تعداد بازدید : 4539653
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
بررسی سیستم حرکتیِ سیارات و ستارگان در اسلام
بزرگترین تعالیهای مربوط به علم نجوم که امروزه در غرب شاهدِ آن هستیم، در متون اولیه اسلامی تکوین یافته و توسط عدهای از دانشمندانِ خلاقِ اسلامی در دوره شکوفایی علوم اسلامی به تعالی رسیده است. و تقریباً هر آنچه که امروزه در میان غربیها رایج است، جزو میراثِ مسلمانان است. آنچه در این صدد میخوانیم عبارت است از: تاریخچه مختصری از مخالفتهای باستاننشینان با نظریه زمینمرکزی، نوآوریِ مسلمانان در زمینه مکانیکِ سماوی، موقعیتِ زمین و خورشید در آسمان از زبان متونِ دینی (آیات و روایات)، دلالت آیاتی از قرآن بر حرکت زمین و سیارات، روایاتِ صریح در مورد مرکزیت خورشید، حرکت زمین، و سیستم خورشیدمرکزی.
نظریه زمینمرکزی در طول تاریخِ پر فراز و نشیبِ علم نجوم، به آن راحتی که در تصورِ ما است، مورد قبولِ همگان نبوده است، بلکه از همان صبحِ پرطراوت باستان تا اواخرِ شکوفاییِ دوره اسلامیِ علوم، مخالفان و نقادانی داشته است؛ بهطوری که در مقابلِ آن، نظریههای دیگری به عنوانِ سیستم گردشی برای سیارات و اجرام آسمانی پیشنهاد و کشف شد.
شکلگیریِ این نوع مخالفتها و اکتشافات، به زمان آریستارخوسِ ساموسی در چهار یا پنج قرن پیش از میلاد مسیح باز میگردد. و به همین ترتیب در میان یونانیان و حتی هندیهای شرقنشینِ باستان، مخالفتهای علمی و عقیدتی با آن صورت گرفت؛ تا اینکه علم نجوم با همه عظمتش وارد دوره با شکوه اسلامی شد که در این دوره بسی عمیقتر و علمیتر مورد بازاندیشی و نقادی قرار گرفت؛ به گونهای که بسیاری از زیرساختهای نجوم و فیزیکِ پیشرفته (یعنی آنچه که امروزه به عنوان علمی پیشرفته شاهدِ آن هستیم) در این دوره پیریزی شد. نظریاتی نظیرِ گردش سیارات داخلیِ (Inferior planet) مدارات منظومه شمسی به دور خورشید توسطِ دانشمندان دوره شکوفایی ستارهشناسی مسلمانان، عبورِ عطارد از بالای خورشید و گردشِ آن به دور خورشید توسط بوعلی سینا، و بیضویت مداراتِ حرکتیِ سیارات به دور خورشید توسط ابوسعید سجزی، و بسیاری از نظریههای متعالی که در این دوره کشف و مطرح شد.
و بالاخره این پیشرفت، با همه آثار مکتوب و صنعتی (ابزار آلاتِ نجومی) که داشت، در دوره رنسانس بهوسیله تاجران و غارتگرانِ فرهنگی به مناطق گوناگون اروپایی (مثل ایتالیا، فرانسه، لهستان، و..) منتقل شد، بهطوری که در عرصه مناطق اسلامی حتی آثاری از برخی کتابها و ابزار آلات نجومی به جا نماند. و امروزه برای بررسیِ چنین منابعی ناچار از رجوع به کتابخانههای اروپایی هستیم (تازه اگر آن غارتگران چنین اجازهای را برای استفاده علمی از منابع میراثیِ خودمان به ما بدهند!)
مناسب است که به طور اجمالی، شکلگیری مخالفتها و نوآوریهای دانشمندانِ دوره باستان و دوره اسلامی در مقابلِ نظریه زمینمرکزی را از لحاظ تاریخی بررسی کنیم.
