مقدمه‌
با نگاهی‌ کلی‌ و گذرا به‌ نقش‌ علمای‌ آذربایجان‌ در محدودة‌ زمانی‌ قرن‌ سیزدهم‌هجری‌ تا آغاز نهضت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌)، می‌توان‌ نتیجه‌ گرفت‌ که‌ این‌ نهاد باکارکردهای‌ اجتماعی‌ و سیاسیش‌ آغازگر نهضتی‌ بودند که‌ بعدها نهضت‌ «مشروطیت‌»نام‌ گرفت‌. امّا با آشکار شدن‌ ماهیت‌ مشروطیت‌ و خروج‌ آن‌ از مسیر شرع‌ و دین‌،عطای‌ مشروطه‌ را به‌ لقایش‌ بخشیدند. درواقع‌ انزوای‌ نسبی‌ علما پس‌ از تجربه‌ تلخ‌ دراین‌ جریان‌ بود. با روی‌ کار آمدن‌ رضاخان‌ و به‌ خطر افتادن‌ همه‌ جانبه‌ مذهب‌ ونهادهای‌ مذهبی‌، علما اعتراضات‌ سراسری‌ ولی‌ غیر منظم‌ و بدون‌ تشکیلات‌ خود راابراز کردند، امّا با سرکوب‌ شدید از طرف‌ رژیم‌، از هر گونه‌ ارتباط‌ و مراودة‌ با آن‌دوری‌ جستند.
در جریان‌ فرقه‌ دمکرات‌ آذربایجان‌ علی‌رغم‌ وجود تمایلات‌ ضد رژیم‌ در بین‌ایشان‌، فرقه‌ را تأیید نکردند و این‌ عدم‌ مشروعیت‌ یکی‌ از علل‌ ناکامی‌ آن‌ فرقه‌ بود.پس‌ از شکست‌ فرقة‌ دمکرات‌ محمدرضا پهلوی‌ به‌ آذربایجان‌ رفت‌، در میان‌ علمای‌آذربایجان‌ گروهی‌ به‌ دیدن‌ شاه‌ رفتند که‌ بعدها ترقی‌ کردند و گروهی‌ دیگر از جمله‌آیت‌الله شهیدی‌، آیت‌الله دوزدوزانی‌، آیت‌الله خسرو شاهی‌ دیدار با محمدرضا راتحریم‌ کردند که‌ این‌ جدایی‌ تا سالهای‌ بعد هم‌ ادامه‌ یافت‌. در جریان‌ ملی‌ شدن‌صنعت‌ نفت‌ و انتخابات‌ مجلس‌ هفدهم‌، علما حضور فعالی‌ داشتند که‌ با کودتای‌ 28مرداد و سقوط‌ دکتر مصدق، فعّالیتهای‌ سیاسی‌ ممنوع‌ گردید. در چنین‌ اوضاع‌سیاسی‌ نوزادی‌ در خانواده‌ای‌ روحانی‌ به‌ دنیا آمد؛ خاندانی‌ که‌ وی‌ به‌ آن‌ تعلق‌ داشت‌سابقه‌ شش‌ قرن‌ خدمت‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ به‌ منطقه‌، به‌ همراه‌ داشت‌. پدر، حاج‌میرزا باقر آقا قاضی‌، در جریان‌ مشروطه‌ در نهضت‌ علمای‌ آذربایجان‌ بر ضد رضاشاه‌به‌ مخالفت‌ با فرقه‌ دمکرات‌ (در زمینه‌ تجزیه‌ آذربایجان‌) حضور فعال‌ داشت‌. فرزندوی‌ نیز خود در بعضی‌ مقاطع‌، خود همراه‌ پدر بود و خواسته‌ و ناخواسته‌ نقش‌ پدران‌را بر عهده‌ می‌گرفت‌. خصوصیات‌ بارز اخلاقی‌ و سلوک‌ اجتماعی‌ وی‌ را در کانون‌توجهات‌ قرار می‌داد. پس‌ از بازگشت‌ وی‌ از نجف‌ اشرف‌ به‌ تبریز تا یک‌ دهه‌ وی‌ به‌درس‌ و بحث‌ و مسایل‌ علمی‌ و اجتماعی‌ خویش‌ مشغول‌ بود.
با این‌ نگاه‌ اجمالی‌ به‌ بررسی‌ نقش‌ و مبارزات‌ وی‌ در نهضت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌)می‌پردازیم‌.


انجمنهای‌ ایالتی‌ و ولایتی‌

دربارة‌ انجمنهای‌ ایالتی‌ و ولایتی‌، در منابعی‌ که‌ تاریخ‌ نهضت‌ امام‌(ره‌) رانگاشته‌اند مطالب‌ به‌ فراوانی‌ آمده‌است‌ که‌ ذکر آنها تکرار مکررات‌ خواهد شد. درتاریخ‌ 16 مهرماه‌ 1341، مطابق‌ با 8 جمادی‌ الاولی‌ 1382 ه. ق جراید تهران‌ باعناوین‌ درشت‌ نوشتند که‌ طبق‌ لایحه‌ انجمنهای‌ ایالتی‌ و ولایتی‌ که‌ در هیأت‌ دولت‌ به‌تصویب‌ رسید و امروز منتشر شده‌، به‌ زنان‌ حق‌ رأی‌ داده‌ شد. در متن‌ تصویب‌ نامه‌ که‌در جراید درج‌ گردید، قید اسلام‌ را از شرایط‌ انتخاب‌ کنندگان‌ و انتخاب‌ شوندگان‌برداشته‌ و در مراسم‌ سوگند به‌ امانت‌ و صداقت‌، به‌ جای‌ قرآن‌، کتاب‌ آسمانی‌پیش‌بینی‌ شده‌ بود.
در واکنش‌ به‌ این‌ اقدام‌ رژیم‌ که‌ پس‌ از رحلت‌ آیت‌الله بروجردی‌، برای‌ انجام‌ هرکاری‌ خود را بی‌ مانع‌ و رادع‌ می‌دید و از سوی‌ دیگر با تحکیم‌ پایه‌های‌ سلطنت‌ وفروکش‌ کردن‌ خطر حزب‌ توده‌ و کمونیسم‌ نیازی‌ به‌ علما و مراجع‌ نداشت‌، حوزه‌علمیه‌ قم‌ و مراجع‌ تقلید دست‌ به‌ اقداماتی‌ زدند. در این‌ میان‌ نقش‌ آیت‌الله روح‌الله الموسوی‌ الخمینی‌(ره‌)، بیش‌ از سایر مراجع‌ جلوه‌ کرد. ایشان‌ به‌ طرق گوناگون‌ باشبکه‌ اطلاعاتی‌ که‌ از طلاب‌ جوان‌ مناطق‌ مختلف‌ کشور تشکیل‌ یافته‌ بود، اعتراض‌علیه‌ تصویب‌ قوانین‌ غیر اسلامی‌ را به‌ سایر شهرها و مناطق‌ انتقال‌ داد و همه‌ جاگیرنمود، تکیه‌ اصلی‌ امام‌ خمینی‌ بر شاگردان‌ قدیمی‌ خود در شهرستانها بود. درراستای‌ مخالفت‌ با این‌ لایحه‌ از سوی‌ علما و وعاظ‌ تبریز، اعلامیه‌های‌ مختلفی‌ صادرگردید. اعلامیه‌ علما و روحانیون‌ تبریز چنین‌ بود:
در تعقیب‌ تلگرافات‌ عدیده‌ حضرات‌ مراجع‌ و آیات‌ عظام‌ قم‌ و نجف‌(دامت‌ برکاتهم‌) دربارة‌ تصویب‌ نامة‌ اخیر دولت‌ که‌ بر خلاف‌ آیین‌مقدس‌ اسلام‌ و قانون‌ اساسی‌، شرط‌ اسلام‌ و مرد بودن‌ انتخاب‌ کننده‌ وشونده‌ را حذف‌ نموده‌ و قسم‌ به‌ قرآن‌ مجید را مبدل‌ به‌ کتاب‌ آسمانی‌نموده‌اند، بدینوسیله‌ جامعه‌ روحانیت‌ آذربایجان‌ تا حصول‌ نتیجة‌قطعی‌ و اعلام‌ صریح‌ الغای‌ موارد سه‌ گانه‌ پشتیبانی‌ کامل‌ خود را ازمراجع‌ بزرگ‌ و پیشوایان‌ دینی‌ اظهار نموده‌ و در دفاع‌ از حریم‌ مقدس‌اسلام‌ و قرآن‌ از انجام‌ هیچ‌ گونه‌ وظیفه‌ دینی‌ خودداری‌ نخواهند نمود.
الاحقر احمد اهری‌... الاحقر محمدعلی‌ قاضی‌ طباطبایی‌...»
علاوه‌ بر اعلامیه‌ فوق در تاریخ‌ 13/8/1341، تلگراف‌ دیگری‌ به‌ آیت‌اللهسیدمحمد بهبهانی‌ مخابره‌ کردند که‌ نام‌ آیت‌الله قاضی‌ در آن‌ به‌ چشم‌ می‌خورد.
سرانجام‌ با مخالفت‌ عمومی‌ علما و مردم‌، دولت‌ ناچار از لغو این‌ لایحه‌ گردید.آنچه‌ که‌ در این‌ مبارزه‌ دو ماهه‌ قابل‌ تأمل‌ و دقت‌ بود، مطرح‌ شدن‌ شخصیت‌ مبارز وهشیار امام‌(ره‌) در میان‌ مراجع‌ تقلید قم‌ و نجف‌ بود. امام‌ خمینی‌(ره‌) پس‌ از لغوکردن‌ لایحه‌ انجمنهای‌ ایالتی‌ و ولایتی‌، در اعلامیه‌ای‌ از عموم‌ برادران‌ ایمانی‌ تشکرنمود و توفیق‌ و سلامت‌ و تأیید همه‌ را از خداوند تعالی‌ خواستار شد. در قسمتی‌ ازاین‌ اعلامیه‌ آمده‌است‌:

«... قیام‌ عمومی‌ و دینی‌ شما موجب‌ عبرت‌ برای‌ اجانب‌ گردید، لکن‌لازم‌ است‌ متذکر شوید که‌ باید مسلمین‌ بیش‌ از پیش‌ بیدار و هشیار بوده‌و مراقب‌ اوضاع‌ خود و مصالح‌ اسلام‌ باشند، و صفوف‌ خود را فشرده‌ترکنند که‌ اگر خدای‌ نخواسته‌ دستهای‌ ناپاکی‌ به‌ سوی‌ مقدسات‌ آنها درازشود قطع‌ کنند...
11/9/41 روح‌الله الموسوی‌ الخمینی‌.»

همانگونه‌ که‌ امام‌(ره‌) پیش‌ بینی‌ می‌کرد، دستهای‌ ناپاکی‌ اندکی‌ بعد، لوایح‌ شش‌گانة‌ «انقلاب‌ شاه‌ و مردم‌ یا انقلاب‌ سفید» را علم‌ کرد. اگر در انجمنهای‌ ایالتی‌ وولایتی‌ اسدالله علم‌ (نخست‌ وزیر) مجری‌ بود، در این‌ لوایح‌ خود شاه‌ اعلام‌ کننده‌ ومجری‌ طرح‌ بود. محمدرضا پهلوی‌ در روز 19 دی‌ 1341 اعلام‌ داشت‌، اصولی‌ که‌ من‌به‌ عنوان‌ پادشاه‌ مملکت‌ و رئیس‌ قوای‌ سه‌ گانه‌ به‌ آرای‌ عمومی‌ می‌گذارم‌ و بدون‌واسطه‌ و مستقیماً رأی‌ ملت‌ را در استقرار آن‌ تقاضا کرده‌ و موارد ششگانه‌ آن‌ را ذکرمی‌نمایم‌. شاه‌ که‌ ناچار از انجام‌ اصلاحات‌ مدنظر آمریکا بود، خود را برای‌ مقابله‌ با هر زمزمه‌ مخالفی‌ آماده‌ کرده‌ بود. امام‌ خمینی‌(ره‌) در جواب‌ پرسش‌ جمعی‌ ازمتدینین‌ تهران‌ موارد خلاف‌ قانون‌ تصویب‌ نامه‌ ملی‌ (رفراندم‌) را بر شمرده‌، در آخرخطاب‌ به‌ علما می‌فرمایند:
«... علمای‌ اسلام‌ از عمل‌ سابق‌ دولت‌ راجع‌ به‌ انتخابات‌ انجمنهای‌ایالتی‌ و ولایتی‌، برای‌ اسلام‌ و قرآن‌ و مملکت‌ احساس‌ خطر کردند وبه‌نظر می‌رسد که‌ همان‌ معانی‌ را دشمنان‌ اسلام‌ می‌خواهند به‌ دست‌جمعی‌ مردم‌ ساده‌ دل‌ اغفال‌ شده‌ اجرا کنند. علمای‌ اسلام‌ وظیفه‌ دارندهر وقت‌ برای‌ اسلام‌ و قرآن‌ احساس‌ خطر کردند، به‌ مردم‌ گوشزد کنندتا در پیشگاه‌ خداوند متعال‌ مسئول‌ نباشند...»

اعلامیه‌های‌ حضرت‌ امام‌(ره‌) در مورد لوایح‌ شش‌ گانه‌ که‌ در قم‌ تکثیر شده‌ بود،توسط‌ حجت‌الاسلام‌ مرتضی‌ بنی‌ فضل‌ و حاج‌ کریم‌ غفران‌ نیا به‌ تبریز فرستاده‌ شد.تعدادی‌ از این‌ اعلامیه‌ها که‌ به‌ یکی‌ از روحانیون‌ محافظه‌ کار تحویل‌ داده‌ شده‌ بودتوزیع‌ نگردید، امّا آن‌ قسمتی‌ که‌ تحویل‌ آقای‌ قاضی‌ شده‌ بود در سطح‌ شهر پخش‌شد. ساواک‌ در برگه‌ تعرفه‌ و زندگینامه‌ که‌ برای‌ آیت‌الله قاضی‌ تهیه‌ کرده‌ بود، در بندسیزدهم‌ آن‌، یکی‌ از مخالفتهای‌ آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ را با این‌ لوایح‌ عنوان‌کرده‌است‌:
«نامبرده‌ از افراد بسیار ناراحت‌ و مخالف‌ با لوایح‌ اصلاحی‌ بوده‌ که‌سوابق‌ زیادی‌ در این‌ مورد داشته‌ ]است‌.[ البته‌ مقامات‌ مربوطه‌ نیزمستحضرند تا کنون‌ سه‌ مرتبه‌ به‌ اتهام‌ تندروی‌ در منابر و مخالفت‌ بالوایح‌ مصوب‌ و تحریک‌ مردم‌ به‌ بستن‌ بازار و غیره‌ دستگیر و به‌ مرکزاعزام‌ ]گردیده‌[ فعلاً نیز در تهران‌ می‌باشد.»
اعتراضاتی‌ به‌ شکل‌ تظاهرات‌ و اجتماع‌ مردم‌ در مقابل‌ منازل‌ علما، در تهران‌ و قم‌صورت‌ گرفت‌. علیرغم‌ این‌ مخالفتها، روز 6 بهمن‌ 1341 همه‌پرسی‌ انجام‌ شد، درحالی‌ که‌ مردم‌ اغلب‌ شهرها آن‌ را تحریم‌ کرده‌ بودند، امّا رسانه‌های‌ جمعی‌ اعلام‌کردند که‌ اصول‌ پیشنهادی‌ شاهنشاه‌، با پنج‌ ملیون‌ و ششصد هزار رأی‌ موافق‌، درمقابل‌ چهار هزار و صد و پنجاه‌ رأی‌ مخالف‌ به‌ تصویب‌ ملت‌ ایران‌ رسید.
با اقدامات‌ و تصمیم‌ شاه‌ در جهت‌ سرکوب‌ هر مخالفتی‌، برای‌ تداوم‌ مبارزه‌ وآگاهتر ساختن‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ اهداف‌ رژیم‌، امام‌(ره‌) با صدور اعلامیه‌ای‌ نوروز سال‌1342 را عزای‌ عمومی‌ اعلام‌ کردند. هر چه‌ به‌ عید نوروز نزدیکتر می‌شد اضطراب‌و ترس‌ بیشتری‌ بر مسئولین‌ امنیتی‌ رژیم‌ حاکم‌ می‌شد. نمونه‌ زیر حکایت‌ از این‌تشویش‌ خاطر دارد:
«... تیمسار سرتیپ‌ مهرداد، رئیس‌ اطلاعات‌ و امنیت‌ آذربایجان‌ شرقی‌با ارسال‌ رونوشت‌ تلگراف‌ رمز شماره‌ 4/5518، مورخ‌ 6/11/41جناب‌ آقای‌ نخست‌ وزیر
فوراً امروز صبح‌ کلیه‌ آقایان‌ وعاظ‌ و اهل‌ منبر را به‌ شهربانی‌ احضار وتذکرات‌ لازم‌ به‌ آنها داده‌ شود و مأمورین‌ مخصوص‌ مراقبت‌ نمایند.اولین‌ کسی‌ که‌ از دستور سرپیچی‌ نمود تحت‌ تعقیب‌ قرار گیرد...»

