تعداد بازدید : 4539501
تعداد نوشته ها : 10297
تعداد نظرات : 320
اعطاء وام توسط آمریکا به شرط در دست گرفتن امور مالیه کشور
از جمله اقداماتی که در دوره چهارم تقنینیه به عمل آمد استخدام دکتر میلسپو آمریکایی و همکارانش برای اصلاح مالیه مملکت بود.
چون برای اداره امور کشور و پرداخت حقوق مستخدمین و احتیاج مبرمی که قشون برای سرکوبی متجاوزین و سایر یاغیان کشور داشت پول کافی نبود در دی 1300 در کابینه مرحوم مشیرالدوله دولت مجبور شد با اجازه مجلس یک میلیون دلار با صدی هفت از آمریکا قرض کند که نهضت هزار تومان آن یعنی تقریباً نه دهم مبلغ قرضه برای مصارف معوقه قشون و خرج قشونکشی گردید. بعداً چون عایدات کشور کافی نبود دولت درصدد برآمد مجدداً قرض کند. البته با تجربه تلخی که کشور در زمان سلطنت ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه از قرض کردن از دولت روسیه و انگلیس داشت تصمیم گرفت از آمریکا قرض نماید. طبق مذاکراتی که به عمل آمد گویا شرط استقراض این شد که اداره مالیه مملکت تحت نظارت مستقیم مستشاران آمریکایی قرار گیرد.
با مذاکراتی که توسط سفارت ایران انجام شد دولت آمریکا موافقت نمود به ایران قرض دهد بنابراین در تاریخ مرداد 1301 در کابینه قوامالسلطنه قانونی از مجلس گذشت که به موجب آن دکتر میلسپو با حقوق پانزده هزار دلار در سال استخدام که خانه و اثاثیه هم از طرف دولت تهیه میشد و هشت نفر دیگر آمریکایی که توسط دکتر میلسپو انتخاب میشد با حقوق هفتهزار و پانصد دلار تا ده هزار دلار.
اواخر سال 1301 مستشاران مزبور به طهران وارد شدند و شروع به کار کردند/ در قانون استخدام میلسپو، اختیارات تامی به ایشان داده شد که هیچ خرجی بدون اجازه ایشان انجام نمیشد و هیچگونه تعهد مالی دولت بدون موافقت ایشان نمیتوانست بنماید. ترقی و تنزل و انتقال و عزل مستخدمین مالیه و همچنین مستخدمین ادارات دیگر دولتی که مستقیماً با جمع و محاسبه و پرداخت وجوه عمومی مربوط است از صلاحیت رئیس کل مالیه بود. خلاصه وزیر مالیه وقت در مقابل میلسپو، هیچگونه اختیاری نداشت و تمام تشکیلات وزارت مالیه و پیشکاریهای ولایات تحتنظر مستقیم دکتر میلسپو و همکاران آمریکایی او بود.(1)
* مستشاران آمریکایی در بلدیه (شهرداری)
در تاریخ مهر 1301 قانونی از مجلس گذشت که تذکر آن بیفایده نیست. آن قانون استخدام یک نفر آمریکایی به اسم دکتر ریان برای اصلاح امور بلدیه تهران با حقوق سالیانه ده هزار دلار و خانه و اثاثیه هم به رایگان از طرف دولت در اختیار مستخدم مزبور گذارده میشود و یک مهندس بلدی که ریان انتخاب مینماید با حقوق سالیانه پنج هزار دلار.
اصلاح بلدیه تهران همیشه موردنظر بوده و با تمام اقداماتی که تاکنون به عمل آمده صریحاً باید گفت آن طوری که باید و در خور بلدیه پایتخت کشور ایران باشد نیست. هزینههای هنگفتی که در ظرف پنجاه و اندی سال در شهر شده به واسطه نداشتن یک نقشه و برنامه صحیح نتیجهاش همین است که مشاهده میشود.
در هر حال این آقای مستشار آمریکایی آمدند و تنها اقدام ایشان کندن یک تونل زیر میدان سپه بود که از جلوی عمارت بلدیه فاضلاب خیابان لالهزار و فردوسی وارد این تونل میشد و از خیابان ناصرخسرو سر در میآورد. نتیجهاش این بود که محوطه میدان در معرض سیل نبود ولی تمام آب دو خیابان شمالی و خیابان ناصریه میرفت و جلوی بازار و خانههای محله عربهادر معرض سیل و خرابی بود که خوشبختانه گل و لای این مجرا را پر کرد و فعلاً اثری از این مجرای زیرزمینی نیست.(2)
* مستشار از آمریکا برای تأسیس بانک ملی ایران با حقوق گزاف
در کابینه مستوفی قانونی در 14 اردیبهشت ماه 1306 از مجلس گذشت که دولت را مکلف نمود برای پیشرفت امر تجارت و فلاحت و زراعت و صناعت، بانکی موسوم به بانک ملی ایران تأسیس نماید و طبق ماده 7 آن برای تأسیس بانک دولت یک نفر متخصص آمریکایی به مدت سه سال استخدام مینماید.
چون در آن موقع دکتر میلسپو و مستشاران آمریکایی بودند در نظر بود برای رئیس بانک هم یک نفر آمریکایی استخدام شود ولی بعد میسیون آمریکایی یعنی دکتر میلسپو از ایران رفت. در 11 آبان مجلس به جای رئیس آمریکایی به دولت اجازه داد یک نفر متخصص از اتباع سوئیس یا آلمان استخدام کند که بعد منجر به استخدام دکتر لیندان بلات گردید.(3)
* مستشاران دارایی و اقتصادی آمریکایی در ایران
چون تجدید انتخاب مستشاران آمریکایی برای امور دارایی و اقتصاد در نظر بود در تاریخ 21 آبان 1321 دکتر میلسپو برای بار دوم برای ریاست کل دارایی انتخاب شد. آقای شریدن آمریکایی برای خواربار و چهار آمریکایی دیگر همکار میلسپو باز دو نفر دیگر معاون میلسپو آقای ویویان آمریکایی برای وزارت خواربار و نیز استخدام گراشام آمریکایی برای ریاست گمرک و در تیرماه 1322 شش نفر دیگر آمریکایی برای همکاری با میلسپو و در مرداد استخدام تمیرمان آمریکایی برای ریاست شهربانی و استخدام چند نفر افسر آمریکایی برای ژاندارمری و در آبان ماه 1322 استخدام هیأتی از افسران و درجهداران ارتش آمریکا برای وزارت جنگ و باز استخدام چند نفر آمریکایی برای کارمندی وزارت دارایی، استخدام دلپی فرانسوی برای سرم سازی حصارک و استخدام دو پزشک آمریکایی برای وزارت بهداری.(4)
* برنامهریزی برای ورود مستشاران مالی، نظامی، بهداشتی و کشاورزی
به گونهای که عملاً آنها ایران را اداره خواهند کرد
برنامهای را که من اواخر دسامبر شروع کردم در حال عملی شدن است. یعنی استخدام مستشاران آمریکایی توسط دولت ایران. واضح بود که انجام این کار با اوضاع و احوال اداری ایران و با مشکلات روزافزون جنگ نمیتوانست بدون کمک خارجی پیشرفت کند؛ و چون مستشاران انگلیسی و روسی به دلایل روشن مطرح نبودند بهترین کار این بود که از آمریکاییها استفاده شود، به خصوص که ایرانیان در یک رویة کلی به شدت علاقهمند به سهیم کردن ایالات متحده در سرنوشت ایران بودند.
