تعداد بازدید : 4539614
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
قصه حضرت یوسف علیهالسلام یکی از زیباترین داستانهای پندآموزی است که در قرآن کریم آمده و سرشار از زیبایی و پند است. تقریبا همه مسلمانان و هر کسی که با قرآن آشنا باشد، داستان حضرت یوسف(ع) را میداند و اغلب کامل هم میداند.
با چنین پیشینه آشنایی، هنگام بیان قصه حضرت یوسف(ع) آنچه در دستور کار روشنفکران و مبلغان اخلاق و تعالیم اسلامی میماند، تشریح ابعاد عمیق و ناشناخته موجود در این داستان است.
وجود نام یوسف در اغلب فرهنگها و جوامع نشان میدهد که این پیامبر گرامی در تمام ادیان ابراهیمی شناخته شده و حکایت عزت حضرت یوسف(ع) در سراسر جهان گفته شده است.
طبعا ساخت فیلم سینمایی یا مجموعه تلویزیونی مبتنی بر چنین قصه شنیدنی و با چنان حجم عظیم از بینندگان بالقوه کاری سترگ است که دست زدن به آن نیازمند تمهیدات فراوانی است. مثلا زمانی که یهودیان تصمیم به ساخت فیلم «ده فرمان» گرفتند، همه قابلیتهای روز سینما را به کار بستند و تا امروز هم گویا اثری تاثیرگذارتر و بزرگتر از آن، البته به روایت یهودیان، در حیطه معرفی زندگی حضرت موسی(ع) ساخته نشده است.
دستاندرکاران ساخت فیلمها و مجموعههای تلویزیونی تاریخی در کشور ما چندی است که به تبحرها و تواناییهای چمشگیری دست یافتهاند. بیش از 2 یا 3 دهه است که تلاش برای ساخت آثار نمایشی مبتنی بر مضامین تاریخی و از جمله تاریخ ادیان و تاریخ صدر اسلام در کشور ما تجربه شده و امروز ارائه آن وارد عرصه بینالمللی هم شده است. برای نمونه میتوان از آثار موفقی چون سربداران، امام علی(ع)، مریم مقدس و ولایت عشق نام برد.آثار شاخص دیگری چون «مختارنامه» هم که در راه است.
مجموعه تلویزیونی حضرت یوسف(ع) که اخیرا از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، باید این دو توانمندی موجود و بسیار ارزشمند محتوایی و فنی را جمع میکرد. یعنی کسی یا مجموعه ای پیدا میشد که توان بیان کیفی و متعالی تلویزیونی قصه حضرت یوسف(ع) را به کمال وجه میداشت و از سوی دیگر، میتوانست با بهرهگیری از بنیه توانمند فنی وارد حیطه پرداختن به یکی از عمیق ترین مضامین الهی قرآن کریم شود.
ساخت یک فیلم یا یک مجموعه تلویزیونی فقط در این خلاصه نمیشود که روایتی ساده از یک قصه عمیق که همه آن را بخوبی میدانند، بیان شود؛ بیآنکه در ساخت آن از تکنیک، پرداخت، حاشیه پردازیهای ضروری و جذاب و در نهایت «دراماتیزه» کردنهای هنرمندانه و خلاقانه استفاده شود.
عیبی ندارد که در ساخت چنین اثری از توانمندیهای بینالمللی هم استفاده شود که هم به افزایش بسامد توزیع جهانی آن اثر و هم به رشد صنعت مجموعهسازی در تلویزیون ایران کمک میکند. این ابتکار را کارگردان فقید و شهیر مسلمان، مصطفی عقاد به بهترین وجه انجام داد.