واقعه‌ مدرسه‌ طالبیه‌ تبریز

روز دوم‌ فروردین‌ سال‌ 1342 مصادف‌ با سالگرد وفات‌ امام‌ صادق(ع‌) بود. در این‌روز مدرسه‌ فیضیه‌ قم‌ و مدرسه‌ طالبیه‌ تبریز مورد هجوم‌ نیروهای‌ نظامی‌ رژیم‌ قرارگرفت‌. سید محمد الهی‌ چنین‌ می‌گوید:
«در یک‌ روز قبل‌ از آن‌، درست‌ روز عید نوروز، مرحوم‌ آقای‌ قاضی‌ من‌را به‌ منزلشان‌ احضار کرد. نزد ایشان‌ رفتم‌ که‌ آقای‌ سیدمهدی‌ دروازه‌ای‌هم‌ آنجا بود. آقای‌ قاضی‌ یک‌ اعلامیه‌ کوچک‌ به‌ من‌ نشان‌ داد که‌ چاپ‌شده‌است‌ و باید پخش‌ شود. عنوان‌ آن‌ این‌ بود: «آذربایجان‌ به‌پامی‌خیزد» یک‌ مقداری‌ از اوضاع‌ و احوال‌ روز مطرح‌ شده‌ بود واعلام‌ پشتیبانی‌ از حرکتهای‌ مراجع‌ قم‌ شده‌ بود. فردایش‌ وفات‌ امام‌صادق(ع‌) بود که‌ در دو مسجد مجلس‌ روضه‌ خوانی‌ بود. یکی‌ درمسجد مقبره‌ و یکی‌ در مسجد جامع‌، آن‌ روز صبح‌ آقا سیدحسن‌ فرزندآقای‌ قاضی‌ آمد منزل‌ ما (آن‌ موقع‌ منزل‌ ما در خیابان‌ دانشسرا نزدیک‌بازار بود) آمده‌ با هم‌ رفتیم‌ مسجد مقبره‌. در مسجد مقبره‌ روضه‌خوانی‌ بود. بدون‌ حادثه‌ و اتفاق برگزار شد.
در همان‌ شرایط‌ که‌ در مسجد بودیم‌ خبر آمد که‌ مسجد جامع‌ شلوغ‌است‌. با آقا سیدحسن‌ رفتیم‌ آنجا، ما را نگذاشتند وارد بشویم‌. در بازار«قیز بسدی‌» ماندیم‌؛ آنجا را کاملاً تخلیه‌ کرده‌ بودند. به‌ غیر چند نفرمأمور کس‌ دیگری‌ نبود. ما از دور ناظر بودیم‌ ]که‌[ مأموران‌ یکی‌ ازطلاب‌ را بدون‌ عبا و عمامه‌ گرفته‌ بودند و از درب‌ مسجد بیرون‌ آوردند.کسانی‌ که‌ آنجا بودند با دیدن‌ آن‌ صحنه‌، همه‌ تحریک‌ شدند و شروع‌کردند به‌ سنگ‌ انداختن‌ به‌ طرف‌ مأموران‌. مأموران‌ ]هم‌[ شروع‌ به‌تیراندازی‌ کردند.
تیراندازی‌ از جلو مسجد جامع‌ شروع‌ شد. مردم‌ با چوب‌ و سنگ‌ و آنهابا تیراندازی‌ هوایی‌. آنها پیشروی‌ و مردم‌ عقب‌ نشینی‌ ]کردند.[ تا ازبازار شیشه‌ گرخانه‌ به‌ خیابان‌ تربیت‌ رسیدیم‌، آنجا به‌ یک‌ نفر تیرخورد. نظامیان‌ مردم‌ را تعقیب‌ می‌کردند تا آوردند سه‌ راه‌ تربیت‌ ـ که‌الان‌ جلوی‌ مسجد شعبان‌ است‌ ـ یک‌ نفر هم‌ آنجا تیر خورد. دو نفر آن‌روز شهید شدند.»
درگیری‌ مدرسه‌ طالبیه‌ از اینجا آغاز شد که‌ اعلامیه‌ امام‌(ره‌) در مدرسه‌ طالبیه‌،روی‌ دیوار نصب‌ شده‌ بود. مأموران‌ شهربانی‌ به‌ درون‌ مدرسه‌ ریختند تا اعلامیه‌امام‌(ره‌) و مراجع‌ را پاره‌ کنند، امّا با مقاومت‌ طلاب‌ مدرسه‌ مواجه‌ شدند. این‌ درگیری‌به‌ بازار کشیده‌ شد. با شورش‌ مردمی‌ که‌ از مسجد مقبره‌ بیرون‌ آمده‌ بودند، محاصره‌نیروهای‌ شهربانی‌ شکسته‌ شد و در تعقیب‌ آنها مردم‌ مسجد قزلی‌ هم‌ به‌ تظاهرکنندگان‌ پیوستند. «شورش‌ مسجد مقبره‌» این‌ واقعه‌ای‌ است‌ که‌ با درایت‌ و کنترل‌آیت‌الله قاضی‌ برای‌ پیشبرد نهضت‌ مورد استفاده‌ قرار گرفت‌. با صدور اعلامیه‌ای‌ خبراین‌ فاجعه‌ را منتشر کردند. فردای‌ آن‌ روز این‌ اعلامیه‌ با خط‌ سرخ‌ در سرتاسر شهرمنتشر شد. آیت‌الله حکیم‌ بعد از وقایع‌ قم‌ و تبریز، طی‌ تلگرافی‌ به‌ مراجع‌ و علمای‌شهرستانها تقاضای‌ مهاجرت‌ دسته‌ جمعی‌ ایشان‌ را به‌ نجف‌ خواستار شد. آیت‌الله ابوالقاسم‌ خویی‌ هم‌ در نامه‌ای‌ به‌ علمای‌ تهران‌ در قسمتی‌ می‌نویسد:
«... این‌ افراد سوابقشان‌ تاریک‌ است‌. در فکر کسب‌ افتخار افتاده‌.بایستی‌ به‌ آنان‌ «فاتح‌ مدرسه‌ فیضیه‌» و «فاتح‌ مدرسه‌ طالبیه‌» و «فاتح‌دانشگاه‌» لقب‌ داد...»
بعد از فاجعه‌ مدرسه‌ فیضیة‌ تا مدتها مدرسه‌ به‌ همان‌ شکل‌ باقی‌ ماند تا سند گویای‌جنایات‌ رژیم‌ باشد. پس‌ از مدتی‌ مراجع‌ تقلید، از جمله‌ امام‌(ره‌) تصمیم‌ گرفتند که‌ بااستفاده‌ از کمکهای‌ مردمی‌ (به‌ دلیل‌ دخیل‌ بودن‌ طبقات‌ مختلف‌ مردم‌ در آن‌) به‌ تعمیرمدرسه‌ فیضیه‌ اقدام‌ شود. بدین‌ منظور شماره‌ حسابی‌ در بانک‌ صادرات‌ قم‌ باز شد.
آقای‌ قاضی‌ به‌ طور معمول‌، روزهای‌ چهارشنبه‌ بعد از نماز مغرب‌ و عشا در مسجدشعبان‌ منبر می‌رفت‌، ولی‌ پس‌ از دوم‌ فروردین‌ 1342 و قضایای‌ قم‌ و تبریز لحن‌ منبرایشان‌ عوض‌ شد و شروع‌ کردند به‌ گفتن‌ مسایل‌ روز. تدریجاً هم‌ مردم‌ بیشتری‌ به‌مسجد شعبان‌ روی‌ آوردند. امام‌ خمینی‌ در هفتمین‌ روز این‌ فاجعه‌، تلگرافی‌ به‌روحانیون‌ تهران‌ و شهرستانها در تسلیت‌ این‌ فاجعه‌ بدین‌ مضمون‌ مخابره‌ کردند:
«از اظهار همدردی‌ در این‌ فاجعه‌ که‌ واقعه‌ شهدای‌ کربلا را به‌ نظرمی‌آورد متشکرم‌. قوای‌ دولتی‌ با بی‌رحمی‌، اولاد روحانی‌ پیغمبر راسرکوب‌ کرده‌ و قلب‌ امام‌ زمان‌]عج‌[ را جریحه‌دار نمود. خاطرات‌ زمان‌چنگیز تجدید شد. اکنون‌ روحانیون‌ تأمین‌ جانی‌ ندارند. خداوند قاهرکافی‌ است‌. خمینی‌»
روز دوشنبه‌ 10/1/1342 بازار تهران‌ و به‌ تبع‌ آن‌ بازار سایر شهرستانها، به‌ نشانه‌همدردی‌ با روحانیون‌ تعطیل‌ شد. جامعه‌ روحانیت‌ تهران‌ نیز به‌ مدت‌ یک‌ هفته‌ ازاقامه‌ نماز در مساجد تهران‌ خوداری‌ کردند تا با تأیید خداوند متعال‌ و کمک‌ مردم‌مسلمان‌، این‌ حوادث‌ ناگوار جبران‌ شود. در همین‌ ایام‌ مجالس‌ ترحیم‌ و بزرگداشت‌در تبریز هم‌ منعقد گردید.