این بار برخلاف گذشته چون دولت آمریکا سیاست انزواطلبی را کنار گذاشته و نقش مهمی در جنگ بر عهده گرفته بود از این فکر استقبال کرد و چند هیأت از مستشاران مالی، نظامی، بهداشت، کشاورزی و نفتی به ایران اعزام نمود. مهمترین این هیأتها، دکتر میلسپو و مستشاران مالی بودند و چون میلسپو به علت مأموریت قبلیاش با امور ایران آشنایی داشت، از او انتظارات زیادی میرفت. میلسپو در دی ماه 1321 وارد تهران شد و به عنوان رئیس کل دارایی با اختیارات وسیعی امور مالی و اقتصادی کشور را در دست گرفت و خزانهداری، حمل و نقل، توزیع خواربار و تثبیت قیمتها و حتی تعدیل اجارهبها در اختیار او و 60 نفر از همکارانش قرار داده شد.
همزمان با ورود میلسپو و اعضای هیأت او، دو هیأت دیگر از مستشاران آمریکایی برای اصلاح ارتش و ژاندارمری استخدام شدند. هیأت مستشاران نظامی به ریاست ژنرال والتر ریدلی و مستشاران ژاندارمری به ریاست سرهنگ نورمن شوارتسکف در مهر 1321 وارد تهران شدند و به تجدید سازمان ارتش و ژاندارمری که پس از وقایع شهریور سال قبل شیرازهاش از هم گسیخته بود، پرداختند. اوضاع به گونهای شد که والاس مری وزیرمختار جدید آمریکا در 3 اوت 1942 (12 مرداد 1321) با افتخار به سامنر ولز معاون وزارت خارجة آمریکا تلگراف زد: «به زودی ما در وضعی خواهیم بود که عملاً ایران را اداره خواهیم کرد».(5)
* جلوگیری از انتشار روزنامهها توسط سفارت آمریکا در دورن اشغال ایران
هنگامی که روزنامهای در پایتخت مجال آن را مییافت که از عملکرد آمریکاییان در ایران انتقاد کند، سفارت آمریکا در تهران قدرت آن را داشت که آن روزنامه را خارج از ضوابط قانونی توقیف کند.(6)
* شروع اقدامات آمریکا برای مقابله با روسها در سال 1325
دولت آمریکا در اواخر فروردین 1325 سفیر جدیدی به نام جورج آلن به تهران فرستاده بود که به محض ورود چند سخنرانی و مصاحبة مطبوعاتی درباره حقانیت و مظلومیت ایران در برابر ابرقدرت شوروی کرد و ضمناً مستشاران نظامی آمریکایی را تشویق به تقویت هر چه بیشتر ارتش ایران نمود. در خلال ایامی که قوام به ظاهر سیاست چپگرایانه در پیش گرفته بود و دموکراتهای آذربایجان و حزب توده را بازی میداد، مستشاران آمریکایی توانستند ارتش را تجهیز و تقویت نموده، قادر به حمله و نجات آذربایجان بنمایند.(7)
* سازش آمریکا و انگلیس بر سر ایران
طبق گزارش مأمور ویژه، اخیراً در محافل مطلع روشنفکر راجع به سازش انگلیسیها و آمریکاییها در موضوع ایران و رویة مشترک اقتصادی و سیاسی آنها بحث زیادی به عمل آمده و از جمله گفته میشود: آمریکا و انگلیس توافق حاصل نمودهاند که آمریکاییها تقاضای واگذاری امتیاز نفت جنوب و شرق ایران را از دولت بنمایند و انگلیسیها نیز این نظر را تقویت کنند. همچنین قرار شده است که عمال و ایادی آمریکا و انگلیس مقدار زیادی از سهام شرکت ایرانی نفت را که سازمان برنامه تشکیل داده، به نام خود خریداری نموده و بعداً به دولتین مذکور انتقال بدهند.(8)
* تلاش آمریکا برای متقاعد کردن شاه جهت نخستوزیری قوام
طبق گزارش مأمور ویژه، اخیراً طرفداران قوامالسلطنه شایع کردهاند که مقامات سیاسی آمریکا با استفاده از اقامت اعلیحضرت همایون شاهنشاهی در آن جا سعی نمودهاند نظر معظمله را برای ورود مجدد قوامالسلطنه به صحنة سیاست ایران جلب نمایند و در این امر تا اندازهای هم موفقیت حاصل شده به طوری که پس از بازگشت موکب مبارک ملوکانه از آمریکا کابینة آقای ساعد سقوط نموده و قوام مأمور تشکیل یک کابینه طرفدار سیاست آمریکا خواهد شد و در لایحه نفت نیز به نفع ایران تجدیدنظر به عمل خواهد آمد.(9)
* طراح کودتای آمریکایی
مدتهاست کرمیت روزولت، مأمور آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا وارد ایران شده است. او با افسران بازنشسته، بازاریهای متنفذ انگلوفیل ناراضی، فئودالهای رئیس ایل و طبقات محافظهکار جلساتی تشکیل میدهد. در تابستان بحرانی سال 1332 او محرمانه چندین بار با شاه ملاقات میکند و سرانجام ترتیب کودتا را میدهد.(10)
* نتیجه مشورت با «سیا»
اوت (23 مرداد 1332) طبق مشورتی با مأمورین «آژانس مرکزی اطلاعات» آمریکا (سیا)، که در مورد برکناری دکتر مصدق به تجزیه و تحلیل در «قانون اساسی مشروطه ایران» مشغول بودند، شاه دو فرمان صادر کرد: یکی برای عزل دکتر مصدق از مقام نخستوزیری و دیگری گماشتن تیمسار فضلالله زاهدی به این مقام.(11)
* نقش آمریکا در سقوط مصدق
روز چهارشنبه 19 اوت ـ 28 مرداد چهار روز بعد از موفقیت مصدق، روز سرنگونی او بود.
صبح زود در تهران عده زیادی از مردم عادی، ورزشکاران، کشتیگیران به حرکت درآمدند و فریاد زنده باد شاه مرگ بر مصدق سر دادند. مردم راه گذر و بازاریها با جیب پر دلار همراه راهپیمایان بودند. به زودی شهر تهران صحنه زد و خورد آنان با طرفداران مصدق شد که چندین ساعت طول کشید. مردم به خانه مصدق هجوم بردند. طرفداران مصدق که مقاومت کردند عده زیادی کشته و زخمی شدند. عصر بود که گارد مصدق تسلیم شدند. خانه مصدق در معرض خرابی و غارت و خود مصدق با حال گریه و بیچارگی با پیژامای ابریشمین راهراهش به خانه همسایه فرار کرد، از طرف زاهدی به شاه که در رم بود تلگراف شد که فوری به تهران حرکت کنید.
این کودتا برای موقعیت آمریکا لازم بود و اگر گفته شد ایرانیها اقدام کردند صحیح نیست. باید گفت از ابتدا تا انتها دست سیا و آمریکا در این کار دخالت داشت. بعد از آرامش یک کنسرسیوم بینالمللی نفت ایران را به دست گرفت.(12)
*شعبان بیمخ
روزولت پس از یافتن سرلشکر زاهدی به عنوان شخص موردنظر خود، و ترتیب دادن توطئهای که طی آن شاه پس از امضای حکم نخستوزیری زاهدی از کشور خارج میشد، شروع به تقسیم پول بین افرادی نظیر «شعبان بیمخ» کرد تا گروهی از مردم عادی را برای همراهی با ارتش در انجام کودتا آماده سازد.
عملیات کودتا بیش از یک روز به طول نینجامید و متعاقب آن شاه با حالتی فاتحانه به ایران بازگشت، همان مردمی به استقبالش در فرودگاه شتافتند و برای روسیدن چکمهاش صف کشیدند که تا دم آخر از دکتر مصدق طرفداری میکردند(!)
