تعداد بازدید : 4539425
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
سید محمد خاتمی رییس موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها گفت و گو را راهی به سوی تفاهم و صلح و رهایی از وحشت و بی عدالتی و نا امنی دانست .
به گزارش ایلنا متن کامل سخنرانی سید محمد خاتمی به شرح زیر است :
به نام خدا
بشریت هزاره سوم میلادی را باز هم با بیم و امید آغاز کرد. از یک سو با پیشنهادی سیاستمداری از شرق اسلامی و با اجماع بین المللی سال ۲۰۰۱ از سوی سازمان ملل متحد سال گفت و گوی تمدن ها نامیده شد تا پارادایم گفت و گو و تفاهم جانشین پارادایم تبعیض و ستیزی شود که سراسر قرن بیستم را سرشار از درگیری و ستم و دلهره کرده بود.
دو جنگ جهانی ویرانگر، جنگ سرد، جنگهای منطقه ای، اشغال و آوارگی و تحقیر انسان و فاصله وحشتناک میان ملت های محروم با کشور های برخوردار و بسط و گسترش دامنه تروریسم کور، پدیده های وحشتناکی بودند که بر اساس پارادایم تبعیض و زور و خشونت زندگی را بر مردم در شرق و غرب عالم نا امن و دلهره آمیز کرده بود.
گفت و گوی تمدن ها در جستجوی راهی تازه برای بشریت بود که بتواند بر اساس تفاهم و احترام متقابل زندگی را برای همه انسان ها مطلوب تر، امن تر و عادلانه تر کند.
این امید امّا با حادثه دهشتناکی که در همان سال در نیویورک و واشنگتن رخ داد و در جریان عملیاتی تروریستی، هزاران انسان در میان آتش و خون جان باختند، جای خود را به بیمی ویرانگر داد و بخصوص با امنیتّی کردن و جنگی شدن فضای جهان دایره بسته خشونت دربرابر خشونت وحشتناک تر از گذشته شد و اینک جا دارد که خیر خواهان جامعه بشری با تأمل در گذشته بشر و نگاه به آینده او زمان حال را به صورت فرصتی درآورند که با بهره گیری از آن بتوان شالوده زندگی مطمئن تری را بنا نهاد.
گونه ای از زندگی که در آن انسان - همه انسان ها - در همه جا برخوردار از حرمت، آزادی و امنیت باشند و نا امنی موجود در شرق و غرب عالم به سوی امنیت و اطمینان خاطر بیشتر عموم بشر میل کند. در این جهت پیروان ادیان بزرگی که پیام آور محبت، عدالت و عرفان بوده اند رسالتی سنگین تر دارند.
در چند قرن گذشته شاهد پیشرفت های شگفت انگیز در همه عرصه های زندگی بشری بوده ایم امّا مصیبت های انسان نیز به اندازه پیشرفت های او بزرگ و دهشت انگیز بوده است. انسان در این مدت بیش از همیشه طعم تلخ نابرابری، جنگ و ویرانی را چشیده است.
هم اکنون بازماندگان دو جنگ ویرانگر جهانی و دهها میلیون انسان آواره و فلاکت زده ای که قربانی اشغال و تجاوز و سرکوب هستند،در میان ما به سر می برند و به رغم تأسیس سازمان ملل متحد که از دست آوردهای مثبت بشری است، از صلح واقعی مبتنی بر عدالت کمتر نشان می بینیم.
وضعیت در جهانی که قربانی توسعه طلبی و استعمار قدرت های بزرگ شده است اسف بارتر ست انبوهی از مردم این بخش از جهان دچار فقر، بی سوادی و بیماری و بسیاری از آنان گرفتار حکومت هایی هستند که حتی زحمت تظاهر به مردمی بودن و پیروی از موازین دموکراسی را به خود نمی دهند. حکومت هایی که محرومیت از پشتیبانی ملّت های خود را با وابستگی به قدرت های سودجو و سلطه گر جبران می کنند.
