دیرگاهی است جسارت به ساحت رسول مکرم اسلام و هجمه به حجیّت و صحت قرآن کریم و وحی نه از جانب نشریات دانمارکی و کاریکاتوریست های معاند اسلام که در درون مرزهای ایران اسلامی و از جانب چهره هایی که وجهه روشنفکری و عقل مداری به خود گرفته اند، انجام می گیرد. تخطئه عصمت پیامبر اکرم و تحدید این حوزه و پس از آن قضاوت توهین آمیز در خصوص ائمه اطهار(ع)، نه از جانب سلفی ها که از جانب آنان که به ظاهر داعیه شیعگی دارند و خود را استاد دانشگاه و پژوهشگر معرفی می کنند، رقم میخورد و این همه در کنار هم، سرنخ هایی را به دست می دهد که باید برآورد ما را از اهداف پشت پرده این جریان کامل کند. شواهدی که مدعای این نوشتار به آنها متکی است، متواتر است و غیر قابل انکار. جریانی که از آن سخن می رود، حرکتی مرموز و خزنده را تا کنون دنبال کرده و با ادبیات، ابزارها و چهره های متفاوت به میدان آمده است.
به نظر، قضاوت در خصوص حلقه های این جریان با نگاه خُرد و تفکیکی میسّر نخواهد بود. آنچه که ریشههای بدعت گذاری نوین را روشن می کند، نگاهی است که باید از فراسوی یک شاهد خاص و بر کلیت جریان تجدیدنظر طلبی داشت. کلیت جریانی که یک بار در نشریات دانشگاه امیرکبیر بروز می کند و حتی ظهور حجت را مشتی اوهام و اسطوره لقب می دهد و در خصوص امیرالمومنین علی(ع) می نویسد: «علی نه نور بود، نه آسمانی، نه مقدس و نه معصوم... علی یک انسان خطاپذیر بود و غیر معصوم. فراتر از او محمد نیز چنین بود.»(1)
بار دیگر در سخنان سخیف آغاجری ظهور می کند و دین را افیون توده ها و حکومت ها می خواند(2) و در همدان پروتستانتیزم اسلامی را تئوریزه می کند و تا آنجا پیش می رود که روحانیت شیعی را به تمسخر و استهزاء می گیرد که: «در حکومت ما از هیچ فقیهی، حکمی پیرامون مسایل اخلاقی و کرامت انسانی ندیدیم و تمامی موارد در جهت خرد کردن انسانیت و سلطهپذیری بوده است.»(3)
دگر روز از مواضع تکثرگرای سروش سر بلند می کند و وحی را تجربه نبوی لقب می دهد و روزی هم محمد مجتهد شبستری به میدان می آید تا عصمت نبی خدا را تحدید کند.
این حلقه، یک خط سیر مشخص را دنبال می کنند و آن برگرفته از تجربه ای است که در غرب با سردمداری مارتین لوتر به بازنشستگی پاپ انجامید و نهضت پروتستانتیزم را رقم زد. تفاوتی که هست، در این نکته است که اگر پروتستان ها ساحت کلیسا را تا حدودی محترم شمردند و بیشتر به کنار زدن پاپ و رفع برخی خرافات فکر کردند، اینان هم به کلیسا هجمه می برند و هم به پاپ. هم شریعت را تخطئه می کنند و محدود در زمان و مکان جلوه می دهند و هم عالمان دین را تکفیر می کنند. و این دو سویه یک حرکت مشخص است که به فراخور و کشش فضای سیاسی کشور پیش می رود و تا آنجا که عالمان دین و طریقیت دین کنار گذاشته شود و ایران اسلامی که مهد روحیه ظلم ستیزی در جهان کنونی است، سکولار شود و از باورهای خود دست بردارد، ادامه دارد.
