چند سال پیش در پایتخت کشوری اروپایی و ثروتمند، در هتلی اقامت داشتم. هوا سرد بود و سرما خورده بودم. هرچه کلید دستگاه گرماساز اتاق را چرخاندم روشن نشد. به مسئول هتل مراجعه کردم و گفتم سیستم گرمایش اتاق من خراب است. لطفاً درستش کنید. پاسخ داد نه، خراب نیست. این سیستم تنها زمانی که دمای اتاق کمتر از 18 درجه باشد فعال می‌شود تا انرژی بیهوده هدر نرود. گفتم اما من سردم است. گفت البته در اتاق پتو هست!‌

همان سال در تهران، زمستان برف می‌بارید. دمای هوا زیر صفر درجه بود. در یک سازمان دولتی بودم. از پنجره بارش برف را تماشا می‌کردم. با چشم‌های خودم دیدم کولرهای گازی روشن است. پرسیدم چرا؟ گفتند سیستم گرمایش مرکزی اینجا خیلی قوی است. آنقدر گرم می‌کند که حالمان بَد می‌شود. کولرها را روشن می‌کنیم تا بخشی از گرما را خنثی کند!

به نظرم همین یک مثال کافیست تا نشان دهد که وضع مصرف در ایران تا چه حد غمبار و تکان دهنده است. اما موضوع فقط این نیست. مصرف انرژی در ایران، براساس سرانه جمعیت، با هیچ جای دنیا، حتی مترف‌ترین و مسرف‌ترین کشور جهان -- آمریکا-- قابل قیاس نیست.

در اسراف و تبذیر منابع مثالهای فراوانی می‌توان گفت. طی سالهای اخیر میانگین تولید گندم در ایران، بدون لحاظ نوسانات برخی سالها، در حدود 12 میلیون تن است و میزان واردات کم و بیش در حدود 5 میلیون تن. میزان ضایعات نان طبق آمارهای اعلام شده حداقل 30 درصد است که می‌شود همان 5 میلیون تن. معنای این سخن آن است که ما هر ساله 5 میلیون تن گندم را از کشورهای دور دست به بهای گزاف خریداری می‌کنیم و پس از وارد کردن به کشور و حمل و نقل و ذخیره کردن و آرد کردن و تحویل نانوا دادن و نان پختن دور می‌ریزیم!

واقعاً چه اسرافی از این بدتراست و کدام کشور با منابع خود چنین می‌کند که ما می‌کنیم؟

سالهایی بس دراز است که آمارهای ضایعات وحشتناک نان منتشر می شود و همگان، کارشناسان و مردم و مسئولان، اظهار تأسف می‌کنند اما هیچ کار عملی و اجرایی جدی انجام نشده و هرچه بوده حرف بوده است و حرف و افتتاح نمادین یک واحد نانوایی صنعتی!

رفتار مسرفانه و نابود کردن منابع گرانقدر سالهاست که چنان در تار و پود جامعه ایران رسوخ و نسوج یافته است که مقام رهبری را برآن داشت که خود وارد عرصه شوند و نسبت به تداوم آن هشدار دهند.

اینک دیگر باید صادقانه بپذیریم که نه دولت فعلی و نه دولتهای پیشین، نه رسانه ملی و نه سایر رسانه‌ها، نه آموزش و پرورش و نه آموزش عالی، نه روشنفکران و نه واعظان طی این سالها نتوانستند در زمینه اصلاح الگوی مصرف و جلوگیری از اسراف و تبذیر فعالیت مؤثر و مثمری داشته باشند.

اصلاح الگوی مصرف با شعار میسر نیست. ملتی، به هر دلیل، طی پنج شش دهه گذشته نوعی فرهنگ مصرف آمریکایی توام با تولید جهان سومی به خود گرفته و اینک نیز با درآمد نفتی به ظاهر ناتمام مواجه شده است. در کنار این امر، بی‌برنامگی مسئولان باعث شیوع فرهنگ تبلیغ و مصرف از نوع سرمایه‌داری شده و نهایتاً میزان مصرف به عنوان ملاک و نماد فخر و مکنت و غرور رسمیت یافته است و نیک که بنگریم، می‌بینیم که هیچ برنامه جامع، مشخص و مدونی برای خروج از این وضع اسفبار تهیه و تدوین نشده است و آنچه بوده شعار بوده و حرف.