بروز جلوه های وحشتناکی از تروریسم در روزگار ما، از سویی امنیت انسان را در شرق و غرب جهان به خطر انداخته و از سوی دیگر عدم توجه به عدالت و آزادی و توسل به زور برای حل مسائل بین المللی که با دامن زدن به سوء تفاهم های تاریخی میان تمدن ها و ملت ها و ادیان همراه است، نتیجه ای جز گسترش افراط گرائی و افزایش ناامنی نداشته است.
این تصویر دهشت آور از وضعیت کنونی بشر به هیچ وجه نمی تواند و نباید خیرخواهان را نسبت به آینده بهتر برای همه بشریت نومید کندو من معتقدم که علی رغم سختی ها و مصیبت ها، مسیر زندگی انسان به سوی رهایی و آزادی است و این تقدیر و سنت تغییر ناپذیر الهی است که ما آن را از زبان پیامبران بزرگ او که مبشّران صلح، و آزادی و عدالتاند شنیده ایم.
سابقه کلمه تاریخ از کلمه فلسفه بیشتر است و محور تاریخ انسان است. تاریخ عبارت است از بازتاب نور وجود بر جهات و شؤون گوناگون آدمی در نتیجه حقیقتی است کلی و یگانه در عین تکثر و تعدد. این امر یگانه هرگاه جامه نو کند، عهد جدیدی به ظهور می رسد.
داوری ما درباره تاریخ درگرو داوری ما درباره وجود آدمی است که مدار و محور تاریخ است.
سعدی، شاعر بلند پایه ایرانی با تأسی به روایتی ار پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) به زیبایی هر چه تمام تر «بنی آدم» را اعضاء بهم پیوسته یک بدن توصیف می کند. این انسان در دسترس زیست شناس و روان شناس نیست. برای شناخت انسان باید نگاهی فیلسوفانه و متفکرانه و بالاتر از آن عارفانه به تاریخ بیفکنیم. همان نگاهی که وجه مشترک و حقیقت همه ادیان الهی است.
آدمی از آنجا که به دست خداوند و به صورت او آفریده شده است و پروردگار از روح خود در او دمیده، یک حقیقت بیش نیست و تاریخ او بیش از یک تاریخ نمی تواند باشد.
دست خداوند به او تاریخ و اختیار و قدرت انتخاب بخشیده است و صورت خداوند به او فرهنگ و معنویت و روح پروردگار به او جنبش و زندگی عطا کرده است. از اینجاست که انسان دارای تاریخ و فرهنگ و آزادی است.
وحدت بشر و یگانگی تاریخ انسانی علاوه بر مبدأ می تواند وحدت غایت و نهایت نیز داشته باشد و غایت تاریخ، چیزی جز فرهنگ معنوی و شرط لازم آن یعنی آزادی واقعی بشر نیست.
انسان چه در چنبر ادوار تکرار شونده هستی گرفتار باشد و چه در آنات و ایام زمان تاریخی، تاریخ را چه تاریخ به پیش برد چه سوائن نفسانی، چه شیوه تولید و چه ابرمرد قهرمان، نکته مسلم آن است که فقط با اکسیر «ایمان» که عبارت است از برداشته شدن همه قیدهای قدیم و جدید از دست و پای آدمی می توان از دایره تکرار ازلی و از سلطه ضرورت تاریخی به فراخنای آزادی و رهایی فراز آمد، همچنان که با نَفَس حیات بخش آزادی است که امکان انتخاب معنویت و ایمان فراهم می شود.
با چنین فهم و تفسیری از آزادی است که می توان ار کرامت و فضیلت انسان هم در برابر استیلای سیاسی دولت ها و هم در برابر هجوم بادهای مسموم نومیدی و سرگشتگی دفاع کرد و سیر تاریخ را به سوی آزادی دانست. تاریخ انسان تاریخ آزادی است و تنها فهم تاریخ بمثابه میدان تجلی آزادی است که می تواند گذشته را بر ما فتوح و ما را از آن بهره مند سازد و بسوی آینده درخشان رهنمون شود.
چون تاریخ بشر تاریخ آزادی است، انسان آزاد از قیدهای تحمیلی و استعمار و استعباد اجتماعی و نیز آزاد از زنجیره غرایز تلطیف نشده حیوانی (چون خشونت و درنده خویی) طبق سرشت انسانی خود جانب عدالت را خواهدگرفت و تاریخ انسان تاریخ شکوهمندی حق و فعلیت یافتن عدالت خواهد بود.
