بازسازی اعماد میان جهان اسلام و غرب
علی رغم همه آنچه گذشت ما بطور کلی با غرب قطع رابطه نکرده ایم ما فقط می خواستیم تا بدون تعارفات بیهوده و بی ثمر مواردی را یادآور شویم . ما در دورانی زندگی می کنیم که جهان تبدیل به دهکده جهانی بزرگی شده ـ همان گونه که دائما گفته می شود ـ از همین رو طرفدار نزدیکی با غرب گفتگو و همکاری در همه عرصه ها به منظور خیر این جهان هستیم که جهان همه ماست .
براین باورم که از خلال آنچه تاکنون عرضه داشتیم روشن گردید که چگونه می توان اقدام به بازسازی اعتماد میان جهان اسلام و غرب کرد. لذا موانع موجودی که درباره اش سخن گفتیم باید برداشته شوند تا بتوان اعتماد را برپایه های سالمی بنا نمود. اگر مجاز باشیم شروطی را که بازسازی اعتماد میان طرفین باید رعایت شود برشماریم به مسائل زیر اشاره می کنیم :
الف ـ دست بر داشتن از نگاه برتری جویانه نسبت به دیگران
دوری از نگریستن با منطق سلطه گری و نیروی متکبرانه و این یعنی احترام متقابل و درک کردن دیدگاه طرف دیگر و احترام به ویژگیهای تمدنی او براساس همتائی و برابری .
لازمه شناخت واقعی طرف دیگر ـ منظور ما در اینجا شناخت جهان اسلام از سوی غرب است ـ و تمدن مسلمانان تاکید بر ارزش تسامح مثبت است و نه فقط تسامح بی طرفانه . و این یعنی پذیرفتن کثرت گرایی تمدنی همچنین یعنی احترام گذاشتن به تمدن دیگری و فرهنگ او صرف نظر از اینکه سطح پیشرفت مادی او چه اندازه است . زیرا احترام گذاشتن به دیگری و شناخت او به نوبه خود باید به درک همه شرایطی که او را دربرگرفته بینجامد و همچنین بر بسیاری از پیش داوریها و مفاهیم اشتباه از سوی طرفین غلبه نماید.
بنابراین می توانیم بگوئیم : نگرش سلطه جویانه یا عقده برتری طلبی و برتریت در نژاد رنگ یا سطح تمدنی تبدیل به نگاه موزه ای شده که به گذشته تعلق دارد و به هیچ عنوان با اوضاع و احوال جهان معاصر ما تناسب ندارد.
ب ـ دست شستن از چشمداشت های سلطه استعماری
دست برداشتن از تسلط بر منافع ثروت های نفتی جهان اسلام و دیکته کردن شکل اصلاحات آماده شده برای جوامع اسلامی . زیرا هر ملتی شرایط خاصی دارد و دارای خصوصیاتی است که به آن افتخار می کند. تفاوت تمدنی در هیچ دوره ای نمایانگر مانعی در راه همکاری و پیوستگی میان تمدنها نبوده است . بدین منظور هیچ تمدن انسانی کهنسالی وجود ندارد که بدون تاثیرپذیری از سایر تمدنها رشد و پیشرفت کرده باشد. میراث انسانی شامل داد و ستد است . هیچ ملت کهنسالی در تاریخ وجود ندارد مگر اینکه چیزی را عطا کرده همان گونه که از این میراث چیزی را گرفته است و هیچ تمدنی از میان تمدن های بزرگ از این قاعده مستثنی نیست .
تلاش یکی از تمدنها برای تسلط بر دیگر تمدنها و تحمیل ارزش ها و نظام هایش بر این تمدنها و از بین بردن خصوصیات و محو آنها مسئله ایست که ضدطبیعت اشیا به حساب می آید و جنایت علیه مردم تحت پوشش این تمدن هاست . زیرا که او خودش را بدون هویت خواهد دید و خودش را بی ریشه خواهد یافت و همزمان به تمدن دیگران هم نمی پیوندد. این مسئله به منزله کشتن شخصیت تمدنی ملتی است که ویژگیهایش به نفع تمدنی که برای سلطه گری می کوشد مورد تجاوز قرار گرفته است .