محرم‌ سال‌ 1342

محرم‌ سال‌ 1382 ه. ق با رویداد فجایع‌ مدرسه‌ فیضیه‌ و مدرسه‌ طالبیه‌ تبریززمانی‌ فرا رسید که‌ شاه‌ و علما رودروی‌ یکدیگر قرار گرفتند. ایام‌ محرم‌ در آن‌ سال‌شور و حال‌ دیگری‌ داشت‌ و وعاظ‌ خود را برای‌ افشاگری‌ علیه‌ رژیم‌ آماده‌ می‌کردند.محمدحسن‌ عبد یزدانی‌ در خصوص‌ یکی‌ از اقدامات‌ مهم‌ آیت‌الله قاضی‌ در ماه‌محرم‌ سال‌ 1342 می‌گوید:
«... در تبریز رسم‌ بر این‌ بود که‌ دسته‌های‌ عزاداری‌ ابی‌ عبدالله الحسین‌(ع‌) برای‌ نشان‌ دادن‌ علاقه‌شان‌ به‌ رژیم‌ ]به‌ محلهای‌ آماده‌ شده‌توسط‌ آنها می‌رفتند. از طرفی‌[ رژیم‌ ]برای‌ اینکه‌ ثابت‌ کند دوست‌دار[امام‌ حسین‌ و مذهبی‌ است‌، دسته‌هایی‌ را دعوت‌ می‌کردند. در روزهای‌محرم‌ که‌ به‌ بازار می‌روند، از بازار روزی‌ دو سه‌ دسته‌ زود خارج‌ شوند وبه‌ باشگاه‌ افسران‌ بروند که‌ الان‌ ستاد ارتش‌ است‌. اینها عزاداری‌ کنند.سالنهای‌ بزرگی‌ داشت‌ که‌ گویا شب‌ نشینی‌ و عیش‌ و نوش‌ آنجا ]انجام‌[می‌شد. در ایام‌ محرم‌ جمع‌ می‌کردند و فرش‌ پهن‌ می‌کردند تا آنجاعزاداری‌ کنند. یک‌ نوع‌ اغفال‌ مردم‌ بود که‌ می‌بینند رژیم‌ مذهبی‌است‌،... گویا از زمان‌ قاجار رسم‌ بود.
مرحوم‌ آیت‌الله قاضی‌ ـ من‌ خودم‌ در محضر ایشان‌ بودم‌ در مسجدجمعیت‌ هم‌ موج‌ می‌زد ـ فرمود: عزاداران‌ حضرت‌ ابی‌ عبدالله الحسین‌(ع‌) ای‌ عاشقان‌ حضرت‌ امام‌ حسین‌ و خاندان‌ عصمت‌! به‌ امراستادنا المعظم‌ آیت‌الله حاج‌ آقا روح‌ الله خمینی‌ به‌ باشگاه‌ افسران ‌نروید، جماعت‌ را اغفال‌ می‌کنند. آنجایی‌ که‌ شبها قطرات‌ ناپاک‌ آن‌شب‌ نشینیها می‌ریزد حیف‌ است‌، قطرات‌ پاک‌ چشمتان‌ به‌ آن‌ زمین‌بریزد. اشک‌ چشم‌ احترام‌ دارد و مایه‌ شفاعت‌ است‌، مایه‌ تقرب‌ است‌.شما را اغفال‌ می‌کنند.
آن‌ زمان‌ گفتن‌ چنین‌ سخنانی‌ خیلی‌ قدرت‌ می‌خواست‌... جماعت‌گفتند که‌ خمینی‌ چه‌ کسی‌ است‌؟ چیزی‌ نشنیده‌ بودیم‌. احساس‌ کرد که‌برای‌ مردم‌ ناآشنا است‌. آیت‌الله خمینی‌ ]این‌ شخص‌ بزرگوار را[مقداری‌ شرح‌ داد که‌ از مراجع‌ بزرگ‌ تقلید و مقیم‌ قم‌ است‌. اصلش‌ از قم‌است‌ استاد من‌ بوده‌است‌ و این‌ چنین‌ به‌ مردم‌ معرفی‌ کرد...»
در آن‌ سال‌ اقدام‌ دیگری‌ که‌ آیت‌الله قاضی‌ انجام‌ داد این‌ بود که‌ قبل‌ از محرم‌ اهل‌منبر را به‌ منزلشان‌ دعوت‌ کردند. وقتی‌ که‌ جمع‌ شدند، همه‌ قسم‌ خوردند (آن‌ هم‌ باکلمة‌ «لقلّه‌ علی‌» که‌ قسم‌ شرعی‌ الزام‌ آور بود) که‌ در ماه‌ محرم‌ علیه‌ رژیم‌ بگویند. ازجمله‌ این‌ افراد، آقایان‌ ناصرزاده‌، انزابی‌، بکایی‌، اهری‌، وحدت‌، اسنقی‌، بخشایشی‌بودند. تنها فرد غیر معمم‌ در آن‌ جلسه‌، آقای‌ سید محمد الهی‌ بود. از این‌ افراد گروهی‌روی‌ قسمشان‌ ایستادند ولی‌ عده‌ای‌ هم‌ پیمان‌ شکستند. آیت‌الله قاضی‌ اینها راسازمان‌ داده‌ بود و بودجه‌ای‌ هم‌ در نظر گرفته‌ بود که‌ اگر دستگیر یا زندانی‌ می‌شدند،به‌وسیله‌ تجار مؤمن‌ و معتقد به‌ اینها کمک‌ مالی‌ می‌شد.
حرکت‌ دسته‌های‌ عزادار در تبریز به‌ شکل‌ محله‌ای‌ صورت‌ می‌گیرد. هر محله‌ برای‌خود دسته‌ای‌ به‌ راه‌ می‌اندازد. روز عاشورا تمام‌ دسته‌های‌ حسینی‌ در یک‌ دستة‌ عظیم‌منسجم‌ شده‌ بودند. علاوه‌ بر این‌، حرکت‌ علما و روحانیون‌ بزرگ‌ پیشاپیش‌ عزاداران‌،جلوة‌ خاص‌ داشت‌. در میان‌ این‌ علما، بزرگانی‌ چون‌ آیات‌عظام‌ میرزا قاسم‌ آقاگرگری‌، اهری‌، مفیدی‌، بادکوبه‌ای‌، سیدحسن‌ انگجی‌، محمدعلی‌ انگجی‌ و قاضی‌طباطبایی‌ حضور داشتند. نماز ظهر هم‌ با شکوه‌ بی‌ نظیری‌ به‌ امامت‌ آیت‌الله اهری‌برگزار شد.
با تحریم‌ تقیه‌ از سوی‌ حضرت‌ امام‌(ره‌)، اشعار شعرای‌ مرثیه‌ سرا رویکردی‌انقلابی‌ و سیاسی‌ به‌ خود گرفت‌. آن‌ سال‌ لحن‌ نوحه‌ها عوض‌ شد. علی‌رغم‌ اینکه‌ درآذربایجان‌ زمینه‌ طرفداری‌ از شاه‌ زیاد بود، مضمون‌ نوحه‌ها و اشعار مرثیه‌ها مخالفت‌و مبارزه‌ با رژیم‌ گردید. از نمونه‌های‌ جالب‌ این‌ نوحه‌ها سروده‌های‌ مرحوم‌ سیدحسن‌ریاضی‌ کهنویی‌ و اشعار آقای‌ حاج‌ صادق تائب‌ تبریزی‌ است‌. برخی‌ از رؤسای‌هیئتهای‌ مذهبی‌ تائب‌ را از قرائت‌ اشعارش‌ منع‌ کردند امّا ایشان‌ نزد آقای‌ قاضی‌ رفت‌و با برخورداری‌ از حمایت‌ ایشان‌ آن‌ اشعار حماسی‌ را در روز عاشورا خواند.
علمای‌ تبریز نیز برای‌ روز عاشورا تظاهرات‌ بی‌ نظیری‌ را تدارک‌ دیده‌ بودند. درحالی‌ که‌ علمای‌ بزرگ‌ شهر مانند آیت‌الله حاج‌ شیخ‌ احمد اهری‌، آیت‌الله سید حسن‌انگجی‌، آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ پیشاپیش‌ ایشان‌ حرکت‌ می‌کردند، از صحن‌ مسجدجامع‌ تبریز به‌ راه‌ افتادند به‌ طوریکه‌ سیل‌ جمعیت‌ در تمام‌ طول‌ بازار بزرگ‌ ادامه‌داشت‌. اولین‌ سخنران‌ محمدحسن‌ انزابی‌ چهرگانی‌ بود و سخنران‌ بعدی‌ آقای‌محمدحسن‌ بکایی‌ بود. آقای‌ الهی‌ در این‌باره‌ می‌گوید:
«آن‌ روز شاهد بودیم‌ که‌ سرتیپ‌ مهرداد، رئیس‌ سازمان‌ امنیت‌ و آقای‌سرهنگ‌ عطایی‌، رئیس‌ شهربانی‌ کل‌ آذربایجان‌ به‌ همراه‌ مرحوم‌ آقای‌ناصرزاده‌، با هم‌ به‌ بازار آمدند. آقای‌ ناصرزاده‌، وقتی‌ آن‌ جمعیت‌ رادید، با دستپاچگی‌ قرائت‌ نوحه‌ای‌ را شروع‌ کرد که‌ با آن‌ حال‌ و هوامناسبتی‌ نداشت‌:
«از حرم‌ تا خیمه‌ گه‌ زینب‌ صدا می‌زد حسین‌(ع‌)زینب‌ صدا می‌زد حسین‌(ع‌) دست‌ و پا می‌زد حسین‌(ع‌)»
ما آن‌ روز این‌ تجربه‌ را نداشتیم‌ و نمی‌دانستیم‌ که‌ اگر با آن‌ دسته‌ و آن‌شرایط‌، از دهانه‌ مسجد مقبره‌ بیرون‌ برویم‌، شهر سقوط‌ کرده‌است‌متوجه‌ نبودیم‌، امّا آن‌ آقایان‌ این‌ را می‌دانستند که‌ اگر مردم‌ با آن‌ شرایط‌بیرون‌ بیایند و استانداری‌ را اشغال‌ کنند، شهر سقوط‌ کرده‌است‌. لذاسعی‌ کردند ]حرکت‌[ آن‌ دسته‌ در داخل‌ بازار ختم‌ شود. موفق‌ هم‌شدند.»
پس‌ از آقای‌ ناصرزاده‌، آقای‌ عیسی‌ اهری‌ سخنرانی‌ کرد. در پایان‌ هم‌ آقای‌ وحدت‌به‌ ایراد سخن‌ پرداخت‌.
این‌ مسایل‌ در تبریز در جریان‌ بود تا اینکه‌ در عصر عاشورا، امام‌ خمینی‌(ره‌) در قم‌آن‌ سخنرانی‌ تاریخی‌ را ایراد کردند. برای‌ رژیم‌ چاره‌ای‌ جز دستگیری‌ ایشان‌ باقی‌نماند. بامداد 15 خرداد سال‌ 1342 امام‌ دستگیر و به‌ تهران‌ اعزام‌ شدند. پخش‌خبر دستگیری‌ امام‌، مردمی‌ را که‌ هنوز از حال‌ و هوای‌ عاشورا خارج‌ نشده‌ بودند به‌حرکتی‌ عظیم‌ و خودجوش‌ واداشت‌. عده‌ای‌ از تبریز به‌ طرف‌ تهران‌ حرکت‌ کردند تادر اعتراضات‌ شرکت‌ نمایند.
با انتشار این‌ خبر گروهی‌ از بازاریان‌ و مردم‌ تبریز با پوشیدن‌ کفن‌، به‌ تظاهرات‌پرداختند. از جمله‌ این‌ افراد کفن‌پوش‌ مرحوم‌ حاج‌ محمدعلی‌ مصطفایی‌ بود.گروهی‌ از مردم‌ تبریز هم‌ با تجمع‌ در مقابل‌ منزل‌ آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌، با سر دادن‌شعارهای‌ انقلابی‌ به‌ دستگیری‌ امام‌(ره‌) اعتراض‌ کردند. وی‌ با حضور در بین‌ جمعیت‌از مردم‌ خواست‌ تا آرامش‌ را حفظ‌ کنند تا دستور مراجع‌ قم‌ برسد.
تحصن‌ و تظاهرات‌ ادامه‌ یافت‌. آقای‌ قاضی‌ و انزابی‌ و دیگر روحانیون‌ شهرتصمیم‌ گرفتند در مسجد جامع‌ جریان‌ دستگیری‌ امام‌(ره‌) را برای‌ مردم‌ بازگو کنند.مردم‌ که‌ از شدت‌ خشم‌ به‌ هیجان‌ آمده‌ بودند، دست‌ به‌ تظاهرات‌ زدند و همگام‌ بادسته‌های‌ عزادار به‌ اعتراض‌ پرداختند. در آخر جلسه‌ هم‌ آقای‌ قاضی‌ با سخنرانی‌صریح‌ خود حمایت‌ مردم‌ و علمای‌ تبریز را از امام‌(ره‌) اعلام‌ کرد و نام‌ وی‌ را با نام‌«مقام‌ عظیم‌ مرجعیت‌» اعلام‌ نمود. در این‌ لحظه‌ مردم‌ یکپارچه‌ صدا می‌زدند: صحیح‌است‌، صحیح‌ است‌».
آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ برای‌ هماهنگی‌ در امر مبارزه‌، با وعاظ‌ تبریز جلساتی‌ترتیب‌ می‌داد و در این‌ جلسات‌ به‌ ارایة‌ خط‌مشی‌ و هدایت‌ می‌پرداخت‌. سپس‌ برای‌حضور از آنها امضا و تعهد می‌گرفت‌. در این‌ حین‌ بازار تبریز به‌دلیل‌ دستگیری‌امام‌(ره‌) به‌ مدت‌ یک‌ هفته‌ تعطیل‌ گردید علما چندین‌ جلسه‌ در اتاق بازرگانی‌تبریز تشکیل‌ دادند و مردم‌ در خیابانهای‌ اطراف‌ منتظر جواب‌ این‌ جلسات‌ بودند.متأسفانه‌ برخی‌ روحانیون‌ تبریز در این‌ مقطع‌ با ساواک‌ همکاری‌ داشته‌ ـ چنانکه‌آیت‌الله قاضی‌ در سفرنامه‌ آورده‌ ـ با تبانی‌ قبلی‌ جلسات‌ را به‌ مسایل‌ دیگر سوقمی‌دادند. آیت‌الله قاضی‌ خود یکی‌ از این‌ جلسات‌ را که‌ در منزل‌ صدقیانی‌ تشکیل‌شده‌ بود، چنین‌ شرح‌ می‌دهد:
«... اصرار نمودند که‌ مجلس‌ تشکیل‌ شود و به‌ مذاکره‌ بپردازند. من‌ قبول‌نکردم‌ ]به‌ این‌ دلیل‌ که‌[ از سایر آقایان‌ علما هم‌ دعوت‌ کنند، آن‌ وقت‌حاضر می‌شوم‌، تا اینکه‌ دعوت‌ شدند. از علما حضرات‌ آقای‌ حاج‌ سیدحسن‌ انگجی‌ و اخوی‌ ایشان‌، جناب‌ آقای‌ حاج‌ میرزا محمدعلی‌انگجی‌ و جناب‌ آقای‌ حاج‌ میرزا عبدالحسین‌ غروی‌ و آقای‌ حاج‌ میرزاعبدالله سرابی‌ و چند نفر دیگر ـ که‌ فعلاً در نظرم‌ نیستند ـ بودند واستاندار وقت‌ دهقان‌ و سرلشکر آزموده‌ و سرتیپ‌ عطایی‌ رئیس‌شهربانی‌ و مهرداد رئیس‌ سازمان‌ امنیت‌ (یعنی‌ سلب‌ امنیت‌ ازمسلمانها) بودند و چند نفر از تجار امثال‌ حاج‌ جواد برق لامع‌ و از سران‌اصناف‌ و خشکبار از قبیل‌ آقای‌ حاج‌ جواد نگارستانی‌ و نظایر آنها.
منظور در آن‌ جلسه‌ رسمی‌ آن‌ که‌ در منزل‌ حاج‌ میرزا علی‌ اکبر صدقیانی‌در خیابان‌ شاهپور تبریز منعقد شده‌ بود تقریباً سه‌ ساعت‌، آن‌ مجلس‌ به‌طول‌ انجامید و مذاکرات‌ شدیدی‌ شد و من‌ از طرف‌ علما (با تأییدات‌الهی‌) آنچه‌ می‌توانستم‌ اظهار کردم‌ و جواب‌ هر یک‌ یک‌ آن‌ اشخاصی‌]را[ که‌ از اولیای‌ دولت‌ اسم‌ برده‌ شد، دادم‌.
سرلشکر آزموده‌ گفت‌: علما نبایستی‌ در سیاست‌ دخالت‌ کنند. گفتم‌:اولاً در اسلام‌ سیاست‌ از دین‌ جدا نیست‌. شماها می‌خواهید اسلام‌ رامثل‌ دین‌ مسیح‌ و مسیحین‌ فعلی‌ دین‌ تشریفاتی‌ نمایید و جدا ازسیاست‌ به‌ خورد مردم‌ بدهید و هر غلطی‌ علیه‌ اسلام‌ عملی‌ نمایید وبگویید دین‌ از سیاست‌ جداست‌...
ثانیاً این‌ قانون‌ اساسی‌ مشروطیت‌ شما که‌ هر سال‌ جشن‌ مشروطیت‌می‌گیرید ـ در صورتی‌ که‌ باید عزای‌ مشروطیت‌ گرفته‌ شود ـ آیا این‌عمل‌ لازم‌ است‌ یا نه‌؟ فوری‌ گفت‌: بلی‌ بلی‌ مثل‌ قرآن‌ است‌. گفتم‌: حالابه‌ قول‌ شما که‌ مثل‌ قرآن‌ است‌ پس‌ چرا عمل‌ نمی‌کنید؟ قانون‌ اساسی‌ در«جیب‌» بغل‌ داشتم‌ بیرون‌ آورده‌ گذاشتم‌ روی‌ میز و گفتم‌: پس‌ چرا عمل‌نمی‌شود؟... جوابهای‌ دندان‌ شکن‌ قانونی‌ دادم‌ و مهرداد خواست‌مغالطه‌ پیش‌ آورد، نگذاشتم‌ گفتم‌: که‌ در رأس‌ خائنین‌ قرار گرفته‌اید.خیلی‌ بر آشفت‌. از روی‌ صندلی‌ چند مرتبه‌ بلند شد و نشست‌. خائن‌بودنش‌ را ثابت‌ کردم‌...»
در گزارشهای‌ ساواک‌ آمده‌است‌ که‌ مردم‌ در پی‌ تعطیلی‌ بازار در نقاط‌ مختلف‌ شهردست‌ به‌ تظاهرات‌ زدند. با حاجی‌ میرزا عبدالله مجتهدی‌ و قاضی‌ طباطبایی‌ مذاکراتی‌صورت‌ گرفته‌ است‌ که‌ اظهار داشته‌اند قصد و غرض‌ مردم‌ و علما از اجتماع‌، آزادی‌علما دستگیر شده‌. در قم‌ ـ امام‌ خمینی‌ ـ تهران‌، شیراز و مشهد می‌باشد. مردم‌ تبریز ازوضع‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ نگران‌ بودند. برای‌ آرام‌ کردن‌ مردم‌ ترتیبات‌ تماس‌ تلفنی‌وی‌ با نمایندة‌ خود آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی‌ فراهم‌ شد. بیشتر اظهارات‌ آیت‌اللهشریعتمداری‌، توصیه‌ بر حفظ‌ نظم‌ و آرامش‌ بود و از مردم‌ می‌خواست‌ که‌ به‌ شاه‌توهین‌ و بی‌ احترامی‌ نشود. «در مورد استخلاص‌ علمایی‌ که‌ دستگیر شده‌اند، از اعلی‌حضرت‌ همایون‌ شاهنشاه‌ و یا از دولت‌ بخواهند.»
اعتصاب‌ مردم‌ تبریز تا 22/3/1342 ادامه‌ یافت‌. در این‌ روز اعلامیه‌ای‌ با امضای‌علمای‌ بزرگ‌ تبریز چون‌ آیت‌الله سیدحسن‌ انگجی‌، آیت‌الله عبدالله مجتهدی‌، آیت‌اللهاحمد اهری‌، و آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ صادر شد که‌ خواستار دست‌ برداشتن‌ مردم‌ ازاعتصاب‌ بودند. لیکن‌ اعتصاب‌ بازار تا تاریخ‌ 25/3/42 ادامه‌ یافت‌. از این‌ تاریخ‌به‌ بعد آیت‌الله قاضی‌ در مسجد شعبان‌ ـ که‌ نماز مغرب‌ و عشا را در آنجا اقامه‌ می‌کرد ـسلسله‌ سخنرانیهای‌ ضد رژیم‌ خود را تندتر کرد. مأموران‌ ساواک‌ و شهربانی‌ مرتب‌گزارش‌ این‌ سخنرانیها را می‌دادند. که‌ خود روشنگر مشی‌ سیاسی‌ و مبارزاتی‌ قاضی‌طباطبایی‌ است‌. روز 29 خرداد در مسجد شعبان‌ پس‌ از اقامه‌ نماز، طی‌ سخنانی‌ اظهارداشت‌: «مردم‌ می‌دانید که‌ در تهران‌ چه‌ اندازه‌ مردم‌ را به‌ مسلسل‌ بستند و آنها راکشتند. این‌ طرز مسلمانی‌ بود؟... به‌ ما نام‌ نهاده‌اید که‌ ارتجاع‌ سیاه‌ هستید، ارتجاع‌سیاه‌ نیستیم‌، شما استعمار هستید...»
روز 12 تیرماه‌ در مسجد شعبان‌، ضمن‌ حمله‌ به‌ ساواک‌ گفت‌: «با زندانی‌ نمودن‌آقای‌ خمینی‌ و سایرین‌ این‌ دلیل‌ نمی‌شود که‌ ما دین‌ خود را از دست‌ بدهیم‌...»
روز 26 تیرماه‌ اظهار داشت‌: «اینها می‌گویند که‌ پشتیبان‌ روحانیون‌ حقیقی‌ هستندو برای‌ آنها احترام‌ می‌گذارد؛ آن‌ روحانیون‌ حقیقی‌ کدام‌ هستند؟ مگر آیت‌الله خمینی‌و آیت‌الله شریعتمداری‌ و میلانی‌ و نجفی‌ و قمی‌، روحانیون‌ غیر حقیقی‌هستند؟...»
در گزارش‌ مأموری‌ که‌ مراقب‌ رفت‌ و آمد منزل‌ ایشان‌ بوده‌ آمده‌ است‌: «خیلی‌اشخاص‌ مظنون‌ در منزل‌ او رفت‌ و آمد می‌نمایند و گویا اخیراً دستور داده‌است‌ واعلامیه‌ دراین‌ مورد پخش‌ گردیده‌ است‌. پس‌ از تعطیل‌ و تظاهرات‌ یوم‌ اربعین‌ بازارنیز مجدداً دست‌ به‌ اعتصاب‌ بزنند و اعتصاب‌ را تا آزادی‌ آقای‌ خمینی‌ و بر آورده‌شدن‌ خواستهای‌ دیگر از حکومت‌ ادامه‌ دهند...»
یکی‌ دیگر از مبارزان‌ انقلابی‌ به‌ نام‌ رحیم‌ شکاری‌، برادر حاج‌ کریم‌ غفران‌ نیا هم‌شگرد خاصی‌ در توزیع‌ اعلامیه‌ داشت‌. بدینگونه‌ که‌ پشت‌ اعلامیه‌ها را چسب‌ می‌زد وبا تغییر لباس‌ و قیافه‌ سوار بر دوچرخه‌ وقتی‌ از کنار پاسبانها می‌گذشت‌، به‌ نشانة‌ ابرازدوستی‌، اعلامیه‌ را با دست‌ به‌ پشت‌ مأموران‌ می‌زد و می‌گفت‌: «یا الله‌ سرکار خسته‌نباشی‌» و به‌ سرعت‌ از محل‌ دور می‌شد. وی‌ بعداً وارد ارتش‌ شد و جزییات‌ مسایل‌داخل‌ پادگان‌ را به‌ اطلاع‌ آیت‌الله قاضی‌ می‌رسانید.