این جریان، خود بدعت را تئوریزه می کند و صواب جلوه می دهد: «جبر عصر تجدد این است که آدمی باید بدعت گذار باشد، چون هیچ اتوریته ای برای او نیست و هیچ گزاره و تکلیف از پیش تعیین شده ای برای او وجود ندارد. لذا باید امر جدیدی را انتخاب کند و این یعنی بدعت گذاری.»(4)
در اینجا بحث از نظام جمهوری اسلامی یا امثالهم آغاز نمی شود. مثل نهضت پروتستانتیزم بحث از پاپ هم آغاز نمی شود. کلیسا سرآغاز سخن است. گوهر دین مورد هجوم قرار می گیرد و دلالت خود را از دست می دهد. قرآن کریم صرفاً به قرائت رسول خدا از جهان تبدیل می شود و به تبع این نوع تعریف، تصویری خطاپذیر و محدود در شرایط زمانی و مکانی پیدا می کند. و از اینجاست که فضا برای عقل بشری باز می شود و نوبت به تخطئه پاپ هم می رسد! کمی این مقوله را بیشتر می شکافیم.
این حلقه فکری تصریح می کنند: «قرآن نه نثر است و نه نظم. قرآن یک قرائت نبوی از جهان است.»(5) و طبعاً وقتی قرآن که کلام الهی است و یکی از منابع چهارگانه استنباط احکام خداوند است، به یک قرائت بشری تقلیل داده شد، جایگاه محکم خود را از دست می دهد. به عبارت دیگر، از اینجا به بعد، به قول مجتهد شبستری "قرائت پیامبر اسلام از جهان چون یک قرائت است، ممکن نیست برای ما دربردارنده تمام حقیقت الهی باشد. "(6) به بیان ساده، قرآن قدسی، عرفی می شود و در حد شاهنامه فردوسی تقلیل پیدا می کند. کتابی که البته حقایقی دارد و ما را به توحید رهنمون می سازد، اما چون صرفاً قرائت یک بشر مثل پیامبر است، محدود به زاویه دید او و درک و تجربه او از حقیقت می شود. لذاست که دربردارنده همه حقیقت و خطاناپذیر نیست.
شبستری در مقاله "قرائت نبوی از جهان " تصریح می کند: «ممکن است ما با دانش و فلسفه جدید در قرآن به مطالبی برخورد کنیم که آنها را امروزه اسطوره می نامیم یا مطالبی درباره طبیعت و تاریخ ببینیم که آنها را امروز خلاف دانش عصر می یابیم. حتی ممکن است بگویند قرآن زبان اسطوره است.»(7) پس قرآن قدسی و خطاناپذیر گذشته که منبع استنباط حکم الهی بود خطاپذیر شد.
گام بعد، حصار زمان و مکان است. حتی احکام قرآن هم دیگر برای همیشه حجیّت ندارند. مجتهد شبستری: «این قضاوت ها درباره ظالمانه بودن یا عادلانه بودن ناظر به واقعیت اجتماعی مشخص در جامعه ای معیناند و می خواهند تکلیف آن ها را مشخص کنند. این قضاوت ها مانند قضاوت قاضی در دادگاه است که ناظر به حادثه معینی است که در زمان و مکان معین انجام شده است... و حداکثر هر مورد دیگری را که با تمام مشخصات مانند آن مورد اول باشد شامل می شود و نه بیشتر.»(8)
وقتی قرآن این گونه شد، دیگر نمی توان تکلیف اجتماعی- سیاسی یا حکم قصاص و... را از آن استنباط کرد. شبستری: «احکام شرعی قرآن بر فهمی- تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجاز و بر روابط عبادی انسان ها با خدا در آن جامعه مبتنی بوده و هدف آن تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی که با اراده خدا سازگار باشد، بوده است. صدور این احکام برای همه جامعه ها و همه عصرها نبوده است.»(9)
و نتیجه معلوم است که به کجا می انجامد. شبستری در کتاب سنت و سکولاریسم این گونه می گوید: «اگر قرائت پدیدار شناسانه تاریخی از ظهور اسلام ارائه دهیم، هر متنی در زمینه تاریخی خود دیده می شود و نتیجه این می شود که ما امروز بتوانیم مثلا در حقوق زنان تغییرات فراوانی بدهیم!»(10)
و بعد از این است که نوبت به پاپ یا همان عالمان دین در اسلام می رسد. نخست داعیان قرائت های متکثر، قرائت های مخالف خود را با بدترین شکل ممکن سرکوب می کنند و از اهانت به مراجع و عالمان و مفسران دینی هم در این مسیر هیچ ابایی ندارند. مجتهد شبستری این گونه می گوید: «مسلمانان تاکنون قرآن را تفسیر دگماتیک کردهاند. تفسیر دگماتیک بر پیشفهمها و یا پیشفرضهای اعتقادی ویژه ای از قرآن استوار شده که تکامل تفسیر این متن را دچار مشکل میکند.»(11)
و بعد از این، نوبت به سردمداران حکومت و بانیان جمهوری اسلامی می رسد و این نقطه پایانی یا همان غرض اصلی صاحبان سخن است. اکنون با این تفسیر، شریعت، فاقد نظام سیاسی و اجتماعی برای همه زمانها شده است. کسانی هم که دنبال تبیین مبانی نظام سیاسی و اقتصادی اسلام هستند، از دید این به اصطلاح روشنفکران اهل خشونتاند و دین را حکومتی کرده اند. اینجاست که بالاترین توهین ها در لا به لای اوراق کتاب های به ظاهر فکری اینان نسبت به مخالفان قرائت خاص این حلقه طرح می شود.