ج ـ پناه بردن به گفتگو به جای خشونت
خشونت فقط خشونت می زاید اما گفتگو زبان تمدنی شایسته انسان است و بهترین روش برای حل مشکلات و دست شستن از شر و نابودی است که علت پناه بردن به خشونت است . در این زمینه گفتگو وقتی ثمربخش خواهد بود که هرطرف آمادگی اش را برای شنیدن طرف دیگر و اندیشیدن در مورد تصوراتی که مطرح می کند ـ همان گونه که پیش از این و در آغاز این بحث به آن اشاره کردیم ـ و نیز آمادگی برای نقد درونی و دوری از محکوم کردن دیگران یا کاستن از شان او و تلاش برای رسیدن به نگرش و معیارهای مشترک که راه همکاری مشترک را از طریق گفتگو می گشاید آنهم نه فقط برای منافع مشترک بلکه برای صلح و ثبات این جهان اعلام نماید. و بدین وسیله می توان با همه اشکال خشونت و دیدگاه های منفی مقابله کرد.
اگر بخواهیم به روش فعالی با تروریسم مبارزه کنیم بر ما واجب است که این موضوع را بطور ریشه ای ; و نه در سطح خارجی ; بررسی نمائیم . پس درمان سطحی به نوبه خود باعث طولانی شدن دائره خشونت و خشونت متقابل می شود. بهترین روش برای درمان مشکل تروریسم تحقیق درباره علل واقعی مولد تروریسم و مبارزه با آن علل بطریق ریشه ای است که پا به پای جنگ اعلان شده علیه ترویسم پیش برود. همان گونه که لازم است میان تروریسم که عبارت از دشمنی غیرقابل قبول است و مبارزه مشروع مردم در راه احقاق حقوق مشروعشان تفاوت دقیقی قائل شویم . خلط میان این دو مسئله خلط ظالمانه است و از نظر اخلاقی و نیز قوانین بین المللی فاقد منطق مباشد.
د ـ تمرکز بر نقاط مشترک
لازم است که دو طرف به این ثبات آگاهانه برسند که نقاط مشترک میان اسلام و غرب از وجوه جداکننده ایشان بیشتر است . به عنوان مثال دریای مدیترانه اروپا و کشورهای اسلامی را به هم می پیوندد. آنها همسایگان یکدیگرند و بدین وسیله دارای منافع مشترک برای ثبات و تضمین امنیت کشورهایشان هستند.
در این زمینه دلیل دیگری وجود دارد که باعث جمع شدن ایشان می شود و این مسئله در زمینه تمدنی جلوه می کند. علی رغم تاثیر روشن تمدن اسلامی در تمدن اروپایی به دلیل ترجمه علوم اسلامی به زبان لاتینی در قرون وسطا غرب بطور عادت این مسئله را نادیده گرفته و ـ اکنون تمدن او برتر است ـ از اعتراف به واقعیت فضیلت تمدن اسلامی که در قرون اخیر شاهد عقب گرد تمدنی بوده و از آن خلاصی نیافته است خودداری می کند.
در این زمینه علاوه بر این نقاط مشترک میان جهان اسلام و غرب مسیحیت و اسلام دو قاعده اساسی برای این دو تمدن به حساب می آیند. نقطه پیدایش آنان در شرق مشترک است و در رسالت هایشان تطابق جوهری دارند. ایمان به مسیح ـ علیه السلام ـ و به انجیلی که بر او نازل شد عنصر اساسی عقیده مسلمانان را تشکیل می دهد.
KipIig این وجوه مشترک یا نقاط تماس میان غرب و تمدن اسلامی شرق بوضوح بطلان گفته ادیب معروف انگلیسی کپلنج (وفات 1936 م ) را باطل می کند که می گوید : « شرق شرق است و غرب غرب و هرگز با هم تماس نخواهند گرفت » . همان گونه که فساد پیش گوئی هانتینگتون را در مورد قطعی بودن برخورد میان تمدن شرق و تمدن غرب اثبات می نماید.
