از ضرورتهای عصر اطلاعات نیاز آموزش و پرورش قرن بیست یکم به نوعی از تعلیم و تربیت است که فراگیران را برای رویارویی با چالشهای زندگی در حال تغییر و غیرقابل پیشبینی آماده نماید.
رسانههای نوین از دو دیدگاه، متهم به ایجاد چالشهای نوین در زندگی هستند. رسانهها از یکسو رقیب فعالیتهای آموزشی در امر آموزش هستند و از سوی دیگر زمینهساز اغلب چالشهای نوین به حساب میآیند. در شرایط فوق چگونه میتوان زمینههای لازم شناختی و انگیزشی لازم را در دانشآموزان ایجاد کردند به صورت خود انگیخته نسبت به محتوا و عملکرد رسانهای واکنش نشان دهند و مواجهه خود با رسانهها و محتوای آنها را از راه تحلیل و تعمق، معنا بخشند. یکی از مهمترین راههای دستیابی به هدف فوق، ترویج اندیشیدن و اندیشهورزی در مدارس و مراکز آموزشی نسبت به رسانهها، با بهرهگیری از ترویج "تفکر انعکاسی " و آموزش سواد رسانهای به کودکان و نوجوانان است. در این مورد دیدگاه مقامات مسئول اندونزی قابل تامل است. آنان در این راستا، سیاست تدوین شدهای را در پیش گرفتهاند. آنها ضمن پذیرش احتمال اثرات تخریبی برنامههای ماهوارهای بر فرهنگ بومی، راهحلهایی برای کاهش چنین اثراتی ارائه کردهاند. آنها به این نتیجه رسیدهاند که در کنار جذاب کردن برنامههای محلی، از طریق آموزش و پرورش، به دانشآموزان نشان دهند کدام طرف را برگزینند.
1ـ ضرورتها و اصول تعلیم و تربیت
کودک تکامل نیافته اما تعلیمپذیر متولد میشود. او نیاز به جامعه بشری دارد تا آن چنان ساخته شود که بتواند به مقتضیات زندگی پاسخ دهد ولی جامعه نیز برای بقای خود به کودکان احتیاج دارد. ارکان شخصیت کودک زمانی پایهگذاری خواهد شد که او ناخودآگاه روح و فضای جامعهای را که به آن تعلق دارد در خود جذب کند. در این صورت رفتار او در حد وسیعی با شرایطی که در محیط وجود دارد، انطباق پیدا میکند. در هر عصری تعلیم و تربیت وابسته به انسانهایی است که مسئولیت آن را برعهده دارند و نیز تابع کیفیت فرهنگی است که در چارچوب آن این فعالیت صورت میگیرد تواناییها و ضعفهای جوانان بازتابی است از تواناییها و ضعفهای بزرگسالان؛ زیرا نسل جوان از سالهای اول زندگی راهی را که از طرف نسلهای گذشته ترسیم شده در پیش میگیرند. حال اگر در پایان این راه، زنان و مردان جوان به قولی که در دوران بچگی داده بودند، عمل نکنند و به آن چه قرار بود برسند، نائل نشوند و اگر چنانچه روح آنها خالی و بیمحتوا باشد، نتیجه تماس آنها با انسانهایی است که هیچ نوع مفهوم و هدف عمیقی برای زندگی خود ندارند و شکل ثابتی برای شخصیت خود به دست نیاوردهاند و همچنین سیستم رویارویی با فرهنگی است که با ارزشترین پدیدههای آن نیز تاب مقاومت در برابر هرج و مرج و اغتشاش حاکم بر محیط را ندارند. آنجایی که تعلیم و تربیت در مقیاس وسیعی با شکست مواجه میشود، ضایعاتی مشهود میشود که ریشه آن را باید قبل از توجه به نقص روشهای آموزشی، در نارساییها و تناقض در رفتارهای اساسی افراد بالغ یک جامعه جستجو کنیم. از این رو هر نوع اقدام موثری برای تغییر رفتار این وضع بینهایت مشکل است.
