در اصل 99 قانون اساسى جمهوى اسلامى ایران آمده است:
«شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همه‏پرسى را بر عهده دارد .»

مساله‏اى که مدت هاست در محافل و مجامع سیاسى و حقوقى مطرح است، این است که منظور قانونگذار از این نظارت چیست و کدام معنا از نظارت در اینجا مورد نظر است؟

بر اساس اصل 98 قانون اساسى، تفسیر قانون اساسى بر عهده شوراى نگهبان است:

«تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان است که با تصویب سه چهارم آنان انجام مى‏شود .»

شوراى نگهبان تفسیر خود را نسبت‏به نظارت در اصل 99 به این صورت اعلام کرده است:

«نظارت مذکور در اصل 99 قانون اساسى استصوابى است و شامل تمام مراحل اجرایى انتخابات از جمله تایید

. اقتباس از: نظارت استصوابى، روابط عمومى شوراى نگهبان، تحقیق از عباس نیکزاد، چاپ اول، 1380 .

و رد صلاحیت کاندیداها مى‏شود .»

بر این اساس، نظارت در اصل 99 نظارتى است عام و مطلق که شامل همه مراحل انتخابات از ابتدا تا انتهاى آن مى‏شود و اختصاص به زمان برگزارى انتخابات ندارد، بلکه شامل تعیین زمان برگزارى و ثبت نام نامزدها و تشخیص صلاحیت و رد و تایید آن‏ها و نیز انجام راى‏گیرى و تشخیص صحت و عدم صحت آن و اعلام صحت و ابطال آن در برخى از حوزه‏هاى انتخابیه مى‏شود . همچنین بر اساس تفسیر شوراى نگهبان نظارت در اصل 99 نظارت استصوابى است نه استطلاعى .

نظارت استصوابى آن است که مجرى نمى‏تواند کارى را بدون نظر و اجازه و تصویب و صلاحدید ناظر انجام دهد و اگر کارى را بدون تصویب و صلاحدید ناظر انجام دهد، صحیح و نافذ نیست . بر این اساس ناظر مى‏تواند در مورد صلاحیت افراد و نیز صحت و سقم انتخابات نظر قطعى و نهایى را بدهد . اما نظارت استطلاعى، آن است که ناظر تنها حق دارد از فعل مجرى اطلاع پیدا کند; اما حق دخالت در کار او را ندارد تا بنابراین صحت و نفوذ تخلف‏ها را اعلام و گزارش کند . عبارت فقهاء از جمله عبارت تحریرالوسیله حضرت امام خمینى رحمه الله و عروة الوثقى آیت الله سید محمد کاظم یزدى رحمه الله در تفسیر نظارت استطلاعى و استصوابى، مطابق با همین معنایى است که ذکر شد .

مجلس شوراى اسلامى نیز در چهارم مرداد ماه سال 74 نظارت عام و استصوابى شوراى نگهبان بر انتخابات رامورد تصویب قرار داد و مى‏دانیم که مجلس شوراى اسلامى قانونا حق دارد در همه امور کشورى که مصلحت‏ببیند قانون تصویب نماید و مصوبه آن در صورتى که به تشخیص شوراى نگهبان بر خلاف اسلام و قانون اساسى نباشد، قانونیت و رسمیت دارد .

پرسشى که در اینجا مطرح مى‏شود این است که از جنبه حقوقى، تفسیر شوراى نگهبان در مورد اصل 99 چه مبنایى دارد؟ چرا نظارت در اصل مزبور منحصر به خود انتخابات به معناى تایید و عدم تایید صحت انتخابات نباشد؟ چرا نظارت باید به معناى استصوابى باشد نه استطلاعى؟

پاسخى که شوراى نگهبان به پرسش اول داده است این است که در اصل مزبور قیدى براى نظارت نیامده است . قهرا از عموم یا اطلاق نظارت، استظهار مى‏شود که مراد قانونگذار نظارت در تمام مراحل انتخابات است و تخصیص و تقیید آن به برخى از مراحل، نیازمند به دلیل و قرینه است که على الفرض مفقود است . آیا ثبت نام کاندیداها و تشخیص صلاحیت و عدم صلاحیت آن‏ها مربوط به انتخابات نیست؟ آیا انتخابات منحصر به روز انداختن راى در صندوق‏ها است؟

گذشته از این، نگاه به فلسفه و روح قانون مذکور نیز مى‏تواند ما را در فهم معنا و مراد آن یارى نماید . اگر فلسفه نظارت، دقت در عمل و جلوگیرى از احتمال تخلف و اشتباه مجرى است، آیا احتمال تخلف و یا اشتباه مجرى مختص به روز انداختن راى در صندوق‏هاست؟ آیا این احتمال در کیفیت ثبت نام و نیز تشخیص صلاحیت و عدم صلاحیت نامزدها وجود ندارد؟ یقینا این احتمال در مراحل مختلف وجود دارد .

قانونگذار با توجه به اهمیت فوق‏العاده انتخابات و سرنوشت‏ساز بودن آن براى بقاء و حفظ نظام، وجود ناظر را در آن ضرورى دانسته است . البته این انگیزه و فلسفه ایجاب مى‏کند که نظارت بر تمام مراحل انتخابات اعمال شود .

