کم نیستند نواحی گمنامی که به واسطه رخدادهای تاریخی، نامشان بر سر زبانها افتاده، شهرت جهانی یافته‌اند: فین کن اشتاین (محلی در لهستان)، چالدران (روستایی در ایران)، گوادلوپ (جزیره کوچکی در شرق دریای کارائیب‌ با وسعت‌ 1870 کیلومترمربع‌ و 360 هزار نفر جمعیت‌ که به‌ دولت‌ فرانسه‌ تعلق‌ دارد.)و ... نام گوادلوپ (Guadeloupe) در دگرگونیهای سیاسی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار شنیده یا خوانده می‌شود. بیشتر منابعی که به رویدادهای سال 1357 ایران پرداخته‌اند، به نشست پنجم ژانویه 1979 / 15دی 1357 در این جزیره اشاره کرده‌اند. در آن روز جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، جیمز کالاهان نخست‌وزیر انگلستان، والری ژیسکاردستن رئیس‌جمهور فرانسه و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی، سران چهار کشور متحد بلوک غرب، در گردهمایی غیررسمی، درباره موضوعات سیاسی ـ اقتصادی جهان گفت وگو کردند. از آن جمله بود: ایران؛ انقلاب اسلامی و موقعیت محمدرضا پهلوی.

ایران در آستانه گوادلوپ

نیمه اول دی ماه 1357 در ایران، بخشی از دوره‌ای است که نظام سطنتی در سراشیب فروپاشی بود و درمان‌های سیاسی، تأثیری در بهبود او نداشت. اعتصابها همه اندام‌ جامعه را فراگرفته بود. از کارکنان گمرک دوغارون در شمال شرقی خراسان گرفته تا کارگران پتروشیمی ماهشهر در جنوب غربی خوزستان،‌ دست از کار کشیده بودند. دانشگاهها عموماً تعطیل بود و تلاش دولت برای بازگشایی مدارس در اوایل دی ماه با شکست مواجه شد و رأی به تعطیلی مجدد آنها داد. در این بین اعتصاب کارگران و کارکنان صنعت نفت همچنان سنگین‌ترین وزنه اعتراض بر گردن حکومت شاه بود. هر چند تهدیدها و گاه تطمیع‌های مسئولان شرکت نفت توانسته بود استخراج نفت را در اوایل دی ماه به بیش از سه میلیون بشکه در روز برساند، اما ترور پل گریم، کارشناس عالی‌رتبه آمریکایی در صنعت نفت ایران که روز دوم دی ماه در اهواز کشته شد، به همراه استعفای دستجمعی بیش از چهار هزار تن از کارکنان و کارگران بخش نفت در همین روزها، صدور نفت را از جزیره خارک متوقف کرد. بسیاری از سربازان به فرمان امام‌خمینی از پادگانها فرار کرده و یا از دستور مافوق برای کشتار مردم امتناع می‌ورزیدند. دولت‌های کم دوام شاه در برابر مردم تاب مقاومت نداشته یکی پس از دیگری ساقط می‌شدند. آموزگار در 5 شهریور جای خود را به شریف‌امامی داد و او نیز در 14 آبان جای خود را به دولت نظامی ازهاری سپرد و این دولت نیز در 16 دی ماه همزمان با تشکیل اجلاس گوادلوپ سقوط کرده و شاه به عوامل جبهه ملی متوسل شده بود. مع‌الوصف غلامحسین صدیقی از پذیرفتن دستور شاه برای تشکیل کابینه امتناع ورزید و بختیار بار این مسئولیت را در واپسین روزهای حیات رژیم شاه برعهده گرفته بود. مع‌الوصف وی از کمترین حمایت مردمی برخوردار نبود و به‌عنوان زائده رژیم شاه تلقی می‌شد.

اگر راهپیمایی‌های بزرگ روزهای نوزدهم و بیستم آذر 1357 (تاسوعا و عاشورا) که در همه شهرهای بزرگ برگزار شد، همه پرسی ملت ایران تلقی شود، قاطبه مردم خواستار سرنگونی نظام شاهنشاهی و برپایی جمهوری اسلامی بودند.

آگاهی از نظر برخی ناظران سیاسی در این مقطع (نیمه اول دی ماه) به آشنایی بیشتر با اوضاع ایران کمک می‌کند.