پس از آن، شاه بدون اعتنا به حقایق ـ و علیرغم افشای آمریکایی بودن کودتا توسط خود آمریکاییها ـ چنین وانمود کرد که یک «قیام ملی» صورت گرفته و منبعد دیگر نه یک شاه موروثی، بلکه منتخب ملت است.(13)
* آمریکا؛ هزینه کودتا را پرداخت
کوچکترین جزئیات ماجرا را به خاطر دارم. پرزیدنت آیزنهاور ـ که بیش از پیش نگران نفوذ شورویها در ایران است ـ تصمیم به اقدام میگیرد و کرمیت (کیم) روزولت ریاست اداره خاورمیانه CIA را به تهران میفرستد. از سوی دیگر چرچیل پیامی برای شاه میفرستد و او را به برانگیختن علیه مصدق تشویق میکند. پرنسس اشرف هم در سوئیس با مقامات آمریکایی تماس میگیرد؛ سپس به تهران میآید تا برادرش را ببیند و به اراده او مبنی بر خلاصی از شر «پیرمرد»، نیرو بخشد. مرتب به او میگوید:
ـ محمدرضا! تمام جهان از تو پشتیبانی میکند.
بعدها مطبوعات نوشتند که عملیات CIA از خارج آغاز گردید، درست نیست، توطئه از تهران آغاز شد و ایالات متحده آمریکا هزینه آن را پرداخت.(14)
* حمایت آمریکایی در انتخابات
هندرسن در بخش دیگری از گزارش خود پیرامون شایعه مداخلات آمریکاییها و انگلیسیها در انتخابات ایران میگوید:
«... برخی از سیاستمداران ناراضی نیز، ما را متهم میکنند و میگویند «آمریکاییها و انگلیسیها نامزدهای نمایندگی مجلس را تعیین کردهاند و در امر انتخابات دستور میدهند ما پیوسته سعی داریم ایرانیانی را که از ما درخواست کمک میکنند قانع کنیم که در انتخابات مداخله نداریم. انگلیسیها کمتر از ما متهم به مداخلهگری در انتخابات به وسیله «عوامل» خود در ایران هستند...»(15)
* بزرگمهر؛ عامل فعال سیا
قرنی با عنوان رئیس رکن دوم ستاد ارتش، به طور معمول با رئیس پایگاه CIA همچنین وابسته نظامی آمریکا و اعضای گروه مستشاری ایالات متحده در ایران (MAAG) ملاقات میکرد و محتملاً نظریات سیاسی خود را برای آنها توضیح میداد. وی به رغم اینگونه تماسها، ترجیح میداد از کانال بزرگمهر با مقامات آمریکایی ارتباط داشته باشد. در آن موقع بزرگمهر یکی از عوامل مهم و فعال CIA در ایران به شمار میرفت.(16)
* عضویت نظامیان آمریکایی در ارتش ایران
کمکهای نظامی آمریکا به ایران از اواخر دهة 1940 عامل مهمی در احیاء ارتش ایران بود و میسیون نظامی آمریکا در ایران هم وضع منحصر به فردی داشت. تفاوت میسیون نظامی آمریکا در ایران با هیأتهای نظامی در سایر کشورهای جهان این بود که پرسنل نظامی آمریکا در ایران عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار میآمدند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریکایی بقیه مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران حقوقبگیر دولت ایران بودند. حقوق و مزایا و هزینة ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان آنها از طرف دولت ایران تأمین میشد و علائمی که روی اونیفورم آنها دوخته میشد آنها را عضو خانوادة مسلح ایران به شمار میآورد.(17)
* بهانه برای غارت
شیوه غارت دلارهای نفتی رژیم شاه، منحصر به فروش سلاحهای آمریکایی به رژیم شاه بود. آمریکاییها به بهانه اینکه سلاحهای ارسالی از پیچیدگی خاص برخوردارند و ارتش ایران برای نگهداری آن و نیز طرز استفاده از آنها، احتیاج به نظامیان آمریکایی دارد، دهها هزار نظامی بازنشسته دوران جنگ ویتنام را که دیگر نیازی به وجود آنها در ارتش آمریکا نبوده است، به ایران گسیل کرده بود که هر کدام آنها، سالانه رقمهای درشتی از بودجه کشور را به جیب میزدند. به اعترافات ویلیام سولیوان در کتاب خاطراتی که در خصوص دوران مأموریت خود در ایران نوشته است، توجه کنید:
«... میسیونهای نظامی آمریکا در ایران هم وضع منحصر به فردی داشتند. تفاوت میسیون نظامی آمریکا در ایران با هیأتهای نظامی در سایر کشورهای جهان این بود که پرسنل نظامی آمریکا در ایران، عملاً جزو نیروهای مسلح ایران به شمار میرفتند و در اواخر سلطنت شاه به استثنای شش نفر از افسران ارشد آمریکایی، بقیه مستشاران و کارکنان آمریکایی نیروهای مسلح ایران حقوقبگیر دولت ایران بودند. حقوق و مزایا و هزینه ایاب و ذهاب و مخارج تحصیل فرزندان آنها از طرف دولت ایران تأمین میشد...»(18)
* فروش تسلیحات نظامی برای بازگرداندن دلارهای نفتی و گسیل مستشاران نظامی
در چنین شرایطی ایالات متحده، برای استمرار غارت منطقه و تضمین منافع نامشروع و در عین حال حیاتی حرامیان، راهی مناسبتر از این نمییابد که رژیم شاه را به عنوان ژاندارم منطقه برگزیند و بدین ترتیب، از یک سو بخش اعظم دلارهای نفتی را از طریق فروش سلاحهایی که صرفاً در جهت تأمین اهداف جهان غرب، انبار خواهد شد، چپاول کند و از سوی دیگر به بهانه آنکه نیروهای نظامی ایران، فاقد اطلاعات لازم برای نگهداری و استفاده از سلاحهای مزبور است، دهها هزار تن از نظامیان آمریکایی را وارد ایران کرده و ارتش ایران را کاملاً قبضه نماید و کشور را بدون سر و صدا به پایگاه نظامی خود در منطقه تبدیل کند.