نظارت حقیقى همان استصوابى است; یعنى اصل در نظارت این است که ناظر حق اظهار نظر و نفى و اثبات و تایید و تکذیب را داشته باشد . به تعبیر دیگر نظارت حقیقى به این است که راى و سخن ناظر رسمیت و مقبولیت داشته باشد و مرجع و نهاد دیگرى بعد از اظهار راى و نظر ناظر نتواند به بررسى مجدد بپردازد و پذیرش راى ناظر بر همگان قطعى باشد .

نظارت استطلاعى هر چند به تسامح نوعى از نظارت محسوب مى‏شود، اما حقیقتا نظارت نیست، بلکه در حقیقت همانند کار یک تماشاگر و یا گزارشگر است و محدوده حق و اختیار او این است که کیفیت انجام کار - که به دست مجرى انجام مى‏گیرد - را به خود مجرى و یا مقام مافوق آن و یا مرجع دیگرى گزارش کند، اما خودش از اظهار نظر و نفى و اثبات و تایید و رد خوددارى کند و اگر هم در این رابطه نظرى داد، از اعتبار و نفوذ قانونى برخوردار نباشد .

نکته:
آنچه که استصوابى بودن نظارت در اصل 99 را تایید مى‏کند، این است که در اصل مزبور مرجعى که شوراى نگهبان باید گزارش خود را به آنجا تقدیم کند مشخص نشده است . همین امر مى‏تواند حاکى از این باشد که مراد قانونگذار ، نظارت استصوابى بوده است، نظارتى که در آن خود ناظر مرجع نهایى و تصمیم گیرنده است و راى و نظر او به عنوان راى و نظر نهایى محسوب مى‏شود .

شاهد دیگرى که مى‏توان بر استطلاعى نبودن نظارت ارائه داد، اصول دیگر قانون اساسى است . در اصول متعددى در قانون اساسى بحث نظارت به میان آمده است . با کمى دقت روشن مى‏شود که منظور از نظارت در آن اصول، هرگز نظارت استطلاعى نیست . اینک به ذکر چند نمونه از آن مى‏پردازیم:

الف: در اصل 110 قانون اساسى، یکى از وظایف و اختیارات رهبرى نظارت بر حسن اجراى سیاست‏هاى کلى نظام دانسته شده است .

مى‏دانیم که نظارت در اینجا استطلاعى نیست، بلکه در هر مورد که رهبرى صلاح بداند مى‏تواند دخالت کند و از ادامه روند کار جلوگیرى کند . به همین خاطر مى‏تواند هیاتى را جهت‏بررسى و تحقیق و در نهایت جهت دخالت و امر و نهى مشخص نماید .

ب: در اصل 156 قانون اساسى، یکى از وظایف قوه قضاییه نظارت بر حسن اجراى قوانین دانسته شده است . معلوم است که نظارت در اینجا نیز صرفا استطلاعى نیست، بلکه مى‏تواند در صورت مشاهده تخلف قانونى، برخورد کند و به همین خاطر در اصل 74 آمده است:

«بر اساس حق نظارت قوه قضاییه نسبت‏به حسن جریان امور و اجراى قوانین در دستگاه‏هاى ادارى، سازمانى به نام سازمان بازرسى کل کشور زیر نظر قوه قضاییه تشکیل مى‏گردد .»

ج: همچنین در اصل 134 قانون اساسى آمده است که رئیس جمهور بر کار وزیران نظارت دارد . مى‏دانیم نظارت او بر کار وزیران استطلاعى نیست و مى‏تواند به هر صورت که صلاح دانست امر و نهى نماید و از انجام برخى سیاست‏ها و تصمیمات در وزارتخانه‏ها جلوگیرى نماید . لذا در ذیل همین اصل آمده است:

«رئیس جمهور در برابر مجلس مسؤول اقدامات هیات وزیران است .»

گذشته از همه این‏ها و صرف نظر از قانون اساسى، قانون عادى مصوب مجلس نیز استصوابى بودن نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات را به رسمیت‏شناخته است . یکى از مصوبات نمایندگان مجلس این است:

«نظارت بر انتخابات مجلس به عهده شوراى نگهبان مى‏باشد . این نظارت، استصوابى، عام و در تمام مراحل و در کلیه امور مربوط به انتخابات جارى است .»

جالب این‏جا است که در سال 1362 که براى اولین بار قانون انتخابات مجلس در مجلس شوراى اسلامى تصویب شد، در ماده 3 این قانون به نظارت عام و فراگیر شوراى نگهبان تصریح شده است (1) :

«نظارت بر انتخابات مجلس به عهده شوراى نگهبان است و این نظارت، عام و در تمام مراحل و در همه امور مربوط به انتخابات جارى است .»

در اینجا هر چند کلمه استصواب نیامده است، اما لحن و سیاق به گونه‏اى است که چنین معنایى را افاده مى‏کند .

اگر کسى تفسیر شوراى نگهبان را نسبت‏به اصل 99 نپذیرد، جا دارد به قانون صریح مصوب مجلس تن دهد و نظارت عام و استصوابى را بپذیرد . جالب این است که بر اساس کتب فقه نیز مادامى که قرینه‏اى بر نظارت استطلاعى در کار نباشد، نظارت مطلق حمل بر نظارت استصوابى مى‏شود و باید آثار نظارت استصوابى بر آن بار شود . اینک به چند نمونه آن اشاره مى‏شود:

الف: در کتاب تحریرالوسیله حضرت امام خمینى رحمه الله آمده است:

«یجوز للواقف ان یجعل ناظرا على المتولى، فان احرز ان المقصود مجرد اطلاعه على اعماله لاجل الاستیثاق فهو مستقل فى تصرفاته و لا یعتبر اذن الناظر فى صحتها و نفوذها، و انما اللازم علیه اطلاعه، و ان کان المقصود اعمال نظره و تصویبه لم یجز له التصرف الا باذنه و تصویبه، و لو لم یحرز مراده فاللازم مراعاة الامرین (2) ;

واقف مى‏تواند بر [کار] متولى وقف، ناظر تعیین کند . اگر معلوم شود که مقصود [واقف از نظارت ] این است که ناظر صرفا براى حصول اطمینان بر کار متولى اطلاع پیدا کند، متولى در تصرفات خود مستقل است و به اذن ناظر در صحت و نفوذ تصرفاتش نیاز نیست و صرفا اطلاع او لازم است و اگر [روشن شودکه ] مقصود واقف اعمال نظر و تصویب ناظر است، متولى نمى‏تواند بدون اذن و تصویب ناظر تصرفى انجام دهد . و اما اگر معلوم نشد که مراد واقف [از جعل ناظر] چیست، لازم است که هر دو امر (اطلاع و اذن و تصویب ناظر) رعایت‏شود .»

ب: در کتاب وسیلة النجاة مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى نیز عین این عبارت آمده است . در کتاب مهذب الاحکام مرحوم سید عبدالاعلى سبزوارى در حاشیه عبارت وسیلة النجاة این گونه آمده است:

«یعنى لابد حینئذ من الاستیذان منه مضافا الى اعتبار اطلاعه علیه و ذلک للعلم الاجمالى بان نظارته لاتکون الا من احد القسمین و هو منجز فیجب العمل به (3) ;

یعنى در این صورت اضافه بر اطلاع ناظر بر تصرف [متولى] لازم است از او اجازه نیز گرفته شود و این بدین دلیل است که علم اجمالى وجود دارد بر اینکه نظارت او از یکى از دو قسم است و این علم منجز است، پس عمل کردن به آن واجب مى‏باشد .»

پاسخ به پرسش‏ها
جادارد در اینجا به نقد و بررسى پرسش‏ها و یا انتقاداتى که بر تفسیر شوراى نگهبان در مورد «نظارت عام و استصوابى‏» در مطبوعات و نشریات مطرح شده است‏بپردازیم تا قوت و ضعف آن‏ها به صورت محققانه و منصفانه روشن شود .

شبهه اول:
هر چند در اصل 98 قانون اساسى تفسیر قانون اساسى به عهده شوراى نگهبان گذاشته شده است، اما مى‏دانیم نیاز به تفسیر در جایى است که قانون داراى ابهام باشد، اما در اصل 99 ابهامى مشاهده نمى‏شود . چون روشن است که نظارت در اینجا همان نظارت استطلاعى است و گرنه دخالت قوه مقننه در قوه مجریه لازم مى‏آید . به تعبیر دیگر اگر نظارت در اصل 99 استصوابى باشد، نوعى دخالت قوه‏اى در کار قوه دیگر لازم مى‏آید .

پاسخ:
1- اگر نظارت در اصل 99 ابهامى نداشت، پس این همه بحث و مشاجره بر سر آن‏چه مفهومى دارد؟ آیا اختلاف نظر صاحب نظران و نویسندگان در مدت چند سال گذشته نمى‏تواند بهترین شاهد بر وجود ابهام و نیاز به تفسیر باشد؟

علاوه بر این که نظر شخصى یک نفر نمى‏تواند ملاک وضوح و یا ابهام یک قانون باشد، بلکه آنچه که ملاک قانونى است، نظر مفسر رسمى است .

اگر از مجموع بحث‏هاى جامعه، مفسر رسمى احساس کند که لازم است‏براى رفع تشاجر و تنازع، تفسیرى صورت گیرد، نظر او متبع و پذیرفته است .

2- اگر نظارت استصوابى به معناى دخالت ناظر در کار مجرى است، لازمه‏اش این است که به طور کلى در هیچ موردى نظارت استصوابى در کار نباشد، چون در هرجا که نظارت استصوابى مطرح مى‏شود با این ویژگى همراه است .

3- اشکال دخالت قوه مقننه در قوه مجریه مبتنى بر این پیش فرض است که شوراى نگهبان از قوه مقننه محسوب شود، حال آن که این پیش فرض خالى از خدشه نیست . صرف این که شوراى نگهبان حق بررسى مصوبات مجلس را از جهت مخالفت و عدم مخالفت آن با شرع و قانون اساسى دارد، نمى‏تواند محملى براى آن پیش فرض باشد، زیرا انتصاب شش نفر از آن‏ها به وسیله رهبرى و انتخاب شش نفر دیگر با معرفى قوه قضاییه و گزینش مجلس است . بنابراین شوراى نگهبان هیاتى است که رهبرى و قوه قضاییه نیز در گزینش آن‏ها نقش دارند .

علاوه بر این، نظارت و بررسى مصوبات مجلس یکى از اختیارات شوراى نگهبان است . این شورا اختیارات دیگرى نظیر تفسیر قانون اساسى، نظارت بر انتخابات، عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضویت در شوراى بازنگرى قانون اساسى را نیز دارد و معلوم است که این اختیارات دیگر به قوه مقننه ارتباطى پیدا نمى‏کند .

با این وجود مى‏دانیم مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز مى‏تواند در شرایطى درباره مصوبات مجلس اظهار نظر نماید; پر واضح است که این امر نمى‏تواند دلیل بر این شود که مجمع مزبور را نیز از قوه مقننه به حساب آوریم .