مهاجرت‌ علما به‌ تهران‌

در پی‌ سخنرانی‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) و دستگیری‌ ایشان‌، اقبال‌ عمومی‌ و انتظارمردمی‌ چنان‌ بود که‌ مراجع‌ عظام‌ تقلید بایستی‌ اقدامی‌ در خصوص‌ رهایی‌ امام‌(ره‌)انجام‌ می‌دادند. در این‌ مورد دو اظهار نظر وجود دارد.
ـ گروهی‌ این‌ اقدام‌ را طرحی‌ از سوی‌ ساواک‌ می‌دانند.
ـ گروهی‌ دیگر آن‌ را اقدامی‌ در جهت‌ آزادی‌ امام‌ قلمداد می‌کنند آنچه‌ مهم‌ است‌اینکه‌ اگر انجام‌ این‌ مهاجرت‌ به‌ زیان‌ رژیم‌ بود از انجام‌ آن‌ جلوگیری‌ می‌کرد، چنانکه‌آیت‌الله سیدمحمد هادی‌ میلانی‌ را به‌ مشهد بازگرداند. از سوی‌ دیگر جدا شدن‌علمای‌ برجسته‌ هر شهر از مردم‌، کنترل‌ علما و مردم‌ را برای‌ دولت‌ راحت‌ می‌ساخت‌.وقتی‌ رژیم‌ از این‌ ناحیه‌ احساس‌ خطر کرد، بسرعت‌ مهاجران‌ را به‌ شهرهای‌ خودبازگرداند.
با حرکت‌ آیت‌الله سیدکاظم‌ شریعتمداری‌ از قم‌ به‌ شهر ری‌ جمع‌ کثیری‌ از علما وتعدادی‌ از مراجع‌ به‌ تهران‌ روی‌ آوردند. در تاریخ‌ 14/4/42 از مشهد آیت‌الله میلانی‌،از قم‌ آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ و از شهرهای‌ مختلف‌ از جمله‌ تبریز چهار تن‌ از علماآنجا به‌ نامهای‌ میرزا عبدالله مجتهدی‌، آیت‌الله سیداحمد خسروشاهی‌، حجت‌الاسلام‌سید یوسف‌ هاشمی‌ حکم‌ آبادی‌، شیخ‌ حسین‌ گوگانی‌ وارد تهران‌ شدند و یکسره‌ به‌باغ‌ ملک‌ شهر ری‌ رفتند.
در این‌ جریان‌ آیت‌الله قاضی‌ به‌ تهران‌ نیامد. مهمترین‌ دلیل‌ نیامدن‌ ایشان‌ این‌ بودکه‌ با وجود آیات‌ عظامی‌ چون‌ میلانی‌ و شریعتمداری‌ و مرعشی‌ نجفی‌، ایشان‌نمی‌توانست‌ تأثیر چندانی‌ در قضایا داشته‌ باشد، در ثانی‌ نقشی‌ که‌ در تبریز ایفامی‌کرد بمراتب‌ مهمتر از نقشی‌ بود که‌ می‌توانست‌ در تهران‌ داشته‌ باشد. علاوه‌ براینها عدم‌ حضور آیت‌الله سیدحسن‌ انگجی‌ در این‌ مهاجرت‌ ـ که‌ آقای‌ قاضی‌ به‌راستی‌ و درستی‌ وی‌ ایمان‌ داشت‌ ـ وی‌ را از همراه‌ شدن‌ با مریدان‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ بازداشت‌.
وی‌ تلگرافی‌ به‌ آیت‌الله سیدمحمد هادی‌ میلانی‌ مخابره‌ نمود. پس‌ از آن‌ به‌همراه‌ آیت‌الله سیدحسن‌ انگجی‌ و برادرش‌ آیت‌الله سیدمحمدعلی‌ انگجی‌، آیت‌الله اهری‌ و آیت‌الله عبدالله مجتهدی‌، تلگرافی‌ هم‌ به‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ فرستاد. دراقدامی‌ دیگر از طرف‌ جامعه‌ علمای‌ آذربایجان‌ تلگرافی‌ به‌ مراجع‌ عظام‌ نجف‌، قم‌ ومهاجرین‌ ارسال‌ گردید. در همین‌ ایام‌ از سوی‌ بازاریان‌ فعالیتهایی‌ در جریان‌ بود.با نزدیک‌ شدن‌ چهلم‌ شهدا و با شایع‌ شدن‌ احتمال‌ تظاهرات‌، واحدهای‌ متعددنظامی‌ در تبریز به‌ حالت‌ آماده‌ باش‌ در آمدند تا در صورت‌ انجام‌ تظاهرات‌ به‌سرکوب‌ آن‌ بپردازند. رژیم‌ برای‌ آرام‌ کردن‌ نسبی‌ اوضاع‌ مجبور شد امام‌خمینی‌(ره‌) را 11 مرداد سال‌ 42 به‌ منزلی‌ در داودیه‌ تهران‌، که‌ تحت‌ حفاظت‌ مأموران‌ساواک‌ و شهربانی‌ بود، منتقل‌ کند. از نخستین‌ ساعات‌ اطلاع‌ مردم‌ از آزادی‌ نسبی‌امام‌(ره‌) بازار تهران‌ و سایر شهرستانها من‌ جمله‌ تبریز بر سر مغازه‌های‌ خود پرچم‌نصب‌ کرده‌ و چراغانی‌ نموده‌ و به‌ مردم‌ شیرینی‌ می‌دادند. آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌طی‌ تلگرافی‌ خبر مسرت‌ بخش‌ آزادی‌ رهبر نهضت‌ را چنین‌ تبریک‌ گفت‌:

«تبریزـ تهران‌
حضرت‌ آیت‌الله العظمی‌ حاج‌ آقا روح‌الله خمینی‌(دام‌ ظله‌) بدینوسیله‌ مراتب‌ ادعیه‌خالصانه‌ خود را تقدیم‌ و سلامت‌ آن‌ وجود مبارک‌ را از درگاه‌ خداوند متعال‌ مسئلت‌نموده‌ و در انتظار اوامر آن‌ استاد معظم‌ می‌باشم‌. محمدعلی‌ قاضی‌»