2ـ اهمیت آموزش رسانهای به کودکان نوجوانان
درجه نفوذ رسانهای در جوامع و تاثیرات آنها به حدی است که آموزش رسانهای را به امری اجتنابناپذیر تبدیل کرده است باید تاکید کرد که کودکان و نوجوانان ـ که رسانه در جامعهپذیر کردن آنها نقش بسزایی دارد ـ از نظر نحوه استفاده از رسانه و اکتساب آن با والدین خود تفاوت کامل دارند آنان بین "جهان " و "جهان رسانهای " فرق نمیگذارند و در به کارگیری رسانه بسیار راحتتر از والدین عمل میکنند. آموزش رسانه به گفته کومار: تحلیل اجتماعی ـ انتقادی رسانه است برای آگاهی و فهم بیشتر نحوه کار رسانه، شناخت کسانی که آن را کنترل کرده و شکل میدهند، نقش متخصصان، تبلیغات فروش، شناخت کسانی که آن را کنترل کرده و شکل میدهند، نقش متخصصان، تبلیغات فروش و روابط عمومی در شکل دادن به محتوای رسانه و شیوههای مختلفی که مخاطبان با آن پیامهای رسانه را تفسیر میکنند. بنابراین هدف اصلی آموزش رسانه، هشیار کردن و اختیاربخشی در مواجهه با رسانه و برنامهها و محتوای آن است آموزش رسانه به افراد میآموزد پیام را تفسیر و توید کنند، مناسبترین رسانه را انتخاب کنند و نقش بیشتری در تاثیرپذیری از آنها به عهده گیرند. رسانه وسیلهای است که این خلا را پر میسازد. عصر ارتباطات الکترونیک این امکان را به کودکان و نوجوانان داده است تا از این جعبه جادویی احساس خوشایندی و ناخوشایندی بگیرند.
1ـ2ـ تاثیرات رسانهها بویژه تلویزیون بر کودکان و نوجوانان
لوی و گلیک در بین مخاطبان رسانهها، سه گروه را از یکدیگر متمایز میکنند.
گروه اول: موافقین که از قبل نظری مساعد نسبت به برنامههای رسانهها دارند.
گروه دوم: معترضین که زمینه انتقادی نسبت به برنامههای رسانهها دارند.
گروه سوم: معتدلین مابین دو گروه فوق قرار دارند.
رسانهها میتوانند اثرات سودمند و زیانبار بر کودکان و نوجوانان برجای بگذارند. تحقیقات موید آن است که پیامهای تلویزیونی، حداقل گاهی اوقات میتوانند بر اطلاعات، نگرشها و رفتارهای جوانان امروزی اثر بگذارند.
رسانهها، بویژه تلویزیون، معنای زندگی را به کودکان و نوجوانان میآموزند و کارکردهای متعدد د رقبال این گروه، بویژه برای کمک به گذران زمان آزاد در اختیار آنان قرار میدهند. در این میان تلویزیون، ماشین اعجابانگیزی است که بین دنیای زندهها یعنی انسانها و موجودات مجازی و موجودات بیجان، یعنی ابزارهای تفریحی و بازی قرار میگیرد. هرچند کودکان و نوجوانان در سنین بالاتر تا حدودی میتوانند در انتخاب برنامهها مداخله کنند، لیکن پژوهشهای متعدد بیانگر آن است که آنان در برابر تلویزیون اساسا نقشی پذیرا دارند. تلویزیون را همانند فردی میپندارند که هر لحظه میتواند داستانی برای آنها نقل نماید و آنان را سرگرم کند. تلویزیون میتواند چهار نقش را در زندگی کودکان و نوجوانان بازی کند. اولین نقش آن وقتکشی است، این عمل پاداشی آرامشبخش و یا جذاب است که باعث میشود بخشی از زمان لازم برای تکالیف مدرسه، کارهای خانه و یا بازی در خارج از خانه را به خود معطوف کند. دومین نقش تلویزیون تلقی آن همچون رویدادهای اجتماعی (یا غیراجتماعی) است؛ یعنی فرصتی است برای بودن در کنار والدین و یا فرار از خواهران و برادران لجوج. سومین نقش آن پردازش اطلاعات است یعنی این رسانه مستلزم گوش دادن و تماشای همزمان و به خاطر آوردن سلسلهای از رویدادها است که ممکن است محتوای نامربوط، تداوم آن را از میان ببرد.