4- هر گونه دخالت قوه‏اى در قوه دیگر را نمى‏توان مردود شمرد . در صورتى که قانون اساسى مورد یا مواردى را - که به حسب ظاهر دخالت محسوب مى‏شود - تجویز نماید; طبعا این دخالت، قانونى خواهد بود . آیا حق تحقیق و تفحص مجلس نسبت‏به همه امور کشور از جمله امور مربوط به وزیران و وزارتخانه‏ها و نیز حق استیضاح مجلس نسبت‏به وزیران و رئیس جمهور، دخالت قوه مقننه در قوه مجریه نیست؟ این نوع دخالت‏ها به حکم قانون اساسى، رسمى و قانونى است . در زمینه مورد بحث نیز حق نظارت شوراى نگهبان بر کار وزارت کشور در انتخابات از همان مواردى است که به حکم قانون اساسى پذیرفته و قانونى است .

5- اگر نظارت استصوابى بر کار وزارت کشور در انتخابات، دخالت قوه مقننه در کار قوه مجریه محسوب مى‏شود، قهرا نظارت استطلاعى بر کار وزارت کشور نیز نوعى دخالت‏به حساب مى‏آید; چون هر چند در نظارت استطلاعى راى و نظر ناظر راى و نظر نهایى نیست، اما شوراى نگهبان به عنوان ناظر حق دارد که باتعیین هیات هایى در مراحل مختلف انتخابات و نیز سر صندوق‏ها از کم و کیف امور مطلع شود و قوه مجریه نیز موظف است امکانات اطلاع یابى و خبرگیرى را براى شورا فراهم سازد و شورا در صورت مشاهده تخلف مى‏تواند آن را به مقام مافوق گزارش نماید و اگر ترتیب اثر داده نشد به محاکم قضایى شکایت نماید . آیا همین مقدار از اختیارات دخالت در کار قوه مجریه شمرده نمى‏شود؟

شبهه دوم:
با توجه به این که بر اساس اصل 37 قانون اساسى اصل بر برائت است و نیز با توجه به این که اصالة‏الصحة از مسلمات فقهى و دینى ماست، باید اصل را بر وجود شرایط لازم و صلاحیت و شایستگى قرار داد، مگر این که عدم صلاحیت و فقدان شرایط محرز شود . لذا نظارت استصوابى به معناى بررسى و تحقیق جهت تشخیص و احراز صلاحیت، مخالف با اصل برائت و اصالة‏الصحة است .

پاسخ:
هر چند از جهت‏حقوقى و قضایى در تشخیص جرم و تخلف، اصل بر برائت است و مادامى که دلیل کافى و قانونى بر اثبات جرم اقامه نشود نمى‏توان کسى را مجرم و متخلف شمرد، اما مساله تشخیص صلاحیت و شایستگى لازم جهت‏به عهده گرفتن برخى از مناصب و مقامات، ربطى به آن مساله ندارد .

در اینجا بحث از اثبات جرم و تخلف نیست، بلکه بحث از وجود و عدم وجود صلاحیت لازم است . آیا مى‏توان با تکیه به اصل رائت‏حکم کرد که همه نامزدها باسوادند و یا سن قانونى دارند و یا در موضوع انتخابات خبرگان گفت که همه نامزدها مجتهدند و از قوه اجتهاد برخوردارند؟ فرض این است که قانون اساسى یا قانون عادى براى نامزدى برخى از مناصب (مانند ریاست جمهورى و خبرگان رهبرى و نمایندگى مجلس) وجود شرایط و اوصافى را لازم مى‏داند، آیا مى‏توان در این مورد با اصل برائت و اصالة‏الصحة، وجود شرایط و اوصاف لازم را احراز کرد؟ قانونگذار که به صراحت، وجود آن شرایط و اوصاف را در نامزدى برخى مناصب قید کرده است چه منظورى داشته است؟ آیا در همه موارد مشابه به بهانه اصل برائت و اصالة‏الصحة مى‏توان خود را از رنج تحقیق و بررسى نجات داد؟ به عنوان مثال براى عضویت‏یک فرد به عنوان رئیس و یا معاون و یا ارتقاء یک فرد از یک سطح به سطح دیگر نمى‏توان بدون تحقیق و ارزیابى و صرفا با تمسک به اصل برائت و اصالة‏الصحة، وجود شرایط و شایستگى و صلاحیت لازم را احراز کرد .

وجود هسته‏هاى گزینش و یا گروه‏هاى تحقیق و ارزیابى در موارد مختلف شاهد همین مدعاست .

آیا در مساله ازدواج و زناشویى مى‏توان به اصل برائت و یا اصالة‏الصحة تکیه کرد و شرایط و شایستگى مورد نظر را احراز کرد؟ اگر چنین است پس این همه تحقیق و تفحص و مشورت در این امور چه مفهومى دارد؟ گذشته از این، اگر نظارت استصوابى شوراى نگهبان به معناى تحقیق و بررسى جهت احراز صلاحیت لازم، خلاف اصل برائت است، قهرا این اشکال بر کار وزارت کشور نیز وارد است، زیرا وزارت کشور نیز موظف است صلاحیت‏ها را بررسى نماید .(هر چند بررسى نهایى و نظر قطعى بر عهده شوراى نگهبان است) . بر اساس این اشکال، نه شوراى نگهبان حق بررسى صلاحیت‏ها را دارد و نه وزارت کشور! آیا در این صورت وضع قانون در باب شرایط و اوصاف نامزدها لغو و عبث نخواهد بود؟ !