از آغاز دهة 1970 سیل اسلحه و مهمات آمریکایی به ایران سرازیر شد. در مدت بیست سال، از 1950 تا 1970 ایران در حدود یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار اسلحه و کمکهای نظامی از آمریکا دریافت کرده بود.(19)
* تأسیس ضداطلاعات ارتش توسط آمریکا
پس از 28 مرداد 32، که آمریکاییها با قدرت تمام وارد صحنه شدند و تصمیم گرفتند ایران را به عنوان پایگاه اصلی خود در منطقه حفظ کنند، در درجه اول به ایجاد دستگاه ضداطلاعات ارتش و تقویت آن و در درجه دوم به تأسیس سازمان امنیت کشور (ساواک) پرداختند.(20)
* همکاری اطلاعاتی ساواک، CIA و موساد
«ساواک» پس از کودتای دکتر مصدق، فرار شاه و ضد کودتای (28 مرداد) آمریکا در ایران، تأسیس یافت و با کمک سازمان «سی. آی ای» ایالات متحده و سازمان جاسوسی و ضدجاسوسی «موساد» اسرائیل، اکنون از قویترین و کارآترین سازمانهای دنیاست که در آن محال است دستوری صادر شود و به نحوی در سراسر دنیا اجرا نگردد.(21)
*طراحی ساختار ساواک توسط مستشاران آمریکایی
مشخص شد که از سال 1335، ساواک توسط 10 مستشار آمریکایی طبق قواره سازمان خودشان سازماندهی شده است. با این تفاوت که چون فعالیت خارجی ایران ناچیز است. مانند «سیا» بدان سازمان مستقلی نداده و این وظایف را به همراه وظایف امنیتی درون یک سازمان گنجانیده و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» گذاردهاند.(22)
CIA در ایران
یک خاطره مربوط به سالهای 1350ـ1351 است،یعنی زمانی که تازه به جای سپهبد یزدانپناه به بازرسی رفته بودم. روزی فردی از سفارت آمریکا تلفن کرد و تقاضای ملاقات با مرا کرد. گفتم: شماره تلفن خود را بدهید تا اطلاع دهم. منظورم سئوال از محمدرضا بود. با محمدرضا تماس گرفتم. او با اکراه جواب داد: «نپرسیدی چه میخواهد؟» گفتم: ملاقات را برای همین خواسته و معلوم خواهد شد. گفت: «اگر راجع به بازرسی سئوال کرد هر چه میخواهید به او بگویید، حتی اگر سازمان و وظایف بازرسی را خواست، ولی اگر مطلب دیگری مطرح کرد اظهار بیاطلاعی کنید!» با این راهنمایی به کارمند سفارت تلفن کردم و آمد. اول راجع به بازرسی سؤالاتی کرد، یعنی تمام سئوالاتش راجع به بازرسی بود. ولی در حین صحبت ناگهان سئوالی را مطرح کرد که بلافاصله فهمیدم ملاقات برای این است و بس. سئوال این بود: «حالا که مقدم رئیس اداره دوم ارتش شده آیا مستقل کار خواهد کرد و یا کماکان خود را تابع نصیری احساس خواهد کرد؟» طبق دستور محمدرضا باید اظهار بیاطلاعی میکردم ولی صحیح ندانستم که خود را این قدر بیاطلاع نشان بدهم و لذا جواب صریح دادم که «مقدم فرد مستقلی است و به هیچوجه تابع نصیری نبوده و حالا که شغل مستقل پیدا کرده به طریق اولی هیچگونه تبعیتی از او نخواهد داشت.» از این پاسخ بسیار خوشحال شد به طوری که در قیافهاش تشخیص دادم. آن موقع به علت این خوشحالی پی نبردم، ولی بعدها که مقدم را همراه ازهاری به آمریکا دعوت کردند و 3 ماه نگه داشتند، علت را فهمیدم و متوجه شدم که میخواستهاند با مقدم رابطه مستقیم برقرار کنند و مردد بودهاند که آیا مقدم این رابطه را به نصیری اطلاع خواهد داد یا نه؟ بعداً جریان ملاقات با فرد آمریکایی را به محمدرضا گزارش دادم و ایرادی نگرفت که چرا طبق دستور او عمل نکردهام.(23)
* استراق سمع مکالمات خصوصی شاه و مقامات ارشد کشور
اما از این بالاتر، استراق سمع مکالمات خصوصی محمدرضا و مقامات عالیرتبه توسط سیا بود. جریان از این قرار بود که سفارت آمریکا (سفیر یا رئیس «سیا»ی سفارت، یادم نیست) به اطلاع محمدرضا رساند که تلفنهایی که استفاده میکنید مطمئن نیست و امکان استراق سمع خیلی زیاد است و پیشنهاد کردند که یک کابل 10 شمارهای بکشند که از مراکز تلفن خودکار عبور نکند، بلکه مستقیماَ به محلهای موردنظر وصل شود. محمدرضا موافقت کرد و آمریکاییها تلفنها را کشیدند که به «تلفن قرمز» معروف شد. در کنار هر دستگاه لیست مقاماتی که از این تلفن استفاده میکردند و شماره آنها قرار داشت. مقاماتی که از «تلفن قرمز» استفاده میکردند عبارت بودند از: محمدرضا، وزیر دربار، نخستوزیر، فرمانده گارد، رئیس ستاد ارتش، رئیس اداره دوم ارتش، رئیس ساواک، فرمانده ژاندارمری، رئیس شهربانی و رئیس «دفتر ویژه اطلاعات» (من). من مطلع بودم که یک تلفن قرمز هم در سفارت آمریکاست و هر 10 شماره را استراق سمع میکند. آمریکاییها بی خود به موضوعی تا این حد علاقمند نمیشوند، مگر اینکه از آن نفع کامل ببرند. پس، کلیه مکالمات تلفنهای قرمز در سفارت آمریکا روی نوار ضبط میشد و آمریکا بر کلیه مسائل درجه اول مملکتی نظارت میکرد. زمانی سرلشکر نجاتی، افسر دفتر، اجازه خواست که از تلفن قرمز استفاده شود. گفتم: به هیچوجه! استفاده نشد و فقط در دفتر ویژه هم استفاده نشد.(24)
* تحریکات آمریکا در خصوص مرجعیت پس از مرحوم بروجردی
روزی آقای کوهپایی به من گفت که کنسولگری آمریکا در اصفهان، او را میخواهند؛ پسر ایشان هم که در آمریکا تحصیل میکرد و تازه تحصیلاتش تمام شده بود و انگلیسی میدانست، نقش مترجم را برای ایشان داشت؛ و میپرسند که شما شهریه را به چه کسی خواهید داد؟ جواب میدهد باید صبر کنیم ببینیم چه کسی مرجع میشود، تا شهریه را بدهیم به او.
یادآوری این مطلب سودمند است که پیش از این واقعه امام مدتی اصفهان بودند و آقای کوهپایی با ایشان رابطه پیدا کرده بود و خلاصه امام را پسندیده بود که همین هم شاید از چشم آنها مخفی نبود؛ در هر صورت، او چنین پاسخی به آنها داده بود؛ اما قانع نشده بودند و گفته بودند: «شما در جریان فوت آقای بروجردی، در عراق بودید. از آنجا تلگراف کردید که شهریه را به اسم آقای حکیم بدهند. پس این طور نیست که صبر کنید و شهریه را به هر کس رئیس شد بدهید.» از این برخورد و گفت و گو به خوبی روشن میشود که در زمان رژیم پهلوی سفارت آمریکا تا چه مسائل داخلی ایران را زیرنظر داشت.(25)
* انقلاب سفید آمریکایی
سرانجام به دنبال مسافرت شاه در 21 فروردین 1341 به آمریکا، مقامات آمریکایی متقاعد شدند که اصلاحات موردنظر آنان که چند ماه بعد با سر و صدای فراوان به عنوان «انقلاب سفید» اعلام گردید، به دست خود شاه باید اجرا شود.
به دنبال این بند و بست سیاسی علی امینی از صحنه خارج میشود و به جای او امیراسدالله که در این مرحله در کنار شاه و برای حفظ تاج و تخت او تلاش زیادی کرده بود به نخستوزیری میرسد.(26)
* پیوند میان شاه و رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا
شاه با همکاری باند علم و انجام دسیسههای گوناگون توانست نظر آمریکاییها را به خود جلب کرده و سرانجام، سپردن تعهد برای انجام اصلاحات، موافقت مقامات آمریکایی را برای کنار گذاشتن امینی بگیرد.
شاه یک بار در برکناری زاهدی توانست برای خود امتیاز کسب کند و به صورت فعال وارد صحنه سیاست شد. این دومین باری بود که پیوند میان شاه و رئیسجمهوری ایالات متحده، برقرار گردید، و با کنار گذاشتن امینی و انتصاب اسدالله علم میخواست خودش اختیار همه کارها را به دست بگیرد.(27)
* حسنعلی منصور، منصوب آمریکا، مغضوب شاه
لازم به ذکر است که رضایت شاه نه به خاطر وقایع اخیر و تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون توسط منصور بود، بلکه بدین جهت بود که حسنعلی منصور، نخستوزیری نبود که مطیع اوامر شاه باشد و از لحاظ سیاست خارجی وابستگی کامل به آمریکا داشت.