آنتونی پارسونز، سفیر انگلستان در تهران به این نتیجه رسیده بود که «دیگر به آخر خط رسیده بودیم و دیگر فرصتی باقی نمانده بود.»(1) پرویز راجی، سفیر ایران در لندن نیز در یادداشتهای هشتم دی 1357 می‌نویسد: «راستی چند روز دیگر پشت این میز باقی خواهم ماند؟ بعد از آن چه خواهم کرد؟ آیا به ایران برگردم که اوضاعش اصلاً برایم قابل تصور نیست و خود را در چنگال سرنوشتی نامعلوم گرفتار کنم؟ یا اینکه همین جا در لندن بمانم و به عنوان یک نفر پناهنده سیاسی و فراری از دست هموطنان کینه‌توز به زندگی خود ادامه دهم؟»(2) فریدون هویدا، سفیر ایران در سازمان ملل متحد، نیز می‌نویسد: «در آغاز سال جدید [میلادی] ایران اوضاعی به کلی نومیدکننده داشت... در چنین وضعیتی قصر شاه به صورت یک مرکز خیال‌بافی درآمده بود و مشاوران شاه هنوز امید داشتند مردم به حمایت از شاه علیه مخالفین رژیم قیام کنند... در حالی که درست برخلاف این نظر، تمام کارمندان و کارگران اعتصابی تصمیم داشتند تا روزی که شاه مملکت را ترک نکرده، کماکان به اعتصاب خود ادامه دهند.»(3)

پیش از همه اینها ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران، روز 9 نوامبر /18 آبان در گزارشی با عنوان « فکر کردن به آنچه فکر نکردنی است»، زنگ خطر سقوط شاه را برای کاخ سفید به صدا درآورد و در 20 دسامبر/29 آذر پس از ملاقات با رئیس دولت نظامی، غلامرضا ازهاری و شنیدن حرفهای او با قاطعیت به دولتمردان کشور متبوع خود نوشت که «سقوط شاه غیرقابل اجتناب به نظر می‌رسد.»(4)

نشست سران چهارکشور آمریکا، انگلستان، آلمان غربی و فرانسه در گوادلوپ در چنین شرایطی ترتیب یافت.

در گوادلوپ چه گذشت؟

در اوائل دی 1357 والری ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه از سران دولت‌های آمریکا، انگلستان و آلمان درخواست کرد به گوادلوپ سفر کنند تا به‌طور غیر رسمی راجع به بحران های بین‌المللی با یکدیگر به بحث و تبادل‌نظر بپردازند. در آن زمان تبعات کودتای کمونیست‌ها در افغانستان، خشونت‌های فزاینده ‌نژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و مهمتر از همه آنها انقلاب اسلامی ایران مهمترین دغدغه سیاسی رهبران کشورهای غربی محسوب می‌شد. این دغدغه‌ خاطر برای ژیسکاردستن که کشورش میزبان امام خمینی رهبر انقلاب بود نیز بیشتر وجود داشت. ژیسکاردستن آن‌گونه که در خاطرات خود می‌گوید هنوز باور نداشت که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارش های ارسالی «رائول دلای» سفیر فرانسه در تهران را که تأکید می‌کرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد بدبینانه خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران «میشل پونیاتوسکی» فرستاده ویژه خود را که دوست شاه نیز بود، به تهران اعزام کرده بود. او نیز ‌ نتیجه‌ مشاهدات‌ و نظرات‌ خود را چنین‌ بر می‌شمارد:

1- تصادمات‌ به‌ سرعت‌ رو به‌ افزایش‌ است‌ و نقطه‌ اوج‌ بحران‌ خیلی‌ نزدیک‌ به‌ نظر می‌رسد.

2- مبارزه‌ مخالفان‌ ترکیبی‌ از دو تاکتیک‌ است؛ تظاهرات‌ و اعتصابات‌ اقتصادی.

3- ژنرال‌ ازهاری‌ در ماموریت‌ خود موفق‌ نشده‌ است.

4- اگر ارتش‌ را کنار بگذاریم، تقاضای‌ برکناری‌ و طرد شاه‌ عمومی‌ است.

5-
آنچه‌ در ایران‌ جریان‌ دارد، تنها طرد یک‌ رژیم‌ پلیسی‌ و فاسد نیست، بلکه‌ پایان‌ یک‌ جدال‌ طولانی‌ بین‌ روحانیت‌ شیعه‌ و سلطنت‌ به‌ شمار می‌آید.

