نامه دبیر املاء به دوست دخترش؛

صلام عذیذم،

امیدوارم که هالت خوب باشه،

من الان دارم آحنگه جواد یساری رو گوش میدم ودارم کلی هال مکنم.

 

دیشب به ننم گفتم که عاشغ تو شدم و اذش خواسطم که بیاد خواسطگاریت و حمین شبه پنج شمبه مذاهمتون میشیم.از اونجایی که می دونم جوابط (آره) اسط.ومن رو خیلی خیلی دوسط داری یک هو حول نکنی و بیای بقلم بشینی و تو جمع طابلو بازی در بیاری.

 

اول که اومدیم چایی بیار عین این فیلمای عاشغانه اگه میشه چایی من رو

 لیوانی بریز و ی کمی حم غلیظ باشه بهتره.راستی چایی  ننمو کمرنگ بریذ.

 

ی موغه شیتون گولط نذنه واصه من بخندی و گرنه همون جا پا می شم میذنم ذیره گوشت ،حالیطه.

 

بعده این کارا بیا ور دسطه ننت بشین و اسلاً به من نگاح نکن ی موغه باباط به من مشکوک میشه و تو رو با کمر سیاه میکنه.

 

ذیاد سر دردط نمیدم،حمون روسری گل گلی بنفشه رو که براط خریدح بودم با اون شال سبذه رو که به ذریهه امام رزا مالونده بودم سرط کن که ننم فکر کنه تو ی دخطر پاکی.

 

اگه ببینم  موحات بیرونه حمون جا تلاقط میدم.

 

اگه کاری نداری من برم این چار تا پشمی رو که رو سورطم در اومده رو بذنم و مدل موحامو از حالطه فر فرتی تبدیل کنم به طیفوصی.

 

اگه بفحمم ابروحات رو برداشتی ی مشته مهکم میذنم وسته دو طا ابروحات

که ابروحات پیوندی بشه تا دیگه واصه من خودطو خوشگل نکنی. 

 

هالا که خوندی طموم شد پا شو گمشو کارو ذندگیم موندح.

 


برچسب ها :
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 330266
تعداد نوشته ها : 344
تعداد نظرات : 140
Rss