مخالفانِ زمینمرکزی در میان دانشمندان دوره باستان (یونان و هند)
1. نظریه آریستارخوس (Aristarchos)
تقریبا نخستین نظریهای که در مقابلِ سیستمِ زمینمرکزی در یونان مطرح شد نظریه آریستارخوس ساموسی درباره حرکت انتقالی زمین به دور خورشید و مرکز نبودن آن برای عالم بود، به طوری که ارشمیدس به صراحت، فرضیهای را که بر اساس آن ثوابت و خورشید بیحرکتند، و زمین در محیط دایرهای است که خورشید در وسط آن قرار گرفته و به دور خورشید میگردد، به آریستارخوس نسبت میدهد و آن را بزرگترین پیشرفت علم میشمارد. (دورانت، 1367، ج 2، ص 707. و نیز: راسل، 1373، ج1، ص314) راسل نیز در کتاب تاریخِ فلسفه غرب آن نظریه را بهعنوان شکلِ کامل فرضیه کوپرنیک (1474-1543م) قلمداد کرده است. (راسل، همان، ج1، ص313) ولی به نظر میرسد، این گفته راسل صحیح نباشد، چرا که نظریه آریستارخوس نه نظریهای ریاضی بوده، و نه نظریهای منطبق با واقعیتِ مداریِ منظومه شمسی؛ بلکه صرفاً براساس مشاهدات و رصدهای پیوسته، به طورِ بیانی و گفتاریِ ساده میگفت که زمین و سیارات دیگر در مدارهای دایرهای مختص به سیارات (Tropic of copricorn) به دور خورشید میگردند و این نوع فرض برای حرکتِ اجرامِ آسمانی صحیح بهنظر میرسد. به همین جهت، نظریه آریستارخوس، چیزی بیش از آنچه کوپرنیک مطرح کرده بود، نبوده است. و بلکه شاید به خاطر فرض گرفتنِ این مسئله، اندکی کم اعتبارتر از نظرِ کوپرنیک بوده باشد.
مشکلِ زمینِ متحرک
تنها مشکل اساسی که متوجه نظریه زمینِ متحرک بوده و هست، مسئله اختلاف منظر (parallax) است. برای توضیحِ اختلاف منظر، به بیانِ سادهای از هلزی هال بسنده میکنیم:
ایرادِ علمی جدی بر نظر آریستارخوس این بود که اگر زمین حرکت میکند، پس جای ستارگان هم باید به نسبتِ یکدیگر تغییر کند، مانند چیزهای ثابتی که از درون کشتیِ در حال حرکت دیده میشوند. اما وقتی کشتی از آن چیزها بسیار دور باشد، حرکتِ کشتی در مقایسه با فاصله آن اجسام از کشتی، ناچیز است و بنابراین تغییرِ وضعهای نسبی از دیده پنهان میماند. پاسخ درستِ این ایراد این است که فاصلههای اخترهای ثابت باید آنقدر زیاد باشد که در مقام مقایسه، قطر مدارِ زمین ناچیز بنماید. و به قولِ ارشمیدس، این نکته را نیز آریستارخوس بیان کرده بود ". (هلزی هال، 1363، ص99).
همان گونه که از منابع و شواهدِ تاریخی پیدا است، خودِ آریستارخوس به طورِ کاملا علمی و تحقیقی، به حمایت و اثباتِ نظریه حرکتِ زمین و مرکزیتِ خورشید، پرداخته بود. و بسیاری از حقایقِ مربوط به آسمان پر ستاره را فهمیده بود؛ از اینرو یکی از محققانِ تاریخ فلسفه نوشته است:
(ما امروزیها که) میگوییم بزرگیِ فواصل، بزرگیِ تغییرات را جبران میکنند، چنین مینماید که حتی آریستارخوس نیز در شرایطِ نامساعدتر زمان خود، همین گونه حکم کرده است. " (گمپرتس، 1375، ج3، ص1454.) این تفکر دقیقا همان اندیشهای است که در میانِ منجمانِ زیرکی چون بیرونی (362-442ق، مقارن با 973-1053م) از مسلمانانِ دوره شکوفاییِ علوم در بین مسلمانان، رواج داشت، به طوری که همان بیرونی برای اولین بار در طول تاریخ نجوم به تبیینِ دقیق و علمیِ آن پرداخت.
2. نظریه آناکسیمندر (Anaximander)
دومین نظریهای که در مصاف با فرضیه بطلیموس به چشم میخورد، اندیشه آناکسیمندر درباره زمین است که میگفت: "زمین آزاد در فضا شناور است و بر چیزی تکیه ندارد ". (راسل، همان، ج1، ص311) البته این نظریه بیشتر به مقابله با تفکرِ افسانهای تکیه زمین به دو شاخ گاو، و... شبیه است تا مقابله با زمینمرکزی، اما با این حال با توجه به شواهدِ تاریخی (علیرغمِ ابهاماتِ فراوانی که دارد) آناکسیمندر از مخالفانِ این سیستم به شمار میرود. قابلِ توجه است که اندیشه تکیه زمین به موجوداتی نظیرِ گاو، نهنگ، لاک پشت و... از سرزمینِ باستانی و قبل از اسلام (یونان، ایران، هند، و مصر و بابل) به عرصه علوم و معارف اسلامی وارد شده است؛ اگرچه در صورتِ صحیح بودنِ روایتهای مربوط به آن، شاید دارای تاویل و تفسیرِ عرفانیِ ویژهای باشد که آن هم بر هیچ کس عیان نیست.