6- دو نیروی‌ عمده‌ و تنها نیروهایی‌ که‌ در صحنه‌ حاضرند، یعنی‌ مذهبی‌ها و ارتش، خصوصیات‌ مشترکی‌ دارند که‌ ممکن‌ است‌ سرانجام‌ آنها را به‌ تفاهم‌ برساند؛ هر دو ملی‌گرا، سنت‌گرا و ضد مارکسیست‌ هستند.


7- رویه‌ امریکا از آغاز بحران، مبتنی‌ بر فرمول‌ تساوی‌ شاه‌ = ارتش‌ = استقلال‌ بوده‌ که‌ امروز فرمول‌ تساوی‌ دیگری‌ می‌توان‌ نوشت: مذهب‌ = ارتش‌ = استقلال‌

8- در واقع‌ چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ شاه‌ باید یکی‌ از این‌ دو راه‌ حل‌ را انتخاب‌ کند، توسل‌ به‌ زور یا مصالحه‌ برای‌ خروج‌ از کشور.

9- محافل‌ و گروه‌های‌ سیاسی‌ در حال‌ حاضر بی‌اعتبار و فاقد مشروعیت‌ هستند و ارزش‌ و اعتبار آنها فقط‌ بعد از انتخابات‌ باید مورد ارزیابی‌ قرار بگیرد.

10- موقعیت‌ فرانسه‌ در افکار عمومی‌ به‌ طور استثنایی‌ خوب‌ است‌ و شاید بتوان‌ گفت‌ که‌ در نقطه‌ مقابل‌ موقعیت‌ نامساعد امریکایی‌ها و انگلیسی‌ها قرار دارد و آلمانی‌ها سعی‌ می‌کنند خود را از معرکه‌ کنار بکشند.(5)

از این‌رو وقتی گزارش‌های پونیاتوسکی را نیز با جمع‌بندی سفیر فرانسه یکسان یافت، در یک سردرگمی سیاسی دعوتنامه‌هایی برای جیمی‌کارتر رئیس جمهور آمریکا، جیمز کالاهان نخست‌وزیر انگلستان و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان فرستاد و آنها را به گوادلوپ دعوت کرد تا به مشورت پرداخته، راهبردهای سیاسی خود را با آنها همسو سازد و چاره مشترکی برای حفظ منافع خویش در ایران بیابند.

این عده روز 14 دی 1357 وارد گوادلوپ شدند و سپس به محل تشکیل اجلاس که آلاچیقی در کنار دریا بود رفتند. در این نشست حساسیت شرکت‌کنندگان راجع به مسائل ایران به مراتب بیشتر از سایر مسائل و بحران های بین‌المللی بود. بحث‌های مربوط به ایران، ابتدا با سخنان جیمزکالاهان آغاز شد: « شاه از دست رفته و دیگر قادر به کنترل اوضاع نیست. راه‌حل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی که در میدان مانده‌اند توانایی‌های محدودی دارند. به‌علاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشته‌اند و آلوده به مسائل و مشکلات این رژیم هستند. آیا ارتش می‌تواند در این میان یک نقش انتقالی ایفا کند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.»(6) ژیسکاردستن نیز گفت: « خطر سقوط شاه و احتمال مداخله شوروی، مهمترین عللی هستند که باید دولت‌های غربی در جلوگیری از وقوع آنها بکوشند. شاه از من تقاضا کرده است برای کاستن از فشار شوروی، به‌طور مشترک اقدام کنیم. به نظر من لازم است از طرف سران به شوروی هشدار داده شود تا شوروی‌ها بدانند که این سران مستقیماً درگیر و نگران اوضاع هستند. باید از شاه پشتیبانی شود. زیرا با وجود اینکه، او تنها ضعیف شده، ولی دید واقع بینانه‌ای! به مسائل دارد و تنها نیرویی است که در برابر جریان مذهبی، ارتش را در اختیار دارد. از طرف دیگر این امکان وجود دارد که مشکلات فزاینده اقتصادی، در سطح طبقه متوسط که تعداد آنها در تهران زیاد است و از نفوذ قابل توجهی هم برخوردارند تغییراتی به وجود آورد و ابتکار سیاسی آنها را در آینده ممکن سازد.» مع‌الوصف گزارش‌های مستندی که در روز شروع کنفرانس و روزهای‌ پس از آن به گوادلوپ رسید، به تدریج رئیس جمهور فرانسه را به قضاوت‌های واقع بینانه تر سوق داد. او معتقد بود کارتر باید برای تثبیت دولتی که پس از رفتن شاه از کشور در ایران شکل می‌گیرد، به تماس با امام خمینی به‌عنوان راه‌حل نهایی متقاعد گردد.