مجتهد شبستری در کتاب "نقدی بر قرائت رسمی از دین " این گونه می نویسد: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»(12)
شبستری همچنین می گوید: «ترویج این مدعاها و افکار (اشاره به مبانی مشروعیت و مقبولیت نظام و تفکیک خودی و غیر خودی) عملاً به انحصار حاکمیت در یک گروه معین انجامید و سالیان درازی دموکراسی تعطیل شد و این معارضه با دموکراسی به نام اسلام و پیام دین جامه عمل پوشید.»(13)
این اندیشمند تجدیدنظرطلب خطاب به کسانی که آنها را طراح قرائت رسمی می خواند، می گوید: «از طراحان قرائت رسمی می خواهیم از منبر عتاب و تهدید پایین آیند و متواضعانه با دیگران به بحث درباره هرمنوتیک متون دینی بنشینند. پیش از ورود در مباحث هرمنوتیکی حل و فصل هیچ نزاع مربوط به تفسیر متون و تعیین معنا و قلمرویی برای دین میسر نیست.»(14)
و اینجاست که پاپ و کلیسا هر دو بازنشسته می شوند: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی " است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.»(15) یعنی یک گام فراتر از آنچه آن را سکولاریسم می خوانیم.
این همان جریان است که در نشریات امیرکبیر به تمسخر قرآن می انجامد: «همانا گاو را آفریدیم تا انسان هیچ وقت گمان نکند خیلی نفهم است. الاغ را آفریدیم تا خوشحال باشد از انسان هم خرتر است. خداوند داناست و زندگی زیباست. شما نمی دانید. خداوند تواناست. شما نمی دانید. خداوند تواناست. شما را آفریدیم چون زورمان می رسید. ای کسانی که ایمان آورده اید، این قدر زور نزنید. زورتان نمی رسد. و این همین است که هست. بی خود نق نزنید. کار خودتان را بکنید. شاید که رستگار شوید.»
این همان جریان است که به افیون توده ها و حکومت ها بودن دین می انجامد. چرا که در این نگاه، داعیان حکومت (مسئولین جمهوری اسلامی) دین را به نفع خود برای خشونت مصادره کرده اند. مجتهد شبستری در کتاب سنت و سکولاریسم می گوید: «مشکل ما عمدتاً این است که سنت دینی ابزار سیاست حکومت ها می شود و عقلانیت آن به وسیله حکومت ها نفی می شود تا در یک فضای غیر عقلانی بتوانند به حکومت خود ادامه دهند.»(16)
این همان خطی است که عصمت تام پیامبر را هم انکار می کند؛ چون دیگر ضرورتی برای آن نمی بیند. پیامبر قرار نیست معلم و هادی بشر باشد. صرفاً شخصی است که با تجربه شخصی خود از وحی، کتابی ساخته که آن را به خدا نسبت می دهد و برای جذابیت بیشتر گاه در جایگاه خدا می نشیند و خطاب به رسول سخن می گوید!(17) این طنزی است که به عنوان یک نوع قرائت از موجّهات دینی از جانب این حلقه ترویج می شود. وقتی عصمت پیامبر این گونه زیر سوال رفت، دیگر جایی برای امامان باقی نمی ماند.