شاه از نخستوزیری منصور راضی نبود، چرا که او با اصرار جانسون رئیسجمهور وقت ایالات متحده و سازمان سیا بر مسند نخستوزیری تکیه زده بود.(28)
* علت انتخاب آموزگار
شاه درباره انتخاب آموزگار به نخستوزیری چنین گفته بود: «آموزگار را به خاطر درستی و دوستیاش با دولت آمریکا انتخاب کرده است.»(29)
* همزمانی تصمیم شاه و کارتر
فریدون هویدا ضمن گفتگویی که با هم در هواپیما داشتیم، میگفت: «شاهنشاه معتقد است که باید به آمریکاییها بگوییم دست از سیاست دوپهلوی خود بردارند و موضع خویش را در قبال ایران به صراحت اعلام کنند. ضمناً هم شاهنشاه خیلی مایل است مردم به این حقیقت واقف شوند که تصمیم به ایجاد فضای باز سیاسی در ایران را شخصاً اتخاذ کرده، و این امر به هیچوجه بر اثر فشارهای وارده از سوی کارتر یا سازمان عفو بینالمللی نبوده است. چون شاهنشاه خود به این نتیجه رسیده که مردم ایران در حال حاضر به اندازه کافی دارای بلوغ سیاسی شدهاند...»
ولی من و فریدون با هم به این نتیجه رسیدیم که همزمانی تصمیم شاه و کارتر خیلی به نظر اعجابانگیز میآید!(30)
* اجبار شاه به اتخاذ سیاستهای لیبرالی
ابراز نگرانی و ناراحتی میکرد و اصرار داشت که عقیده مرا نیز راجع به دگرگونیهای اخیر ایران بداند. در جواب او گفتم: «شخصاً به این حقیقت اذعان دارم که گرچه آمریکاییها شاه را مجبور به اتخاذ روشهای لیبرالی کردهاند، ولی آنها هرگز میل ندارند نتیجه یک چنین سیاستی به تغییرات بنیادی در ایران منجر شود. چون اگر آمریکاییها واقعاً به دنبال دستیابی به این هدف باشند، هیچ چارهای ندارند جز آنکه رضایت شوروی را نیز به دست آورند.»(31)
* نقش آمریکا در روی کار آوردن شریف امامی
در 5 شهریور، در نتیجه فشار آمریکا، برادرم، جعفر شریفامامی رئیس مجلس سنا و مدیرعامل بنیاد پهلوی را به نخستوزیری برگزید. من از این انتصاب در کنفرانسی در برزیل آگاه شدم و از انتخابی که شده بود بینهایت متعجب گردیدم. به نظر من شرایط زمان ایجاب میکرد که رهبر قویتری انتخاب شود.(32)
* حمایت آمریکا از شاه و مخالفت با رژیم نظامی
در این اثناء تظاهرات گسترش مییافت و در اواخر اکتبر در صنعت نفت اعتصابی به وقوع پیوست که تولید را از 8/5 میلیون بشکه در روز به 9/1 میلیون بشکه طی یک هفته، کاهش داد. در 24 اکتبر پس از دیدار چارلز دانکن، قائممقام وزارت دفاع با شاه، سفیر سالیوان گزارش داد که وی و سفیر بریتانیا به شاه گفتهاند که به عقیدة ایشان راهحل نظامی چاره کار نیست. طبق اطلاع من، این نظر مورد تأیید کاخ سفید نبود. روز بعد، من تذکاریهای از سیک دریافت کردم که طی آن خواسته بود اقدام مؤثری برای حمایت از شاه انجام گیرد، مثلاً سفر من به تهران با پیامی از رئیسجمهوری یا انتشار بیانیة حمایت یا بیانیة مشترک پشتیبانی از شاه، توسط آمریکا و متحدان اصلیاش. لیکن، در همان ایام، وزارت امور خارجه، یک گزارش تحلیلی از اوضاع ایران تهیه کرده بود که در آن، ضمن تأکید بر حمایت از شاه، این عقیده ابراز میشد که ایالات متحده باید به مخالفت شدید با برقراری یک رژیم نظامی ادامه دهد.(33)
* مداخله آمریکا ـ حمایت از شاه ـ مقابله با مردم ـ حمایت از حکومت نظامی
ضمن یکی از گزارشات خود به واشنگتن نوشتم که چون پیشبینی میکنم شاه درباره تشکیل یک دولت نظامی برای مقابله با بحران فعلی از ما نظرخواهی خواهد کرد بهتر است دولت آمریکا از هماکنون در این باره مطالعه کرده نظر خود را به من ابلاغ نماید.
برای ما خیلی شگفتآور بود که پاسخ این سئوال خود را خیلی سریع و با صراحت کامل طی چهل و هشت ساعت دریافت کردم. پاسخ واشنگتن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه حائز کمال اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشنگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد آمریکا آن را تأیید خواهد کرد و از متن پیام چنین مستفاد میشود که آمریکا از هر اقدامی در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی ایران و سرکوب مخالفان حمایت میکند.
پیامی که در پاسخ سئوال مربوط به احتمال تشکیل دولت نظامی در ایران از واشنگتن دریافت داشتم نه فقط با دستورالعملهای مبهم و مبتذل گذشته مغایرت داشت، بلکه از یک تغییر کلی در سیاست آمریکا در جهت حمایت جدی از شاه حکایت میکرد.
وقتی که برای ملاقات زاهدی به خانهاش رفتم او مرا به دفترش برد و به عنوان یک خبر مهم و تازه به من گفت که «برژینسکی اداره امور مربوط به ایران را به دست خود گرفته است.» او با بیانی که از تلاش و مشارکت خود او در این جریان حکایت میکرد گفت برژینسکی او را به کاخ سفید فراخوانده و گفته است که پرزیدنت کارتر نگران اوضاع ایران است و در این شرایط باید شاه رویة محکمتر و قاطعتری در پیش بگیرد. زاهدی افزود که برژینسکی او را تشویق کرده است به تهران مراجعت کند و شاه را به اتخاذ تدابیر جدیتری برای حفظ رژیم خود وادار نماید. زاهدی میگفت به برژینسکی پاسخ داده است که نمیتواند در این شرایط پست سفارت ایران را در واشنگتن خالی بگذارد ولی برژینسکی او را نزد رئیس جمهوری برده و پرزیدنت کارتر به او گفته است که شما با خیال راحت به تهران بروید، من سفیر ایران در واشنگتن خواهم بود! زاهدی بعد از شرح این جریان گفت که دیگر درنگ را جایز نشمرده و به تهران آمده است تا شاه را در مبارزه سختی که در پیش دارد یاری کند.
کمی پس از این ملاقات شاه مرا به کاخ خود فراخواند و مطالبی را که قبلاً از زاهدی شنیده بودم بازگو کرد. شاه همچنین از قول زاهدی گفت که قرار است مطالبی در این زمینه کتباً به من ابلاغ شود و از من پرسید آیا پیامی در این خصوص از واشنگتن دریافت داشتهام یا نه.