3. نظریه فیلولائوس
سومین نظریهای که در میان ورقهای درخشانِ تاریخ میدرخشد نظریه مسکوتمانده فیلولائوس درباره عدم مرکزیت زمین در آسمان بیکران است که میگفت:
زمین مرکز کاینات نیست، و تنها یکی از چندین سیارهای است که به دور آتش مرکزی در گردشاند. (دورانت، همان، ج 2، ص 378)
اما فرقی اساسی میانِ نظریه "کره و گوی آتشینِ (Fireball) مرکزیِ " او و نظریه سآریستارخوس وجود داشت، زیرا:
از نظرِ او جهان کروی و محدود است، و آتشِ مرکزی در مرکز آن جای دارد.... (او) ضمنِ اعتقاد به دوران زمین بر گرد مرکز جهان، فلک ثوابت را نیز همچون گذشته، همانند سایر افلاک در حرکت میدانست. (اکرمی،1380، ص53.) در حالی که آریستارخوس نظریه شبهِ خورشیدمرکزی خود را در مقابله با این رویکرد به سیستم حرکتی سیارات ارائه کرده بود.
4. نظریه هراکلیتوس
هراکلیتوسِ پنتوسی هم در ردیف نوآورانِ سحرگاه یونان باستان بهعنوان چهارمین نظریهپرداز برعلیه سیستمِ هیپارخوسی ـ بطلیموسی (زمینمرکزی) از جمله دانشمندانی بود که با سرسختیِ تمام در مقامِ مخالفت با سیستمِ زمینمرکزی و تفکرِ ساکن بودنِ آن در جایگاهِ خود، در تبیینِ علمی و واقعبینانه از آسمانِ کاملا واضح و با صداقت میکوشید، وی میگفت:
اگر به جای اینکه تصور کنیم تمام دنیا به دور زمین میگردد، بپنداریم که زمین دور محور خود میچرخد، بر بسیاری از مسائل چیره شدهایم. (دورانت، همان، ج 2، ص563.) او علاوه بر پافشاری به نظریه گردشِ محوریِ زمین، با توجه به دقتهای فراوان در نحوه حرکتِ سیارات در آسمان پی برده بود که حرکتِ دو سیاره زهره و عطارد فقط با گردش به دورِ خورشید قابلِ توجیه و تبیین است؛ از اینرو با صراحت بیان کرد که این دو سیاره نه تنها به دور زمین نمیگردند بلکه بهطور کاملاً واضح به دور خوشید در گردشاند. (کرومبی، 1371، ج1، ص101.) او در این مرحله از وظیفه خود در قبالِ علم، دو گامِ بسیار اساسی و والا برداشت (حرکت محوری زمین و گردش زهره و عطارد به دور خورشید)، با این که به خاطرِ عواملِ گوناگونی، تثبیت و مقبولیتِ نظریه مرکزیت خورشید بر سیاراتِ هفتگانه (عطار، زهره، زمین، ماه، مریخ، مشتری، زحل) صدها سال به تأخیر افتاد.
5. نظریه آریه بته در هندِ باستان
از میان دانشمندان پرآوازه در سرزمینِ باستانی و تمدن سازِ آسیای شرقی، یعنی هند، آریه بته اول (که با نامهای گوناگونی نظیرِ: آرجبهد، آرجیهد، آرجهبد، آرجهبز، شناخته شده است) به چشم میخورد، که فقط سامانه گردش محوری زمین را مطرح ساخت؛ در زمانِ هندِ باستان همچون یونان، "عقیده عموم برآن بود که زمین در مرکزِ گیتی است و تمامی حرکات به دور آن انجام میشوند ولی آریه بته اول، علیرغمِ دیگر منجمانِ هندی، میگفت که زمین به دور خود میچرخد ". (کریشنان، 1367، ج1، ص466 و بعد. و نیز بیرونی، 1373ق-1954م، ج1 ص 49 به بعد. همچنین: بیرونی، 1403ق-1983م، ص205 و بعد).
مخالفان نظریه زمینمرکزی در میان دانشمندانِ اسلامی
علیرغمِ نظریاتی از این دست که در میان باستانیها در مقامِ مخالفت با سیستم زمینمرکزی مطرح شده است، اما آنچه در میان مسلمانان شکل گرفته است بسی متفاوت از نظرات پیشین است. نکته اساسی در مورد تفاوت مزبور، دقت و ظرافتِ بسیار زیاد در نگرشهای دانشمندان اسلامی است؛ نگرشهایی نظیر بیضویت مدار حرکتیِ سیارات، ترسیم نحوه طبیعی و حقیقیِ حرکات رجعی، و بسیاری از موضوعات و مسایل نوین.