کارتر به خروج شاه متقاعد شده بود ولی‌ تنها دولت بختیار را به‌عنوان دولت قانونی پس از شاه به رسمیت می‌شناخت. او پذیرفته بود که شاه دیگر نمی‌تواند در ایران بماند ولی به اراده ارتش برای تحکیم موقعیت بختیار همچنان اعتماد داشت. او اعتقاد داشت فرماندهان نظامی نخواهند گذاشت انقلاب به پیروزی برسد.

کارتر به سولیوان سفیر آمریکا در تهران نیز اعتماد چندانی نداشت و ژنرال‌ هایزر را برای بررسی اوضاع و واداشتن ارتش به تبعیت از بختیار به تهران فرستاده بود.

کارتر در سخنان خود گفت: «اوضاع‌ ایران‌ به‌ کلی‌ تغییر کرده، شاه‌ دیگر نمی‌تواند بماند مردم‌ ایران‌ دیگر او را نمی‌خواهند و دولتمرد توانایی‌ در ایران‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ که‌ حاضر به‌ همکاری‌ با او باشد، اما جای‌ نگرانی‌ نیست‌ نظامی‌ها هستند. آنها قدرت‌ را به‌ دست‌ خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان‌ نظامی‌ ایران‌ در مدارس‌ ما تحصیل‌ کرده‌اند و فرماندهان‌ و رؤ‌سای‌ ارتش‌ ما را خوب‌ می‌شناسند. آنها حتی‌ یکدیگر را به‌ اسم‌ کوچک‌ صدا می‌کنند.(7)

این در حالی است که وی یک سال پیش از آن در سفر به تهران و پس از ملاقات با شاه تأکید کرده بود که شاه، ایران را به جزیره ثبات در منطقه تبدیل کرده است.

هلموت اشمیت صدراعظم آلمان نیز اگرچه بیش از سایر هم‌پیمانان نگران منافع اقتصادی در کشورش در ایران بود ولی اعتقادی به باقی ماندن شاه در کشور نداشت.

سران کشورهای آمریکا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از 3 روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند که باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود. مع‌الوصف، هیچ‌یک حاضر نبودند که در صحن بین‌المللی«گوادلوپ» به‌عنوان مرکز تبانی غرب برای سقوط شاه یا زمینه‌ساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران شناخته شود.

پس از پایان اجلاس گوادلوپ، کارتر به توصیه ژیسکار دستن و همچنین همراهان خود از جمله سایروس ونس وزیر خارجه و برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا، تصمیم گرفت امام خمینی را به وضعیتی میان سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی متقاعد سازد. او این وضع را در حفظ دولت بختیار جستجو می‌کرد. به همین دلیل یک روز پس از پایان اجلاس ـ 18 دی ـ پیغام خود را به‌طور غیرمستقیم و توسط دو تن از مقامات فرانسوی به اطلاع امام خمینی رساند.

او در پیام خود از امام خمینی خواست تا تمام نیرو و اهتمام خویش را جهت جلوگیری از مخالفت مردم علیه بختیار به کار بندد وی در این پیام به قطعی بودن خروج شاه اشاره کرد و سپس تهدید کرد که «تهاجم به بختیار به مثابه قماری است که تلفات فراوان برجای خواهد گذاشت و وخامت اوضاع به مداخله ارتش خواهد انجامید.»

امام در پاسخ درخواست کارتر را قاطعانه رد کردند و فرمودند: پیام آقای کارتر دو جهت داشت یکی موافقت با دولت بختیار یا دست کم سکوت در شرایط فترت موجود و دوم راجع به احتمال کودتای نظامی یا پیش‌بینی وقوع‌ آن. در باب موضوع اول امام تأکید کرد که همه مصایب و خونهای ریخته شده ملت برای رهایی از زیر بار گران سلسله پهلوی است. ملت ما حاضر نیست با دولت بختیار به‌عنوان میراث شاه و یا با تدابیری چون تشکیل شورای سلطنت که همه آنها غیرقانونی است، کنار آید. اما درباره حفظ آرامش ما بارها تأکید کرده‌ایم که همواره خواهان مملکتی آرام و با ثبات بوده‌ایم. اما با وجود شاه آرامش هیچ‌گاه باز نخواهد گشت. آقای کارتر اگر حسن نیت دارند می‌بایست از پشتیبانی کودتا یا دخالت در امور ایران دست بکشند، تا خواسته مشروع ملت محقق گردد و آرامش و ثبات دائمی برقرار شود. ملت ایران نیز از کودتای نظامی هیچ هراسی به خود راه نخواهد داد. زیرا چندین ماه است که رژیم با خشونت و قهر و غلبه نظامی و با حادترین شکل آن با مردم رفتار کرده است.