(وفات 1832 م ) بسیاری از این نقاط مشترک را یافت که میان شرق و غرب را پیوند می دهد و آنها را در Gotehe شاعر آلمانی گوته کتاب « الدیون الشرقی والغربی » این گونه بیان می کند : شرق و غرب برای خدا هستند و همه شمال و جنوب در ید قدرت او هستند. همه از اویند وبسوی او باز می گردند. گوته همچنین می گوید : این از حماقت انسان است که در این دنیا هر کدام از ما آن گونه که می بیند تعصب بورزد و اگر معنای اسلام تسلیم به خدا باشد پس همه ما مسلمان زندگی کرده و می میریم .
هـ ـ نادیده گرفتن جوانب سیاسی اقتصادی و فرهنگی
لازم نیست که برخی از دیگر عناصر که اهمیت زیادی در این زمینه دارند موجب فراموشی شور و حرارت و آرزوی ما در بازسازی اعتماد میان دو طرف به مسیر طبیعی اش بشود. این مسئله فقط به جنبه های دینی و تمدنی مربوط نیست بلکه همچنین ـ اضافه بر آن ـ به جوانب سیاسی اقتصادی و نظامی هم مربوط است . لازم است همه این جوانب در چارچوب گفتگوی صریح و روشن که منافع دو طرف را درنظر می گیرد بدور از تعارفات پوچ و عبارات دیپلماتیک متکلفانه که سودی در این اوضاع و احوال ندارند مورد بررسی قرار گیرد.
آینده روابط اسلام و غرب
مفید است تاکید کنیم که آینده روابط اسلام و غرب چیز از پیش تعیین شده ای نیست که انسان در آن دخالت نداشته باشد و مسئله مجهولی هم نیست که نشود به آن پرداخت . اگر حسن نیت اراده صادقانه و تصمیم برای برطرف ساختن همه موانع فراهم شود پیش بینی آینده روابط میان اسلام و غرب خیالپردازانه نخواهد بود و بر اساس برنامه ریزی مشترک شکل خواهد گرفت . لازمه این مسئله در وهله نخست شناخت موانع و تحقیق در مورد راه حل های مشترک بر اساس احترام متقابل و فهم و منافع مشترک می باشد.
اگر چه امکان بیان تفصیلی در اینجا وجود ندارد اما دوست دارم در این زمینه به نمونه هایی از مشکلات اشاره کنم که در وهله نخست باید بر آنها چیره شد تا موانع موجود رابطه اسلام و غرب را از میان بردارد. این موانع در سه مسئله زیر خلاصه می شود :
الف ـ مسئله فلسطین
ب ـ تروریسم
ج ـ دخالت مستمر در امور جهان اسلام و تلاش برای تحمیل الگوی مورد نظر اصلاحات و بیان دیگر آثاری که بر جهانی شدن مترتب است .
اما نخستین مسئله فلسطین است . اکنون وقت آن فرا رسیده است تا غرب به شکل فعالی به حل عادلانه این مسئله بپردازد. مسئله ای که 75 سال از آن گذشته و روز به روز پیچیده تر می شود .
قتل و آوارگی و نابودی انسانها منازل و کشتزارها و درختان که امروزه در فلسطین رخ می دهد در حالی که ابزار زندگی زیر چشم و گوش جهان است و به طور ویژه زیر چشم و گوش نیروهای فعال جهان در غرب است . مسئله ای مافوق تصور است .
همه این نیروهای فعال برای حمایت از ساکنان تیمور شرقی و حمایت از استقلال آن از اندونزی به حرکت در آمدند. چرا این نیروها سه میلیون فلسطینی را که در زندگی بزرگ بدون حمایت بین المللی زندگی می کنند نادیده می گیرند آیا این مسئله احساسات مسلمانان جهان را جریحه دار نمی کند و باعث سئوال های بسیاری نمی شود
غرب مسئول حل این مشکل می باشد زیرا آغاز آن هم همان گونه که همگان می دانند اعلان وعده مشهور بلفور در سال 1917 م به دست وی بوده است .