بدیهی است؛ داستان حضرت یوسف صدیق(ع) حکایت عشق است. در این قصه همه عاشقند اما برخی به عشق حقیقی و برخی به عشق زمینی متوسل شده اند. در قصه حضرت یوسف(ع) پیراهنی وجود دارد که محور تبیین معنای عشق است. پیراهنی که پاره شدنش را به گرگ نسبت دادند، پیراهنی که توسط زلیخا دریده شد و پیراهنی که بوی یوسف را پراکند و در نهایت چشم یعقوب را بینا کرد.
تاریخ ادبیات ما و شاید تاریخ هنر ما مشحون است از اشاراتی که به یوسف(ع)، زلیخا، حضرت یعقوب، کنعان و بوی پیراهن یوسف شده است.در بسیاری از دیوانهای متعلق به شعرا و در اغلب رسالههای عرفای نامدار که دقیق شویم، اشاره ای به عشق و یوسف میبینیم.
مجموعه تلویزیونی حضرت یوسف(ع) به این دلیل که آخرین اثر در این زنجیره است، قطعا باید رنگ و بویی فراتر از همه این اشارات میداشت. اما آنچه ما در مجموعه تلویزیونی حضرت یوسف(ع) دیدیم با این قبیل انتظارات فاصله داشت. جز اندکی از آن، حکایت فراگیر عشق نبود و رنگ و بوی عارفانه عمیقی که مورد انتظار بود، به تصویر کشیده نشده بود. خلاصه کردن فرایند تکاملی عشق در دویدن زلیخا به دنبال یوسف شاید سادهترین برداشت از عشق است. حتی نام زیبا و قرآنی «یوسف» در بخش اعظم مجموعه به یوزارسیف تغییر داده شد که هیچ رنگ و بوی قرآنی و اسلامی نداشت و کسی دلیل آن را هم ندانست.
انتخاب «کاست» یا همان بازیگران که میتوانست به موفقیت اثر کمک شایان کند، ظاهرا در برخی موارد عجولانه و بدون محاسبه صورت گرفته بود. در طول نمایش این اثر، بیننده بارها احساس میکرد که انگار بازیگران به ابتکار خود و به صلاحدید شخصی بازی میکنند، فیالبداهه دیالوگ میگویند و انسجام مشخصی در تمامیت اثر تعریف نشده است. گاه وجود صحنههای طولانی، مانند آن «اپیزود»ی که بیش از نیمیاز آن را به مرگ و تشییع جنازه مستخدمه زلیخا اختصاص داد، از بیحوصلگی تدوینگر یا نبودن تصویری که بشود به جای این صحنههای طولانی استفاده شود خبر میداد. تا آنجا که در تاریخ ادبیات ایران سراغ داریم «یوسف گمگشته بالاخره به کنعان بازگشت و کلبه احزان گلستان شد» اما نمیدانیم چرا در سریال یوسف پیامبر، حضرت یعقوب بود که به مصر رفت و کاخ آخناتون را گستان کرد.
مجموعه یوسف پیامبر در عین حال خالی از ارزش نیست. دکور، طراحی صحنه، طراحی لباس و بخشی از فیلمبرداری قابل اعتناست. اما بخشی از آن مانند عنوان بندی به قدری ابتدایی ساخته شده بود که انگار این سکانس با حذف و اضافههای عجولانه به اول مجموعه چسبانده شده و به همین دلیل تعجب بیننده این مجموعه را بر میانگیزد. تغییراتی هم که پس از یکی دو پخش در «عنوانبندی» رخ داد، نشان میدهد که ناظران هم آن را نپسندیده بودند.
موسیقی مجموعه اگرچه مضمون و نغمههای جذابی داشت اما شامل چند قطعه تکراری بود و در تطابق موسیقی و تصویر دقت کافی نشده بود. در بخش پایانی مجموعه، موسیقی یکنواخت و تکراری بارها پخش شد که هرگز نتوانست به ارتقای حس ملحوظ در اوج لحظه دیدار یوسف و یعقوب کمکی کند.