شبهه سوم:
هر چند بررسى و تحقیق در باب صلاحیت‏ها و شایستگى‏ها امرى عاقلانه و مقبول است، اما آنچه که باید روى آن - درنهایت - در شوراى نگهبان راى‏گیرى به عمل آید، عدم وجود شرایط است و نه وجود شرایط . به تعبیر دیگر احراز وجود شرایط در نامزد انتخابات شرط نیست، بلکه احراز فقدان شرایط، مانع و مضر است . بنابراین لازم نیست اکثریت اعضاى شورا به وجود شرایط در فرد راى مثبت دهند، بلکه همین که اکثریت‏بر فقدان شرایط راى ندادند براى نامزدى کفایت مى‏کند . با این حساب راى‏هاى ممتنع به نفع نامزد انتخابات است، نه به ضرر او .

پاسخ:
1- این که راى‏گیرى در شورا به چه گونه‏اى انجام پذیرد بستگى به نحوه بیان قانون دارد . اگر در قانون این گونه آمده باشد که داشتن سواد کافى و یا سن و یا التزام به اسلام و نظام و ولایت فقیه و . . . شرط کاندیداتورى است، احراز وجود این شرایط لازم است، زیرا قانونگذار وجود این شرایط را لازم دانسته است . بنابراین راى‏گیرى باید روى وجود آن‏ها صورت گیرد و بالطبع براى دادن راى مثبت، احراز این شرایط ضرورى است و دادن راى ممتنع به معناى عدم احراز وجود این شرایط است که به منزله راى منفى خواهد بود .

اما اگر در قانون آمده باشد که نداشتن فلان سن و نداشتن التزام به اسلام و . . . مانع کاندیداتورى و مضر به صلاحیت است، احراز وجود این شرایط ضرورت ندارد و تا شرایط احراز نشد نمى‏توان راى منفى داد، قهرا راى ممتنع به نفع نامزد انتخاباتى است، نه به ضرر او .

حال با توجه به این که آنچه که در قانون آمده است‏به شیوه اول است، قهرا احراز وجود شرایط لازم است و نامزد مورد نظر باید راى مثبت اکثریت‏بر وجود شرایط را به دست آورد و راى ممتنع به ضرر او خواهد بود .

البته نسبت‏به برخى از شرایط عدمى مانند نداشتن سوء پیشینه و یا محکومیت قضایى و . . . موضوع فرق خواهد کرد . در این موارد عدم وجود مدرک کافى براى اثبات سوء پیشینه و یا محکومیت، کفایت مى‏کند .

2- آیا مى‏توان در همه موارد همین گونه عمل کرد؟ براى استخدام یک فرد در یک اداره و یا ارتقاء او از سطحى به سطح دیگر و یا گزینش یک شخص براى وزارت و ریاست که عقلا و قانونا مدارج و یا شرایطى را لازم دارد، عرف و عقلا یقینا موارد احراز صلاحیت و وجود شرایط را لازم مى‏دانند . مادامى که صلاحیت‏یک فرد براى ریاست احراز نشد، او را به ریاست منصوب نمى‏کنند، چنان که در امر ازدواج هم مادامى که شرایط و اوصاف مورد نظر در طرف مقابل احراز نشد، پاسخ مثبت نمى‏دهند .

شبهه چهارم:
شوراى نگهبان نمى‏تواند با تکیه بر نظارت استصوابى در رد صلاحیت‏ها به راى و نظر خویش عمل کند، بلکه ضرورتا راى و نظر او باید مستند به مراجع ذیربط مانند محاکم صالحه باشد . بنابراین بدون استناد به محکومیت در دادگاه صالح، نمى‏توان کسى را مردود اعلام کرد .

پاسخ:
با تاملى اندک روشن مى‏شود که این اشکال از اعتبارى برخوردار نیست زیرا، اولا: همان گونه که بیان شد آنچه بر حسب شرع و قانون در واگذارى مناصب و مقامات لازم است، وجود شرایط و اوصاف لازم و احراز شایستگى و صلاحیت مى‏باشد . طبیعى است که از راه دادگاه‏هاى صالح نمى‏توان این امر را احراز کرد؟ مثلا آیا با مراجعه به دادگاه صالح و عدم محکومیت فرد مى‏توان وجود التزام عملى به نظام و اسلام و ولایت فقیه را احراز کرد؟ این سخن مانند این است که بگوییم براى تشخیص صلاحیت‏یک فرد براى مدیریت و ریاست‏باید به محاکم قضایى مراجعه کرد و یا در امر نکاح براى تشخیص شایستگى شخص مانند داشتن اخلاق حسنه و پایبندى به احکام و وظایف شرعى به دادگاه صالح مراجعه کنیم .

ثانیا: آیا هر شخص غیر معتقد و غیر ملتزم به اسلام و دیانت و ولایت فقیه، در دادگاه‏هاى صالح داراى پرونده و عدم سابقه محکومیت است؟ آیا مى‏توان فقدان پرونده و عدم سابقه محکومیت فرد را دلیل بر التزام به اسلام و نظام و . . . دانست؟ آیا هر کسى که به وظایف دینى و عبادى خویش مانند نماز و روزه و یا خمس و زکات و حج اهمیت زیادى نمى‏دهد به طور الزامى در محاکم قضایى پرونده دارد؟ آیا هر کس که قانون اساسى و یانظام جمهورى اسلامى و یا ولایت فقیه را قبول ندارد در دادگاه صالح پرونده محکومیت دارد؟ ! چه بسیارند کسانى که التزام عملى به اسلام و . . . ندارند، اما هیچ پرونده‏اى مبنى بر محکومیت قضایى ندارند .