انتخابات‌ دوره بیست‌ و یکم‌ مجلس‌

هنوز جریان‌ مهاجرت‌ علما در اعتراض‌ به‌ دستگیری‌ امام‌(ره‌) خاتمه‌ نیافته‌ بود که‌دولت‌ زمینه‌های‌ لازم‌ جهت‌ برگزاری‌ انتخابات‌ دورة‌ بیست‌ و یکم‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌و دورة‌ چهارم‌ مجلس‌ سنا را با هیاهوی‌ بسیار فراهم‌ می‌ساخت‌. بدبینی‌ علما و مردم‌به‌ دولت‌ پس‌ از تصویب‌ لوایح‌ ششگانه‌ کاملاً مشهود بود. یکی‌ از موضوعات‌ مهم‌سخنرانیهای‌ آیت‌الله قاضی‌ در مسجد شعبان‌، حمله‌ شدید به‌ این‌ انتخابات‌ شد.
ایشان‌ در تاریخ‌ 23/5/42 گفت‌: «... مگر اعلامیه‌ آیت‌الله میلانی‌ را ملاحظه‌نکرده‌اید که‌ خواست‌ روحانیون‌ چیست‌ و چه‌ می‌گویند. ما ]علما[ تا جان‌ در بدن‌داریم‌ حقیقت‌ را خواهیم‌ گفت‌؛ این‌ انتخابات‌ قلابی‌ عملی‌ نخواهد شد، انتخابات‌باید آزاد باشد. چرا یک‌ عده‌ را آزاد نموده‌ بقیه‌ مردم‌ مملکت‌ را در خفقان‌ نگه‌داشته‌اید؟ ای‌ مردم‌ اصلاً حق‌ ندارید در انتخابات‌ شرکت‌ نموده‌ و رأی‌ بدهید. مامنتظر مراجع‌ تقلید می‌باشیم‌ (مردم‌ با صدای‌ بلند گفتند صحیح‌ است‌)...»
در پی‌ این‌ سخنرانی‌، استاندار آذربایجان‌ شرقی‌ ضرورت‌ تذکر و اخطار به‌ وی‌ رابه‌ رئیس‌ ساواک‌ تبریز (مهرداد) گوشزد نمود. در پی‌ این‌ سخنرانی‌ اخطاری‌ به‌آیت‌الله قاضی‌ داده‌ می‌شود که‌ وی‌ در جواب‌ می‌گوید: «چنانچه‌ در تبریز باشم‌، باید به‌منبر بروم‌ و حرفم‌ را بزنم‌. مگر اینکه‌ مرا از ایران‌ تبعید نمایید.» مقامات‌ دولتی‌ به‌خیال‌ آنکه‌ وی‌ براحتی‌ تن‌ به‌ تبعید از تبریز می‌دهد، با تهدید و فشار خواستار ارسال‌شناسنامه‌ وی‌ به‌ شهربانی‌ جهت‌ صدور گذرنامه‌ شدند. سیدمحمد الهی‌ شناسنامه ‌آیت‌الله قاضی‌ را به‌ شهربانی‌ برد. از طرفی‌ هم‌ خبر از سوی‌ هسته‌ مبارزان‌ انقلابی‌ وبه‌وسیله‌ آقای‌ یزدانی‌ به‌ بازار رسید و با اقدامات‌ و فعالیت‌ سریع‌ این‌ گروه‌، بازار تبریزتعطیل‌ شد. در پی‌ تعطیل‌ بازار مقامات‌ امنیتی‌ و دولتی‌ تبریز با دستپاچگی‌ بسیار به‌منزل‌ وی‌ روی‌ آوردند. آیت‌الله قاضی‌ بشدّت‌ عصبانی‌ شده‌ بود و می‌خواست‌ سرتیپ‌مهرداد رئیس‌ ساواک‌ را بزند که‌ سرهنگ‌ وکیلی‌ وساطت‌ می‌کند. در گزارشی‌ که‌مهرداد به‌ تیمسار ریاست‌ ساواک‌ ارسال‌ داشته‌ می‌نویسد:
«... آقای‌ میرزا محمدعلی‌ قاضی‌ طباطبایی‌ فعلاً در بین‌ روحانیون‌ تبریزتنها شخصی‌ است‌ که‌ با آوردن‌ اعلامیه‌های‌ منتشره‌ از طرف‌ روحانیون‌تهران‌ و قم‌ و نجف‌ به‌ تبریز و پخش‌ محرمانه‌ آن‌ به‌وسیله‌ ایادی‌ خود،موجبات‌ ناراحتی‌ را فراهم‌ نموده‌است‌. نامبرده‌ علاوه‌ بر مجتهد بودن‌پیشنماز مسجد شعبان‌ نیز بوده‌ و در روزهای‌ چهارشنبه‌ هر هفته‌ پس‌ ازخاتمه‌ نماز جماعت‌، به‌ منبر رفته‌، مطالب‌ تحریک‌آمیزی‌ ایرادمی‌نماید...»
آیت‌الله قاضی‌ در 27 مرداد که‌ تظاهرات‌ گسترده‌ای‌ با کمال‌ متانت‌ انجام‌ شده‌ بود،پس‌ از نماز مغرب‌ و عشا طی‌ سخنانی‌ از بازاریان‌ و اصناف‌ تبریز به‌ خاطر این‌ حمایت‌تشکر کرد. پس‌ از این‌ نه‌ تنها اقدامات‌ وی‌ قطع‌ نشد بلکه‌ با شدت‌ بیشتری‌ ادامه‌ یافت‌.روز 31 مرداد گفت‌: «این‌ کاندیداهای‌ تحمیلی‌ دردی‌ را دوا نخواهند کرد.»
در مخالفت‌ با انتخابات‌ گروهی‌ از مقلدان‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ از وی‌ سؤال‌ کرده‌نظر وی‌ را خواستند. گروه‌ دیگر همچون‌ آیت‌الله قاضی‌ ـ چون‌ امام‌ در بند بود ـ ازآیت‌الله میلانی‌ کسب‌ تکلیف‌ کردند. گرچه‌ طرفداران‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ اززمانهای‌ قدیم‌ (از زمان‌ مرحوم‌ آیت‌الله میرزا فتاح‌ شهیدی‌) با وی‌ مخالف‌ بودند،آقای‌ قاضی‌ در منابر و سخنرانیهای‌ خود احترام‌ خاصی‌ به‌ ایشان‌ قایل‌ می‌شد.بسیاری‌ از روحانیون‌ طرفدار آیت‌الله شریعتمداری‌ به‌ دلیل‌ محافظه‌ کاری‌، جرأت‌پخش‌ کردن‌ اعلامیه‌های‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ را نداشتند. امّا خود او در منابر نام‌ واعلامیه‌های‌ ایشان‌ را می‌برد و قرائت‌ می‌کرد.
در ادامه‌ مبارزه‌ دستور داد که‌ اصناف‌ تبریز هر کدام‌ به‌ طور جداگانه‌ و به‌وسیلة‌اعلامیه‌ مخالفت‌ خود را با انتخابات‌ اعلام‌ کنند. در پی‌ آن‌ از سوی‌ رانندگان‌،ورزشکاران‌، اصناف‌ بازار و خیاطان‌ تبریز اعلامیه‌هایی‌ در خیابانها و بازار چسبانده‌شد. در پی‌ این‌ اقدامات‌ ساواک‌ در پی‌ شناسایی‌ محل‌ چاپ‌ و ناشران‌ آن‌ برآمد.
ساواک‌ پس‌ از اقدام‌ اول‌ جهت‌ تبعید آیت‌الله قاضی‌، مرتبه‌ دوم‌ هم‌ در تاریخ‌31/5/44 جهت‌ تبعید ایشان‌ اقدام‌ می‌کند در این‌ مبارزات‌ از علما تبریز آیت‌الله سیداحمد خسروشاهی‌ و آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی‌ در مساجدی‌ که‌ نمازمی‌خواندند، در مخالفت‌ با رژیم‌ اقداماتی‌ داشتند که‌ در پرونده‌ آیت‌الله قاضی‌طباطبایی‌ اشاراتی‌ به‌ آن‌ فعالیتها شده‌است‌. ساواک‌ در حال‌ بررسی‌ چگونگی‌ تبعیدایشان‌ و بازتاب‌ این‌ عمل‌ بود:
«... ضمن‌ اینکه‌ ممکن‌ است‌ دستگیری‌ نامبردگان‌ منجر به‌ تعطیل‌ بازارو وقوع‌ حوادثی‌ بشود ولی‌ در عین‌ حال‌ دستگیری‌ آنان‌ تأثیر بسیارزیادی‌ در امنیت‌ منطقه‌ داشته‌ و با این‌ ترتیب‌ ریشه‌ فساد بکلّی‌ قطع‌خواهد شد.»
در ادامه‌ نهضت‌ علما، مردم‌ آذربایجان‌ طی‌ اعلامیه‌ای‌ اعلام‌ داشتند که‌ از تاریخ‌24/6/42 الی‌ 27/6/42 به‌ نشانه‌ مخالفت‌ با انتخابات‌ و پشتیبانی‌ از مراجع‌ تقلیداعتصاب‌ کرده‌ و خواسته‌ هایی‌ را مطرح‌ خواهند نمود. در آخرین‌ روز اعتصاب‌ وی‌در سخنرانی‌ شدید اللحنی‌، علیه‌ انتخابات‌ و کاندیداهای‌ آن‌ و کسانی‌ که‌ دست‌ به‌اعتصاب‌ نزده‌ بودند، حمله‌ کرد. روز بعد هم‌ به‌ تقلبی‌ بودن‌ انتخابات‌ اشاره‌ نموده‌ و ازمردم‌ تبریز تشکر کرد. در قسمتی‌ از سخنرانی‌ وی‌ آمده‌ است‌:
«... ای‌ مأمورین‌ که‌ اینجا نشسته‌اید بروید بنویسید که‌ اگر جلوی‌ این‌جور و ستم‌ را نگیرید، خود اشخاص‌ می‌توانند جلو اینها را بگیرند. تاکنون‌ ما ]علما[ جلوی‌ این‌ مسلمانان‌ را گرفته‌ بودیم‌ اگر دست‌ برداریم‌می‌دانید شهر تبریز چه‌ خواهد شد؟! مگر شما رؤسا نبودید که‌ به‌ من‌می‌گفتید: تبریز منتظر یک‌ کشیدن‌ چوب‌ کبریت‌ است‌، پس‌ چرا اینقدرشکنجه‌ و آزار می‌دهید؟! چرا در اینجا جمع‌ شده‌اید و نشسته‌اید.مسلمان‌ باید مبارزه‌ کند و در مقابل‌ دین‌ اصلاً از مردن‌ باکی‌ نداشته‌باشید... در هشترود که‌ 180 رأی‌ داده‌ بودند موقعی‌ که‌ به‌ تبریز رسیدند1200 رأی‌ رسیده‌ بود. در مقابل‌ چهارصد هزار نفر از اهل‌ تبریز تعدادجزئی‌ رأی‌ داده‌اند، آن‌ هم‌ زنان‌ کارمندان‌ و خود کارمندان‌ داده‌است‌.بعضی‌ از کارمندان‌ که‌ کارت‌ الکترالی‌ گرفته‌ بودند به‌ صندوق نریخته‌اند.خیلی‌ تشکر می‌کنم‌...»
گذشته‌ از اینگونه‌ سخنرانیهای‌ افشاگرانه‌، از سوی‌ علمای‌ آذربایجان‌ حدود افتتاح‌مجلس‌ شورا و سنا (14 مهر 1342) چهار فقره‌ تلگراف‌ به‌ عناوین‌ حضرت‌ آیت‌اللهمرعشی‌ نجفی‌، آیت‌الله سید کاظم‌ شریعتمداری‌، آیت‌الله خمینی‌، آیت‌الله میلانی‌،رونوشت‌ به‌ مجلس‌ سنا و دفتر مجلس‌ شورای‌ ملی‌ مخابره‌ شد. در ادامه‌ جهاد زبانی‌در روز 24 مهر در مسجد شعبان‌ اظهار داشت‌:
«... ای‌ حکومت‌ جبار چرا قوانین‌ اسلام‌ را به‌ زیر پا انداخته‌ و لگدکوب‌نموده‌اید؟ رادیو ایران‌ هر روز از قانون‌ اساسی‌ دم‌ می‌زند ولی‌ عملی‌ دربین‌ نیست‌. مگر قانون‌ اساسی‌ گفته‌ است‌ که‌ مراجع‌ تقلید را زندانی‌کنید؟ چرا آقای‌ خمینی‌ تا کنون‌ در زندان‌ به‌ سر می‌برد؟ ای‌ حکومت‌جبار بدانید که‌ اگر آیت‌الله خمینی‌ را از زندان‌ آزاد نکنید مسلمانان‌ ایران‌دنیا را به‌ هم‌ خواهند زد و هر چه‌ از دستشان‌ بیاید خواهد نمود...»
از نکات‌ جالب‌ توجهی‌ که‌ در سخنرانیهای‌ آیت‌الله قاضی‌ به‌ چشم‌ می‌خورد،بررسی‌ مواضع‌ دولتهای‌ شوروی‌ و آمریکا در قبال‌ ایران‌ است‌ و انتقاد از عملکردمنافقانه‌ آنها بود.
«همسایه‌ شمالی‌ تا مدتی‌ قبل‌ خوب‌ نبود، حال‌ چطور خوب‌ شده‌؟ خطاب‌ به‌ آقای‌کندی‌ که‌ به‌ چه‌ علت‌ در امور ایران‌ مداخله‌ می‌کنی‌؟» و یا در خصوص‌ وابستگی‌شاه‌ به‌ آمریکا، در یکی‌ از گزارشهای‌ مأمورین‌ آمده‌است‌: «آقای‌ قاضی‌ طباطبایی‌ درسخنان‌ خود علناً اظهار نموده‌است‌ این‌ حکومت‌ (بخصوص‌ اعلی‌ حضرت‌ همایونی‌)را نوکر آمریکا خطاب‌ نموده‌ و علناً گفته‌ است‌ هر کاری‌ که‌ علیه‌ ملت‌ (بخصوص‌روحانیت‌) از طرف‌ حکومت‌ اجرا می‌شود، به‌ دستور آمریکاییها انجام‌می‌گردد...»
مواضع‌ ضد آمریکایی‌ و ضد اسراییلی‌ وی‌ بدون‌ تردید از تأثیرات‌ آیت‌الله العظمی‌کاشف‌ الغطاء بود که‌ در مبارزات‌ ایشان‌ جلوه‌ می‌کرد. با ارتباط‌ و هماهنگی‌ که‌ بین‌علما و مردم‌ تبریز وجود داشت‌، ساواک‌ بر آن‌ شد بین‌ آنها اختلاف‌ افکند. درزمینه‌ اقدامات‌ تفرقه‌ افکنی‌ مأموران‌ ساواک‌ آیت‌الله قاضی‌ طی‌ سخنانی‌ گفت‌: «من‌هفته‌ قبل‌ مگر نگفتم‌ که‌ استعمار می‌خواهد در بین‌ ملت‌ و روحانیون‌ جدایی‌ بیندازد؟اطلاع‌ کامل‌ دارم‌ که‌ در این‌ مورد بودجه‌ گزافی‌ خرج‌ می‌شود و در شهر ما عده‌ای‌هستند که‌ از این‌ بودجه‌ گرفته‌ و به‌ استعمار و فساد و اخلالگری‌ خودشان‌ ادامه‌ می‌دهند.... به‌طوری‌ که‌ قبلاً به‌ شما گفتم‌، بودجه‌ زیادی‌ خرج‌ می‌نمایند تا در بین‌ علما وملت‌ جدایی‌ و تفرقه‌ بیندازند. این‌ هفته‌ کاملاً معلوم‌ شد و می‌گویند فلان‌ کس‌ ]قاضی‌طباطبایی‌[ چرا بالای‌ منبر از فلان‌ مجتهد ]آیت‌الله شریعتمداری‌[ اسمی‌ نبرد. هر کسی‌به‌ یک‌ مجتهدی‌ تقلید می‌کند، لازم‌ نیست‌ که‌ اسم‌ همه‌ آنها را برد...» و یا در جای‌دیگر گفت‌: «.. شایع‌ ]کرده‌اند[ که‌ فلانی‌ در منبر از فلان‌ مرجع‌ تقلید صحبت‌ نکرد وهی‌ ایراد می‌گیرند که‌ چرا اسم‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ را در منابر ذکر نمی‌کند، به‌طوری‌که‌ آقای‌ شریعتمداری‌ دیروز و امروز نامه‌هایی‌ به‌ من‌ نوشته‌ و همچنین‌ دفترچه‌هایی‌]را[ که‌ متن‌ سخنرانی‌ خودش‌ می‌باشد، به‌ انضمام‌ یک‌ نوار برای‌ من‌ فرستاده‌است‌. اگربا من‌ خوب‌ نبود آنها را به‌ من‌ نمی‌فرستاد و البته‌ هدف‌ ما یکی‌ است‌. آیت‌الله خمینی‌هم‌ که‌ رهبر این‌ انقلاب‌ است‌ در همین‌ راه‌ مبارزه‌ کرده‌ و فعلاً هم‌ زندانی‌ است‌.»
از جمله‌ اقدامات‌ دیگر تفرقه‌افکنانة‌ ساواک‌، نشر اعلامیه‌هایی‌ به‌ نام‌«آزادی‌خواهان‌ آذربایجان‌» بود که‌ در آن‌ به‌ علما و مراجع‌ اهانت‌ می‌شد. یا برخی‌روحانی‌نمایان‌ به‌ نام‌ بعضی‌ از مراجع‌ چون‌ آیت‌الله العظمی‌ حکیم‌ تبلیغ‌ می‌کردند که‌ایشان‌ تلگرافی‌ به‌ آقای‌ قاضی‌ زده‌ و وی‌ را از مداخله‌ در امور سیاسی‌ باز داشته‌است‌. حتی‌ شایع‌ می‌کردند که‌ وی‌ انگلیسی‌ و آمریکایی‌ است‌.
علی‌رغم‌ این‌ مسایل‌، سخنرانیهای‌ ایشان‌ تا اولین‌ دستگیری‌ در مسجد شعبان‌ باانبوهی‌ از مستمعین‌، که‌ اغلب‌ جوان‌ بودند دایر بود. با شهادت‌ طیب‌ حاج‌ رضایی‌ واسماعیل‌ حاج‌ رضایی‌، وی‌ برای‌ یاد بود و بزرگداشت‌ آنها خواست‌ مجلس‌ ختمی‌منعقد کند و در این‌ خصوص‌ اطلاعیه‌ صادر نمود امّا ساواک‌ و شهربانی‌ از اجرای‌مراسم‌ جلوگیری‌ کردند.
ساواک‌ برای‌ جلوگیری‌ از فعالیتهای‌ مخالف‌ قاضی‌ طباطبایی‌ و روحانیون‌ دیگردست‌ به‌ اقداماتی‌ زد به‌ این‌گونه‌ که‌ با تشکیل‌ کمیته‌ اطلاعاتی‌ در تبریز، نسبت‌ به‌ نحوه‌دستگیری‌ و پیامدهای‌ آن‌ بررسیهایی‌ صورت‌ گیرد، آنگاه‌ از طریق‌ استانداری‌ و پس‌ ازکسب‌ اجازه‌ از سوی‌ نخست‌ وزیر انجام‌ شود.