برای ترسیمِ این مسئله، مناسب است به طور اجمالی، شکلگیری مخالفتها و نوآوریهای دانشمندانِ اسلامی در مقابلِ نظریه زمینمرکزی را (از لحاظ تاریخی) بررسی کنیم:
1. نظریه ابو سعید سجزی
از میانِ ستارهشناسانِ مسلمان نیز نام ابوسعید سجزی (احمد بن محمد بن عبد الجلیل سجزی، از ستارهشناسانِ چیرهدست اسلامی د ر اواخر قرن4 و اوایل قرن5 ق "414 ق "، معاصر با ابوریحان بیرونی: ابن طاووس، 1368ق، ص127.) چنان پرتلالو میدرخشد که کمتر کسی در تاریخ علوم دوره اسلامی به منزلت و مقام علمیِ او میرسد؛ (نعمه، 1367،ص66 و 68.) چرا که علاوه بر قائل شدن به حرکتِ زمین و مخالفت با گردش افلاک به دور آن، اسطرلابی طراحی کرده و اختراع نمود، که عملاً کارکرد و چگونگی سیستمِ چرخشِ سیارهای زمین (Planetary rotation of Earth)را نشان میداد. او این اسطرلاب را که به نامِ "اسطرلابِ زورقی " معروف است، بهگونهای ساده و زیبا ساخته بود که دقیقاً براساس حرکتِ محوریِ زمین کار میکرد؛ علاوه بر این، از پیچیدگیِ اسطرلابهای دیگر که براساس زمینمرکزی ساخته میشدند، خالی بود؛ زیرا سایر اسطرلابها شامل اجزای پیچیده زیادی بودند (مرکب از شمالی، جنوبی، و...) در حالی که این اختراع بسیط و غیرمرکب از آن اجزا بود. (حلبی، 1365، ص278.) ابوریحان بیرونی (362-442ق، مقارن با 973-1053م) معاصرِ وی، درباره اختراع بینظیرش چنین مینویسد:
حقیقتاً برای ابوسعید سجزی اسطرلابی از نوع بسیط و غیرمرکب از شمالی و جنوبی دیدم که آن را زورقی نامیده بود، و او را به خاطر این اختراعش بسیار تحسین کردم، اختراعی که براساسِ اصل مستقل و قائم به خودش استوار گشته و ساخته شده بود، همان اصلی که (چنان که برخی از مردم معتقدند) میگوید:
حرکت کلیِ مرتبِ شرقی (از جانب غرب به شرق) همانا به زمین تعلق دارد نه فلک و آسمان. و به جانم قسم که این مسئله شبهه بسیار سخت و غیر قابلِ حلی بود (که شاید با ساخته شدنِ این اسطرلاب، مسئله حل شود) و چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمیآید. (بیرونی، 1380، ص128. و نیز: نصر، 1359، ص 126).
زورقی به معنی بیضوی (Elliptic) میباشد، و اساس اندیشه سجزی در ساختنِ این اسطرلاب برپایه علمیِ کشف شده بهوسیله خودش بود که قایل به منظومه شمسی با مدارهایی بیضوی برای سیاراتِ آن بود. از اینرو میبینیم که کاشف و نظریهپردازِ اصلی درباره سیستم منظومهای نه تنها کوپرنیک نبوده است، بلکه اساساً این اندیشه به فکر غربیها خطور نکرده است، و هر آنچه که در اینباره گفتهاند به برکت دزدیهایی بوده است که از کتابها و منابع مسلمانان به انجام رساندهاند.
به هر حال، از این نوع تحسین و استقبالی که ابوریحان از سجزی و اختراعش کرده است روشن میشود که خودِ او نیز قائل به حرکتِ زمین و عدم مرکزیتِ آن بوده است. و همچنین، از عبارتِ اخیر، که نوشته است: "چیزی از رد آن برای مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمیآید ". چنین بر میآید که خودِ ابوریحان نیز به بطلان زمینمرکزی و صحیح بودن نظریه حرکتِ زمین و خورشیدمرکزی، معتقد بود، که به زودی آن را بررسی میکنیم.
البته احتمال میرود که منظور بیرونی از این عبارت، این نکته باشد که فرضِ سکون یا حرکتِ زمین، در نحوه محاسباتِ نجومی فرقی اساسی ایجاد نمی کند. همان گونه که عدهای از منجمان بر این باورند. (حسن زاده آملی، 1416ق، ج3، ص525، تعلیقه شماره21).
2. نظریه ابوریحان بیرونی
با توجه به این توضیحات مشخص میشود که خودِ بیرونی نیز از جمله منتقدان و مخالفانِ سیستم زمینمرکزی بوده است. بنا به نوشته ویل دورانت:
ابوریحان بیرونی در کروی بودن زمین تردید نداشت؛ معتقد بود که اشیا به طرفِ مرکز زمین جذب میشوند. گفته بود که دادههای نجومی را، مطابق این فرض که زمین هر روز یک بار به دور محور خود و هر سال یک بار به دور خورشید میگردد، به همان سهولت میتوان توضیح داد که اگر عکس آن را فرض کنیم. (دورانت، همان، ج4، ص314.) دانشمندِ جلیلالقدر، عبدالله نعمه، در کتاب فلاسفه شیعه، در مورد نظریه ابوریحان بیرونی درباره حرکت زمین این گونه نوشته است:: شاید بیرونی اولین کسی است که اشاره به چرخیدنِ زمین بر محور خود نمود، پیش از آنکه گالیله ایتالیایی (1564-1642م) به حرکت زمین معتقد شود. (نعمه، همان، ص66).