ثالثا: اشکال مزبور هیچ مبناى حقوقى ندارد، زیرا بر اساس اصل 99 قانون اساسى، شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات را بر عهده دارد و از جهت‏حقوقى و فقهى جعل نظارت براى ناظر به معناى این است که راى و نظر او نافذ و معتبر است و او مى‏تواند بر اساس تشخیص خود به تایید و رد بپردازد و نیازى نیست که راى و نظر خود را به حکم و راى دیگرى مستند سازد .

علاوه بر این که در این صورت لازم بود که در قانون، قید مزبور (استناد راى خود به نظر محاکم قضایى) به صراحت عنوان شود . اطلاق و عدم ذکر قید، نشانه این است که استناد به نظر محاکم قضایى لزومى ندارد .

شبهه پنجم:
رد صلاحیت‏ها بدون دلیل و مدرک، نظارت استصوابى نیست‏بلکه بى‏قانونى است .

پاسخ:
نظارت استصوابى به این معنا نیست که ناظر به دلخواه خود عمل مى‏کند و بدون داشتن دلیل و مدرک و به صورت سلیقه‏اى مى‏تواند رد صلاحیت کند .

اگر منظور این است که اعضاء شورا باید راى خود را مستند به مدارک و محاکم قضایى نمایند، یقینا این روش پذیرفته نیست و پاسخ آن داده شد، اما اگر منظور این باشد که بدون هیچ گونه دلیل و مدرک به رد صلاحیت‏ها اقدام ننمایند، سخن پذیرفته‏اى است و یقینا شوراى نگهبان هم در عمل به این امر ملتزم هستند .

نکته‏اى که نباید از آن غافل ماند، این است که در شرایط نامزدى و تایید صلاحیت‏برخى از مناصب، گاهى شرطى آورده مى‏شود که احراز آن به این آسانى نیست، مثلا در شرایط نامزدى براى ریاست جمهورى آمده است که از رجال سیاسى و مذهبى کشور باشد، و یا در شرایط نامزدى خبرگان رهبرى، اجتهاد و عدالت آمده است، قهرا مادامى که چنین اوصافى براى شوراى نگهبان احراز نشود، نمى‏توانند به تایید آن فرد راى بدهند . در این گونه موارد رد صلاحیت‏به این معنا نیست که در واقع و نفس الامر، فرد فاقد شرایط است و صلاحیت ندارد، بلکه به این معناست که ادله و مدارک موجود به حدى نبوده است که شرایط مزبور براى شوراى نگهبان احراز گردد . اتفاقا اعضاى محترم شوراى نگهبان نیز بارها به این نکته تصریح کرده‏اند .

شبهه ششم:
نظارت استصوابى با اصل جمهوریت نظام منافات دارد . ملت ایران در رفراندوم فروردین 1358 اراده کرده‏اند که نظامشان مبتنى بر آراء مردم باشد و حال آن که نظارت استصوابى به این معناست که عده‏اى خود را قیم مردم مى‏دانند و براى مردم و به جاى مردم تصمیم‏گیرى مى‏کنند و به رد و تایید نامزدها اقدام مى‏کنند . گاهى به این صورت گفته مى‏شود: اگر بناست نظارتى باشد، باید از متن جامعه و با راى مردم باشد .

پاسخ:
اولا: همان گونه که ملت ایران در رفراندوم سال 58 به جمهوریت نظام راى داده است، به اسلامیت نظام هم راى داده و در همه پرسى قانون اساسى نیز به قانون اساسى راى داده است و بر اساس اصل چهارم قانون اساسى، همه قوانین و مقررات نظام باید بر وفق اسلام باشد و در اصل پنجم آن آمده است که جمهورى اسلامى بر اساس و محور ولایت امر و امامت امت است و در اصل 99 آن آمده است که شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات را به عهده دارد . بنابراین نباید به گونه‏اى سخن بگوییم که مشمول آیه (نؤمن ببعض و نکفر ببعض) شویم .

علاوه بر این جمهوریت در همه جاى دنیا به یک صورت نیست . نظام‏هاى جمهورى در جهان به شکل‏هاى مختلفى وجود دارند . حتى در کشورهاى غربى نیز جمهوریت‏به یک شکل نیست .

ما باید شکل جمهوریت‏یک نظام را از قانون اساسى آن به دست آوریم . ممکن است مجموعه اصول قانون اساسى یک کشور، شکلى از جمهوریت را ارائه دهد که با اشکال مختلف آن در دنیا متفاوت باشد . به نظر مى‏رسد باید به جاى این مغالطه‏ها و مبهم گویى‏ها، به اصول قانون اساسى عطف نظر کنیم و پاى بندى خود را به قانون نه تنها در شعار بلکه در عمل نشان دهیم . قانونمندى و نهادینه کردن قانون به این نیست که با یک اصل و یا با یک اسم و عنوان به مقابله با اصول دیگر قانون اساسى برخیزیم .