شاید ضعیفترین بخش مجموعه طرح داستان و به اصطلاح «فیلمنامه» باشد. اگر چه ادعا میشود که برای این سناریو 4 سال کار شده است اما ارزیابی آن اعتبار چهار ساله را در این کار نشان نمیدهد. البته باور داریم که صرف توجه به 4 سال کار که اعتباری ایجاد نمیکند. یا باید پذیرفت 4 سال کار کافی نبوده، یا 4 سال کار مفید نبوده است یا این افرادی که در این 4 سال روی سناریو کار کردهاند، قابلیتهای لازم را برای پردازش آن نداشتهاند.
در ساخت اثر فاخری چون «یوسف پیامبر» و در متن بیان مفهوم الهی عشق قطعا زیباترین بیانات و جملات مورد انتظار است. پیش بینی میشد که «دیالوگ» نویسی این اثر، بسیار سنجیده و حساب شده صورت گرفته شده باشد؛ در حالی که در جای جای مجموعه جملات نا مفهوم، پیش پا افتاده و نا متناسب به گوش میرسید و جملاتی مانند «میروم ایمان بیاورم» یا «آنها را دیشب آوردند و صبح همان روز بردند» تنها نمونهای از این سهلانگاری است.
در بخشی از این مجموعه، با کمال تعجب شاهد بودیم که بین فرعون و مشاورانش از برخی کلمههای اروپایی مانند «اسکله1» به جای بندر یا بارانداز، و «سیلو2» به جای انبار غله استفاده شد. حتی در جایی کاهنان معبد ادعا میکردند که اوضاع تحت «کنترل» است. حتما نویسنده این متن میدانسته است که «اسکله» کلمهای ایتالیایی، «سیلو» واژهای فرانسوی است و کاربرد کلمه «کنترل» حتی در زبان روزمره فارسی هم توصیه نمیشود. هیچ زبانشناسی هم توصیه نمیکند که در یک متن تاریخی متعلق به هزاران سال پیش، آن هم از زبان فرعون یا حضرت یوسف(ع) از این قبیل واژگان استفاده شود.
در این اثر، حتی از سیاهی لشکری قابل توجه، بجز در صحنههای پایانی استقبال و «سان دیدن!» حضرت یعقوب از ارتش مصر، استفاده نشده بود.
انتظار میرود در ساخت آثاری با این درجه بالای اهمیت که از یک سو به دلیل قرآنی بودن و از سوی دیگر، به دلیل تاریخی بودن و جهانی بودن، حائز مقام بالایی است و نمیتوان دوباره دست به کار ساخت اثری در همان زمینه شد، از همه ظرفیتهایی که توان علمی، شناخت، تخصص فنی و همه پیش نیازهای لازم را برای ساخت آن اثر داشته باشند استفاده شود.
میتوان درک کرد که سازندگان این اثر بجز حسن نیت قصدی نداشتهاند، اما حسن نیت، اعتقاد، باور و ایمان خالص تنها پیش نیازهای لازم برای ساخت یک اثر ماندگار تلویزیونی و سینمایی چون حضرت یوسف(ع) نیست.
ورود به عرصه مقدس قرآنی و ساخت آثاری برگرفته از مفاهیم قرآنی فقط به حسن نیت، ایمان و دلسوزی نیاز ندارد. بالاترین توان هنری، فنی و برنامهریزی و بهترین نگاه استادانه به مفاهیم معنوی نیز مورد نیاز است. قطعا برای ساخت اثری از زندگی پیامبر مکرم اسلام افرادی مومنتر، متعهدتر و داناتر از مصطفی عقاد هم بودند. اما ساخت چنین اثری به توانمندیهای دیگری نیاز داشت که شاید عالمان و دانشمندان نداشتند اما فیلمسازی متبحر چون عقاد داشت. بیدلیل نیست که برجستهترین هنرمندان نیز در ورود به چنین ساحت مقدسی، خود را صاحب صلاحیت نمیدانند.
نویسنده:علیاکبر عبدالرشیدی