البته با توجه به توضیحاتی که درباره تلاشهای علمی و عملیِ سجزی داده شد، روشن میشود که سخنِ عبدالله نعمه اعتبارِ چندانی ندارد؛ چرا که قبل از قایل شدنِ بیرونی به حرکت زمین، و لااقل قبل از مطرح نمودنِ چنین نظری در آثارِ علمیاش، ابوسعید سجزی اسطرلابی با این کارکرد ساخته بود. پس بیرونی اولین کس در این عرصه نیست. از طرفی، چنانکه در ادامه ذکر میکنیم، نه شاید و بلکه حتما و یقیناً ابوریحان بیرونی قایل به حرکت محوری، و حتی حرکت انتقالی زمین بوده است.
علاوه بر این و از این واضحتر همو در کتاب قانون مسعودی، بر حرکت زمین دلیل اقامه کرده و بهطور کاملا روشن و علمی به اثبات رسانده است:
هنگامی که چیزی از بلندی فرو میافتد، محل افتادن آن درست پایه خط قائم بر نقطه فرو افتادن نیست، و سقوطها با زوایای مختلف نسبت به خط قائم صورت میگیرد، هنگامی که پارهای از زمین از آن جدا میشود و فرومیافتد، دارای دو گونه حرکت است: یکی حرکتِ دورانی که از گردشِ زمین، به آن تعلق میگیرد؛ و دیگری حرکت مستقیمالخطی که از سقوط مستقیمِ آن به طرف مرکز زمین، برای آن حاصل میشود. اگر تنها حرکت مستقیم میداشت، لازم بود که محل سقوطِ آن در طرف مغربِ وضع قائم آن قرار گیرد. ولی چون هر دو حرکت در زمان واحد وجود دارد، نه در مشرقِ خط قائم سقوط میکند و نه در امتداد قائم، بلکه محل سقوطِ آن اندکی در جانب غرب است. (بیرونی، همان، ج1، ص50 به بعد. و نیز: شریف، 1367، ص416).
اگر نیک به استدلال و شیوه نگرشِ بیرونی به آسمان و زمین، و پدیده مرموز حرکتِ اجرام در گنبدِ پیچیده کیان بنگریم، روشن میشود که او افقهای بسیار والایی از مدلهای ریاضی و فیزیکیِ زمین و آسمان را فهم کرده بود. چرا که استدلالِ ارایه شده به وسیله کوپرنیک، گالیله، و دیگران برای مدلِ خورشیدمرکزی (Heliocentric model)، و حرکت زمین را با بیان شیوا و صریحی ذکر کرده است. البته این توجه از سوی بیرونی بهعنوان ساختارِ حقیقی و طبیعیِ زمین، نه فقط از جانبِ وی بلکه از جانبِ بوعلی سینا و پیروانِ مشائیِ او به عنوانِ ردیهای برای نظریه زمین متحرک، مطرح شده بود؛ همانگونه که بعدها، خودِ کوپرنیک هنگامی که میخواست نظریه خورشیدمرکزی را ارایه کند با این اشکال مواجه شده، به شیوهای شبیه به روش بیرونی، آن را حل کرد. فرقی که میانِ بوعلی سینا و کوپرنیک بود این است که بوعلی سینا برای رد کردنِ نظریه مبنی بر حرکتِ زمین عنوان میکرد، و بیرونی و کوپرنیک به عنوان دفاع از چنین رویکردی به سیستمِ سیارهای منظومه شمسی. به هرحال اشکالِ بوعلی سینا با بیانی که خودش مطرح کرده است بدین قرار است:
و اگر آنچه که طرفدارانِ حرکت زمین میگویند درست باشد، آنگاه جسمِ افتانی که در حال سقوط است، باید از جایگاه قائم و شاقولیِ سقوطش منحرف گردد. و با توجه به اینکه در این صورت حرکتِ زمین بسیار سریع خواهد بود، آن جسم از راستای قائم به طور قابلِ ملاحظهای زیاد عقب خواهد ماند،... " (بوعلی سینا، ؟، ج2، ص55 به بعد).
نجمالدین کاتبی نیز در عینِ حالی که استدلال بوعلی سینا را رد کرده است، با استدلال و اشکالِ دیگری دوران و حرکتِ زمین را رد کرده است:
برخی گمان کردهاند که زمین حرکت میکند و حرکتِ آن (از مغرب) به مشرق است، و ظهورِ ستارگان در مشرق و ناپدید شدنِ آنها در مغرب به همین خاطر است، نه به این خاطر که فلکِ اعظم حرکت میکند، بلکه فلک اعظم ساکن است.