ثانیا: آیا جمهوریت اقتضا مى‏کند که همه منصب‏ها و مقام‏ها و نیز همه کارها و اقدامات به وسیله راى مستقیم مردم صورت گیرد؟ اگر چنین است‏باید براى تعیین وزراء و استانداران، معاونان، مدیران کل، فرمانداران و بخشداران و . . . و نیز براى تصویب هر قانونى و براى انجام هر کارى به راى مستقیم مردم مراجعه شود که یقینا نه تنها این امر در هیچ جاى دنیا مرسوم نیست، بلکه معقول و مقدور نیز نیست . حال مى‏پرسیم آیا تعیین وزراء و استانداران از جانب رئیس جمهور و دولت‏به این معناست که آن‏ها خود را قیم مردم مى‏دانند؟

در اینجا نیز شوراى نگهبان به صورت غیر مستقیم منتخب مردمند . شش نفر از اعضاء محترم شوراى نگهبان منتخب رهبرى است و شش نفر دیگر منتخب مجلس شوراى اسلامى - به پیشنهاد قوه قضاییه - است و مى‏دانیم که هم رهبرى و هم مجلس و هم قوه قضاییه به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم منتخب ملت‏اند .

بنابراین شوراى نگهبان در نهایت‏به آراء عمومى و مردمى متکى‏اند و از متن ملت مى‏باشند .

ثالثا: اگر نظارت استصوابى به معناى بررسى صلاحیت‏ها و رد و تایید نامزدها با جمهوریت نظام منافات دارد، چه فرقى مى‏کند که این کار به عهده شوراى نگهبان باشد و یا به عهده وزارت کشور؟ قاعدتا هر گونه بررسى صلاحیت‏ها حتى از ناحیه وزارت کشور نیز باید ناصواب و نامقبول باشد . حال مى‏پرسیم چه باید کرد؟ آیا در این صورت وضع قانون در باب شرایط نامزدى و ذکر اوصاف خاص در نامزدها لغو و بیهوده نیست؟ !

شبهه هفتم:
نظارت استصوابى در حقیقت‏به انتخاب دو مرحله‏اى برگشت دارد . بدین گونه که در یک مرحله، شوراى نگهبان با برداشتى خاص، افرادى را انتخاب نموده و در مرحله بعد، مردم از طبقات مختلف ناچارند از بین انتخاب شدگان آنان، کسانى را انتخاب نمایند و این امر بر خلاف ظاهر اصل 99 است . علاوه بر این که با جمهوریت نظام هم ناسازگار خواهد بود . (4)

پاسخ:
اولا: تعیین صلاحیت افراد جهت نامزدى در انتخابات و واگذار کردن انتخاب آن‏ها به مردم، غیر از انتخاب و گزینش آن‏ها است . آنچه که در مرحله اول انجام مى‏شود صرفا تعیین صلاحیت و تشخیص انطباق و عدم انطباق شرایط و اوصاف مندرج در قانون بر متقاضیان به ورود در انتخابات است . همان گونه که در سابق گذشت اگر چنین کارى انجام نگیرد، ذکر اوصاف و شروط خاص براى صلاحیت کاندیداتورى در قانون لغو و عبث‏خواهد بود .

ثانیا: اگر تعیین صلاحیت افراد به معناى دو مرحله‏اى شدن انتخابات است، پس بنا بر آنچه گفتیم چه فرقى مى‏کند که این امر به وسیله شوراى نگهبان انجام گیرد یا وزارت کشور؟ لازمه این کلام این است که حتى وزارت کشور هم نتواند به تشخیص صلاحیت‏ها اقدام کند و حال آن که علاوه بر این که این سخن غیر معقول است، با صراحت‏سخن همین معترض و مستشکل منافات دارد، زیرا در چند جمله بعد با کمال تعجب به صراحت مى‏گوید: «درست است که متصدیان انتخابات از طرف وزارت کشور نیز اوضاع فعلى و سوابق کاندیداها را کاملا بررسى مى‏نمایند و بسا مهر رد بر چهره برخى از آنان مى‏زنند و این خود عمل استصوابى و یک مرحله از انتخاب است پیش از انتخاب عمومى و همگانى، ولى باید توجه نمود که این عمل در راستاى انجام وظیفه وزارت کشور براى احراز شرایط قانونى در انتخاب شوندگان است ... . (5) »

این تناقض آشکار را چگونه مى‏توان توجیه کرد؟ از یک طرف مى‏گوید نظارت استصوابى به معناى دو مرحله‏اى کردن انتخابات است که بر خلاف جمهوریت نظام است و از طرف دیگر به صراحت مى‏گوید وزارت کشور مى‏تواند به تایید و رد صلاحیت‏بپردازد و با عمل استصوابى خود انتخابات را دو مرحله‏اى کند . این نمونه روشن «حب الشى یعمى و یصم و بغض الشى یعمى و یصم‏» است .

شبهه هشتم:
آنچه که در اصل 99 قانون اساسى آمده است نظارت بر انتخابات است، نه نظارت بر کاندیداها و تعیین صلاحیت آنان . (6)

پاسخ:
اولا: هر چند عبارت اصل 99 «نظارت بر انتخابات‏» است، اما با توجه به این که به صورت عام و مطلق بیان شده است، تمام مراحل انتخابات را شامل مى‏شود . مى‏دانیم که انتخابات منحصر به روز راى‏گیرى نیست . کار انتخابات از زمان اسم نویسى شروع مى‏شود و تا پایان کار انتخابات و اعلام صحت‏یا بطلان انتخابات ادامه دارد . تلقى عمومى و برداشت عرفى نیز همین معنا را تایید مى‏کند . یعنى از زمانى که ثبت نام نامزدها شروع مى‏شود، در عرف گفته مى‏شود کار انتخابات شروع شده است . آن‏ها بررسى و تشخیص صلاحیت‏ها و تعیین صندوق‏هاو . . . را نیز جزو کار انتخابات به حساب مى‏آورند .