اما مسئله تروریسم که ظالمانه و تجاوزگرانه توسط رسانه های بین المللی به اسلام چسبانده می شود اسلام در طول تاریخش با ترور آشنا نبوده است . دوست دارم تاکید نمایم اسلامی که خشونت و تروریسم را تشویق می کند و رسانه های بین المللی درباره آن سخن می گویند ما مسلمانان این اسلام را نمی شناسیم و هیچ زمانی دین مسلمانان نبوده است . این اسلام در تاریخ برای مسلمانان که پنجم جمعیت جهان هستند ناشناخته است . بدون پرداختن به اتهامات غرب به خوبی می داند که خودش عناصر تندرو جهان اسلام را در آغوشش پرورده و به آن آزادی عمل برنامه ریزی و جمع آوری اموال داده است تا قوی گردد و اکنون این عناصر مخالف او شده و سحر دامن جادوگر را گرفته است . و گسترش دامنه تروریسم با فتح جبهه جدیدی در عراق قطعا به دست مسلمانان صورت نگرفته است بلکه نتیجه تهاجم نامشروع به این کشور است .
رئیس کلیسای کاتولیک بریتانیا حق داشت هنگامی که در ماه دسامبر سال 2004 م فریاد زد اگر اموال هنگفتی که صرف جنگ در عراق کردند صرف فقرای آفریقا و خاورمیانه می کردند باعث خیر برای انسانیت می شد.
من نمی خواهم وارد این مسئله شوم سخن در این مسئله طولانی خواهد بود اما دوست دارم اشاره کنم که به دلیل خیلی ساده مبارزه با تروریسم به شکل فعلی هرگز بر تروریسم غلبه نخواهد کرد زیرا درمان این پدیده فقط منحصر به مسائل سطحی است و برای درمان فعال باید به دنبال علل واقعی تروریسم باشیم تا بر ریشه های آن غلبه کنیم و این مسئله تاکنون رخ نداده است .
همان گونه که نباید میان تروریسم و مبارزه مشروع ملت های مظلوم برای رسیدن به حقوق قانونیشان که قوانین و معاهدات بین المللی عهده دار آن هستند خلط کنیم .
اگر بگویم که حل مسئله فلسطین باعث غلبه 90 % بر مشکل تروریسم می شود مبالغه نکرده ام . نه به این دلیل که فلسطینی ها تروریست هستند بلکه به این دلیل که بسیاری از گروه های تروریستی در خارج از فلسطین به آن تمسک می جویند و از این مسئله برای پوشش کارهایشان استفاده می کنند.
خانم خیما مارتین مونوث دانشمند جامعه شناس و کارشناس اسپانیایی امور اسلامی بر این باور است که اگر جریان ترساندن از اسلام در غرب ادامه یابد و مشکلات سیاسی و نظامی خاورمیانه با حداکثر سرعت ممکن حل نشود دائره تروریسم گسترش خواهد یافت .
اما نقطه سوم تلاش های مستمر برای دخالت در امور جهان اسلام است . غرب با مسلمانان به گونه ای رفتار می کند گویی که امتی بدون تمدن هستند که سود و زیان خود را نمی شناسند امت صغیری که نیازمند قیم است و غرب تصور می کند که صلاح این امت جز با غربی شدن آن در همه عرصه ها محقق نمی شود.