اولین‌ دستگیری‌

با حمایتهایی‌ که‌ وی‌ از نهضت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) و رهبر در بند آن‌ داشت‌، به‌دستور ساواک‌، روز 12/9/42 تلفن‌ منزل‌ وی‌ و آقای‌ انزابی‌ قطع‌ گردید و فردای‌آن‌ روز پس‌ از نماز مغرب‌ و عشا، وی‌ به‌ همراه‌ آیت‌الله سیداحمد خسرو شاهی‌دستگیر و تحویل‌ اداره‌ کل‌ سوم‌ شد. از آنجا هم‌ تحویل‌ زندان‌ قزل‌ قلعه‌ گردید.ایشان‌ شرح‌ دستگیری‌ اول‌ خود را، در سفرنامه‌ چنین‌ نوشته‌ است‌:
«... نخستین‌ بار برای‌ حرکت‌ دادن‌ من‌ از تبریز، در آن‌ مرحله‌ و به‌ همراه‌چهار نفر دیگر که‌ عبارت‌ از آقای‌ سید احمد خسروشاهی‌ و آقای‌ حاج‌میرزا محمدحسین‌ انزابی‌، آقای‌ حاج‌ میرزا حسن‌ ناصرزاده‌ و آقای‌سیدمهدی‌ دروازه‌ای‌ بودند،... مرتضی‌ واقف‌، از مأمورین‌ سازمان‌امنیت‌ که‌ با جمع‌ زیادی‌ (قریب‌ شصت‌ نفر) از مأموران‌ سازمان‌ برای‌حرکت‌ دادن‌ من‌ به‌ تبریز آمده‌ بودند. مرا موقع‌ شب‌ که‌ تنها از مسجدمی‌آمدم‌ و بعد از اینکه‌ از مسجد خارج‌ شدم‌، بردند. در مسجد شعبان‌اطلاع‌ دادند که‌ سید احمد خسروشاهی‌ را بردند سازمان‌. موقع‌ بیرون‌آمدن‌ از مسجد اطلاع‌ دادند که‌ در سر کوچه‌ ماشین‌ و جمع‌ زیادی‌ ازمأمورین‌ ایستاده‌اند. من‌ دیدم‌ اگر پیاده‌ بیایم‌، مردم‌ هم‌ فهمیده‌ و با من‌خواهند آمد. آن‌ وقت‌ امکان‌ دارد مأمورین‌ موقع‌ سوار کردن‌ من‌،اسباب‌ زد و خوردی‌ شود، نور چشمان‌، آقا سیدمحمدحسن‌ و آقاسیدمحمدرضا نیز همراه‌ من‌ بودند. هوا بسیار سرد بود و کم‌ کم‌ برف‌ریزش‌ داشت‌. به‌ نور چشمی‌ گفتم‌: تاکسی‌ نگاه‌ دارید تا با تاکسی‌ برویم‌و نظرم‌ عمده‌ بر این‌ بود که‌ مردم‌ نرسند و زودتر بر کوچة‌ منزل‌ خودمان‌برسیم‌. هر چه‌ خواهد شد بشود ولی‌ از مردم‌ کسی‌ دچار زد و خورد درآن‌ موقع‌ گرفتاری‌ من‌ نباشد...
نور چشمان‌ با من‌ سوار شدند و کسی‌ همراه‌ نگذاشتیم‌ و تند آمدیم‌.به‌سر کوچه‌ منزل‌ خودمان‌ که‌ رسیدیم‌ و تاکسی‌ ایستاد، من‌ خواستم‌پیاده‌ شوم‌. مأمور سازمان‌ از کماندوها بود ـ که‌ بعداً شناختم‌ همان‌مرتضی‌ واقف‌ است‌ که‌ آیت‌الله آقای‌ خمینی‌ را هم‌ از قم‌ او آورده‌ بود ـنگذاشت‌ من‌ پیاده‌ شوم‌...
ما را حرکت‌ دادند... یکسره‌ آمدیم‌ به‌ «سازمان‌ سلب‌ امنیت‌ ازمسلمانان‌» وارد اطاق شدیم‌. هر دو عزیزانم‌ با من‌ بودند و چند دقیقه‌کسی‌ در اطاق نبود و بعداً «واقف‌» نامبرده‌ وارد شد... پس‌ از لحظاتی‌مهرداد که‌ رئیس‌ سازمان‌ بود وارد شد و قدری‌ نشست‌. گفتم‌: بگذاریداین‌ دو فرزند من‌ همراه‌ من‌ باشند. گفت‌: نمی‌شود. گفتم‌: یکی‌ رابگذارید. گفت‌: امکان‌ ندارد. در این‌ موقع‌ به‌ مأمورین‌ که‌ در اطاقایستاده‌ بودند اشاره‌ کرد که‌ آقا سیدمحمدحسن‌ و آقا سیدمحمدرضابیرون‌ روند و آنها را بردند و خودش‌ آمد و رو به‌ روی‌ من‌ نشست‌.خداوند عالم‌ است‌ در آن‌ موقع‌ جدایی‌ و مفارقت‌ از عزیزانم‌، در چه‌حالی‌ بودم‌ و عزیزانم‌ در چه‌ حال‌ بودند؛ رنگ‌ از صورتشان‌ پرید. ازاطاق خارج‌ شدند. من‌ سخت‌ عصبانی‌ شدم‌، گفتم‌: پاشو پدر سوخته‌ ازجلو چشمم‌. مهرداد تاب‌ مقاومت‌ نیاورد. دید نزدیک‌ است‌، دارم‌صندلی‌ را به‌ کله‌اش‌ بزنم‌. از اطاق رفت‌ بیرون‌ و من‌ قدری‌ در اطاق قدم‌زدم‌ در حالی‌ که‌ بیشتر نگران‌ عزیزانم‌ بودم‌.
وقت‌ ظهر در جلوی‌ قهوه‌خانه‌ نگاه‌ داشتند و ]اطاقی‌ را[ که‌ از قهوه‌خانه‌وارد آنجا می‌شد تعیین‌ کردند. من‌ وارد شدم‌. بعد آقای‌ سیداحمدخسروشاهی‌ هم‌ وارد شد و ناهار خوردیم‌ و حرکت‌ دادند و شب‌ تا صبح‌راه‌ آمده‌ بودیم‌. طرفهای‌ غروب‌ وارد تهران‌ پر جنجال‌ کردند و از آنجابه‌ قزل‌ قلعه‌ بردند و شب‌ را با هم‌ سحر کردیم‌.
شب‌ من‌ یادم‌ افتاد که‌ از دژخیمان‌ ژاندارمری‌ و جلادان‌ سازمان‌ ]ممکن‌است‌[ کاغذهایی‌ را که‌ همراه‌ داشتم‌ و در جیب‌ بغلی‌ من‌ بود ]بخواهند[نگاه‌ کنند. در آن‌ وقت‌ من‌ ]نمی‌توانستم‌[ ندهم‌ و اگر ]نمی‌دادم‌،[ ممکن‌بود با زور بگیرند و در جیب‌ بغلی‌ مصری‌ (لباده‌) خودم‌ نامه‌هایی‌ ازآیات‌ عظام‌ مثل‌ آقای‌ حکیم‌، میلانی‌، خویی‌ و دیگران‌ داشتم‌ و ابداًصلاح‌ نبود آنها را کسی‌ ]ببیند[ لذا همه‌ آنها را بیرون‌ آورده‌ و با سرعت‌نگاه‌ کردم‌ و اغلب‌ پاره‌ کرده‌ و یک‌ دفعه‌ به‌ ]داخل‌[ بخاریی‌ که‌ از زغال‌سنگ‌ روشن‌ می‌شد گذاشتم‌ و تماماً سوختند...»
دستگیری‌ ایشان‌ در میان‌ مراجع‌ تقلید قم‌، نجف‌ و مشهد بازتاب‌ وسیعی‌ یافت‌. به‌دنبال‌ این‌ دستگیری‌ آیات‌ عظام‌ حکیم‌، خویی‌، مرعشی‌ نجفی‌، میلانی‌، علامه‌طباطبایی‌، شریعتمداری‌ و دیگر علمای‌ آذربایجان‌ طی‌ تلگرافها و اعلامیه‌هایی‌این‌ اقدام‌ رژیم‌ را محکوم‌ کردند. نهضت‌ آزادی‌ هم‌ با صدور اعلامیه‌ای‌ تحت‌ عنوان‌«آفرینندگان‌ مشروطه‌ بر ضد استعمار به‌پا خاستند» به‌ دستگیری‌ آیت‌الله قاضی‌ وهمراهانش‌ اعتراض‌ کرد. از سوی‌ مبارزین‌ آذربایجان‌ هم‌ اعلامیه‌ با این‌ مضمون‌انتشار یافت‌:
«... روز پنج‌ شنبه‌ 25 رجب‌، روز تاریخی‌ تجلی‌ جدال‌ حق‌ و باطل‌است‌. روزی‌ که‌ هفتمین‌ رهبر شیعیان‌ جهان‌ به‌ دست‌ غاصبین‌ حکومت‌اسلامی‌ شربت‌ شهادت‌ نوشید و با کمال‌ افتخار گوشه‌های‌ زندان‌ را برسکوت‌ در مقابل‌ زورگویان‌ و افسار گسیختگان‌ ترجیح‌ داد. عجبا، هزارو دویست‌ سال‌ بعد، تاریخ‌ از نو تکرار می‌شود و فرزند برومند آن‌بزرگوار و مرجع‌ عالیقدر، حضرت‌ آیت‌الله العظمی‌ آقای‌ خمینی‌،آیت‌الله آقای‌ سید محمود طالقانی‌، آیت‌الله آقای‌ قمی‌، حضرات‌ حجج‌الاسلام‌ و المسلمین‌ آقای‌ قاضی‌ طباطبایی‌، آقای‌ خسروشاهی‌، آقای‌دروازه‌ای‌... و سایر مبارزان‌ راه‌ مصالح‌ ملت‌ اسلامی‌، به‌ دست‌ هارون‌زمان‌، به‌ جرم‌ عدالتخواهی‌ به‌ زنجیر کشیده‌ می‌شوند... مبارزین‌آذربایجان‌.»
روز یکشنبه‌ 23/9/42 اعلامیه‌ای‌ از طرف‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ به‌ شرح‌ زیر به‌ دیوارمدرسه‌ نواب‌ نصب‌ شده‌ بود:
«در تبریز چند نفر از علما و روحانیون‌ را به‌ جرم‌ احقاق حق‌ تبعید کرده‌اند. مردم‌تبریز در پشتیبانی‌ از علما بازار را تعطیل‌ کردند.»
در مدتی‌ که‌ آیت‌الله قاضی‌ در آن‌ زندان‌ به‌سر می‌بردند، با مبارزان‌ سایر شهرستانهانیز آشنا شد. از آن‌ جملة‌ آیت‌الله سیدعبدالحسین‌ دستغیب‌ شیرازی‌ بود که‌ این‌ دوستی‌تا پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌ ادامه‌ یافت‌ و به‌ طور مداوم‌ مکاتباتی‌ میان‌ آنها صورت‌می‌گرفت‌.
پس‌ از مدتی‌ بلاتکلیفی‌ در زندان‌ آقای‌ قاضی‌ مورد بازجویی‌ قرار گرفت‌. در خلال‌بازجویی‌، به‌ ساواک‌ تبریز دستور داده‌ شد که‌ ظرف‌ 48 ساعت‌ اسناد و مدارک‌ لازم‌علیه‌ وی‌ را جمع‌ آوری‌ و به‌ مرکز ارسال‌ کنند. پس‌ از انجام‌ بازجویی‌ مأمور بازجوکننده‌ دو نظریه‌ اعلام‌ کرد:
نخست‌ به‌ دلیل‌ فقدان‌ دلیل‌ کافی‌ جهت‌ محکومیت‌، شفاعت‌ آیت‌الله حکیم‌ درخصوص‌ آزادی‌ وی‌ پذیرفته‌ شود و پس‌ از اخذ تعهد کتبی‌ از آقای‌ قاضی‌ وی‌ را آزادکنند. دیگر آنکه‌ او را برای‌ مدتی‌ از تبریز تبعید کنند.
آیت‌الله قاضی‌، آن‌ گونه‌ که‌ نوشته‌ است‌، «قریب‌ یک‌ ماه‌ و نیم‌ یا چهل‌ روز در آنجابودیم‌. یعنی‌ در 17 شهر رجب‌ المرجب‌ سال‌ 1382 قمری‌ شب‌ چنانکه‌ گذشت‌ حرکت‌دادند و روز اول‌ یا دوم‌ شهر رمضان‌ از قزل‌ قلعه‌ خارج‌ کردند و به‌ سلطنت‌ آباد شمیران‌و به‌ کاخ‌ پذیرایی‌ نخست‌ وزیری‌ وارد کردند.»
در تاریخ‌ 12/11/42 قرار بازداشت‌ ایشان‌ به‌ قرار التزام‌ عدم‌ خروج‌ از حوزه‌قضایی‌ تهران‌ تغییر یافت‌. آیت‌الله قاضی‌ گرچه‌ در زندان‌ و بعد هم‌ در تهران‌ تحت‌نظر بود، امّا هیچ‌گاه‌ از فعالیتهایی‌ که‌ در جهت‌ تداوم‌ نهضت‌ داشت‌، دست‌ برنداشت‌.نمونه‌ای‌ از این‌ فعالیتها که‌ در قسمت‌ آثار قلمی‌ اشاره‌ شد. از جملة‌ آنها وی‌ مقدمه‌ای‌بر پیام‌ آیت‌الله محمدهادی‌ میلانی‌ به‌ دانشجویان‌ مسلمان‌ اروپا نوشت‌ که‌ در آن‌بصراحت‌، نام‌ و مرام‌ و مبارزات‌ رهبر در بند نهضت‌ امام‌ خمینی‌ (ره‌) را ستود.
در عید فطر سال‌ 1342، مصادف‌ با بیست‌ و هفتم‌ اسفند گرچه‌ وی‌ در تبریز نبود لیکن‌ با ارسال‌ پیامی‌ این‌ عید را به‌ عموم‌ اهالی‌ تبریز تبریک‌ گفت‌ در گزارش‌ مهردادبه‌ ساواک‌ مرکز، چنین‌ آمده‌است‌: «... به‌طوری‌ که‌ استنباط‌ می‌شود نامبرده‌ هنوز ازفعالیت‌ خود دست‌ بر نداشته‌ و زمینه‌ را برای‌ آینده‌ فراهم‌ می‌نماید... مراجعت‌ وی‌ به‌آذربایجان‌ تا آخر ماه‌ صفر به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ صلاح‌ نمی‌باشد...»
در مدتی‌ که‌ ایشان‌ در تهران‌ بود سفری‌ به‌ مشهد مقدس‌ کرده‌ و پس‌ از زیارت‌ امام‌رضا(ع‌) به‌ دیدار آیت‌الله العظمی‌ میلانی‌ شتافت‌. در این‌ سفر آیت‌الله سیدمهدی‌انگجی‌ نیز همراه‌ ایشان‌ بود. آیت‌الله میلانی‌ و آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ نسبت‌ به‌مراجع‌ تقلید دیگر بیش‌ از همه‌ در حمایت‌ از نهضت‌ اسلامی‌ و رهبر آن‌ می‌کوشیدند وگذشته‌ از آن‌ بین‌ آیت‌الله میلانی‌ و آقای‌ قاضی‌ هم‌ آشنایی‌ و ارتباط‌ خانوادگی‌ قدیمی‌وجود داشت‌. آنان‌ هم‌ در تبریز و هم‌ در ایام‌ تحصیل‌ در نجف‌ اشرف‌ دوست‌ ومصاحب‌ بوده‌اند.