نقش چهارم و نهایی آن تجزیه فراهمسازی اطلاعات است، یعنی این وسیله منبعی است برای شناخت و یا پیشداوری و معلمی است برای آموختن اینکه چه بخریم، چگونه بازی کنیم، مبارزه کنیم و یا عشق بورزیم.
2ـ2ـ کارکردها و نقشهای مختلف رسانهها در مورد کودکان و نوجوانان، وظایف رسانهها در مورد کودکان و نوجوانان را میتوان به دو وظیفه اصلی تقسیم کرد:
الف ـ رسانهها کودکان و نوجوانان را آموزش میدهند و شناخت و معرفت لازم را از محیط اطراف به او منتقل میکنند.
ب ـ رسانهها، کودکان و نوجوانان را با توجه به علائق، خواستها و نیازهای روحی و فکریش سرگرم میکنند به منظور آگاهی بیشتر نسبت به تاثیراتی که رسانهها برای کودکان و نوجوانان به ارمغان میآورند، بهتر آن است که تا مروری بر نقشها و کارکردهایی که بر آنها مترتب است، داشته باشیم.
3ـ تفریح و سرگرمی
1ـ3ـ وسایل ارتباط جمعی به طور معمول با زمان فراغت انسانها برخورد مینماید. از این رو در مواردی چند باید موجبات جدایی موقت از واقعیت، فراموشی لحظات دشوار زندگی، تمدد اعصاب و سرگرمی انسانها را فراهم سازد.
بسیاری از مردمان بر این باورند که تلویزیون وسیله تفریحی بیضرری است، اگرچه شاید خود بیننده آگاه نباشد که هنگام تماشای تلویزیون در مسیر یادگیری است. نقش سرگرمکننده و تفریحی تلویزیون بیش از پیش مورد توجه گردانندگان وسایل ارتباط جمعی غربی است که با وجود همه جذابیتهای ظاهری آن با غیرسیاسی کردن جوامع و بیاعتنا ساختن مردم به امور عمومی بیشترین آثار منفی را پدید میآورد. از نظر دانشمندان غربی، تلویزیونهای آمریکا وظیفه خود را به طور تمام و کمال در این خلاصه کردهاند که تنها به تولید برنامههای سرگرمکننده بپردازند.
2ـ3ـ جامعهپذیری
جامعهپذیری همنوایی فرد با هنجارهای گروهی است و هر یک از اعضای جدید گروه به حکم جامعهپذیری رفتار خود را موافق مقتضیات گروه درمیآورد و دانسته و یا نادانسته راه و رسم زندگی گروهی را میپذیرد.
این جریان از طریق کنش متقابل اجتماعی صورت میپذیرد و مردم به وسیله آن شخصیت خود را به دست آورده و شیوه زندگی جامعه خود را میآموزند. جامعهپذیری فرد را به آموختن هنجارها، ارزشها، زیانها، مهارتها، عقاید و الگوهای فکر و عمل که همگی برای زندگی اجتماعی ضروری میباشند، قادر میسازد. به برکت اجتماعی شدن، هنجارهای اجتماعی درونی میشوند، جذب میشوند و با شخصیت روانی یکی شده و جزئی از آن میشوند که این فرایند توسط آموزش و از طریق منابع گوناگون صورت میگیرد.
با افزایش هرچه بیشتر تفکیک حوزه خانه از محل کار و رسمی شدن آموزش، نظارت اولیاء بر جوانان محدودتر شده و رسانه این جای خالی اولیا را هرچه بیشتر پر کرده و ارزشمندتر میشود. گرچه شاید بیننده خود آگاه نباشد اما اطلاعات و دانشها به درون ضمیر ناخودآگاه او جاری شده، بیآنکه خود بداند این ارزشهای تلقینی در آنها دیده میشود. این دانشها که به صورت تصاویر و به حالت متمرکز تولید میشوند، به وسیله رسانههای همگانی به داخل ذهن تودهای، تزریق شده و به همسان کردن رفتار که مورد نیاز نظام تولید صنعتی است کمک میکند. در جریان جامعهپذیری افراد توسط تلویزیون، هنجارهای گروهی اعم از آداب، شعائر و اخلاق اجتماعی و مقررات اجتماعی به افراد آموخته میشود: در نتیجه یادگیری این آموزشها که جملگی بر اثر امکان یادگیری اجتماعی حاصل از تماشای تلویزیون است، شخص با جامعه پیام فرست همنوا و همرنگ شده، ارزشها و هنجارهای مذکور را درونی کرده و به نظم جامعه مورد نظر کمک میکند.