مردم ایران برای من پیام فرستاده‌اند که در صورت بروز کودتای نظامی باید حکم جهاد مقدس داد. من کودتا را نه به صلاح ملت ایران می‌دانم و نه به صلاح ملت امریکا. اما اگر چنانچه کودتایی صورت پذیرد ملت ایران از چشم شما خواهد دید. من به حکم این که یک روحانی هستم همیشه مصلحت بشر در نظر می‌گیرم. لذا به شما توصیه می‌کنم که جلوی این خون‌ریزی‌ها را بگیرند و ایران را به حال خود واگذارید. در این صورت است که نه تسلیم شرق خواهد شد و نه تسلیم غرب.

ملت را به حال خود واگذارید تا من از اشخاص پاکدامن برای انتقال قدرت، یک شورای انقلاب تأسیس کنم تا امکانات مناسب جهت به ثمر نشستن حکومت مبعوث ملت انجام پذیرد، در غیر این صورت امید به آرامش نیست. اکنون در سازمان نیروهای مسلح ایران اختلاف عمیق و اساسی بروز کرده است و در صورت کودتا بسیاری از ارتشییان که به ما پیوسته‌اند این تلاش را در نطفه خفه خواهند نمود...(8)

روز 21 دی سایروس ونس وزیرخارجه آمریکا و سخنگوی 4 کشور شرکت‌کننده در کنفرانس گوادلوپ به روزنامه‌نگاران اظهار داشت: ...شاه در نظر دارد تعطیلات خود را در خارج از ایران بگذارند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تأیید می‌کند. آمریکا احساس می‌کند که شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.(9)

تحلیل نتایج کنفرانس :

خبرگزاریهای آمریکایی نخستین خبرها را از گوادلوپ منعکس کردند؛‌ هر یک از دیدگاه خود. تفاوت در خبرهای ارائه شده نشانگر تعدد منابع کسب خبر، عدم تصمیم‌گیری در این نشست، و برداشت‌های هر خبرنگار از این نشست بوده است.

یونایتدپرس نوشت: «کنفرانس غیررسمی سران آمریکا، آلمان [غربی]، فرانسه و انگلستان با توافق در مورد نیاز ابرقدرتها به تشنج‌زدایی پایان یافت، اما اعلام شد که دست آنها در کشمکش‌های محلی بسته است. آشوب در ایران، سقوط کامبوج و خشونت بالقوه در آفریقای جنوبی از مباحثی بود که مورد توجه قرار گرفت. در مورد این قبیل کشمکشهای منطقه‌ای، سران غرب تصمیم به عدم مداخله گرفتند و دیپلماسی زور مردود شناخته شد. در نتیجه شاه ایران در حالی که چشم به راه پاسخ ایالات متحده آمریکاست، باید خود سرانجام تصمیم بگیرد که بماند یا برای تعطیلاتی برود که ممکن است منجر به پایان سلطنتش گردد. آمریکا به خاطر مخالفتهای فزاینده و همه جانبه ایرانیان نمی‌تواند از او حمایت کند.»(10)

این خبر با اینکه با محتوایی نادرست تنظیم شده(11)، حداقل نشان می‌دهد که سران چهار کشور غربی، فقط برای موضوع ایران کنار هم ننشستند. حتی یک نظامی عالی‌رتبه آمریکا بعدها گفت که «هدف جلسه بحث درباره تقویت بنیه دفاعی اروپا از طریق استقرار موشکهای کروز و پرشینگ بود.»(12)