دیدار تاریخی‌ با رهبر از بند رسته‌

در ساعت‌ بیست‌ و دوی‌ روز پانزده‌ فروردین‌ سال‌ 1343 مأموران‌ ساواک‌ به‌سرپرستی‌ سرهنگ‌ مولوی‌، امام‌(ره‌) را به‌ قم‌ آورده‌ و آزاد کردند. پس‌ از آزادی‌ایشان‌ شور و شوق غیرقابل‌ توصیفی‌ در میان‌ مبارزان‌ دمیده‌ شده‌ و چهره‌های‌غم‌گرفته‌شان‌ شاد گشت‌. آیت‌الله قاضی‌ پس‌ از مراجعت‌ از سفر مشهد مقدس‌ وعرض‌ گزارش‌ به‌ ساحت‌ آن‌ امام‌ همام‌، از این‌ فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌ حداکثر استفاده‌ رانمود و بسرعت‌ به‌ دیدار استاد معظم‌ تازه‌ از بند رسته‌ شتافت‌. سایر آقایان‌ علمای‌آذربایجان‌ هم‌ که‌ در تهران‌ بودند راهی‌ قم‌ شدند. فرقی‌ که‌ میان‌ این‌ دو سفر بود اینکه‌آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ خدمت‌ امام‌ رسید و به‌ منزل‌ ایشان‌ رفت‌، در حالی‌ که‌امام‌(ره‌) خود به‌ دیدن‌ علمای‌ طرفدار آیت‌الله شریعتمداری‌ به‌ منزل‌ حجت‌الاسلام‌سیدهادی‌ خسروشاهی‌ آمد و از ایشان‌ دیدن‌ کرد. آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ و تعدادی‌ ازفضلای‌ آذربایجان‌ چون‌ آقای‌ مرتضی‌ بنی‌ فضل‌، از آقای‌ قاضی‌ در منزل‌ علامه‌طباطبایی‌ دیدار داشتند. در یکی‌ از گزارشهای‌ ساواک‌ آمده‌است‌:
«... در بررسیهایی‌ که‌ به‌ عمل‌ آمده‌، معلوم‌ شده‌ که‌ آقای‌ قاضی‌طباطبایی‌ که‌ می‌بایست‌ تحت‌ نظر ساواک‌ باشد و بدون‌ اجازه‌ ساواک‌ ازتهران‌ خارج‌ نشود، پس‌ از عزیمت‌ آقای‌ خمینی‌ به‌ قم‌ بین‌ این‌ دو نفر درقم‌ ملاقاتی‌ انجام‌ گرفته‌ که‌ عکس‌ ملاقات‌ نامبرده‌ نیز به‌ضمیمه‌ تقدیم‌می‌گردد. استنباط‌ می‌شود که‌ در این‌ ملاقات‌ چنین‌ تصمیم‌ گرفته‌ شده‌که‌ آقای‌ قاضی‌ طباطبایی‌ بدون‌ کسب‌ اجازه‌ از مقامات‌ ساواک‌ به‌ تبریزرفته‌ و برای‌ ایام‌ ماه‌ محرم‌ در آنجا باشد که‌ بتواند ضمن‌ تماس‌ با آقای‌خمینی‌ به‌ موقع‌ مقتضی‌، به‌ تحریکات‌ سابق‌ خود ادامه‌ دهد.»
پس‌ از این‌ دیدار و اخذ دستور از امام‌(ره‌)، آقای‌ قاضی‌ بدون‌ اطلاع‌ و اجازه‌ساواک‌ با هماهنگی‌ مبارزان‌ با قطار عازم‌ تبریز شد. با مطلع‌ شدن‌ ساواک‌ از این‌عزیمت‌ به‌ دست‌ و پا افتاده‌ و «مقدم‌» به‌ ساواک‌ تبریز تلگراف‌ خیلی‌ خیلی‌ فوری‌مخابره‌ کرده‌ و دستور داد به‌ فرموده‌ تیمسار قایم‌ مقام‌ ریاست‌ ساواک‌ طبق‌ اطلاع‌آیت‌الله قاضی‌ به‌ تبریز حرکت‌ کرده‌است‌، در اسرع‌ وقت‌ دستگیر و به‌ تهران‌ اعزام‌دارید. به‌ این‌ هم‌ کفایت‌ نشد چنانکه‌ فردوست‌ شخصاً به‌ ساواک‌ دستور داد که‌ وی‌سریعاً دستگیر و اعزام‌ شود:
«در هر حال‌ این‌ شخص‌ امشب‌ دستگیر و با اتومبیل‌ سریعاً به‌ تهران‌اعزام‌ و به‌ مقامات‌ ساواک‌ تحویل‌ شود. کوچکترین‌ قصوری‌ در این‌زمینه‌ مسئولیت‌ شدید ایجاد خواهد کرد. بلافاصله‌ کمیسیون‌ امنیت‌تشکیل‌ و پیش‌ بینیهای‌ لازم‌ برای‌ روز 5/2/43 در تبریز بشود و نتیجه‌اقدامات‌ و وضع‌ روز 5/2/43 تلگرافی‌ گزارش‌ شود. فردوست‌»
انتخاب‌ قطار برای‌ ورود به‌ تبریز به‌ این‌ جهت‌ بود که‌ در ساعت‌ معین‌ وارد شهرشود. قبل‌ از عزیمت‌ نیز مقدمات‌ استقبال‌ گسترده‌ فراهم‌ شده‌ بود. آقای‌ الهی‌طباطبایی‌ می‌گوید:
«تراکت‌ تبریک‌ ورود آقای‌ قاضی‌ را من‌ نوشتم‌ و از قم‌ تا تهران‌، با آقابا هم‌ آمدیم‌ تبریز. در آن‌ قطار بودم‌ آقا هم‌ در آن‌ قطار بود. تامسافتهایی‌ از تهران‌ نگران‌ نگهداشتن‌ قطار در ایستگاه‌ کرج‌ و قزوین‌بودیم‌ که‌ از رفتن‌ جلوگیری‌ کنند اما همین‌ که‌ از قزوین‌ گذشتیم‌، دیدیم‌خبر حادثه‌ای‌ رخ‌ نداد. بعد از آن‌ آمدیم‌ خدمت‌ آقا (به‌ کوپه‌ ایشان‌آمدم‌) من‌ بودم‌، حاج‌ نقی‌ اروانی‌ و آقا سیدحسن‌ بود. قبلاً مقدمه‌فراهم‌ شده‌ بود. بعد از چاپ‌ تراکت‌ به‌ تهران‌ رفتم‌ که‌ اگر تلفن‌ شد ]که‌[آقا می‌آید، توسط‌ رابطین‌ پخش‌ شود... برای‌ رژیم‌ چاره‌ای‌ جزدستگیری‌ مجدد آقا نبود. آقا خودش‌ هم‌ می‌دانست‌ دستگیر خواهدشد. فقط‌ ایشان‌ می‌خواستند با این‌ اقدام‌ بگوید که‌ من‌ قرار عدم‌ خروج‌از حوزه‌ قضایی‌ تهران‌ را قبول‌ ندارم‌، این‌ اقدام‌ را کرد.»
مردم‌ تبریز چنان‌ استقبال‌ گسترده‌ای‌ از ایشان‌ کردند که‌ در طول‌ تاریخ‌ تبریزبی‌نظیر بود. مردم‌ از ایستگاه‌ راه‌ آهن‌ تا میدان‌ شهرداری‌ تبریز موج‌ می‌زد.»شعارهای‌ «نصرُ من‌ الله و فتح‌ قریب‌» شهر تبریز را در برگرفته‌ بود از کثرت‌ جمعیت‌عبور و مرور بسختی‌ انجام‌ می‌گرفت‌، به‌طوری‌ که‌ آمدن‌ ایشان‌ از راه‌ آهن‌ به‌ منزل‌تقریباً شش‌ ساعت‌ طول‌ کشید. با آن‌ جمعیت‌ و آن‌ شور و شوق و محبّت‌، مقامات‌امنیتی‌ نتوانستند اقدامی‌ داشته‌ باشند و اجرای‌ دستور دستگیری‌ ایشان‌ به‌ شب‌ موکول‌گردید. یکی‌ از نزدیکان‌ ایشان‌ شرح‌ دستگیری‌ او را نگاشته‌ است‌.
آیت‌الله قاضی‌ همان‌ شب‌ ساعت‌ 45: 23 دستگیر و با لندرور و مأموری‌ از ساواک‌ وژاندارمری‌ به‌ تهران‌ بدرقه‌ و ساعت‌ پانزده‌ روز بعد به‌ اداره‌ کل‌ سوم‌ تحویل‌ شد. درروز 6/2/43 با صدور قرار بازداشت‌، زندان‌ قزل‌ قلعه‌ زندانی‌ شد.
پس‌ از دستگیری‌ مجدد آیت‌الله قاضی‌، گروهی‌ از مردم‌ مبارز تبریز در منزل‌آیت‌الله میرزا عبدالله مجتهدی‌ جمع‌ شدند. تصمیم‌ گرفته‌ شد که‌ نامه‌ای‌ به‌ امام‌ جمعه‌تبریز بنویسند تا او اقدامی‌ کند. امّا پس‌ از برخورد خاص‌ او با مردم‌ در این‌ خصوص‌،دیگر به‌ سراغ‌ وی‌ نرفتند.
مخفی‌ کاری‌ ساواک‌ باعث‌ شد که‌ تا چند روزی‌ کسی‌ از سرنوشت‌ آقای‌ قاضی‌مطلع‌ نشود ولی‌ بعد از تلاشهای‌ بسیار و زحمت‌ زیاد مشخص‌ شد که‌ وی‌ در سلطنت‌آباد است‌. در اثر فعالیت‌ آیت‌الله میلانی‌ و وخامت‌ حال‌ آقای‌ قاضی‌ بعد از چهل‌ روزماندن‌ در سلطنت‌ آباد مرخص‌ گردید و به‌ منزل‌ برادرش‌ مرحوم‌ سیدجواد قاضی‌طباطبایی‌ وارد شد.
پس‌ از دستگیری‌ مجدد آقای‌ قاضی‌، از سوی‌ هسته‌ مبارزان‌ تبریز اعلامیه‌ هایی‌چاپ‌ و توزیع‌ گردید. از جمله‌ اعلامیه‌ای‌ تحت‌ عنوان‌ «غفلت‌ تاکی‌؟» و «پیام‌ مردم‌آذربایجان‌ به‌ ملت‌ مسلمان‌ ایران‌ و سایر ملل‌ آزادیخواه‌» که‌ در آن‌ بشرح‌ وقایع‌ تاریخ‌معاصر ایران‌ و جریان‌ نهضت‌ و سلطه‌ بیگانگان‌ بر کشور و تبعید آیت‌الله قاضی‌پرداخته‌ شده‌ بود. آیت‌الله میلانی‌ در اولین‌ واکنش‌، تلگرافی‌ به‌ زندان‌ قزل‌ قلعه‌فرستاد:
«... بازداشت‌ مجدد حضرتعالی‌ و آقایان‌ فضلا و دانشمندان‌ وخدمتگزاران‌ به‌ حضرت‌ ولی‌ عصر (ارواحنا له‌ الفدا) بیش‌ از پیش‌احزان‌ همه‌ را تازه‌ نمود...»
آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ هم‌ با مخابره‌ تلگراف‌ و هم‌ با ارسال‌ نامه‌ به‌ مردم‌ و علماآذربایجان‌، این‌ اقدام‌ رژیم‌ را محکوم‌ کرد. از سوی‌ آیت‌الله قمی‌ هم‌ در این‌ موردتلگرافی‌ به‌ آقای‌ قاضی‌ در زندان‌ مخابره‌ شد. در بخشی‌ از اعلامیة‌ کمیته‌آذربایجانیان‌ مقیم‌ مرکز، در مورد دستگیری‌ دزدانه‌ آیت‌الله قاضی‌ آمده‌است‌:
«حضرت‌ آیت‌الله آقای‌ حاج‌ سیدمحمدعلی‌ قاضی‌ طباطبایی‌ (مد ظله‌)پس‌ از چندماه‌ توقیف‌ غیر قانونی‌ در تهران‌، روز جمعه‌ 4/2/1342 به‌تبریز مراجعت‌ فرمودند و با استقبال‌ گرم‌ و بی‌ نظیر و علاقه‌ شدید مردم‌آذربایجان‌ مواجه‌ شدند، به‌طوری‌ که‌ گویی‌ روح‌ تازه‌ای‌ به‌ مردم‌ تبریزدمیده‌ شده‌است‌...»
مدتی‌ از زندانی‌ شدن‌ مجدد نگذشته‌ بود که‌ در تاریخ‌ 28/3/43 دچار حمله‌ قلبی‌گردید. پزشکی‌ که‌ بالای‌ سرایشان‌ رفته‌ بود گزارش‌ داد:
«... به‌ عیادت‌ وی‌ شتافته‌ ملاحظه‌ شد که‌ هنوز بیهوش‌ و در حال‌ اغمااست‌. بنابراین‌ بعد از تزریق‌ چند آمپول‌ و چند قطره‌ داروی‌ مسکن‌ وتقویتی‌، از حال‌ بیهوشی‌ خارج‌ و شروع‌ به‌ داد و فریاد نموده‌ و جملات‌زیر را ادا نمود: این‌ دستگاه‌ چرا مرا بازداشت‌ کرده‌؟ علت‌ بازداشتم‌چیست‌؟ برای‌ چه‌ به‌ من‌ مریض‌ اولاد پیغمبر ظلم‌ می‌کنید؟ چرا کسی‌نمی‌آید بگوید من‌ چکار کرده‌ام‌ و گناهم‌ چیست‌؟ می‌خواهم‌ با شخص‌تیمسار پاک‌ روان‌ ملاقات‌ نمایم‌. من‌ اگر بمیرم‌ گناهم‌ به‌ گردن‌ شما است‌.اگر به‌ وضعم‌ رسیدگی‌ ننمایید بدون‌ اطلاع‌ از درب‌ ساختمان‌ خارج‌می‌شوم‌ تا مأمورین‌ شما مرا با تیر بزنند.»
با این‌ پیشامد و اعلام‌ مراتب‌ بدی‌ وضع‌ مزاجی‌ و نیز ابتلا به‌ مرض‌ فتق‌، ساواک‌ درتاریخ‌ 4/4/43 دستور آزادی‌ وی‌ از زندان‌ را با التزام‌ عدم‌ خروج‌ از حوزة‌ قضایی‌تهران‌ صادر کرد.
آیت‌الله قاضی‌ که‌ هنوز در تهران‌ تحت‌ نظر بود، نامه‌ای‌ به‌وسیله‌ پیکی‌ مخصوص‌نزد امام‌(ره‌) ارسالی‌ می‌دارد. امام‌ در جواب‌ نامه‌ ایشان‌ نوشته‌ بود:

«خدمت‌ ذی‌ شرافت‌ حضرت‌ مستطاب‌ حجت‌الاسلام‌ و المسلمین‌ آقای‌سیدمحمدعلی‌ قاضی‌ (دامت‌ برکاته‌)
به‌ عرض‌ می‌رساند مرقومة‌ شریفه‌ که‌ حاکی‌ از صحت‌ مزاج‌ شریف‌ وحاوی‌ تفقد آن‌ جناب‌ بود، موجب‌ تشکر گردید. از آزادی‌ جنابعالی‌کمال‌ خرسندی‌ حاصل‌ گردید. از خداوند متعال‌ دوام‌ توفیقات‌ آن‌جناب‌ را در اعتلای‌ کلمه‌ طیبه‌ اسلام‌ خواستارم‌. مَرجو آنکه‌ در رمضان‌استجابت‌ دعوات‌ حقیر را از دعای‌ خیر فراموش‌ نفرمایید
و السلام‌ علیکم‌ و رحمة‌الله و برکاته‌. به‌ تاریخ‌ 19 شهر صفرالخیر 84روح‌ الله الموسوی‌ الخمینی‌»

مدتی‌ از اقامت‌ اجباری‌ در تهران‌ گذشت‌. آیت‌الله قاضی‌ بار دیگر قصد خود رامبنی‌ بر بازگشت‌ به‌ تبریز اعلام‌ داشت‌، لیکن‌ ساواک‌ این‌ دفعه‌ با آمادگی‌ کامل‌بازگشت‌ وی‌ را تحت‌ کنترل‌ و مراقبت‌ خود قرار داد. ساعت‌ ورود وی‌ به‌گونه‌ای‌ تنظیم‌شده‌ بود که‌ امکان‌ استقبال‌ از وی‌ فراهم‌ نشود. با این‌ تدابیر روز نهم‌ مرداد سال‌1343 ساعت‌ یازده‌ شب‌ آقای‌ قاضی‌ وارد تبریز شد و ساواک‌ از انتشار خبر ورود وی‌به‌ نحو مقتضی‌ جلوگیری‌ به‌ عمل‌ آورد. پس‌ از آزادی‌ مجدد، امام‌ خمینی‌(ره‌)،آیت‌الله میلانی‌ و آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ پیامهای‌ تبریکی‌ به‌ اهالی‌ آذربایجان‌ و خودایشان‌ صادر کردند که‌ بلافاصله‌ تکثیر و توزیع‌ گردید:
ـ امام‌ خمینی‌: «... پس‌ از تبریک‌ ورود جنابعالی‌، دوام‌ برکات‌ وموفقیت‌ سرکار را در اعلا کلمه‌ حق‌ و ازهاق باطل‌ از خداوند متعال‌خواستارم‌.»
ـ آیت‌الله میلانی‌: «... به‌ اهالی‌ آذربایجان‌ مقدم‌ مبارک‌ را تبریک‌ وتهنیت‌ گویان‌ و استمرار نعمت‌ وجود عالی‌ را خواستارم‌.»
ـ آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌: «... از مراجعت‌ آن‌ جناب‌ و استفاضه‌ مؤمنین‌کمال‌ مسرت‌ حاصل‌ ]در اصل‌ حامل‌[ دوام‌ توقیفات‌ را در ترویج‌ اسلام‌مسئلت‌ می‌نمایم‌.»
علیرغم‌ بیماری‌، پس‌ از مراجعت‌ به‌ تبریز دست‌ از سخنرانیهای‌ خود نکشید. ازروز چهارشنبه‌ 21/5 شروع‌ به‌ سخنرانی‌ نمود. در اولین‌ سخنرانی‌ خود پس‌ ازبازگشت‌، ضمن‌ تشکر از مردم‌ و مراجع‌ تقلید قم‌، مشهد و نجف‌، ضمن‌ تشریح‌ انواع‌ واقسام‌ جهاد و تأکید بر ادامه‌ جهاد زبانی‌ در مقابل‌ رژیم‌، از ایجاد اختلاف‌ بین‌بازاریان‌ گلایه‌ کرد و گفت‌: «شنیده‌ام‌ بعد از رفتن‌ من‌ به‌ تهران‌ اختلافات‌ و چنددستگی‌ در بازار ایجاد شده‌. شما باید اتحاد خود را حفظ‌ کنید.» ساواک‌ از آغازنهضت‌ در آذربایجان‌ در ایجاد اختلاف‌ تلاش‌ و هزینه‌ بسیاری‌ صرف‌ می‌نمود، لیکن‌وی‌ با روشنگریهای‌ خود در خنثی‌ کردن‌ تلاش‌ آنها سعی‌ بسیار کرد، ولی‌ دستگیری‌ وزندانی‌ شدن‌ او برای‌ ساواک‌ فرصتی‌ جهت‌ دامن‌ زدن‌ به‌ اختلافات‌ فراهم‌ آورد. ساواک‌سعی‌ داشت‌ مبارزات‌ مردم‌ را متوجه‌ مراجع‌ کند و اختلاف‌ بین‌ مقلدان‌ مراجع‌ تقلید راگرم‌ نگهدارد.
از روز بیست‌ و ششم‌ مرداد مقامات‌ استان‌ در تکاپوی‌ دستگیری‌ مجدد و تبعیدایشان‌ از تبریز بودند، لیکن‌ به‌ ملاحظه‌ سالروز کودتای‌ آمریکایی‌ 28 مرداد وبرنامه‌هایی‌ که‌ برای‌ آن‌ روز داشتند، مهرداد تلگرافی‌ به‌ ادارة‌ کل‌ سوم‌ فرستاده‌ انجام‌دستگیری‌ و اعزام‌ وی‌ به‌ مرکز را تا 48 ساعت‌ بعد از روز 28 مرداد به‌ مصلحت‌ندانست‌. سرلشکر پاکروان‌ در جواب‌ وی‌ گفت‌: «انجام‌ این‌ عمل‌ را به‌ شب‌ 29 مردادموکول‌ کنید، اما در آن‌ شب‌ حتماً انجام‌ گیرد.»
آیت‌الله قاضی‌ در آخرین‌ سخنرانی‌ خود قبل‌ از دستگیری‌ سوم‌، روز چهارشنبه‌ 28مرداد ضمن‌ اشاره‌ به‌ ابتلا به‌ بیماری‌ اعصاب‌ و ضرورت‌ معالجه‌ گفت‌: «اثرات‌ آن‌بیماری‌ باقی‌ مانده‌ و نیاز به‌ عمل‌ جراحی‌ دارم‌. بنابراین‌ چند هفته‌ به‌ مسجد نخواهم‌آمد. مبادا فکر کنید که‌ ترس‌ و وحشتی‌ در میان‌ ایجاد شده‌است‌؛ اگر من‌ ترس‌ داشتم‌در امری‌ پیشقدم‌ نمی‌شدم‌». پس‌ از آن‌ راجع‌ به‌ اقسام‌ جهاد سخن‌ گفت‌ که‌ «وظیفه‌مردم‌ در قبال‌ مسایل‌ مربوط‌ به‌ کدام‌ جهاد است‌.»