3ـ3ـ ارضاء نیازها
به دلیل نیاز فطری انسان به روابط اجتماعی به عنوان یکی از نیازهای اساسی از یکسو و هرچه پیچیدهتر شدن این روابط عمومی در عصر حاضر به دلیل گستردگی نهادها، از سوی دیگر تلویزیون موظف است برای تسهیل نیازهای افراد هرچه بیشتر رسوم اجتماعی را به بینندگان خود بیاموزد تا نیازهای افراد هرچه بهتر و سریعتر ارضا شود. رسانهها که شیوه فعالیت و روابط انسانها را شکل میدهند و درجات آن را نیز تعیین میکنند، نمیتوانند به افرادی که از شیوههای ارضای نیاز خود در جوامع پیچیده اطلاعات چندانی ندارند کمک کنند و در نتیجه عامل تغییردهنده عادات ناپسند آنان باشد.
4ـ3ـ آموزش و یادگیری
برخلاف انحصار پیشین، تنها مدرسه یا به طور کلی سازمانهای آموزشی انحصار آموختن را در دست ندارند، بلکه آموزش در همه جای جامعه به چشم میخورد. آموزشی که توسط رسانهها عرضه میشود، آموزشی غیرتجریدی، چند بعدی است و افراد میتوانند ضمن گذراندن زمانی خوش با تلویزیون به آموزش که جنبه فرهنگی همه دارد، بپردازند. وسایل ارتباط جمعی، چنانچه به درستی به کار آیند، همچون مدرسهای بزرگ بر کل حیات انسانی پرتو میافکنند و حتی نقشی بالاتر از مدرسه دارند؛ زیرا چون مدرسه محدودیت زمانی ندارند، برای تمام سنین و تمامی انسانها هستند و تمامی مشخصات مورد آموزش را به خانه آموزش گیرنده میآورند. گرچه تلویزیون نمیتواند جایگزین معلم شود، چون از جریان پیامی یک سویه برخوردار است و از طرفی امکان تصحیح تکالیف در محل، کنترل کلاس درس و غیره هم ندارد، اما بسیاری از پدر و مادرها، چه تحصیلکرده یا کم سواد، فقیر یا غنی از تلویزیون به عنوان یک دایه الکترونیک استفاده میکنند. تلویزیون میتواند دانش افراد را افزایش دهد به طوری که میلیونها کودک در دنیا از تلویزیون درباره زندگی مصور زادگاه خود و کشورهای دیگر نکتهها بیاموزند. و هر روز که تلویزیون میبینند، چیز تازهای یاد میگیرند.
4ـ پردازش اطلاعات رسانهای نزد کودکان و نوجوانان
بیننده برای استخراج پیام از محتوای تلویزیون باید حداقل علایم دیداری شنیداری را از دستگاه انتخاب کند، آنها را به مغز بفرستد، رمزگشایی کند و برای مراجعه بعدی، آنها را در حافظه نگهدارد، تمام این فعالیتها در مقوله پردازش اطلاعات جای میگیرد و باید هنگامی که کودک در حال تماشای تلویزیون است ما به طور مداوم انجام گیرد. حتی یک تبلیغات 30 ثانیهای حاوی مقدار اطلاعاتی است که کودک در یک زمان، توان پردازش آن را ندارد. چند شخصیت اصلی در جنگهای هیجانانگیز و یا عملیاتی شجاعانه درگیر میشوند. تحرک بیشتری از این طریق روی صفحه تلویزیون پدیدار میشود. زوایای مختلف و متعدد دوربین تغییرات سریع فراوانی را رد صحنه به نمایش میگذارند با نوار صدا به توصیف حوادث میپردازند. هیچ کودکی نمیتواند تمام عناصر چنین آگهی را تماشا کند، گوش کند، انتقال دهد، رمزگشایی کند یا به خاطر بیاورد.