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز خبر داد که در کنفرانس سران آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان [غربی] راههای جلوگیری از نفوذ فزاینده شوروی به خلیج فارس بررسی شد. هر چهار کشور بر این عقیده بودند که اگر در مثلث بین ترکیه، اتیوپی و افغانستان تسلط شوروی افزایش یابد، موازنه قدرت در جهان بر هم خواهد خورد.» این خبرگزاری در ادامه با اشاره به نکته‌ای از قول منابع آگاه، خبر از حمایت کامل غرب از محمدرضا پهلوی دارد. «منابع آگاه گفتند در میان مطالبی که در کنفرانس سران مورد بحث قرار گرفت، این مسائل از همه مهم‌تر بود: کودتای افغانستان و یمن جنوبی به نفع هواداران مسکو، شوروی را در وضعی قرار داده که در ایران، بتواند اعمال نفوذ کند؛ ایران بدون شاه ناآرام و بی‌ثبات خواهد بود؛ دست کشیدن ایران از محافظت از خلیج فارس سبب خلائی خواهد شد که مسکو و دوستانش و حتی با وجود مخاطره‌ پایداری غرب حاضرند آن را پرکنند.»(13)

در خبر روزنامه «فرانس سوار» از نشست گوادلوپ، لُب مباحث مطرح شده درباره ایران خودنمایی می‌کند که همانا حفظ منافع غرب در ایران است؛ چه شاه باشد و چه نباشد. «رهبران اروپایی در مذاکرات گوادلوپ فاجعه سقوط بازار ایران و همچنین قطع طولانی صدور نفت ایران به غرب را تشریح کرده و تذکر داده‌اند که کشورهای غربی نباید رابطه خود را با آینده ایران قطع کنند و در برابر تحولات کنونی ایران باید روشی در پیش گیرند که بر اساس آن بتوانند با رژیم جدید ایران رابطه حسنه و همکاریهای اقتصادی داشته باشند.»(14) هر چند از این خبر برمی‌آید که سران اروپا به منافع خود در ایران بدون شاه می‌‌اندیشیدند و به قول سولیوان رهبران سه کشور غربی، رئیس‌جمهور آمریکا را قانع کردند که راهی برای نجات شاه نمانده و غرب باید برای حفظ منافع حیاتی خود در این منطقه حساس چاره‌ای بیاندیشد،(15) اما در حاشیه نشست گوادلوپ،‌ آمریکا برای حفظ سلطنت شاه، چراغ سبز وقوع کودتایی را به شاه نشان داد؛(16) حتی کارتر تلویحاً به این موضوع در گوادلوپ اشاره کرد: «ما احساس نگرانی نمی‌کنیم. زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند.»(17)

برژینسکی در یادداشتهای خود، غیرمستقیم، بی‌عرضگی شاه و نظامیان را عامل عدم تحقق کودتا می‌داند.(18)

بررسی جزئیات مطرح شده در نشست گوادلوپ چه از قلم رسانه‌ها و چه از زبان سران شرکت کننده، نشان می‌دهد که آنان تصمیمی در مورد ایران نگرفتند. هم تناقضات نهفته در خبرهای ارسالی از گوادلوپ چنین نتیجه‌ای به دست می‌دهد و هم سخنان مطرح شده بین سران چهار کشور. آنان، هم دست از حمایت از شاه کشیدند و هم بر حمایت همه جانبه از او تأکید کردند! جیمی کارتر در خاطرات خود می‌گوید که سه کشور اروپایی پشتیبانی چندانی از شاه نمی‌کردند، جیمز کالاهان کار شاه را تمام شده توصیف کرد و ژیسکاردستن گفت که در حال حاضر باید از شاه پشتیبانی کنیم.(19)

ناشیانه‌ترین نظریات در مورد نشست گوادلوپ از آن کسانی است که گمان می‌کنند سرنوشت شاه در آنجا رقم خورد. از آن جمله است اشرف پهلوی که می‌گوید «بعدها فهمیدم سران کشورهای آمریکا، فرانسه، بریتانیای کبیر و آلمان غربی درگوادلوپ گرد هم آمده و درباره رویدادهای ایران به بحث و گفت و گو پرداخته‌اند. اطمینان دارم در آن هنگام تصمیم گرفته بودند که دیگر شاه از این مرخصی بازنگردد.»(20) و یا خود محمدرضا پهلوی که مدعی است در گوادلوپ سران کشورها در مورد اخراج او از ایران توافق کردند .(21 )


نتیجه گیری :