تا آن موقع از واشنگتن به من ابلاغ شده بود همان مطالبی بود که در پاسخ سئوال مربوط به احتمال روی کار آمدن یک دولت نظامی در ایران دریافت داشته بودم. من از همان پیام مطالبی را در این زمینه که آمریکا از هر اقدامی که شاه برای رفع بحران کنونی مصلحت بداند حمایت خواهد کرد برای وی نقل کردم. ظاهراً شاه انتظار مطالب روشنتری را داشت و میخواست واشنگتن صریحاً توسل به نیروی نظامی را برای سرکوب مخالفان تأیید کند.(34)
* حمایت کارتر از شاه
رئیسجمهور گفت که برای ابراز دوستی نسبت به شاه و نگرانی از حوادث تلفن زده است و آرزو کرده که شاه بتواند به نحو احسن این مسائل را حل کند و در مساعی خود برای انجام اصلاحات موفق شود.(35)
* نفوذ و مداخله آمریکا در ایران
بالاخره خود را بازیافتم و با لحنی آرام بخش و با قدرت منطق و استدلالی که در توان داشتم سعی کردم اطمینان و اعتقاد متزلزل شده شاه را نسبت به آمریکا به دست آورم و به او اطمینان بدهم که آمریکا همچنان پشتیبان او است و رئیسجمهوری و سایر مقامات ارشد آمریکایی کاملاً مسائل و مشکلات او را درک میکنند. پس از این مقدمه اطلاعاتی را که از منابع سفارت درباره فعالیتهای مخالفان و جریان حوادث شهرهای مختلف ایران به دست آورده بودم در اختیار شاه گذاشتم و سعی کردم خیالپردازیهای او را درباره مشارکت خارجیان در این حوادث برطرف سازم. شاه با دقت به حرفهای من گوش داد و ظاهراً از اینکه ما چنین اطلاعات دقیقی درباره جزئیات وقایع داخلی ایران داریم شگفتزده شده بود.(36)
* سولیوان، برژینسکی و سقوط سلطنت پهلوی
مشکل تئوری سولیوان آن بود که، آمریکا ناگزیر از مداخله بسیار گسترده در امور داخلی ایران میگردید و عملاً موجبات و امکانات سقوط کسی را از مسند قدرت فراهم میآورد که سالیان بسیار متحد وفادار آمریکا بود. زمانی که پیشنهاد سولیوان از طریق وزارت امور خارجه طرح گردید، برژینسکی به تأثیرات چنین اقدامی در میان متحدین آمریکا در سراسر جهان اشاره کرد. برژینسکی اظهار داشت اگر ایالات متحده قصد دارد وارد عمل شود و حتی نیرو در خاک ایران پیاده کند، بهتر است که این نیرو را در جهت حمایت از متحد خود به کار گیرد نه آنکه به نفع یک دگرگونی موهوم، متحد خود را سرنگون سازد.(37)
* تلاش آمریکا برای حفظ شاه
در ناهاری که پس از این ملاقات در حضور شاه و شهبانو صرف شد، شاه همچنان منقلب و پریشان حال بود و بلومنتال که مانند سایر فرستادگان واشنگتن مأموریت داشت روحیه شاه را تقویت کند در برابر این وضع متحیر مانده بود. او پس از انجام این ملاقات به من گفت که از وضع شاه بسیار ناامید شده و او را مرد میدان مبارزه با مشکلات فعلی و صاحب ارادهای که بتواند دست به اقدامات قاطع و مؤثری برای حفظ قدرت خود بزند نمیبیند.
با وجود این قاصدان دیگری از واشنگتن هنوز در راه بودند. پس از بلومنتال «بوب ـ بووی» مرد شماره سه سازمان سیا به تهران آمد و در مذاکرات یک گروه اطلاعاتی ـ نظامی با شاه شرکت کرد. برنامه مسافرت هیأت اعزامی آژانس اطلاعات و جاسوسی دفاعی قبلاً پیشبینی و تنظیم شده بود. آژانس اطلاعاتی دفاعی که یک سازمان جاسوسی و کسب اطلاعات نظامی است هر سال هیأتی را به تهران میفرستاد تا درباره تدارکات نظامی کشورهای همجوار ایران یا دشمنان بالقوه این کشور و همچنین سلاحهای تازهای که از طرف آنها به کار گرفته شده و ممکن است تهدیدی برای ایران به شمار بیاید اطلاعاتی در اختیار شاه بگذارند.
شاه در سالهای گذشته با توجه و علاقه زیادی با اعضای هیأت اعزامی آژانس جاسوسی دفاعی ملاقات میکرد و گزارشات آنها را درباره تدارکات نظامی کشورهای همسایه و سلاحهای تازه آنها به دقت تعقیب مینمود. ولی این بار اعضای هیأت مزبور هم شاه دیگری را در مقابل خود یافتند که با نوعی بیحوصلگی و بیتفاوتی گزارش هیأت را گوش کرد. و با چند سئوال کلی و ساده به جلسه خاتمه داد. بووی که مردی مجرب و کارکشته بود و قبل از تصدی مقام اخیر خود در سیا مدتی به عنوان مشاور وزارت امور خارجه آمریکا کار کرده بود در این جلسه بیشتر نقش ناظر را داشت، ولی نتیجهای را که باید از این ملاقات بگیرد گرفت. او هم مثل بلومنتال به این نتیجه رسید که شاه در مقابله با بحران فعلی خیلی ناتوان است و مردی نیست که بتوان از او انتظار قاطعیت و شدت عمل داشت.(38)
* آمریکا و میزان تأثیر بر تصمیمگیریهای رژیم پهلوی
آخرین و شاید معتبرترین فرستاده واشنگتن به تهران سناتور «رابرت بیرد» لیدر اکثریت سنای آمریکا بود. سناتور بیرد که نه تنها یک سیاستمدار کهنهکار، بلکه مردی تیزهوش و قیافهشناس بود، یک داماد ایرانیالاصل داشت و به همین جهت از نزدیک به امور ایران آشنا بود. سناتور بیرد در ماه نوامبر که بحران ایران به مراحل حادی رسیده بود با هواپیمای مخصوص ریاست جمهوری با هیأتی از مشاوران و اعضای دفتر خود به تهران آمد. سناتور بیرد عصر روز ورود خود به تهران به اتفاق هیأت همراه خود در محل سفارت با من و عدهای از اعضای سفارت دیدار کردند. او از من خواست که نظراتم را درباره اوضاع ایران و موقعیت شاه بیان کنم. وقتی که من چهره تاریکی از اوضاع ایران و موقعیت شاه را برای او تصویر کردم بیرد گفت که آنچه در واشنگتن درباره اوضاع ایران شنیده با آنچه من میگویم تفاوت کلی دارد. سناتور بیرد سپس از قول برژینسکی گفت که شاه آماده اقدامات قاطعی برای دفاع از تاج و تخت خود میباشد ولی بر اثر روش ابهامآمیز و اظهارنظرهای ضد و نقیض وزارت خارجه و سفارت آمریکا دچار تردید شده است. بیرد پس از ذکر این مقدمه گفت که به او توصیه شده است شاه را از پشتیبانی کامل و نیرومند آمریکا از خود مطمئن سازد و تأکید نمود که آمریکا از هر اقدامی که او برای حفظ تاج و تخت خود ضروری میداند حمایت خواهد کرد. من از بیرد پرسیدم که آیا پیام او به معنی تشویق و ترغیب شاه برای صدور دستور کشتار مخالفانش در خیابانها میباشد. بیرد بلافاصله حرف خود را تعدیل کرد و گفت منظور او چنین چیزی نیست. من با توجه به تجاربی که از گفتگوهای خود با شاه داشتم گفتم پیامی که قبلاً به آن اشاره کردید این سئوال را از طرف شاه در پی خواهد داشت که آیا آمریکا تیراندازی به طرف مخالفان و سرکوب کامل آنها را توصیه میکند. بیرد از این موضوع شوکه شد، ولی بلافاصله پذیرفت که در رساندن پیامی که باید به شاه ابلاغ کند باید همه جوانب امر را در مدنظر بگیرد.
