شریح قاضی مقیاس انتخاب حق وباطل است کسی که در یک مقطع زمانی خاص حضور داشت وتصمیم او سر نوشت خودش را مشخص می کرد وهمچنین حکم او عدالتش را به گوش مردم وحاکم زمان می رساند اگر حق بگوید چه خواهد شد منصب را از او می گیرند اورابه طناب در میدان می کشند خانه وعمارتش را می گیرند زن وبچه اش اسیر می شود یا اینکه سالها در کنج زندان می ماند آیا تاریخ در باره اش قضاوت خواهد کرد آیا مردم به او چه خواهند گفت .او تردید داشت حق را بخوبی می شناخت به حقیقت حق آگاه بود او سیاست مدار آن زمان بود وبخوبی از نیات همه اگاه می شد شریح قاضی انسان با هوشی بود .شیریح مصداقی بود تا حقیقت آشکار شود وعدالت بفهمد که چگونه اشخاص حقیقت را توجیه می کنند تفسیر به رای می کند وبا کلمات بازی می کند اگر من این حکم را نگویم دیگری خواهد گفت پس چرا این فرصت را از دست بدهم .شریح بخوبی این حکم را با سیاست روز انجام داد وبرای خودش منصب را به ارمغان آورد وبرای خانواده اش رفاه عنوان قاضی را هم سالهای سال با خود یدک کشید او می دانست مردم عوام در فکر قوت وغذای روزانه هستند هرکدام هم حرفی بزنند با او وداروغه وزندانش روبرو خواهند شد وحتی کلمه ای در فکرشان بر علیه او مطلبی نخواهند گفت خواص هم در سیاست گرفتارند وتجارت را به آسانی رها نمی کنند آنها برده دارند وبرده داری می کنند به هر صورتی شریح قاضی را حمایت می کنند عدهای هم لابد از او خواهند ترسیدحکومت خوب می دانست چگونه وبا چه کسی به جنگ برود وچگونه با این قاضی شریح سالها ادامه حیات دهد شریح در یک مقطع زمانی کار خودش را پیش برد ودیگر آن زمان وحکومت تکرار نخواهد شد دیگر یزید ومعاویه ای در کار نخواهد بود دیگر شریح قاضی حکمی نخواهد کرددیگر منصب وعمارتش نیست حتی استخوانهایش هم خاک شده است اما حکم او در تاریخ وجود دارد برای تمام نسل ها خواهد ماند و هزاران سال وهزاران دفعه تکرا می شود هرگاه تکرار شود در ذهن مخاطب جوش وخروش ایجاد می کند نفرت تنفر وبی زاری.شریح اداری کمی تفاوت دارد یعنی عمارت نداردامام حسین (ع) را هم شهید نمی کند در خدمت یزید ومعاویه هم نیست کسی را هم به پست ومقام نمی رساند به خودش هم خدمت نمی کند به بچه اش نان ونوایی هم نمی رسد کسی هم خانه وخانواده اش را تهدید نمی کند بلاخره این شریح چگونه آدمی است این طوری اگر باشد که دیگر شریح نیست رای بدی هم نخواهد داد خیلی خوب استکاشکی این شریح بجای آن شریح قاضی بود ودر آنجا حکم می کرد که این قدر طوفان به پا نکند .ببین آقا داری تند می روی به همین زودی گول این شریح را هم خوردی حالا یا از عوام هستی یا از خواص اما من می گویم آن شریح تاریخ ادم خوبی است یکبار حکم کرد وتاریخ را تغییر داد ورفت اما این شریحی که من می گویم هر روز تاریخ را عوض می کند ونمی رود وهر روز هم می ماند هرکس اورا ببیند به او اعتماد کامل دارد اورا دوست دارد به او خدمت می کند هرچند این شریح از بدی بختش عقیم است ودرد سر بچه وبچه داری را ندارد دنبال منصب وتامین آینده بچه اش هم نیست البته بیماری شکم درد هم اورا آذار می دهد دغدغه خوراک راهم ندارد چون چه باشد وچه نباشد او نمی تواند بخورد اهل مد لباس هم نیست چون هر لباسی که بپوشد آزارش می دهد لباس به تنش گریه می کند حتی اگر ابریشم ایرانی باشد کفش پایش هم باز به این طریق اگر موزه میکاییلی بپوشد یا گالش فیلی تفاوتی ندارد الحمدو لله به علت کمردرد الاغ سواری هم بلد نیست اهل پول گرفتن وپول خرج کردن وسوار ماشین شدن هم نیست یعنی حاضر نیست یک ریال کرایه دهد این موضوع بخوبی از پاشنه کفش پایش که بصورت کج صاف شده مشخص است وبخوبی می توان فهمید که پایش هم در راه رفتن مشگل دارد وانحنائ دارد .اگر اورا در خیابان ببینی فکر می کنی گداست اما نه او شریح قاضی محل کار ماست گردن کجش دل هر کسی را می سوزاند وکلمات حق گویی او ودرددلش از افراد مافوفتر محل کار ترا با او هم درد می کند وتو شروع به ادامه می دهی آنقدر از برخورد ها وتوهین ها به او می گویی واو برای تو می گوید که شیفته او می شویوای به روزی که بفهمد که اینقدر درد ودل داری در اینصورت هر روز با بهانه ای کنار تو قرار می گیرد توهم برایش از سختی می گویی از آزار ریس از خوردن اضافه کارها توسط عوامل ریسس او هم از دل وجان گوش های درازش را باز می کند وآنچنان بدقت وماهرانه آن را گلچین می کند ودرون آن