سران دولت‌های غربی در گوادلوپ به خوبی از قدرت انقلاب مردم و از سقوط قریب‌الوقوع شاه و رژیم تحت‌الحمایه او با خبر بودند. از این‌رو در موضعی انفعالی و در وضعیتی که کمترین امیدی به بقای شاه نداشتند، ناگزیر شدند با رفتن او از کشور موافقت کنند. در واقع کنفرانس گوادلوپ تحت‌الشعاع اراده ملت ایران قرار داشت والا قدرت‌های غربی چیزی در حمایت همه‌جانبه خود از رژیم شاه کم نگذاشتند. به قول فردوست «کارتر تا آنجا که می‌توانست از رژیم او و از خود او پشتیبانی کرد. کارتر به تهران آمد و آن نطق کذائی را سر میز شام کرد که حداکثر حمایت از محمدرضا بود. کارتر حتی با تلفن‌های روزمره تلاش کرد محمدرضا را از نظر روحی آماده حداکثر مقاومت کند ولی محمدرضا آمادگی نداشت. کارتر آنچه را که لازم بود در حمایت از شاه انجام داد. او که نمی‌توانست برای حمایت از محمدرضا در ایران قشون پیاده کند.»

دولت‌ آمریکا برای‌ ارعاب‌ انقلابیون‌ از اقدامات‌ نظامی‌ نیز کوتاهی‌ نکرد. اعزام‌ ژنرال‌هایزر معاون‌ نیروهای‌ ناتو برای‌ متحد ساختن‌ فرماندهان‌ نظامی‌ و آماده‌ کردن‌ آنها برای‌کودتا در همین‌ راستا بود. ارسال‌ محموله‌ای‌ از وسائل‌ نظامی‌ ضد شورش‌ برای‌ ارتش‌ایران‌ یک‌ اقدام‌ عملی‌ دیگر آمریکاییان‌ بود. از اقدامات‌ مهم‌ نظامی‌ آمریکا اعزام‌جنگنده‌ به‌ خلیج‌فارس‌ بود. دولت‌ آمریکا هم‌زمان‌ خروج‌ شاه‌ یک‌ اسکادران‌ ازنیرومندترین‌ هواپیماهای‌ نیروی‌ هوایی‌ را از یک‌ پایگاه‌ هوایی‌ در ویرجینیا به‌ عربستان‌اعزام‌ کرد و چند کشتی‌ جنگی‌ دیگری‌ از جمله‌ سه‌ ناوشکن‌ رااز دریای‌ چین‌ به‌ سوی‌آب‌های‌ هند حرکت‌ داد تا به‌ ناوگانی‌ که‌ قبلاً به‌ آب‌های‌ خلیج‌فارس‌ مأمور کرده‌ بود بپیوندند و در نتیجه‌ تعداد کشتی‌های‌ جنگی‌ آمریکا در نزدیکی‌ سواحل‌ ایران‌ به‌ دوبرابر افزایش‌ یافت‌.

با همه‌ی‌ ضعف‌های‌سندی‌ می‌توان‌ از مجموع‌ این‌ گزارش‌ها استنباط‌ کرد که‌ سران‌ چهار کشور صنعتی‌ درچند چیز به‌ توافق‌ رسیده‌اند.

1ـ امکان‌ آرامش‌ با حضور شاه‌ در ایران‌ وجود ندارد.

2ـ باید از پیروزی‌ یک‌ انقلاب‌ مذهبی‌ به‌ رهبری‌ آیت‌الله خمینی‌ جلوگیری‌ کرد.

3ـ تنها راه‌ ممکن‌، حمایت‌ از دولت‌ بختیار و در صورت‌ موفق‌ نشدن‌ یک‌ کودتای‌نظامی‌ است‌.

4ـ باید به‌ شوروی‌ هشدار داد که‌ از فرصت‌ استفاده‌ نکند و از دست‌ زدن‌ به‌ یک‌ اقدام‌نظامی‌ جهت‌ روی‌ کار آوردن‌ یک‌ دولت‌ وابسته‌ خودداری‌ کند.

این‌ گونه‌ ابرقدرت‌ها بر محور «اصالت‌ منافع‌» تغییر سیاست‌ دادند و پیمان‌ خود را باشاه‌ شکستند، بعد از آن‌ که‌ سال‌ها وی‌ را دوشیدند.

بنابراین می‌‌توان گفت:
1- نشست گوادلوپ که با شرکت سران چهار کشور متحد غربی صورت گرفت، به موضوعات متعددی پرداخت که از آن جمله موضوع ایران بود .

2- این نشست غیررسمی بود، یعنی پیش از آنکه توافق یا تصمیمی در آن گرفته شود، یا توافق‌نامه‌ای نگاشته، به امضا برسد، مربوط به طرح دیدگاهها و آگاهی از نظریات یکدیگر بوده است.