سومین‌ دستگیری‌ و تبعید از ایران‌

سرانجام‌ وی‌ و چند نفر که‌ همراه‌ ایشان‌ در منزل‌ عبدالحسین‌ فرهناک‌ بودند باتلاش‌ فراوان‌ مأموران‌ بالاخره‌ در ساعت‌ یک‌ بامداد بیست‌ و نهم‌ مرداد دستگیرشد. با توجه‌ به‌ احتیاجی‌ که‌ وی‌ به‌ عمل‌ جراحی‌ داشت‌، پس‌ از بازداشت‌ بلافاصله‌در بیمارستان‌ مهرق تهران‌ بستری‌ شد. امام‌ خمینی‌(ره‌) پس‌ از اطلاع‌ تلگرافی‌ با این‌مضمون‌ به‌ ایشان‌ مخابره‌ کرد:
حضرت‌ حجت‌الاسلام‌ والمسلمین‌ آقای‌ قاضی‌ تبریزی‌ (دامت‌ برکاته‌)
تهران‌ بیمارستان‌ مهر
از تجدید بی‌ عدالتی‌ متأثر، اصلاح‌ امور مسلمین‌ را از خداوند تعالی‌خواستار و رفع‌ نقاهت‌ جنابعالی‌ را خواهانم‌. خمینی‌»
آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ هم‌ با ارسال‌ دو تلگراف‌ از مبارزات‌ وی‌ حمایت‌ کرده‌ وپشتیبانی‌ خود را اعلام‌ داشت‌.
آیت‌الله قاضی‌ علی‌رغم‌ نیاز مبرم‌ به‌ عمل‌ جراحی‌، خواستار انجام‌ عمل‌ توسط‌پزشک‌ معالج‌ خود، آقای‌ دکتر منصور اشرفی‌ از تبریز، شد لذا از مرکز به‌ ساواک‌ تبریزدستور داده‌ شد که‌ دکتر فوق الذکر به‌ تهران‌ حرکت‌ نماید و وسیله‌ حرکت‌ وی‌ را به‌مرکز سریعاً فراهم‌ آورند. وی‌ با هواپیما به‌ تهران‌ اعزام‌ شد تا عمل‌ جراحی‌ را انجام‌دهد. علاوه‌ بر دکتر منصور اشرفی‌، آقای‌ دکتر کیاور هم‌ در عمل‌ جراحی‌ حضورداشت‌.
پس‌ از انجام‌ جراحی‌، حدود چهار ماه‌ و چند روز در همان‌ بیمارستان‌ تحت‌مراقبت‌ مأموران‌ ساواک‌ بود. قبل‌ از تبعید به‌ نجف‌ چند روزی‌ در باغ‌ آقای‌ حاج‌ عباس‌چاروقچی‌ در کرج‌ و چند روزی‌ هم‌ در منزل‌ عموزاده‌اش‌، عبدالحسین‌ طباطبایی‌میهمان‌ بود.
پس‌ از بهبودی‌ نسبی‌ روز چهارشنبه‌ یازدهم‌ آذرماه‌، به‌وسیله‌ هواپیما به‌ عراقتبعید گشت‌. در نهضت‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) اولین‌ مبارزی‌ که‌ بعد از ایشان‌ از ایران‌ تبعیدشد، آیت‌الله قاضی‌ طباطبایی‌ بود. امام‌ خمینی‌(ره‌) در سخنرانی‌ تاریخی‌ خود درمخالفت‌ با احیای‌ کاپیتولاسیون‌ گفت‌:
«باید نفوذ ایرانیها قطع‌ بشود! باید مصونیت‌ برای‌ آشپزهای‌ آمریکایی‌،برای‌ مکانیکهای‌ آمریکایی‌، برای‌ اداری‌ آمریکایی‌، اداری‌ و فنی‌،مأمورین‌، کارمندان‌ اداری‌، کارمندان‌ فنی‌ برای‌ خانواده‌ هایشان‌مصونیت‌ باشد لکن‌ آقای‌ قاضی‌ در حبس‌ باشند!...»
آیت‌الله قاضی‌ اندکی‌ قبل‌ از ترک‌ بیمارستان‌ مهر به‌ سوی‌ عراق، در نامه‌ای‌ که‌ به‌شکل‌ اعلامیه‌ چاپ‌ و منتشر شد بر ادامه‌ مبارزه‌ تأکید داشت‌.
گرچه‌ به‌ اجبار از ایران‌ می‌رفت‌ امّا تا آخرین‌ لحظات‌ از امر به‌ معروف‌ و نهی‌ ازمنکر و مبارزه‌ دست‌ نکشید و نگران‌ ایجاد اختلاف‌ بین‌ مردم‌ مسلمان‌ بود. چنانکه‌خود از نزدیک‌ می‌دید که‌ ساواک‌، در مدتی‌ که‌ وی‌ در تهران‌ زندانی‌ بوده‌ با استفاده‌ ازبرخی‌ محافظه‌کاران‌ موفق‌ شده‌ بود که‌ بین‌ مردم‌ تبریز ایجاد اختلاف‌ کند. چنانکه‌مهرداد رئیس‌ ساواک‌، پس‌ از سومین‌ دستگیری‌ ایشان‌ در گزارشی‌ به‌ تهران‌ عنوان‌می‌کند:
«... آنچه‌ استنباط‌ می‌شود این‌ است‌ ]که‌[ علاوه‌ بر اینکه‌ اذهان‌ عمومی‌در این‌ قبیل‌ مسایل‌ روشن‌ شده‌است‌، رویه‌ ساواک‌ نیز در مورد جداساختن‌ مردم‌ از این‌ قبیل‌ روحانی‌ نماها بی‌ تأثیر نبود...»
آیت‌الله قاضی‌ در وهله‌ اول‌ به‌ زیارت‌ مرقد مطهر حضرت‌ علی‌(ع‌) شتافت‌. جاداشت‌ گزارشی‌ از مبارزات‌ خود خدمت‌ جد بزرگوارش‌ ارایه‌ دهد. سپس‌ به‌ دیداراستادان‌، و مراجع‌ تقلید حوزه‌ علمیه‌ نجف‌ رفت‌ و تجدید خاطرات‌ نمود. اقامت‌ایشان‌ هشت‌ ماه‌ به‌ طول‌ انجامید. سعی‌ داشت‌ که‌ قبل‌ از ماه‌ محرم‌ به‌ تبریز بازگردد،ولی‌ سفارت‌ ایران‌ در عراق با بازگشت‌ وی‌ مخالفت‌ می‌کرد. مسلماً حضور وی‌ در ایام‌محرم‌ در تبریز، برای‌ رژیم‌ مسایلی‌ را پیش‌ می‌آورد:
«... به‌ قول‌ جناب‌ سفیر اعتماد کرده‌ و باور کرده‌ بودم‌، خیال‌ می‌کردم‌ که‌قبل‌ از محرم‌ و یا بعد از آن‌ آزاد هستم‌ که‌ مراجعت‌ به‌ ایران‌ نمایم‌ و بعداز عاشورا هم‌ به‌ خیال‌ مراجعت‌ افتادم‌. معلوم‌ شد که‌ باز آقایان‌ تردیددارند و حرف‌ جناب‌ سفیر اعتبار نداشته‌ و پس‌ از بیشتر از دوهفته‌ که‌ به‌امروز و فردا گذراندند، که‌ اطلاع‌ داده‌ می‌شود، و حرکت‌ می‌نمایید، بازدیروز هشتم‌ صفر از سفارت‌ اطلاع‌ دادند که‌ تا آخر ماه‌ صفر توقف‌نمایید...»
آیت‌الله قاضی‌ در تاریخ‌ نوزدهم‌ تیرماه‌ 1344 به‌ تهران‌ بازگشت‌. مردم‌ تبریز باآگاهی‌ از خبر ورود ایشان‌ در پی‌ تدارک‌ گستردة‌ استقبال‌ بودند که‌ از مرکز به‌ ساواک‌تبریز دستور آمد که‌ «به‌ مردم‌ تفهیم‌ نمایید چنانچه‌ به‌ این‌ رفتار خود بخواهند ادامه‌دهند قاضی‌ به‌ عوض‌ تبریز به‌ مکران‌ اعزام‌ خواهد شد و تا موقعی‌ که‌ این‌ رویه‌ و فکردر تبریزیها وجود دارد، به‌ تبریز نخواهد آمد.»
مقامات‌ ساواک‌ به‌ این‌ بهانه‌ مدتی‌ دیگر وی‌ را در تهران‌ ممنوع‌ الخروج‌ نگاه‌داشتند؛ تا اینکه‌ ساعت‌ چهار بامداد بیست‌ و چهارم‌ شهریور سال‌ 1344 با تمهیدات‌بسیار برای‌ عدم‌ استقبال‌ از وی‌ وارد تبریز شد، امّا با دستورات‌ مؤکد به‌ ساواک‌ چنین‌شد که‌ به‌ طور غیر محسوس‌ اعمال‌ وی‌ تحت‌ مراقبت‌ باشد.

تأسیس‌ دارالتبلیغ‌ اسلامی‌

پس‌ از آزادی‌ امام‌ خمینی‌(ره‌) در فروردین‌ سال‌ 1343 اندک‌ اندک‌ در مواضع‌آیت‌الله شریعتمداری‌ در قبال‌ نهضت‌ مسایلی‌ آشکار شد که‌ شکل‌ بارز آن‌ در جریان‌تأسیس‌ دارالتبلیغ‌ بود.
در جریان‌ 15 خرداد، مسئله‌ اصلی‌ کشور اصلاح‌ سیاسی‌ ایران‌ بود، امّا اصلاح‌ باحضور شاه‌ امکان‌ نداشت‌. حوادث‌ و آزمونهای‌ که‌ بعد از نهضت‌ ملی‌ به‌ این‌ سو،معلوم‌ کرده‌ بود که‌ با حضور شاه‌ اصلاح‌ داخلی‌ امکان‌ ندارد و مردم‌ بایستی‌ تکلیف‌خود را با شاه‌ روشن‌ می‌کردند. امام‌ خمینی‌(ره‌) روی‌ این‌ تکیه‌ کرده‌ بود و مردم‌ راصریح‌ و صادقانه‌ در جریان‌ گذاشته‌ بود. جریان‌ 15 خرداد از این‌ اندیشه‌ نشأت‌ گرفته‌بود. هر گونه‌ حرکت‌ که‌ مردم‌ را از این‌ هدف‌ اصلی‌ منحرف‌ می‌کرد، مشکوک‌ بود؛ ازجمله‌ حرکت‌ ایجاد دارالتبلیغ‌.
در آن‌ روز مردم‌ ]یقة‌[ شاه‌ را چسبیده‌ و رها نمی‌کردند، آقا آمد دست‌ آنها را از آن‌باز کرد و برد چسباند به‌ دستگیرة‌ دارالتبلیغ‌ اسلامی‌. آیت‌الله شریعتمداری‌ معتقدبود که‌ اگر مبلّغ‌، مبّرز تربیت‌ شود از طریق‌ اصلاح‌ فرهنگی‌ مردم‌ خواهیم‌ توانست‌دست‌ به‌ اصلاحات‌ سیاسی‌ بزنیم‌، در حالی‌ که‌ امام‌ و پیروانش‌ بر تقدم‌ اصلاحات‌سیاسی‌ بر اصلاحات‌ دیگر معتقد بودند.
هنگامی‌ که‌ آیت‌الله قاضی‌ در بیمارستان‌ مهر بستری‌ بود، سرهنگ‌ مولوی‌ شخصاًنزد وی‌ آمد. وی‌ حامل‌ پیامی‌ بود که‌ «وی‌ از حمایت‌ امام‌(ره‌) دست‌ بردارد و جهت‌دست‌بوسی‌ پیش‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ برود.» بدون‌ تردید برای‌ ساواک‌ کنار آمدن‌ باآیت‌الله شریعتمداری‌ بمراتب‌ راحت‌تر از تحمل‌ امام‌ بود، از این‌ رو تنها فردی‌ که‌ درآذربایجان‌ از امام‌ دستور می‌گرفت‌ و در اجرای‌ آن‌ هم‌ قدرت‌ و توانایی‌ داشت‌، آیت‌اللهقاضی‌ بود. به‌ همین‌ جهت‌ فشار ساواک‌ به‌ آیت‌الله قاضی‌ جهت‌ همکاری‌ با آیت‌اللهشریعتمداری‌ در این‌ راستا بود، زیرا با ساکت‌ شدن‌ قاضی‌ آذربایجان‌ ساکت‌ می‌شد.
هر چند ساواک‌ از پخش‌ این‌ خبر جلوگیری‌ می‌کرد لیکن‌ در تهران‌ و تبریز شایع‌ شدکه‌ آقای‌ قاضی‌ به‌ اشارة‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ گرفتار شده‌است‌. مؤید این‌ شایعات‌آیت‌الله حسین‌ غفاری‌ آذر شهری‌ طی‌ نامه‌ای‌ که‌ به‌ او نوشت‌، جواب‌ صریح‌ آیت‌اللهقاضی‌ را در مورد شایعات‌ خواست‌:
«1ـ می‌گویند جنابعالی‌ فرموده‌اید که‌ زندانی‌ شدنتان‌ و همین‌ طور ادامه‌ آن‌ طبق‌اشارة‌ حضرت‌ آیت‌الله العظمی‌ آقای‌ شریعتمداری‌ (مدظله‌) بود.
2ـ سازمان‌ برای‌ شما ملاقات‌ حضرت‌ آیت‌الله معظم‌ له‌ و گفتگو با ایشان‌ را اصراراًتأکید و سفارش‌ می‌نماید.
3ـ ضمناً در مورد درالتبلیغ‌ آیت‌الله معظم‌ له‌ چه‌ نظر دارید؟»
این‌ سه‌ سئوال‌ بدون‌ تردید با رویه‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ و بهره‌ برداری‌ ساواک‌ ازاین‌ اقدام‌ بدون‌ پایه‌ نبود. جوابهایی‌ که‌ آقای‌ قاضی‌ به‌ سئوالات‌ شهید آیت‌الله غفاری‌داده‌ است‌، بسیار جالب‌ و در خور توجه‌ است‌. آیت‌الله قاضی‌ ضمن‌ تأیید برخی‌موارد، سعی‌ داشت‌ برای‌ حفظ‌ وحدت‌ در مقابل‌ رژیم‌ از اظهار نظر صریح‌ خودداری‌کند، چه‌ قطعاً مورد بهره‌ برداری‌ ساواک‌ واقع‌ می‌شد. هر چند خود مستقیماً درگیربرخی‌ مسایل‌ بود، آنچه‌ وی‌ بیش‌ از هر چیز بر آن‌ تأکید داشت‌، اتحاد و اتفاق علمای‌اعلام‌ بود، در حالی‌ که‌ تأسیس‌ دارالتبلیغ‌ در عمل‌ درست‌ در جهت‌ عکس‌ این‌ هدف‌بود. جواب‌ آیت‌الله قاضی‌ چنین‌ است‌:
«مسطورات‌ را کتباً سئوال‌ کردن‌ صلاح‌ نیست‌ ولی‌ تعجب‌ از طرف‌اشخاصی‌ سئوالهای‌ متعددی‌ کرده‌اند. چرا وادار می‌نمایید تا حقیقت‌امر را تا حدی‌ صریح‌ بنویسم‌؟ راجع‌ به‌ سئوال‌ اول‌ در صورتی‌ که‌ حقیردر آن‌ موقع‌ در زندان‌ سلطنت‌ آباد بودم‌ و ابداً کسی‌ نمی‌توانست‌ با بنده‌ملاقات‌ نماید، به‌ کدام‌ شخص‌ می‌توانستم‌ این‌ مطلب‌ را اظهار نمایم‌بلکه‌ پس‌ از گرفتاری‌ حقیر افکار عمومی‌ متوجه‌ این‌ موضوع‌ شده‌است‌ ومربوط‌ به‌ اظهار بنده‌ نیست‌.
اما راجع‌ به‌ سئوال‌ دوم‌ «جهت‌ حفظ‌ وحدت‌ کلمه‌.» علمای‌ اعلام‌ با درنظر گرفتن‌ اینکه‌ فعلاً حقیر در قید اسارت‌ به‌ سر می‌برم‌، چاره‌ای‌ جزتکذیب‌ ندارم‌. ]چنانکه‌[ در سئوالهای‌ متعدد همین‌ رویه‌ را اتخاذ کرده‌ وتکذیب‌ نموده‌ام‌. مصلحت‌ در آن‌ بوده‌است‌ و نباید هر امری‌ را ولو اینکه‌مجبور به‌ تکذیب‌ هم‌ نبوده‌ باشم‌، کتباً اظهار نمایم‌.
و اما راجع‌ به‌ سئوال‌ سوم‌. چون‌ اطلاعی‌ نسبت‌ به‌ موضوع‌ مزبور ندارم‌ ولذا از اظهار نظر معذورم‌ فرمایید. البته‌ در نظر داشته‌ باشید که‌ اتحاد واتفاق علمای‌ اعلام‌ و مسلمانان‌ را حفظ‌ نموده‌ و به‌ سبب‌ این‌ موضوع‌ایجاد اختلاف‌ ننمایند. مبادا این‌ گونه‌ سئوالها را تکثیر کرده‌ باشید.ابداً صلاح‌ نیست‌.محمدعلی‌ قاضی‌ طباطبایی‌»
آیت‌الله قاضی‌، ضمن‌ رد این‌ مسئله‌ می‌نویسد: «به‌ حرفهایی‌ که‌ موجب‌ ایجاداختلاف‌ است‌ نباید اعتنا کرد و ترتیب‌ اثر داد. البته‌ وحدت‌ علمای‌ اعلام‌ را باید حفظ‌نمود.»
گرچه‌ خود بیشترین‌ مصایب‌ و مسایل‌ را تحمل‌ می‌کرد امّا هدف‌ رویارویی‌ باآیت‌الله شریعتمداری‌ نبود، بلکه‌ هدف‌ اصلی‌ رژیم‌ بود. چراکه‌ از مواضع‌ آیت‌الله شریعتمداری‌ سوء استفاده‌ می‌کرد. علیرغم‌ صحت‌ فشار ساواک‌ آنچه‌ که‌ وی‌ بر آن‌پافشاری‌ می‌کرد حفظ‌ وحدت‌ بین‌ علما و مراجع‌ بود. مصلحت‌ مبارزه‌ چنین‌ ایجاب‌می‌کرد، نه‌ مسایل‌ شخصی‌ و کینه‌ جویی‌ و خصومت‌.


دسته ها : انقلاب اسلامی
پنج شنبه 1387/11/10 10:19
X