اما این سخن صحیح نیست، البته نه به این سبب که برخی (مثلِ بوعلی سینا) گفته اند: اگر زمین به طرف مشرق حرکت کند باید پرندهای که در جهتِ حرکت زمین پرواز میکند نتواند (در همان محل) فرود آید، به سببِ اینکه حرکت زمین سریعتر از حرکت پرنده است، برای اینکه زمین (با حرکتِ سریع خود) در یک شبانه روز به جای اول خود بر میگردد، زیرا این ملازمه را نمیتوان قبول کرد، چون ممکن است هوایی که به زمین متصل است با حرکت زمین حرکت کند، همان طوری که اثیر هم با فلک حرکت میکند؛ بلکه به این خاطر (زمین حرکت مستدیر ندارد) که دارای میل مستقیم به پایین است، و در این صورت نمیتواند دارای حرکت مستدیر باشد، (والا باید دارای دو میلِ متضاد باشد در حالی که این امر محال است). " (کاتبی قزوینی، 1375، ص192).
نکتهای که کاتبی به آن اشاره کرده است بسیار عالی و تحلیلی فیزیکی از مسئله به شمار میرود، اما با این حال او به خاطرِ پیش زمینههای نادرستی که از سیستمِ منظومهای داشت، از پی بردن به حقیقتِ بزرگ، و مهمِ فیزیکی و طبیعی عاجز مانده بود.
برتراند راسل نیز داستانِ این اشکال را به گونهای دیگر مورد توجه قرار داده است که از نقل آن صرف نظر میکنیم. (راسل، همان، ج2، ص728).
3. نظریه ابوعید الله بتانی
بتانی از جمله مخالفانِ سیستمِ زمینمرکزی بود؛ اما او در این مخالفت با توجه به توجیهناپذیر بودنِ حالتِ زیروسکوپی و فرفرهگونة زمین براساسِ مرکزیت و ساکن بودنِ آن، حرکتِ رقص محوری (Nutation) زمین را مطرح کرد، و با محاسبة زیرکانة این حرکت شالودة اساسیِ سیستمِ بطلیموسی (ساکن بودنِ زمین) را در هم ریخت؛ او با این کار که قدمی بسیار بزرگ در تحولِ علم نجوم بود، "با بطلیموس ـ که اوجِ خورشید را ثابت میدانست ـ مخالفت ورزید و ثابت کرد که اوجِ خورشید، تابعِ حرکتِ تقدیمیِ (Precession) اعتدالین است. " (الفاخوری، الجر، 1377، ص365.) برای فهمِ این نوآوری بهتر است که توصیفی از حرکت اعتدالی ارایه کنیم:
نقاطِ اعتدال ثابت نیستند. [برخلافِ پنداشتِ بطلیموسیان] هر نقطه به آرامی بر دایرة بروج حرکت میکند و یک دورِ کامل را تقریبا در 25800 سال میبیماید. این حرکتِ نقاطِ اعتدال را تقدیمِ اعتدالین گویند.
... اگر فرفرهای را روی زمین به چرخش در آوریم به طوری که محور فرفره بر زمین عمود نباشد، نیروی ثقلِ فرفره میخواهد فرفره را به زمین بیاندازد، ولی چون فرفره دارای حرکت دورانی (و نیروی مرکزگرا Cetripetal force) است به زمین نمیافتد بلکه در حولِ خطِ قایمِ نقطة اتکا میگردد و محورش در حولِ این خط، مخروطی را طی میکند. " (زمانی قمشهای، 1381، ج1، ص135. و نیز: زیلیک و اسمیت، 1376، ج1، ص114 به بعد.) ویل دورانت نیز از نآوریهای وی سخن گفته و جایگاه والای او را مورد توجه قرار داده است. (دورانت، همان، ج4، ص311).
4. نظریه این الاعلم بغدادی
ابوالقاسم این الا علم بغدادی از منجمانِ زبردستِ نیمه اولِ قرن چهارم (350 ق، مقارن با سالِ961م) نیز با مطالعاتی به طورِ کاملاً علمی و تحقیقی ـ پژوهشی در بسترِ آسمان، نتایج شگرفی به دست آورده بود که قابلِ توجه است؛ چرا که از میانِ دانشمندانِ اسلامی، اولین کسی بود که بهشدت اصرار بر کرویتِ زمین کرده و تمام مناطق این کره خاکی را قابل سکونت دانسته است. و همو نیز اولین منجمی بوده که اقمار مشتری را چیزی حدودِ چهار قرن قبل از گالیله (1564-1642م) کشف و رصد کرد، و حرکتِ کلفهای خورشید را حدودِ هزار و دویست سال قبل از به وجود آمدن تلسکوپهای پیشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مرکزِ ستارههای دنبالهدار را محاسبه و تعیین کرد. (شریف، همان، ص414. و نیز: ابن طاووس، همان، ص125).
