:

[شروع نقل قول]آقای علی زمردیان که در بازار تهران فرش فروشی دارد و صادر کننده فرش به خارج از کشور می‌باشد، در یک جلسه خصوصی در حضور عده‌ای اظهار داشته: موضوع 10 هزار اتومبیل هیلمن که دولت خریداری نموده و تصمیم به فروش آن را به مردم دارد متعلق به آقای اردشیر زاهدی است و چون دولت انگلیس نمی‌گذارد کسانی که بیش از حد در بانک‌های آن کشور پول دارند پول نقد خود را خارج نمایند و از آن‌جایی که آنان ملزم می‌باشند که جنس خریداری و خارج کنند، روی این اصل آقای اردشیر زاهدی که مبلغ زیادی پول در بانک‌های انگلیس داشته با موافقت دولت ایران اقدام به خرید 10 هزار دستگاه اتومبیل‌های مذکور نموده است تا با فروش آن به مردم ضمن این‌که عایدی بیش‌تری نصیبش شود پول‌هایش از بانک‌های انگلیس نیز ترخیص گردد. (گزارش به ساواک ـ 22/11/1353).[پایان نقل قول]

*سند 5:

[شروع نقل قول]دیلی اکسپرس در شماره امروز خود در صفحه 7 مقاله‌ای به قلم ویلیام هیکی رینون تحت عنوان "کوکتل" می‌نویسد: اخیراً ژاکلین اوناسیس اسکورت تازه‌ای یافته است و در پارتی‌های جنگل‌وار واشنگتن که ژاکلین بنا به پیروی از مد شرکت می‌کند همراه تازه‌ای در کنار ژاکلین او را اسکورت می‌کند. وی اردشیر زاهدی است. آیا او را به خاطر می‌آورید؟ وی سفیر شاه ایران در لندن و داماد شاه بود. هنگامی که پارتی‌ها حقیقتاً پارتی بودند اردشیر زاهدی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین برگزار کنندگان پارتی‌ها شهرت یافته بود. وی در سال 1966 به دنبال 4 سال سفارت آمیخته با مصرف خاویار زیاد و 2 سال بعد از این‌که ازدواجش با دختر شاه ایران به طلاق انجامید لندن را ترک کرد. زاهدی صرفاً به خاطر عدم موفقیت ازدواجش با دختر شاه به گوشه عزلت پناهنده نشد. در سن 45 سالگی وی اکنون سفیر ایران در واشنگتن است و از موفقیت‌های خود لذت می‌برد. ارتباط اخیرش با بیوة اوناسیس هم‌اکنون در محافل سیاسی بر سر زبان‌هاست. به قول آن‌ها ترکیب این ایرانی جالب توجه و بانوی اول سابق آمریکا ترکیبی است مسحور کننده در شیمی اجتماع. آیا این آزمایش توفیق‌آمیز خواهد بود؟ (خبرگزاری پارس ـ 19/4/1354).[پایان نقل قول]

*سند 6:

[شروع نقل قول]خانم تیلور از روز یکشنبه که محصلو مشترک آمریکا ـ شوروی تحت عنوان "پرنده آبی" برای اولین بار در مرکز کندی به نمایش گذارده شده، میهمان و همراه دائمی زاهدی بوده است. زاهدی که مردی مجرد و از پیشروان پارتی‌رو در واشنگتن است، چهارشنبه شب خانم الیزابت تیلور را تا محل برگزاری مسابقه اسبدوانی رزکرافت در حومه مریلند، جائی که آن‌ها در اطاق‌پذیرایی دست در دست یکدیگر داشتند، همراهی کرد. چنین به‌نظر می‌رسید که زاهدی به او پیش‌غذا می‌گو می‌دهد و تیلور نیز در حالی که لباسش را که نوشابه به رویش ریخته بود پاک می‌کرده در کنار او نشسته بود. آن‌ها به اتفاق برای اهداء یادبودی به مربی اسب‌سواری مهناز حضور به هم رسانیدند. خانم تیلور و آقای زاهدی که بلافاصله بعد از میهمانی سفارت شوروی عازم محل انجام مسابقات شده بودند، سه‌شنبه شب در مرکز کندی در خاتمه مراسم افتتاح فیلم "پرنده آبی" ازدحامی به وجود آوردند. نخستین برخورد علنی آن‌ها یک هفته قبل در باله تئاتر آمریکا در مرکز کندی، جایی که الیزابت تیلور یک گوشواره الماس را در حال رقص با اردشیر زاهدی گم کرده بود. (خبرگزاری پارس، 4/3/1355).[پایان نقل قول]

*سند 7:

[شروع نقل قول]هنگام بازدید ژنرال حردان التکریتی از ایران، شبی در منزلی واقع در شمیران مجلس میهمانی ترتیب یافته بود که در آن اردشیر زاهدی وزیر امورخارجه نیز حضور داشت. در میهمانی مذکور از چند نفر هنرپیشگان خارجی کاباره کلئوپاترا نیز برای انجام برنامه دعوت شده بود. از جمله دعوت‌شدگان دو خانم به اسامی 1 ـ سالی الکساندراگری فرزند جیمز الکساندر 2 ـ گیلیان ماری دورمان فرزند استانلی بودند.
پس از پایان برنامه از دو هنرپیشه نامبرده خواسته می‌شود که شب را با میهمانان بگذرانند. یک نفر از آن‌ها که قرار بود با زاهدی شب را بگذراند قبول نکرده و می‌گوید من فاحشه نیستم و با هرکس که دلم بخواهد شب را خواهم گذراند. اردشیر زاهدی در جواب می‌گوید: می‌دانی با چه کسی طرف هستی؟ من کسی هستم که روزی دختر بزرگ‌ترین شخصیت‌های این مملکت زن من بوده است. من سفیر ایران در انگلستان و آمریکا بوده‌ام. با وجود این خانم مزبور قبول نمی‌کند و خانم دیگر نیز حاضر نمی‌شود با یکی از شخصیت‌های عراقی هم‌خوابه شود.
متعاقب جریان فوق، ساواک طی نامه مورخ 20/9/1347 به اداره اقامت بیگانگان چنین نوشت: "نظر به این‌که ادامه اقامت دو نفر بانوان مشروحه زیر که تبعه انگلستان و در هتل کلئوپاترا مشغول کار می‌باشند به مصلحت نمی‌باشد علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید ضمن ارسال مشخصات کامل بیگانگان مذکور آنان را فوراً از کشور خارج نموده و تاریخ و رمز خروجی آنان را به این سازمان اعلام نمایند." چون دو زن مذکور در هتل نوبل اصفهان ادامه کار می‌دادند، ساواک در تاریخ 8/10/1347 تلگرافی به شهربانی اصفهان دستور داد که آنان را از کشور اخراج کنند. دو نفر مزبور در 30/10/1347 از طریق فرودگاه مهرآباد ایران را ترک کردند و پس از بازگشت به انگلستان در یک برنامه تلویزیونی رفتاری که در ایران با آنان شده بود را شرح دادند. (مستخرجه از اسناد ساواک ـ اسفند 1347).[پایان نقل قول]


دسته ها : انقلاب اسلامی
جمعه 1387/11/11 17:4
X