به هر حال آنچه در واشنگتن به بیرد گفته شده بود و آنچه در تهران به وی گفته شد او را دچار نوعی سردرگمی و بلاتکلیفی کرده بود. من به او توصیه کردم برای اینکه با افکار و عقاید خود ایرانیها هم آشنایی پیدا کند ملاقاتی با خانواده و نزدیکان داماد ایرانی خود ترتیب دهد. بیرد این پیشنهاد را پذیرفت و قرار شد صبح روز بعد قرار صبحانهای با خانواده و بستگان داماد ایرانی او بگذاریم.
نتیجهای که از این دیدار گرفته شد تقریباً همان بود که من پیشبینی میکردم. اعضای مسنتر خانواده طرفدار شاه و بقای رژیم بودند ولی وخامت اوضاع را تأیید میکردند. اعضای جوانتر خانواده به شدت مخالف شاه بودند و میگفتند برای او راهی جز ترک ایران و استعفا از مقام سلطنت نمانده است. در پایان این دیدار سناتور گفت که حالا متوجه این واقعیت میشود که اوضاع ایران خیلی وخیمتر و پیچیدهتر از آن است که در واشنگتن برای او تصویر شده بود.
ملاقات با شاه محیط یأس و افسردگی را که بر دربار حاکم بود به بیرد نشان داد. ارزیابی شاه از اوضاع ناامیدکننده و عکسالعمل او در برابر ابراز حمایت و پشتیبانی آمریکا از طرف سناتور بیرد منفی و بیتفاوت بود. ناهار در حضور شاه و شهبانو پس از این ملاقات مصیبتبارتر بود. در تمام مدت ناهار فقط شهبانو به سئولاتی که گاه از طرف من یا سناتور مطرح میشد پاسخ میداد و شاه ساکت و صامت به سقف خیره شده بود. شاه تقریباً غذا هم نخورد و قیافهاش بیشتر شبیه آدمی بود که از گناهی که مرتکب شده شرمگین است. در این چند ماه گویی به اندازه چندین سال پیر شده، رنگ چهرهاش پریده و لاغر و شکسته شده بود.
متأسفانه پس از ناهار فرصت صحبت زیادی با سناتور بیرد نداشتم، زیرا سناتور میخواست مستقیماً با هلیکوپتر به فرودگاه برود و من هم در سفارت جلسهای برای مذاکره درباره تخلیه تدریجی خانوادههای آمریکایی از ایران ترتیب داده بودم و حضور من در این جلسه ضروری بود، با وجود این در چند دقیقهای که قبل از عزیمت سناتور بیرد به فرودگاه با او ضحبت کردم دریافتم که تصویر تاریکی از وضع شاه و اوضاع عمومی ایران در ضمیر او نقش بسته و او هم به این نتیجه رسیده است که دیگر نمیتوان به شاه امید بست.(39)
* اعزام هایزر به تهران برای حفظ انسجام نیروهای مسلح
عصر روز دوم ژانویه به من اطلاع دادند که ژنرال آلکساند هیگ فرمانده کل نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک میخواهد با خط ویژه تلفنی با من صحبت کند. تلفن هیگ برای من غیرعادی و غیرمنتظره بود و وقتی که با او تماس گرفتم هیگ گفت که از واشنگتن دستوری برای او رسیده و به معاون وی «هایزر» مأموریت دادهاند که برای حفظ انسجام نیروهای مسلح ایران به تهران بیاید. به عقیده هیگ گزارشهایی که ما درباره وضع متشنج نیروهای مسلح و امکان از هم پاشیدن آن پس از عزیمت شاه به واشنگتن داده بودیم موجب نگرانی شده و هایزر مأموریت یافته بود موجبات پیوستگی نیروهای مسلح و انتقال وفاداری و اطلاعات آنها را از شاه به حکومت بختیار فراهم سازد.
روز بعد هایزر با لباس شخصی در یک هواپیمای باری 747 که وسائل نظامی به ایران حمل میکرد وارد تهران شد. او مستقیماً از فرودگاه به محل اقامت ما در سفارت آمد. حالتی آشفته و عصبانی داشت و موضوع استعفای هیگ از فرماندهی نیروهای پیمان آتلانتیک و نتایج آن در روابط آمریکا و متحدین اروپایی ما فکر او را به خود مشغول داشته بود. هایزر همچنین از اینکه موضوع مأموریت او باعث استعفای هیگ شده ناراحت به نظر میرسید ولی تأکید میکرد که این موضوع بهانهای بیش نبوده و مقدمات استعفای هیگ بر اثر اختلافات او با سیاستهای حکومت کارتر در قبال سازمان پیمان آتلانتیک قبلاً فراهم شده بود.(40)
* شاه تسلیم پیشنهادهای سفارت آمریکا
شناخت ما از نیروهایی که علیه او به مبارزه برخاسته بودند، بسیار اندک بود، ولی اظهارات ضدآمریکایی آنان دلیل کافی بود تا ما را در حمایتهایمان از شاه، مصممتر سازد. در اول نوامبر، سفیر سولیوان به این نتیجه رسیده بود که لازم است به رهبران مخالفین برای مشارکت در امور ایران، نقشی وسیعتر از آنچه شاه آمادگیاش را داشته است، واگذار شود. البته من نمیتوانستم با این نظر موافقت کنم... باید بگویم که شاه تسلیم پیشنهادهایی بود که از سفارت ما انشاء میشد(!!) در اواخر سال میلادی، شاپور بختیار، فردی میانهرو «تحصیلکرده غرب» و مجرب، مسئولیت نخستوزیری را پذیرفت. این شخص... فوراً از شاه خواست، ایران را ترک کند... برای برقراری نظم و آرامش، شاه میبایست ایران را ترک میکرد. در حالی که من با شاه موافق بودم که این امر باید پس از تشکیل دولت ثابت، و طبق برنامه و همراه با حفظ شئون وی انجام گیرد.