همچنین اکثریت کودکان حتی کوششی نیز در انجام دادن این کار به عمل نمیآورند و چنین کاری را نباید هم انجام دهند.
کودک با انتخابها و کارهای روزانه فراوانی در پردازش اطلاعات روبرو است. از نظر کارشناسان، افراد توان آن را ندارند که گوشهای خود را کاملا بر روی اصوات ببندند. کودکان نیز کم و بیش اصواتی را که پخش میشنوند. با این همه آنها میتوانند تا حدی مقدار صداهایی را که انتقال میدهند انتخاب کنند و در مورد میزان رمزگشایی و یا ذخیره صداها قدرت انتخاب بیشتری دارند. همین انتخابها در مورد مناظر تلویزیون نیز میتواند صورت گیرد. اما در اینجا نیز کودکان میتوانند انتخاب کنند که در مرحله اول به تماشای چه چیزی بنشینند. در حقیقت، آنها باید اغلب اوقات دست به انتخاب بزنند. زیرا در یک فاصله زمانی بسیار کوتاه برنامههای بسیار زیادی به بیننده برای نگاه کردن ارائه میشود. این امر ممکن است نامشهود باشد، زیرا بسیاری از ما آنچه را که میخواهیم از محرکهای دیداری تلویزیون مشاهده کنیم، ساده تلقی میکنیم. به هر حال صفحه تلویزیون معمولا از نظر تصویری پرتر از آن است که بتوان در لحظات تماشا و قبل از تغییر و قبل از تغییر هر صحنه و یا زاویه دوربین، همه نکات تصویری را به طور اجمالی بررسی کرد. با توجه به اینکه ما بزرگسالان معمولا میدانیم کدام یک از تصاویر اهمیت دارند، بدون انجام هیچ تلاش آگاهانهای برای انتخاب به آنها نگاه میکنیم و در عین حال به باقی تصاویری توجه چندانی نشان نمیدهیم. ما هیچ اجباری برای انتخاب از میان اطلاعات دیداری که بالقوه اهمیت مساوی دارند، احساس نمیکنیم. با وجود این ما نیز معمولا چنین انتخابهایی را درست به همان شکل که کودکان انجام میدهند، به عمل آوردهایم. کودک با وجود انتخاب محتوای مورد نظر و فرستادن آن به مغز، هنوز باید دست به فعالیتهای رمزگشایی بزند. او میتواند به درستی تصاویر دیداری مربوط به یک زن، عروسک، بازیگر و یا شی را تشخیص دهد و یا به غلط او را زنی جادویی، کلاه قرمزی و یا شخصیتی کارتونی تصور کند. همچنین کودک در مقطعی تصمیم خواهد گرفت چه محتوایی را و به چه شکلی در حافظه درازمدت خود ذخیره کند. اما آیا تصاویر دیداری به همان شکلی که هستند ذخیره میشوند و یا پس از تبدیل به یک معرف رمزی معنادار زبانی در حافظه ذخیره خواهند شد؟ اگر قرار است چیزی در حافظه ذخیره شود، پس باید فعالیتهای ذهنی لازم به همان گونهای که برای رمزگشایی صورت میگیرد، انجام شود. معمولا انتخاب اینکه آیا چیزی باید در حافظه ذخیره شود یا تصمیمگیری در مورد شکل "رد حافظه " و فرآیند جایگزین شدن چیزی در حافظه، بدون آگاهی بیننده صورت میگیرد، در هر صورت این اعمال صورت میگیرند و همزمان با گزینش علایم یا انتقال آنها به مغز و رمزگشایی آنها نیز در هر مفهومی که بیننده برای هر برنامه تلویزیونی میسازد نقشی برعهده دارند. عوامل متعددی میتواند در مورد توجه قرار گرفتن و پرورانیدن محرکها موثر باشد. بعضی از این عوامل احتمالا در درون انسان وجود دارند: مثلا نگاه کردن به صورتها بیش از نگاه به سایر نقاط بدن، نگاه به حرکت بیش از نگاه کردن به اشیای ساکن و جهتگیری