5. نظریه هاتف اصفهانی
از میان دانشمندان اسلامی که در مورد زمین و آسمان نظریاتِ ویژهای داشتند، نام پرآوازه هاتف اصفهانی نیک میدرخشد. او در بسیاری از موارد در آثار شعری خود، به مرکزیت خورشید، اشاره داشته است، که یکی از آنها این بیت است:
دلِ هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینی
این بیت بیانگر دو نکته بسیار دقیقِ علمی است: یکی، هسته داشتنِ ذراتِ ریز (اتم، زیراتمی، مولکول، و...) است، که با تمام ظرافت، و دقت، افقهای والای یافته شده از حقایقِ هستی را ذکر کرده است؛ دیگری (به طور کلی و اجمالی) عبارت است از در وسط قرار گرفتنِ خورشید به سایر اجرام است. که از لحاظ بیانِ حقیقتی از حقایق کاینات بسیار حائز اهمیت است.
6. نظریه عضد الدین عید الرحمن بن احمد
بنا به ادعا و تحقیقِ نویسنده شیعی، عبدالله نعمه در کتابِ هشام بن حکم، نظریه گردشِ زمین به دور خورشید، به طور صریح و قاطع، حداقل دویست سال قبل از کوپرنیک و گالیله توسطِ عضدالدین عبدالرحمن بن احمد در عالم اسلام مطرح شده بود. (نعمه، 1405ق، ص87).
7. نظریه سیارهای و منظومهای ابن شاطر دمشقی
براساس اسناد و شواهد تاریخی، و همچنین تحقیقهای علمیِ به عمل آمده از سوی برخی از دانشمندان، اولین سیستمِ اصلاح یافته خورشیدمرکزی، در دوره رکودِ علم نجوم، توسط علاءالدین ابوالاحسن علی بن ابراهیم، معروف به ابن شاطر دمشقی (705- 777ق. برابر با 1305- 1375م.) که از شاگردان مکتب ستارهشناسی مراغه بوده است، ارائه و بسط یافته است که تمامیِ نظریهپردازانِ مغرب زمین از قرن پانزده به بعد از تحقیقات و دستآوردهای او استفاده کرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه کردهاند. او نتایج چندین سال زحمت و تلاش علمی و تجربیِ خود را در کتابی به نام نهایهًْ السول فی تصحیح الاصول لبطلیموس گردآوری نمود که همین کتاب به دست کسانی چون کوپرنیک و تیکو براهه و دیگران رسید، و راه را برای آنها هموار ساخت تا نظریهای سامان یافته مبنی بر مرکزیت خورشید و گردش سیارات به دور آن ارائه دهند؛ گرچه نه تنها هیچیک از آنان اسمی از ابن شاطر و کتاب پر اهمیتش به میان نیاوردهاند. جورج صلیبا، ( "the development of astronomy in Mdieval Islamic Society ")
8. نظریه عدهای از متکلمان
شیخ مفید در کتابِ اوایل المقالات عدهای را بهعنوانِ مخالفانِ زمینمرکزی معرفی کرده است:
گفتاری در فلک: میگویم: همانا فلک محیط به زمین بوده، به دورِ آن میگردد؛ و درونِ آن خورشید و ماه، و سایرِ ستارگان وجود دارند؛ و زمین نیز در وسطِ آن به منزله نقطهای در وسطِ دایره است؛ این مذهبِ ابوالقاسمِ بلخی، عده زیادی از اهلِ توحید، و بیشترِ قدما و منجمین است؛ در حالی که عدهای از بصریانِ معتزلی و اهلِ نحلهها با آنان مخالف بودهاند. " (شیخ مفید، 1413ق. ،ص99.) در جای دیگری از همین کتاب نیز مینویسد:
گفتاری در زمین و شکلِ آن، و اینکه آیا متحرک است یا ساکن؟ میگویم همانا زمین به شکلِ کره، در وسطِ فلک به حالِ سکون قرار گرفته است؛ و علتِ ساکن بودنش، در مرکز بودنش است... در این مساله جبایی و پسرش، (ابن طاووس، همان، ص154) و عدهای از اهلِ کلام مخالفِ نظریة زمینمرکزی شدهاند. " (شیخ مفید، همان، ص99).
9. نظریه عدهای دیگر از متکلمان
علامه مجلسی نیز بهطورِ کاملا مبهم و کلی، عدهای از متکلمین را به عنوانِ مخالفانِ این تئوری معرفی کرده است با این عبارت که بسیار شبیهِ گفتارِ شیخ مفید است:
و البته در اینباره گروهی از بصریانِ معتزلی مذهب، و دیگران اظهارِ مخالفت کردهاند... و همچنین جبایی و پسرش، و گروهِ دیگری از متکلمانِ مقلد در فرقههای گوناگون با سکونِ زمین در مرکزِ عالم مخالفت کردهاند. " (مجلسی، 1404ق، ج57، ص98.) این عبارت نشان میدهد که نظریاتِ گروهِ مذکور به طورِ منبعِ صریح و دستِ اول در دستِ علامه مجلسی نبوده او فقط به نوشتههای شیخ مفید اکتفا کرده است؛ اما به خاطر تعصب برای نظریه زمینمرکزی از سوی شیخ مفید (و حتی علامه مجلسی و دیگران) اثری از تلاشها و دستآوردهای گروه مذکور در دست نمانده است.