غرب دعوتش را به کثرت گرایی سیاسی دینی فرهنگی و اجتماعی و اینکه اختلاف تمدنی مسئله ایست که از آغاز تاریخ وجود داشته است و نباید هیچ قومی را مجبور کرد که ارزش های دیگران را انتخاب کند نادیده می گیرد. به عنوان مثال به مبارزه جهان اسلام با همجنس بازی عیب می گیرد و از او می خواهد از عمل به متون قطعی قرآن کریم خودداری کند و نیز خواسته های غربی غریب دیگر. آیا این مسائل ضد آزادی انسان و حقوق قانونی فردی یا اجتماعی آن نیست
تلاش یک تمدن از میان تمدن ها برای سیطره بر دیگر تمدن ها و تحمیل ارزش ها و نظامش بر این تمدن ها و برانداختن ویژگی ها و محو محتوای آن مسئله ایست که بر خلاف طبیعت اشیا است و جنایتی در حق ملت های تحت پوشش این تمدنها به حساب می آید. زیرا ایشان خودشان را بی هویت و بی ریشه خواهند یافت و همزمان با تمدن دیگری هم وابسته نیستند و این به مثابه قتل شخصیت تمدنی است که به ویژگی های او به نفع تمدنی که برای تسلط بر سایرین می کوشد تجاوز شده است .
6 ـ افق های آینده
جهان اسلام رغبتی به برخورد با هیچیک از تمدن ها ندارد و نباید ما طرفین ـ اسلامی و غربی ـ اسیر درگیری ها و جنگ های قدیمی و جدیدی باشیم که اکثر آنان به تاریخ پیوسته اند.
از همین رو ما چشم به انتظار اصلاح رابطه میان اسلام و غرب و درمان جراحاتی هستیم که هنوز التیام نیافته اند. این مسئله از طریق گفتگوی جدی در همه سطوح و با احترام متقابل به منظور رسیدن به بازسازی اعتماد میان طرفین و باهدف اجرای همکاری ثمربخش میان آنها امکان پذیر است .در این زمینه دوست داریم اشاره کنیم که اشتراکات میان آن دو بیش ازنقاط افتراق می باشد. از این رو ما گفته را رد می کنیم که می گوید : شرق شرق است و غرب غرب که هرگز به هم نمی رسند . همان گونه که Kipling ادیب معروف انگلیسی کبلنج ادعای برخورد تمدنهای صاموئل هانتینگتون را رد می کنیم که با منطق تسلط بر خاورمیانه مورد استفاده قرار گرفته است .
اگر جهان اسلام نیازمند به غرب برای استفاده از تجربه و کارشناسی او در عرصه های توسعه فراگیر و در همه سطوح دیگر زمینه هاست غرب نیز به نوبه خود نیازمند جهان اسلام است نه فقط برای استفاده از منابع و ثروت های آن زیرا صلح جهان بدون همکاری طرفین صورت نخواهد گرفت .
این سخن ما را به یاد سخنان پیامبر(ص ) می اندازد که افراد بشر را چنین تصور می کند که آنان در کشتی نشسته اند برخی از آنها در بالا و بعضی در پایین کشتی هستند. کسانی که در پایین نشسته اند تصمیم می گیرند که برای خودشان و برای دستیابی به آب کشتی را سوراخ کنند. پیامبر(ص ) می گوید اگر این افراد به حال خود رها شوند این کار را کرده و همگان غرق خواهند شد. اما همکاری همگان برای بازداشتن آنها از این خواسته همگی را نجات خواهدداد. پس آیا احمق ها و متعصبان دو طرف را به حال خود رها کنیم تا سرنوشت جهان ما را تعیین کنند مسئولیت و منافع ما مشترک است و سرنوشت همه ما یکی است .
برخورد یا نادیده انگاری یا جدایی میان جهان اسلام و غرب به نفع هیچکدام از ما نیست . اضافه بر اینکه می تواند عواقب وخیمی برای دیگر طرف هایی داشته باشد که با ما در این جهان زندگی می کنند.