دیداری و موضعی به سمت یک منبع تازه، متفاوت و یا غیره منتظره صدا. تحقیقات گسترده سالهای اخیر نشان میدهد مردم اصول و ساختهایش را فرا میگیرند که فعالیتهای آنان را در زمینه پردازش اطلاعات هدایت و حمایت میکند. بنا به گفت دانیل اندرسن آنچه بچههای حدود سه سال را به سوی تلویزیون میکشاند و این مطلب که چقدر و چه زمانی به تلویزیون نگاه کنند، حداقل تا حدودی به میزان قابل فهم بودن برنامه مربوط میشود. به نظر میرسد کودک با تماشای مکرر برنامههای دوره قبل از دبستان به این نتیجه دست یافته که محتوای غیرقابل فهم احتمالا با ویژگیهایی مثل صدای مردان، زومهای طولانی و گردش افقی دوربین و تماس چشمی همراه است. در حالی که محتوای قابل فهم احتمالا با ویژگیهایی مثل وجود زنان، کودکان و عروسکها در محتوا ارتباط دارد. دانیل اندرسن معتقد است: این شناخت به عنوان طرحی برای فعالیتهای مربوط به تماشای تلویزیون عمل میکند. اگر خواستار معنای طرح یا طرحها باشید، آنها را میتوان ساختارهای شناخت انتزاعی پیش نمونه، شکلهای ایدهآل و یا نمونههای آرمانی تلقی کرد آنها ساختی درونی را برای انتخاب ذخیرهسازی محتوا مهیا میسازند. انتظاراتی را در مورد آن محتوا به وجود میآوردند، در جمعآوری مجدد آن تاثیر میگذارند و براساس تجربه، تکامل مییابند و تغییر میکنند طرحها به اشکال مختلفی پدیدار میشوند. زمانی که کودک با دستهای از محرک دیداری و شنیداری مواجه میشود، میتوان از طرحها به منظور هدایت انتخاب کرد که در مورد اینکه به چه محرکهایی توجه نشان دهد و کدام یک را به مغز فرستد، استفاده کرد. اگر کودکی به این نتیجه برسد که داستان درباره مهمانی جشن تولد یک دختر است و طرحی از مهمانی تولد را در ذهن داشته باشد، در این حالت وی میداند باید در پی دیدن و شنیدن در مورد کیک و بستنی و هدیهها، بازیها و دیگر سرگرمیها، مهمانان و شخصی که جشن تولدش است، باشد. معمولا کودک به راحتی میتواند وسایل اتاق، بزرگسالانی را که میهمانان خردسال با خود میآورند، حیوانات، سایر غذاها و گفتگوهای میان میهمانان را نادیده بگیرد. طرحهایی از این دست میتواند به رمزگشایی کمک کند. به عنوان مثال کودک میداند که در محتوای برنامه تلویزیونی میتواند چیزی برای رمزگشایی وجود داشته باشد. این طرحها میتوانند موجب هدایت ذخیرهسازی در ذهن شوند؛ یعنی کودک از قبل ساختی ایدهآل را در نظر دارد که عناصر و حوادث خاص این جشن تولد را در آن جای دهد.
از این مثالها به سادگی میتوان دریافت که طرحها چقدر میتوانند در فعالیتهای پردازش اطلاعات که در جریان درک محتوای تلویزیون صورت میگیرد، با اهمیت تلقی شوند. اما لازم به گفتن است که این طرحها تنها عوامل موثر در این فرآیند محسوب نمیشوند. بلکه علایق و نیازهای بینندگان، تواناییها و تعلیم آنان، طرحهای ذاتی پردازش اطلاعاتشان، تفسیرها و ارزیابیهای آنها از محتوا و ویژگیهای خود محتوا، همگی با هم میتوانند به تناوب در اینکه کدام محرکها باید مورد توجه قرار گیرند، به مغز انتقال یابند، رمزگشایی و یا به عنوان بخشی از فرایند درک مفهوم محتوای تلویزیون در حافظه ذخیره شوند و موثر باشند.