با چنین دید و تصویری از جهان و انسان است که می توان به اهمیت و جایگاه ممتاز گفت و گو در روزگار ما پی برد.
امری که می تواند ظرفیتی جدید برای زندگی امن و مطمئن انسان در جهان دلهره آفرین کنونی به وجود آورد و اشتراک ها را در تاریخ و فلسفه بیابد و افق های معنائی مشترک خلق کند.
امری که می تواند در عین تفاوت ها به با هم بودن، با هم ماندن و با هم شدن معنا بخشد.
انگیزه مهم ایجاد مرکز گفت و گوی میان تمدن ها، فرهنگ ها و ادیان همین بوده است و امیدوارم به یاری خداوند آثار و برکات خود را در آینده بیش از پیش نشان می دهد.
استقرار و توسعه مدنیت چه در صحنه کشورها و چه در پهنه جهانی، در گرو گفت و گو میان جوامع و تمدن ها با سلائق و آراء و نظرات متفاوت است. اگر بشریت در آغاز هزاره سوم تلاش و همّت خود را بر نهادینه کردن گفت و گو و جایگزینی خصومت و ستیزه جوئی با تفاهم و گفت و گو استوار کند، دست آورد ارزشمندی برای نسل های آتی به ارمغان آورده است.
در جهان بی رحم و پر از تبعیض و بیگانگی، انسان پیش از هر زمان دیگری نیازمند گفت و گو درباره صلح و همزیستی و بالاتر از آن تلاش برای استقرار صلح مبتنی بر عدابت در همه جای عالم است.
در نظر متفکران مسیحی قرون وسطی صلح جاوادان در هفتمین دوره تاریخ نوع بشر به وجود خواهد آمد. دوره ای که به هفتمین روز آفرینش جهان مشابهت خواهد داشت و این دوره ای است که مدینه زمینی مطابق مدنیه الله ”The City of God“ در آسمان خواهد شد. ایشان تصریح کرده اند که در آن روز مدینه خدا به زمین می آید و این، البته به معنی هبوط مدینه الله نیست، بلکه به معنی مشابهت کامل مدینه زمینی با آن خواهد بود.
مهمترین دستاورد آن دوره فرجامین، ”صلح“ است و مقصد نهایی فیلسوفان مسیحی، تمهید مقدمات استقرار مدینه خدا و استقرار صلح بیان شده است، زیرا فلسفه از نظر آنها معلم عدالت و راهگشای محبت است.
چنین وظیفه ای متوجه متفکران مسلمان نیز هست، زیرا مطابق اعتقاد ما نیز جهان در انتظار منجی آخر الزمان است که با ظهور او مدینه زمینی به اصل آسمانی خود یعنی مدینه الله نزدیک می شود. و می بینید که با توجه به عمق تعلیمات دینهای بزرگ و نزدیکی آنها چگونه گفت و گو با هدف تفاهم و همراهی در مسیر صلح و عدالت میسر می شود.
جهان نیازمند و خواستار نظمی تازه است. نظمی که طبق آن زندگی اجتماعی حاکمان و مردمان و مراوده انسانی بین آنها ممکن شود. چنین نظمی مبتنی بر عدالت است و لذا این سخن که اگر حکومتی دل نگران عدالت نباشد حکومت نیست، بلکه مجموعه ای است از دزدان است، کلام درستی است. کوشش در جهت عادلانه کردن مناسبات اجتماعی در حقیقت یکی از استوانه های اصلی خیمه ”حکومت حق“ است، چنانکه استوانه دیگر، دموکراسی و مشارکت مردم در تعیین نظام حکومت و افراد حکم گزار است.
تعارض مشهودی که میان عدالت و آزادی در فلسفه سیاسی دوره متأخر غرب ادعا شده است در حقیقت تعارض نیست. بلکه ناشی از عدم تأمل کافی در فهم نسبت میان آزادی و عدالت است.