من نمی خواهم با آنچه خدمت شما ارائه کردم همه مسئولیت ها را به عهده طرف غربی بگذارم و طرف اسلامی را از این مسئولیت معاف نمایم . واقعیت امر اینست که مسئولیت مشترک است ـ همان گونه که پیشتر اشاره کردم ـ اگر چه ابعاد آن برای هر دو طرف مختلف می باشد و از همین رو فرصت را از دست نمی دهم تا تاکید کنم که بر جهان اسلام است تا موضع عکس العملی اش را به موضع فعال هدفدار تبدیل کند. بسیاری مواقع شخص طرح های خلاقی را در همه سطوح اقتصادی سیاسی تمدنی و اجتماعی از دست می دهد که وظیفه اش خارج ساختن او ازبحران های داخلی است و او را قادر می سازد تا در حل مشکلات مشترک با غرب سهیم شود.
بر این باورم ـ و من طبیعتا خوش بین هستم ـ در این زمینه فرصت های مناسبی برای طرفین جهت گشودن صفحات جدیدی از روابط همکاری سازنده و تفاهم مشترک به منظور ساختن آینده ای بهتر برای نسل های جدید در دو جهان اسلام و غرب وجوددارد. ما همگی وامدار این نسل های جدید هستیم تا برای آنها آینده ای خالی از درگیری و جنگ مهیا نماییم . این نسل ها گناهی نسبت به درگیری هایی که در گذشته رخ داده است ندارند. این ظلم آشکاری است که بار گناه این درگیری های قدیمی را ما تحمل کنیم . درگیری هایی که بایسته است جای آنها در موزه دستاوردهای قدیمی باشد تا هنگامی که بازدید کنندگان این موزه ها از آن مطلع می شوند امکان پیدا کنند از آنها درس و عبرت بگیرند.
هم چنین بر این باورم که صدای حکمت و عقل در نهایت به منظور محکم سازی همبستگی میان دو طرف پیروز خواهد شد.
همه ما نیازمند محکم سازی فرهنگ صلح در جهان هستیم تا انسان ـ همه انسان ها ـ از زندگی ای که بر آن امنیت و ثبات حاکم است بهره مند شوند.
آینده اسلام در غرب
پدیده جدید اسلامی
از پایان جنگ جهانی دوم پدیده جدید اسلامی در جهان غرب پا به هستی گذاشت که از سوی هیئت های اسلامی آن گونه که بایسته است مورد حمایت قرار نگرفت اگر چه جهان غرب با دقت آن را زیر نظر گرفت و هم چنان می گیرد. این پدیده در گسترش پهنه موج اسلامی در طول و عرض کشورهای غربی نمایان می شود. در شش دهه گذشته تعداد مسلمانان در اروپا و آمریکا افزایش قابل ملاحظه ای یافته است که با هزاران هزار ارزیابی نمی شود بلکه با میلیون ها تخمین زده می شود. در بسیاری از سرزمین های دو قاره اروپا و آمریکا گلدسته ها بالا رفته اند و برخی از کشورهای غربی مجبور شده اند که این واقعیت جدید را به رسمیت بشناسند. این اعتراف قانونی نسبت به اسلام آثاری در پی داشته و به مسلمانان فرصت داده است تا مدارس انجمن های خیریه و موسسات اسلامی مختلفی را پدید آورند. مسئله ای که در این کشورها وزن و اهمیت خاصی به مسلمانان می دهد که به تعداد رو به ازدیاد آنان هماهنگی دارد.
بدین گونه عنایت الهی بر این قرار گرفت تا خورشید اسلام در این کشورها; که ورود اسلام بدانجا چهارده قرن به تاخیر افتاد بدرخشد ... اگر در جنگ بواتییه در جنوب فرانسه به سال 732 م مسلمانان پیروز می شدند از آن تاریخ تمدن اسلامی همه جای اروپا را فرا می گرفت .
درست است که بیشتر مسلمانان فعلی در کشورهای غربی فرزندان کشورهای عربی و اسلامی هستند که در جستجوی کار بعد از جنگ جهانی دوم به آنجا مهاجرت کرده اند و در این سرزمین اقامت گزیده اند این اضافه بر فرزندان بومی آن سرزمین است که به اسلام گرویده اند و الحمدالله تعدادشان به طور مستمر رو به ازدیاد است .