10. ابوخالد سجستانی
ابوخالد حبیب بن المعلی سجستانی، که از شاگردان برجسته مکتب علمیِ امام صادق علیهالسلام بود، یکی از بزرگترین دانشمندان علم نجوم در دوره اسلامی به شمار میرود. او در نجوم بندری چیره دست و ماهر بود که با استفاده از احکام علم نجوم توانست که شهادتِ امام موسی کاظم را استخراج کرده و خود را از مهلکه بزرگِ واقفیه نجات دهد. (کشی، 1348، ص612. و نیز: بنطاووس، همان، ص131.) همو از جمله منجمینی بوده است که در مقابل نظریه زمینمرکزی، تلاشهای علمیِ زیادی به انجام رسانید. و نظریه گردش زمین به دور خورشید را مطرح نمود.
11. ابوالقاسم علی بن القاسم قصیری
بنا به گزارش و نوشته سید بن طاووس، ابوالقاسم قصیری نیز از دانشمندانی است که قایل به گردش سیارات هفتگانه به دور خورشید بوده است به طوری که حتی کتابی در زمینه تشریح این نظریه و توضیح انواع حرکات سیارات نوشته است، که نام آن "ترتیب حساب دساتر الکواکب السبعه " میباشد. (ابن طاووس، همان، ص128).
12. حافظ شیرازی
همانگونه که بعدا نیز اشاره و تبیین خواهد شد، حافظ از جمله شعرایی است که با مهارت و زیرکیِ تمام، نکات و مسائل زیبایی درباب نجوم و اختران بیان کرده است. او در یکی از غزلهای خود اینگونه سروده است:
گوی زمین ربوده چوگان عدلِ اوست
وین بر کشیده گنبدِ نیلی حصار هم
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد
این پایدار مرکز عالی مدار هم
تا از نتیجه فلک و طورِ دور اوست
تبدیلِ ماه و سال و خزان و بهار هم
حافظ با ظرافت و زیبایی در این ابیات جنبش و حرکت زمین را مورد تصریح و تأکید قرار داده است. نکاتی که در این سخن بسیار مهم، توجه فکرِ ظریف اندیشه را جلب میکند عبارتاند از: 1. کرویتِ زمین: با تعبیرِ "گوی زمین "؛ 2. قانون جاذبه عمومی: با تعبیرِ "ربوده " در بیت اول که هم زمین و هم گنید نیلی حصار را در برمیگیرد؛ 3. حرکت و جنبشِ زمین در مقابل سکون مرکزیت آن: با تعبیر "جنبش و مرکزی عالی مدار " در بیت دوم؛ 4. پدید آمدنِ فصلها، و ماه و سال به واسطه حرکتِ زمین، نه دوران افلاک: با بیت سوم.
ظریفاندیشی و افقهای بلند و والای حافظ در این سه بیت کاملاً نمایان است و اگر ابیات و اشعارِ دیگرِ دیوان او بازخوانی و بازاندیشی شود، نکات، غرائب، و حقایقِ والای بیشتری در پیش روی مشتاقانِ حقیقت قرار میگیرد. (غزنی، 1363، ص89 و بعد).
13. نظامی گنجهای
بنا به اظهارِ برخی از نویسندگان، نظامی گنجوی نیز از جمله شعرایی است که نظریه حرکت زمین را به صراحت در نظم کشیده است. استناد اصلی برای اثبات این مدعا، اشعاری است که نظامی در بندِ چهارم از مقدمه لیلی و مجنون بیان کرده است که البته اینگونه تطبیقها نوعی توجیه بهشمار میرود؛ زیرا عبارات و اشعارِ نظامی در مواردِ استناد شده، جز در گوی و ارگیِ زمین و نیروی جاذبه آن، در چیز دیگری صریح نیست. (ثروتیان، 1369، ص98 و بعد).
پیشرفت و تعالی (Elevation) مسلمانان در این نظریات به شکلی که بررسی شد، محدود نمیشود. به تصویر کشیدنِ اوج تعالی و گشودن افقهای ناپیدای علوم در بستر علوم اسلامی، تحقیق و بررسیهای گستردهای به خود میطلبد؛ تا پژوهشگرها و متخصصهای شاخههای گوناگونِ علوم با کاوش و کنکاش در منابع اصیلِ اسلامی و دانشمندانِ دوره اسلامی صفحه و صحنه پیشرفت در قرن بیستویکم بهگونهای دیگر رقم بخورد.