5 ـ سنجش برنامهها و محتوای رسانهای نزد کودکان و نوجوانان
در فعالیتهای سنجشی، کودکان به چیزی که میبینند واکنش نشان میدهند. آنها همان طور احساس میکنند که فکر میکنند. آنها میخندند، گریه میکنند، میترسند یا خشمگین میشوند و بالاخره تایید و یا تکذیب میکنند. تنها کودکان برای محتوایی که پرداختهاند و تفسیر کردهاند، ظرفیتهای مثبت و منفی در نظر میگیرند و تصمیم میگیرند که چه کسی را تحسین کنند و از چه کسی نفرت داشته باشند. آنها به قضاوت در مورد اصول اخلاقی اعمالی که مشاهده میکنند میپردازند و برای انگیزههای کسانی که برنامه و یا آگهیهای تجاری را تهیه کردهاند دست به ارزشگذاری میزنند. در زندگی روزمره نیز مانند پژوهش و تولید تلویزیونی، اغلب بیشترین تاکید بر دریافت پیام است تا داشتن احساسهایی درباره پیام. بیشترین توجه معطوف به این امر است که مردم از تجربههای خود چه برداشتی دارند، چگونه محتوای ارسالی روزنامه و یا برنامه تلویزیونی را درک میکنند. در مورد کودکان مسئله دیگر این است که آنها چگونه مانند بزرگسالان یاد میگیرند از چیزی که تجربه میکنند، مفهومی برداشت کنند و به نحوی ارتباط برقرار کنند تا دیگران نیز آنها را بفهمند. اما انسانها، ماشینهای خردگرای ساده نیستند که برای ساخت مفاهیم ظاهری و یا تمثیلی برای تجربههای خودشان از دانشی مبتنی بر قواعد استفاده کنند. آنها در عین حال موجوداتی هستند که علاوه بر فکر کردن از احساسهای علاقهمندی، عدم علاقه، بیزاری، خستگی، دلتنگی، اشتیاق، ترس، خشم و شادی نیز برخوردارند و افراد بشری در مورد تجربهها و مردم به قضاوت میپردازند. فعالیتهای سنجشی به شکلی که پردازش اطلاعات و فعالیتهای تفسیری اجباری مینمایند، الزامی نیستند. سازندگان برنامههای تلویزیونی و بینندگان این برنامهها در این عقیده شریک هستند که در محتوا پیامهایی وجود دارد و وظیفه سازندگان این است که پیامهای درست و یا مورد نظر را از محتوا پیدا کنند. غالبا کودکان حتی بدون فکر در مورد محتوای برنامههای تلویزیونی مفهومی برای آن میسازند آنها به محرکهای تلویزیونی توجه نشان میدهند. از میانشان انتخاب میکنند و با تکیه بر آنها برای استخراج مفاهیم واقعی و ظاهری اقدام میکنند. کودکان همچنین اجزاء محتوا را با هم ترکیب میکنند. رویدادهایی را که به طور ضمنی به آنها اشاره شده است ولی به تصویر کشیده نشدهاند، استنباط میکنند و سپس احساسها و انگیزهها را به شخصیتهای داستانی منتسب میسازند. کودکان در مقابل آنچه میبینند، واکنشهای هیجانی نشان میدهند، احساسهای گوناگونی را تجربه میکنند و برای شخصیتها، اعمال و حوادث، ارزشهای اخلاقی در نظر میگیرند. این فعالیتهای پردازش اطلاعاتی، تفسیر و سنجشی متعدد، هم مستقل و هم وابسته به یکدیگر و به طور همزمان یا متوالی، در الگویی به هم بافته عمل میکنند که میتواند حتی برای اکثریت بینندگان مجرب و سفسطهگر نیز پیچیده و بحثبرانگیز تلقی شود. با شناخت رسانهها از سوی کودکان و تشخیص مفاهیم مستمر در برنامههای آنها با شیوههای خودشان خواهند توانست درک بهتری از کنش متقابل کودکان و تلویزیون داشته باشند. یادگیری سواد رسانهای، مستلزم درگیری فعالانه دانشآموزان در جریان این نوع آموزش است. بدین ترتیب تقویت تفکر و پرورش اندیشهها به شیوه تفکر انعکاسی از جمله سازههایی است که به تعمق و ژرفاندیشی یادگیرندگان در خصوص رسانهها میانجامد.
چهارشنبه 1387/12/21 17:27