سولیوان توصیه میکرد که ما با نظر شاه مخالفت کنیم و مصرانه از او بخواهیم فوراً ایران را ترک گوید و سعی کنیم نوعی دوستی و همپیمانی با آیتالله خمینی برقرار کنیم. من با این پیشنهاد مخالف بودم. زیرا شاه و بختیار و قوای نظامی ایران، به حمایت آمریکا نیاز داشتند.»(41)
* تلاش آمریکا برای کودتا در ایران
در بحبوحه این فعالیتها زنگ تلفن به صدا درآمد و نیوسام معاون وزارت امور خارجه آمریکا که از واشنگتن صحبت میکرد گفت از اتاق وضع فوقالعاده در کاخ سفید با من صحبت میکند و هماکنون جلسهای به ریاست برژینسکی برای بررسی اوضاع ایران تشکیل شده و میخواهند تازهترین اطلاعات را درباره اوضاع دریافت کنند. من در چند جمله کوتاه گزارش وضع موجود را دادم و گفتم چون گرفتار مشکل نجات بیست و شش نفر پرسنل نظامی آمریکا هستم بیش از این نمیتوانم صحبت کنم. نیوسام وضع مرا درک کرد و بیشتر از این به صحبت ادامه نداد.(42)
* تصمیم آمریکا و انگلیس و آلمان در حمایت از دولت بختیار
اولین اطلاع از مسائل کنفرانس گوادلوپ را من از پرویز ثابتی شنیدم. او گفت که از سفارت آمریکا میآید و با همتای آمریکاییاش (یعنی رئیس «سیا»ی سفارت) ملاقات داشته است. مأمور آمریکایی به اطلاع ثابتی رسانیده که در گوادلوپ کنفرانسی تشکیل شده که در آن علاوه بر کارتر و ژیسکاردستن، صدراعظم آلمان (هلموت اشمیت) و نخستوزیر انگلستان (جیمز کالاهان) حضور داشتهاند. در این کنفرانس، کارتر ابتدا مطرح کرده که حضور شاه در کشور قابل دوام و پشتیبانی نیست. به گفته مأمور آمریکایی 3 نفر دیگر در بدو امر قدری مقاومت میکنند، لذا کارتر بدواً ژیسکاردستن و سپس اشمیت را موافق میکند و کالاهان وقتی خود را در اقلیت میبیند، مجبور به موافقت میشود. ثابتی این اطلاع را به من داد و من گفتم: این مأمور آمریکایی چنان مطالب را به شما گفته که گویی شخصاً در جلسه حضور داشته! جواب ثابتی را به خاطر ندارم، ولی روشن است که رئیس «سیا»ی سفارت میتوانسته به دلیل موقعیتش از کلیات مسئله باخبر شود. چرا او موضوع را به ثابتی گفت و وی به من منتقل نمود، پاسخ روشن است و احتمالاً هدف این بوده که ثابتی و من در جریان سیاست روز آمریکا و غرب قرار داشته باشیم و از دولت بختیار، که مورد حمایت و در واقع آخرین امید آمریکاست، حمایت کنیم.(45)
* شاه ملتمسانه پرسید: میروم، اما به کجا بروم؟
در همین ایام پیامی از واشنگتن دریافت داشتم مبنی بر اینکه در اولین فرصت شاه را ملاقات کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و مصالح کلی ایران را در این میبیند که هر چه زودتر ایران را ترک گوید. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق وسائل ارتباط جمعی منتشر شده ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن مأموریت دارد کار سادهای نیست، ولی در ملاقاتها و گفتوگوهای من با شاه طی چند ماه اخیر به قدری مطالب عجیب و غیرعادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیرعادی به نظر نمیرسید. شنیدن این پیام هم برای شاه چیز عجیب و غیرمنتظرهای نبود. من تا آنجا که میتوانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشنگتن را به شاه ابلاغ کردم. او با دقت و آرامش به پیامی که او را به ترک کشورش دعوت میکرد گوش داد و وقتی که حرفهای من تمام شد رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت «خیلی خوب، اما کجا باید بروم؟»(46)
* حمایت رئیس مستشاری آمریکا از رهبران ارتش
در اقامتگاه ژنرال گاست، رئیس هیأت مستشاری آمریکا در تهران گذراند... سفر نامبرده به منظور تقویت روحی افسران بلندپایه شاه (که بعضی از آنها و از جمله ارتشبد اویسی از کشور فرار کرده بودند) به ایران آمد و مأموریت او این بود که مشارالیهم را برای همکاری با شاپور بختیار در مقطع سفر شاه به خارج از کشور و برنامهریزی یک کودتای نظامی برای بازگرداندن شاه فراری به ایران (تکرار تاریخ 28 مرداد 32) کمک کند!(47)
پینویسها:
1ـ گلشائیان، عباسقلی، خاطرات من یا گذشتهها و اندیشههای زندگی، چاپ اول، تهران، انتشارات اینشتین، 1377، جلد 1، ص 75.
2ـ گلشائیان، همان، صص 63 و 64.
3ـ گلشائیان، همان، ص 154.
4ـ گلشائیان، همان، ص 718.
5ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی (1357ـ1300)، چاپ سوم، نشر البرز، 1375، صص 88 و 89.
6ـ تفرشی، مجید، گزارشهای محرمانه شهربانی (1326ـ1324)، چاپ اول، سازمان اسناد ملی ایران، 1371، جلد دوم، ص نُه.
7ـ هوشنگ مهدوی، همان، صص 116 و 117.
8ـ تفرشی، همان، ص 328.
9ـ تفرشی، همان، ص 339.
10ـ معتضد، خسرو، ناکامان کاخ سعدآباد، چاپ دوم، تهران، انتشارات زرین، 1375، جلد دوم، صفحه 837.
11ـ لاینگ، مارگارت، مصاحبه با شاه، ترجمه: اردشیر روشنگر، چاپ اول، تهران، نشر البرز، 1371، ص 186.
12ـ گلشائیان، همان، صص 957 و 958.
13ـ هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه: ح.ا. مهران، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 131.
14ـ اسفندیاری بختیاری، ثریا، کاخ تنهایی، ترجمه: امیرهوشنگ کاوسی، چاپ سوم، تهران، نشر البرز، 1371، ص 215.
15ـ نجاتی، غلامرضا، ماجرای کودتای سرلشکر قرنی، چاپ اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1373، ص 17.
16ـ نجاتی، همان، ص 49.
17ـ سولیوان، همان، ص 74.
18ـ روحانی، فخر، اهرمهای سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، چاپ اول، نشر بلیغ، 1370، جلد اولف ص 266.
19ـ روحانی، همان، ص 262.
20ـ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، ص 382.
21ـ لاینگ، همان، ص 209.
22ـ فردوست، همان، ص 409.
23ـ فردوست، همان، ص 338.
24ـ فردوست، همان، صص 335 و 336.
25ـ هاشمی، محسن، هاشمی رفسنجانی دوران مبارزه، چاپ اول، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، جلد اول، ص 117.
26ـ اختریان، محمد، نقش امیرعباس هویدا در تحولات سیاسی اجتماعی ایران (بهمن 43 ـ مرداد 56) چاپ اول، انتشارات علمی، 1375، ص 31.
27ـ اختریان، همان، ص 32.
28ـ اختریان، همان، ص 65.
29ـ اختریان، همان، ص 179.
30ـ راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح.ا. مهران، چاپ چهارم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 87.
31ـ راجی، همان، ص 80.
32ـ پهلوی، اشرف، من و برادرم، چاپ اول، نشر علم، 1375، ص 345.
33ـ برژینسکی، ژ، سقوط شاه جان گروگانها و منافع ملی، ترجمه: منوچهر یزدانیار، انتشارات کاوش، 1371، ص 15.
34ـ سولیوان، ویلیام، خاطرات دو سفیر (مأموریت در ایران)، ترجمه، محمود طلوعی، چاپ سوم، نشر علم، 1375، صص 158 تا 160.
35ـ برژینسکی، ژ، سقوط شاه جان گروگانها و منافع ملی، ترجمه: منوچهر یزدان یار، انتشارات کاوش، 1371، ص 13.
36ـ سولیوان، همان، ص 146.
37ـ لدین، مایکل، شاه و کارتر، ترجمه: مهدی افشار، چاپ اول، دنیای کتاب و انتشارات دبیر، 1371، ص 77.
38ـ سولیوان، همان، ص 180.
39ـ سولیوان، همان، صص 181 و 182.
40ـ سولیوان، همان، صص 206 تا 209.
41ـ روحانی، فخر، اهرمهای سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، چاپ اول، نشر بلیغ، 1370، جلد اول، ص 138.
42ـ سولیوان، همان، ص 228.
43ـ برژینسکی، همان، ص 29.
44ـ سولیوان، همان، صص 193 و 194.
45ـ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1374، صص 598 و 599.
46ـ سولیوان، همان، صص 206 تا 209.
47ـ روحانی، همان، ص 158.