اگر از واقعیت نگریزیم باید بپذیریم که اسراف و زیاده‌روی در مصرف در ایران امروز از شکل یک ناهنجاری خارج شده و در قالب یک <رفتار اجتماعی> درآمده است. اصلاً اینطور نیست که گمان کنیم فقط ثروتمندان و متمکنان مصرف بی‌رویه می‌کنند (اسراف) یا منابع را به هدر می‌دهند (تبذیر) بلکه فقیرترین اقشار جامعه نیز ناخواسته، در حد خود، چنین می‌کنند. ‌

همه ما می‌شناسیم خانواده‌های فقیری که چند سرعائله دارند و هر سال چندین گونی نان خشک تحویل نان خشکی محله می‌دهند! لامپ‌ خانه‌شان را روشن می‌گذارند تا دزد نیاید! یک فرش کهنه مندرس بی‌ارزش را با 2 هزار لیتر آب می‌شویند. بخاری‌شان روشن است و پنجره نیمه‌باز! و...‌

این وضع از نظر جامعه‌شناختی کاملاً نشان‌دهنده تبدیل یک <ناهنجاری> به یک <رفتار اجتماعی> است. رفتاری که عمومی شده، عرف شده و هرگز دیگر کار ناپسندی به نظر نمی‌آید. بلکه خلاف آن، غیرطبیعی می‌نماید! در این وضع اصطلاحاً می‌گویند، این رفتار به شکل یک فرهنگ درآمده است. البته یک رفتار به خودی خود، فرهنگ محسوب نمی‌شود بلکه به صورت جزئی از یک فرهنگ (خرده فرهنگ‌( ‌Sub Culture درمی‌آید. تغییر این فرهنگ کار بسیار دشواری است. نیازمند علم و عمل توامان است. کار فرهنگی کردن یعنی، مجموعه‌ای از روش‌های علمی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را با تمام ظرفیت به خدمت گرفتن و لاینقطع و برنامه‌ریزی شده همه روش‌ها را همپای هم پیش بردن برای تغییر یک فرهنگ غلط و جایگزین کردن فرهنگ درست. غلط است اگر بپنداریم کار فرهنگی این است که روزی 100 مرتبه در تلویزیون بگوئیم <مصرف بی رویه، کار خیلی بدیه> و خوشحال باشیم که کار فرهنگی کرده‌ایم غافل از اینکه تکرار بی‌برنامه یک شعار، پس از مدت کوتاهی آن را از حالت یک <معنا> خارج می‌کند به شکل یک <صوت> در‌می‌آید و گوش نسبت به آن حساسیتش را از دست می‌دهد. ضمن اینکه تا زمانی که افراد بدانند که مصرف برایشان هزینه سنگینی ندارد و نباید جوابگو باشند، لذت مصرف کردن را به خاطر منافعی بلند مدت و دوردست، از دست نمی‌دهند.

غلط است اگر گمان کنیم اگر در 13 روز نوروز در گوشه چپ یا راست تلویزیون بنویسیم <اصلاح الگوی مصرف> و از روز چهاردهم هم در بر همان پاشنه بگردد و در همین ایام نوروز زیر آرم <اصلاح الگوی مصرف> صدها آگهی تبلیغاتی مصرفی پخش کنیم کار فرهنگی کرده‌ایم.

کار فرهنگی فرایندی پیچیده است و ماهیتی کاملاً متفاوت و متمایز از شعار و دیوارنویسی دارد. کار فرهنگی یعنی مجموعه عملیاتی که ابتدا توسط متفکران تهیه و نگاشته شود و آنگاه توسط همه نهادهای اجرایی، فرهنگی، آموزشی و قضایی کشور در دوره زمانی مشخص و تعریف شده‌ای اجرا شود به طوری که پس از آن هر فرد، با همه وجود حس کند که ضایع کردن منابع و دور ریختن آن، بواقع عملی به غایت زشت و شرم‌آور است در غیر این صورت تا زمانی که هزینه شستشوی خودرو یا فرش با آب تصفیه‌شده، ارزان تر از هزینه کارواش و قالیشویی درآید و فرهنگی هم ساخته نشده باشد، در بر همین پاشنه خواهد چرخید. فردا در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.‌

نویسنده:علیرضا خانی

دسته ها : عمومی
پنج شنبه 1388/2/3 21:32
X