با وجود اینکه ما مسلمانان از این موج اسلامی مبارک خوشحال می شویم اما همزمان باید نسبت به خطر آینده ای هشدار بدهیم که در نگرانی نسبت به آینده نسل های آینده فرزندان مسلمانان در سرزمین غرب جلوه می کند. نسل اولی که در آنجا مستقر شدند زبان اصلی شان را می شناختند و دارای زمینه فرهنگی اسلامی بودند که مانع ذوب شدن آنها در جامعه جدید می شد.
اما نسل های بعدی ـ که بسیاری از فرزندان آن زبان اصلی خود را فراموش کرده اند ـ کسی را ندارند تا آنان را به اندازه لازم با فرهنگ اسلامی علیه خطر نابودی هویت فرهنگی و درونی اسلامی محافظت نماید.
مسئولیت نجات این نسل ها و سرمایه گذاری موج جدید اسلامی در غرب بر گردن امت اسلامی و موسساتی است که به کار دعوت اسلامی درجهان اسلام توجه دارند. نسل های مسلمان در این کشورها شدیدا نیازمند کمک و پشتیبانی ما برای ایجاد موسسات علمی و آموزشی و فعالیت های فرهنگی برای گسترش مستمر روشنگری به کمک وسایل مختلف قانونی و پیوند این نسل ها با امت اسلامی و گشودن چشم های آنها نسبت به خطرهای درونی هستند که ایشان را تهدید می کند. همزمان عدم عزلت از جامعه هایی که در آنجا زندگی می کنند و بسیاری از آنها تابعیت این کشورها را دارند. مسئله ای که بهره مندی ایشان را از همان حقوق و پایبندی آنها را به همان وظایفی در پی دارد که دیگر شهروندان آن کشورها از آن برخوردارند.
از سوی دیگر بر ما واجب است تا برای تصحیح تصویر تخریب شده اسلام در اذهان غربی ها; که بعد از رخدادهای یازدهم سپتامبر 2001 م تیره تر شده است تلاش کنیم . این اصلاح همزمان کمک ارزشمندی به فرزندان مسلمانان در سرزمین محل هجرت می کند تا کمربندهایشان را محکم کنند و خودشان را نیرومند سازند و اعتماد و افتخار به دین و تمدنشان را افزایش دهند و روش علمی در این زمینه بهترین وسیله برای مقابله با این جریان خصمانه سیاه و پنهانی با اسلام و ریشه یافته در فرهنگ غربی از قرن ها پیش است .
این کلیات نیازمند مقداری توضیح بیشتر است تا مشکلات کیان اسلامی در غرب و نیز پدیده سو فهم اسلام در جوامع غربی را روشن نماییم . سپس به بیاد ابعاد سیاسی می پردازیم که آینده اسلام در غرب را مشخص می کند.
تصویر منفی متقابل مطرح کردن برخورد تمدن غرب با جهان اسلام به کارگیری زور به جای گفت وگو تحمیل فرهنگ غربی تحت عنوان جهانی شدن و... از موانع بازسازی اعتماد بین اسلام و غرب می باشد
دست برداشتن غرب از نگاه برتری جویانه دست شستن غرب از سلطه استعماری درپیش گرفتن روش گفت وگو به جای خشونت تمرکز بر نقاط مشترک و.. از شروط بازسازی اعتماد بین جهان اسلام و غرب است
غرب با مسلمانان به گونه ای رفتار می کند که گویی امتی بدون تمدن هستند و سود و زیان خود را نمی شناسند و نیازمند قیم می باشند. غرب گمان می کند صلاح امت اسلام در غربی شدن است
کیان اسلامی در غرب در معرض وحشیانه ترین حملات رسانه ای و موج نفرت و ترساندن از سوی گروه های تندرو و نئونازی در آلمان و راست گرایان در فرانسه و دیگر گروه های تندروی کشورهای غربی قرار گرفته است

دسته ها : سیاست
جمعه 1388/1/28 17:46
X