جالب این است که در این مورد نیز منتقد مذکور بعد از چند جمله، عبارتى دارد که ناقض ایراد خودشان است . وى مى‏گوید:

«مجریان وزارت کشور در هر منطقه . . . باید وجود شرایط قانونى را در کاندیداها احراز نموده و به وزارت کشور ابلاغ نمایند . البته چون ممکن است‏برخى از مجریان نسبت‏به بعضى از کاندیداها جناحى برخورد نمایند، با شکایت کاندیدا و یا مردم، خود وزارت کشور باید رسیدگى کرده و گرنه شوراى نگهبان رسیدگى مى‏کند .»

به نظر مى‏رسد این مطلب با ایراد پیشین، تناقض آشکار دارد، چون اگر نظارت در اصل 99 نظارت بر انتخابات است نه نظارت بر کاندیداها و تعیین کاندیداها و تعیین صلاحیت آن‏ها، حق رسیدگى به شکایت در مورد برخى از کاندیداها از کجا به شوراى نگهبان داده شده است؟ آیا غیر از اصل 99 قانون اساسى، اصل دیگرى را منتقد سراغ دارد که در آن شوراى نگهبان به عنوان مرجع رسیدگى به شکایات قبل از انجام انتخابات معرفى شده باشد؟ مى‏دانیم اصل دیگرى در این رابطه وجود ندارد . همین نکته شاهد گویایى بر این مطلب است که اصل 99 نظارت بر تعیین صلاحیت کاندیداها را شامل مى‏شود . و نیز گویاى این نکته است که نظر شوراى نگهبان، نظر نهایى و قطعى است . علاوه بر این که این اشکال هم وجود دارد که اگر مجریان وزارت کشور به دستور و یا به تبع وزارت کشور جناحى برخورد کردند (نمونه روشن آن، برخورد وزارت کشور در انتخابات شوراها است) . ، چه باید کرد؟ آیا شوراى نگهبان حق دارد که به بررسى همه عملکرد وزارت کشور در انتخابات بپردازد؟ ظاهرا جواب مثبت است . حال مى‏گوییم شوراى نگهبان در چه صورتى مى‏تواند چنین کار سنگین و پردامنه‏اى را انجام دهد؟ آیا جز با تعیین هیات‏هاى مختلف در سراسر کشور و نظارت تام بر مجموعه عملکرد وزارت کشور چنین کارى ممکن است؟ !

از این گذشته اگر شوراى نگهبان بر اساس اصل 99 مى‏تواند بعد از شکایت‏به بررسى صلاحیت‏ها بپردازد، قهرا قبل از شکایت هم مى‏تواند به این کار اقدام کند، زیرا آنچه که در اصل مزبور آمده است، نظارت است، نه مرجع رسیدگى به شکایات!

علاوه بر این، این که مى‏گوید: «به شکایت کاندیدا و یا مردم، خود وزارت کشور رسیدگى کرده و گرنه شوراى نگهبان رسیدگى مى‏کند» ، لازمه‏اش این است که وزارت کشور در عین این که مجرى انتخابات است، ناظر و مرجع رسیدگى به شکایات هم باشد . از این گذشته از کجا معلوم مى‏شود که وزارت کشور به شکایت‏شاکى رسیدگى نکرده است، تا شوراى نگهبان اقدام به رسیدگى نماید؟ ممکن است وزارت کشور در حمایت از متصدیان و مجریان خویش، بدون رسیدگى دقیق، شکایت‏شاکى را وارد تشخیص ندهد و یا این که به خاطر سرگرمى به انتخابات و یا حمایت‏هاى جناحى، رسیدگى به شکایات را به تعویق بیاندازد، در این صورت، چگونه و با چه پشتوانه قانونى، شوراى نگهبان مى‏تواند وارد صحنه شود و به بررسى شکایات اقدام نماید؟ آیا با این طرح و نقشه، رسیدگى شوراى نگهبان به شکایات و صلاحیت‏ها به بعد از انتخابات کشیده نمى‏شود؟ !

ثانیا: توجه به روح و فلسفه اصل 99 نیز مى‏تواند ما را در تفسیر درست این اصل کمک کند . فلسفه نظارت بر انتخابات این است که انتخابات در هر نظام، نقش تعیین کننده و سرنوشت‏سازى دارد و مى‏تواند جریان و مسیر یک نظام را دستخوش تغییر و تحول جدى قرار دهد . این اهمیت در نظام‏هاى انقلابى و ایدئولوژیک مضاعف است . براساس همین فلسفه باید نظارت در تمام مراحل انتخابات از بدو تا ختم وجود داشته باشد و اهمیت مراحل پیش از راى‏گیرى (مانند تعیین صلاحیت و رد و تایید نامزدها) کمتر از مرحله راى‏گیرى نیست .

پى‏نوشت‏ها:

1) مصوبه 4/5/74 مجلس شوراى اسلامى .

2) تحریرالوسیله، ج‏2، ص‏229، کتاب الوقف، مساله 86 .

3) مهذب الاحکام، ج‏22، ص‏114 .

4) نامه آقاى منتظرى در رد نظارت استصوابى .

5) همان .

6) همان .

دسته ها : انتخابات دهم
جمعه 1388/3/1 17:29
X