ته خط را در نشریات امیرکبیر مرور می کنیم: «در انتظار ظهور کسی نشسته ایم که مملکتمان را با نام او مزین کرده اند. اینها فقط مشتی اوهام و اسطوره است که در کاممان سرازیر کرده اند.»(18)
وقتی همه چیز را از بالا و با هم می بینیم و نگاهمان، نگاهی خرد و تفکیک شده نیست، آن گاه است که مختصات بازی را بهتر درک می کنیم و نیز غم انگیز بودن داستانی که هر روز در برابرمان تکرار می شود تا قبح ها شکسته شوند و کم کم اهداف خاص این به اصطلاح روشنفکران اصلاح طلب به مرحله اجرا دربیاید.
البته همه حلقه های این جریان، چهره های فکری نیستند. چهر های فکری تنها جزیی از این پازل بزرگند. اگر تاریخ این سال ها را مرور کنیم می بینیم که همراه اینان، سیاست مداران برخی احزاب سیاسی و برخی چهره های مرتبط نیز با نوعی هم پوشانی در شرایط خاص به میدان آمده اند. با این نگاه از بالاست که می توان به مختصات پروژه ای که مخفیانه دنبال می شود، دست یافت.
این اندیشه ها و کلیدواژه ها اگر چه کاملا مشترک و در یک راستا است، اما دقیقا سه بار از سوی بانیانشان تکذیب می شود. نشریات امیرکبیر، سخنان اخیر آغاجری و سخنان مجتهد شبستری 3 موردی هستند که صراحتاً از جانب داعیان خود تکذیب شده اند. حال آنکه در هر سه حالت شواهدی دال بر انتصاب توهین های صورت گرفته به بانیانشان وجود داشته است. خصوصا در مورد آخر فایل صوتی سخنرانی مجتهد شبستری بر روی اینترنت قرار گرفت و اگر هم قرار نمی گرفت، با مواضع قبلی او چندان بیگانه نبود که دور از انتظار باشد.
غیر از این 3 حالت، البته شرایط دیگری هم برای حلقه های این جریان پیش آمده است. آغاجری تا اجرای حکم اعدام به خاطر ارتداد رفت و سروش طی جوابیه هایی به آیت الله سبحانی ناگزیر از توجیه یافته های خود شد. و این هر دو هزینه داشت. راه بی هزینه همان حرکت خزنده ای است که اگر شرایط سخت شد، به راحتی تکذیب می شود. این خط قرار است در نهایت به شکستن تابوها و حریم های دینی بیانجامد و پاپ و کلیسا را همزمان بازنشسته کند. و سرانجام کار دست پروتستان های جدیدی خواهد افتاد که صرفاً با نیروی عقل می خواهند کشور را اداره کنند. و دین دیگر وجود جدی نخواهد داشت. این نگاهی مختصر و گذرا به پروژه ای است که تجدیدنظرطلبان در دستور کار دارند و می باید هوشیار بود که در گرماگرم دعواهای سیاسی، این پازل مرموز تکمیل و توجیه نشود.
پینوشتها:
1- چهار نشریه موهن دانشگاه امیرکبیر
2- عصرما شماره 175
3- رجانیوز 29 بهمن 87
4- محمد مجتهد شبستری - سنت و سکولاریسم- ص219
5- محمد مجتهد شبستری - مقاله قرائت نبوی از جهان
6- مقاله قرائت نبوی از جهان
7- مقاله قرائت نبوی از جهان
8- همان
9- همان
10- سنت و سکولاریسم- شبستری ص 240
11- مقاله قرائت نبوی از جهان – قسمت دوم
12- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص49
13- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص32
14- نقدی بر قرائت رسمی از دین ص47
15- محمد مجتهد شبستری نقدی بر قرائت رسمی از دین ص18
16- سنت و سکولاریسم- شبستری ص239
17- راجعه کنید به مقاله قرائت نبوی از جهان نوشته محمد مجتهد شبستری
18- چهار نشریه موهن امیرکبیر
چهارشنبه 1387/12/28 10:33