گوش های دراز انباشته می کند که هیچ ابر رایانه ای نمی تواند این کار را انجام دهد سپس به مرور زمان حرف هایت را گاهی فکر می کنی که گزارشات خودرا به او بدهی تا احقاق حق برایت نماید اگر کمی آینده نگر باشی اینکار را نمی کنی وکمی محتاط حرکت می کنی اما اگر ساده باشی وگزارش علیه کسی بنویسی همان دفعه اول ترا ضربه می زند وانقدر موش وگربه بازی با تو می کند تا به اهدافش برید اگر باکسی که علیه اوگزارششده خرده حساب داشته باشد اورا ازپا در می آورد وصاحب گزارش را هم لو یا مشخص نمی کند اما اگر طرفدار باشد وضع تفاوت دارد کار جلوه ای دیگر پیدا می کند هرروز از تو گزارش را می گیرند محل کارش را با این بهانه ترک می کندچون این کار جزیی از امورات کاری روزانه او می شود وهرروز خبر ترا به گوش آن رییس با ادب ومهارت خاصی می رساند او هم در مقابل تو هرروز موضع جدیدی می گیرد یک روز امتیازت را کسر می کند یک روز مرخصی نمی دهد یک روز کسر حقوق می زند همین طور با هر گزارش تو رییس هم یک کار سخت علیه تو انجام می دهد تا توبیخ وقطع مزایاوچیز هایی که نمی گویم تا اینکه سر انجام این کشاکش باعث می شود تو وقاضی شریح ورییس در اتاق شریح محل کار جهت پاره ای توضیحات حضور پیدا کنی آنوقت است که شکنجه کلاه اپولویی معنی پیدا می کند ترا به هر چه خواهند متهم می کنند به هر وصله وغیر وصله ای وتو در دل هزار هزار بار نفرین می کنی که چرا به این شریح اعتماد کردم چرا به او گزارش دادمدر این زمان است که از داستان طوطی وبازرگان درس خواهی گرفت تمام گزارش هایت بر علیه خودت خواهد شد حکم را بیان می برایت واجرایش را لازم هرچه بیشتر حرف بزنی علیه خودت تمام می شود اگر آدم دانایی باشی وعبرت گرفته باشی در همین جا به حکم او تن می دهی پیش رییس می رویی وبا یک التماس وغلط کردن رضایتش را می گیری وبرای شریح قاضی می آوری او هم چیزی نمی گوید وچند روز که گذشت مجدد فراخوان می شویی ای داد دوباره چرا قاضی شریح می گوید آن حق رضایت رییس بود ما از حق خود رضایت نداده ایمهرروز ترا می برد ومی آورد تا جانت به لبت برسد از دنیا وهمه ترا می اندازد اگر باز آدم عاقلی باشی ودهانت را ببندی وگوش را ببندی در یک کلام بگویی ....... کر شوم وکور شوم لال شوملیک محال است که من خر شوم در واقع بیت دوم را بگویی من خر هم می شوم بعد چند بار امتحان توسط خودش وکسانی که می فرستد امتحان می شوی اگر مطمئن شد ترا می خواهد واز حقوق محل کار می گذرد وتو هم برای دایم در اختیار والتماس او ورییس هستی ودوباره راحت می شویی اما اگر از زبان نیفتاده باشی ودر حضور شریح چیزی بگویی یا در حضور عوامل او علیه کسی پدر بزرگت را که هزار سال قبل از دنیا رفته است روزی هزار بارجلوی چشمانت زنده می کند ومی میراند به حدی که مواجه با این پدر بزرگ می شویی واو از تو به شریح قاضی شکایت می کند که من از دست وزبان این نوه خوددر امان نیستم آنوقت تازه روزگار خوشی تو به سر خواهد آمد وعبرت دیگران می شویی عوامل رییس با تو حتی سلام وکلامی هم نمی کنند از همه بدتر جاروکش محل کار هرچه مطلک دلش بخواهد بار تو می کند حتی اگر سر ساعت هم در کار حاضر شویی باز کسر حقوق وهزار مکافات داری آبدار چی هم دیگر برایت چایی نخواهد آورد اگر پر رو باشی واطاق خودرا برای این امورات ترک کنی با ترک محل کار وعواقبش دچار می شویی واز خیر چایی هم می گذری هر گاه وارد جمع افراد شویی دهانشان را می بندند وبتو به چشم دیگری نگاه می کنند از تو دشمن فرضی می سازند وآنقدر بااین دشمن فرضی مانور می دهند که نگو نه تیر خلاص می زنند نه دانه می دهند وآن موقع التماس می کنی یا بکش یا دانه ده یا از قفس آزاد کنوشریح قاضی هم لذت می برد وادامه می دهد چیزی که برایش سودی ندارد نه دنیا دارد ونه آخرتخباثت وپلیدی این شریح قاضی بحدی است که نفرت تر ا بر می انگیزد ....... حال قضاوت کن اندکی تو بجای شریح قاضی بنشین وحکم کن تو چگونه قاضی شریحی خواهی بود تو چه رفتاری می کنیلابد خواهی گفت هزار آفرین به شریح قاضی تاریخ یک حکم کرد ویک روز اجرا نمودندتازه خواهی دانست که آن شریح آدم با انصافی بوده اگر این شریح محل کار در آن زمان بود چه حکم می کرد حتما نظر دهید می خواهم خودم را درمعرض قضاوت شما قرار دهم ؟!!!! حس تنفر از او به ذهنم اجازه نداد در باره او بیشتر بنویسم .تقدیم به شریح قاضی محل کار!!!!!!!!