این سخن وقتی به آسانی فهمیده می شود که وجود هر یک را همراه با عدم دیگری در عرصه حیات اجتماعی تصور کنیم. در این صورت به روشنی در می یابیم که عدالت بدون آزادی در حقیقت عدالت نیست. بلکه توهمی از عدالت است، زیرا چگونه می توان سهم هر یک از شهروندان را از آزادی مصادره کرد و ادعای عدالت داشت، عدالت مستلزم سپردن حق اشخاص به ایشان است. فقدان آزادی و غصب آن غیرعادلانه ترین اقدام یک حکومت به شمار می رود.
تعبیر ”زنجیر از پای گرفتن“ تعبیر قرآنی است و یکی از وظایف مهمی که قرآن برای پیامبر بر می شمارد. و این در حقیقت فرمان آزادی و برگرفتن غل و زنجیرهای مختلفی است که خود معلول نظامات ظالمانه تاریخی و اجتماعی است و این فرمان قرآنی خطاب به همه انسانها است. پس عدالت شأن انسان آزاد است؛ وگرنه عدالت میان بردگان شایسته انسان نیست، چنانکه آزادی میان گرسنگان و محرومان هم وَهمِ آزادی است نه آزادی.
اگر عدالت بدون آزادی چیزی جز ظلم نیست، آزادی بدون عدالت نیز آزادی تجاوز و غارت و اشاعه فقر و فساد و ظلم است.
تفکیک آزادی و عدالت گرچه به لحاظ مفهومی صحیح است، اما هر کس معتقد به جدایی عینی آن دو در زندگی اجتماعی شود، گرچه واقعاً طرفدار عدالت و آزادی باشد، باید بداند کوششهای او از قبل محکوم به شکست است.
آزادی و عدالت اما در صورتی کارساز است که شامل حال همه انسانها شود.
عدالت در سطح ملت ها با برخورداری همگان از نظامی که مدار و محور آن مردم آزاد و دارای حقوق انسانی و نیز مشمول اصل عدالت و برخورداری از فرصت های مساوی برای بهره گیری از حیات باشند محقق می شود و در عرصه بین المللی نیز به صورت برابری فرصت ها برای کشورهایی که همگی باید از حق پیشرفت و توسعه برخوردار و دارای موقعیت برابر باشند قابل دسترسی است.
در موقعیت کنونی جهان، سیاستهای یک جانبه گرا و اِعمال معیارهای دوگانه و غیرعادلانه در برخورد با مسائل جهانی و اعمال زوربرای حل آنها حاصلی جز توسعه سوء تفاهم و خشونت و ناامنی و نتیجتاً بسته تر شدن دور باطل کشتار به خاطر انتقام و انتقام به خاطر کشتار نداشته و نخواهد داشت.
آنان که فلسفه وجودیشان تقویت فرهنگ مهر و صلح در جهان است، در این دوران باید مواضعی اتخاذ کنند که از بدبینی های به جا مانده از قدیم و به وجود آمده در دوران جدید بکاهند، نه آنکه بر آنها بیافزایند.
اسلام و مسیحیت (و سایر ادیان بزرگ) و رهبران روشن بین آنها می توانند با تفکیک وجه تاریخی ادیان خود و با تکیه بر حقایق مشترک، پیشتاز حرکت به سوی تفاهم و چاره اندیشی برای حل مشکلات مشترک بشری باشند.
یعنی برای رسیدن به هدفهای والای مشترکی که حقیقت یگانه این دینها داشته اند و حرکت به سوی جهانی که در عین تنوع و احترام به تفاوت در آداب و مناسک برخوردار از روح معنویت، عرفان، آزادی، پیشرفت و عدالت، برای همه پیروان ادیان و همه بشریت است تلاش نو را آغاز کنند.
گام نخست این راه فهم حقیقت ادیان از درون آنها است نه از برون آنها.
فهم از سر حقیقت و نه گرفتاری در بند افسانه و افسون زدگی و گام دیگر آن گفت و گوی دور از تعصب و پیش داوری بر سر این حقایقی که در پی آزادی و رستگاری بشرند. پس این سخن شاعر متفکر و قرآن شناس ما حافظ را در این راه مورد توجه قرار دهیم که:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.