3- در نشست گوادلوپ تصمیمی در مورد ایران گرفته نشد. شاید مهم‌‌ترین گواه آن، متن یادداشتهای دو سفیر آمریکا و انگلستان در ایران است. سفیر انگلستان، آنتونی پارسونز، کوچک‌ترین اشاره‌ای به برپایی این نشست نمی‌کند و سفیر آمریکا، ویلیام سولیوان در دو ـ‌ سه سطری که از آن یاد می‌نماید، تأکیدی بر اهمیت گوادلوپ ندارد.

4- در مقطعی که نشست گوادلوپ برگزار شد، همه ناظران به سقوط قریب‌الوقوع محمدرضا پهلوی اذعان داشتند؛ حتی دولتمردان و سران چهار کشور متحد غربی، اما از هر اقدامی برای حفظ وضع موجود در ایران، یعنی بقای شاه و سلطنت او دریغ نداشتند. در این بین آمریکا بی‌میل به وقوع کودتا در ایران نبود.

5- بزرگ‌نمایی گوادلوپ و گره زدن سرنوشت شاه به آن نشست، در واقع کوچک‌نمایی مبارزات مردمی برای به کرسی نشاندن خواسته‌های آنهاست که مهم‌ترینش پاک شدن نقش شاه از ایران بود .


پی‌نوشت‌ها:
1. پارسونز، آنتونی، غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، تهران، انتشارات هفته، 1363ش، ص 174.
2. راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، چ دهم، 1374ش، صص 365ـ364.
3. هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح. ا. مهران، تهران، اطلاعات، چ چهارم، 1370ش، ص 199.
4. سولیوان، ویلیام، مأموریت در ایران، ترجمه محمود شرقی، تهران، انتشارات هفته، 1361ش، صص 144ـ143
5. ژیسکاردستن، والری، قدرت‌ و زندگی: کنفرانس‌ گوادلوپ، ترجمه‌ محمود طلوعی، پیک‌ نشر و ترجمه، 1368
6. همان ، ژیسکار دستن
7. همان ،ژیسکار دستن
8. به نقل از صحیفه امام، جلد 5، ص 376.
9. سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، ص 459.
10. اطلاعات، شماره ‍ 15754 (18 دی 1357)، ص 8.
11. خبر یونایتدپرس با دو دروغ همراه است. اول، عدم مداخله در کشمکشهای داخلی کشورها از جمله ایران است. تشکیل نشست گوادلوپ، هم‌زمان بود با ورود ژنرالهایزر به ایران. این ژنرال عالی‌رتبه آمریکایی که آن زمان معاون فرمانده کل نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی، ناتو، بود، حداقل به اتکای خاطرات خودنگاشته‌اش، حضوری مداخله‌جویانه در جهت نجات محمدرضا پهلوی و حکومت او ایفا کرد. دوم، تصمیم شاه برای خروج از کشور است که این تصمیم پیش از این با توصیه آمریکا گرفته شده بود. شاه در این زمان منتظر بود مجلسین شورا و سنا به دولت بختیار رأی اعتماد بدهند و سپس از کشور خارج شود.
.12 ژنرال هایزر، مأموریت مخفی در تهران، ترجمه محمدحسین عادلی، تهران، رسا، 1365ش، ص 472.
13. اطلاعات، شم‍ 15756 (20 دی 1357)، ص 6.
14. طیرانی، بهروز، روزشمار روابط ایران و آمریکا، تهران، 1379ش، ص.273.
15. مأموریت در ایران، ص 158.
.16 ر.ک: اسرار سقوط شاه و گروگان‌گیری ـ خاطرات برژینسکی مشاور امنیتی کارتر، ترجمه حمید احمدی، تهران، جامی، 1362ش، صص 81ـ78.
.17 نجاتی، غلامرضا، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 2، تهران، رسا، 1371ش، ص 215.
.18 اسرار سقوط شاه...، صص 81ـ78.
19.تاریخ سیاسی...، ج 2، صص 215ـ214.
20 .چهره‌هایی در یک آیینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، تهران، نشر و پژوهش فرزان‌روز، 1377ش، ص 277.
21.تاریخ سیاسی...، ج 2، ص 216.

دسته ها : انقلاب اسلامی
شنبه 1387/10/21 10:38
X