دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1072
تعداد نوشته ها : 1
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
مهدي يوسفي

چند سال پیش وقتی از طرف بنیاد شهید منطقه مون(مهریز)رهسپار مناطق جنگی شدم دلم می خواست هر چه زودتر برسم آخه اونجا یه گمشده داشتم که می بایست پیداش می کردم . اون کسی نبود به جز برادرم که زمان جنگ تحمیلی به اونجا اعزام شده بود و هنوز برنگشته بود وقتی رسیدیم اونجا یه حال و هوای خاصی داشتم . کاغذ و قلم رو برداشتم و گوشه ای از بیابون پشت سیم های خاردار نشستم و این مقاله رو نوشتم .

 همون روز به سرپرست کاروان گفتم و همونجا برای مسافرین نور خواندم با چشمان گریان و صدای لرزان:بسم رب الشهداء و الصدیقینولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا... امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقونهر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله    هر که دارد به دل شور و نوا بسم اللهدریغا ! دیر آمده ایم ! اما سپاس خدا را که لطف خود را شامل حالمان نمود و توفیق آمدن به سرزمین عشق و ایثار را نصیبمان  کرد . برادرم ، اینجا جاییست که به خاطر آمدنت به اینجا پیش پدر و مادرت گریه و التماس کردی و گفتی پدرجان ، اگر به من اجازه رفتن ندهید تا زنده ام نزد خدا و مردم شرمسارم.

برادر عزیزم ، قدم به جایی گذارده ام که در نامه ات نوشته بودی جای همگی اینجا خالیست . حال که ما آمده ایم جای شما خالیست . اما نه ! اینجا هنوز بوی عطر وجود عزیزانمان را می دهد که به ما آرامش خاصی می بخشد . دل کندن از این دیار غربت آشنا سخت است چون اینجا همه چیز بوی عشق حسین را می دهد . برادرم حسین جان ! به جایی آمده ام که محل عشقبازی تو با خدایت بود هرگز برای رفتن به جاهای دیگر چنین احساسی نداشتم که برای آمدن به کرب و بلا ی شلمچه ات

 بی صبرانه روز شماری می کردم. امسال بهار را زیباتر از همیشه احساس می کنم زیرا زیارت قتلگاه شما و همسنگرانتان نصیبم گشته که حاضر نیستم آن را با گردش در باغ ارم شیراز ، دیدن از دریای شمال و سی و سه پل اصفهان عوض کنم به دلیل آنکه آنها نیز پابرجا بودن خود را مدیون خون شما عزیزان هستند.شهدا ! آمده ایم تا سیزده مان را با شما برگزار کنیم و این افتخار است . شما عزیزان سیزده های زیادی را با زیباییهایی که از خمپاره ها و رشادتها می دیدید به در می کردید و لذت می بردید و ما نیز آمده ایم تا با تجسم آن رشادتها و زیباییهای وصف ناپذیر بهترین سیزده را بگذرانیم.

یا حسین ! نام شلمچه مانند نام تو زیباست . اینجا شلمچه است ش : نماد شجاعت ل: نماد لاله م : نماد محبت و مهرورزی چ : نماد چشمه یاکی و زیبایی ه : نماد همیشه جاویدان آن است .

حسین جان مولای من ! از کربلای ایران تا کربلای تو راهی نیست . از اینجا هم می توان عطر وجودت را استشمام کرد . همانگونه که عاشقانت نیز با احساس شمیم عطر وجودت سر از پا نشناخته و به پیروی از معشوقشان سر خود را فدای سرورشان کردند و چه عشقی زیباتر از این سراغ دارید ؟

شاید اگر برادرم سرش را به همراه پیکرش با خود به وطن آورده بود اینچنین خوشحال نمیشدم زیرا مانند مولایش با جدا بودن سر از بدن زیباترین و کاملترین تفسیرها را از عشق به معبود کرد. من نیز به هوای سر تو به اینجا آمده ام .همانگونه که زینب به دنبال سر برادر می رفت . خاک اینجا مقدس است به خاطر اینکه سر تو جزئی از خاک آنست ، شاید هنوز سرها و پیکرهایی در اینجا باشند پس آرام قدم بردارید باید به خاک آن بوسه زد زیرا اشکهای شبانه در حال مناجات به شوق شهادت فراوان بر روی آن ریخته شده و خاک آن را معطر نموده .. یادتان باشد اینجا قطعه ایست از بهشت پس با وضو وارد شوید و دو رکعت نماز عشق به جا آورید همانگونه که امام رضا (ع) هنگام عبور از این مکان مقدس دو رکعت نماز بجا آورد و به یارانش فرمود اینجا جاییست که خون عاشقان ما در آن ریخته می شود . بی جهت نیست که اینجا را کربلای ایران نام نهادند مگر کربلای ایران غیر از کربلای حسین است . آنجا سر امام حسین را ناجوانمردانه از بدن جدا کردند اینجا سر حسین های زیادی فدای آن سر مقدس شد . آنجا اباالفضلی با وفا بودکه دستهای او را در حالیکه مشک آب را برای برادر می آورد بی شرمانه قطع کردند اینجا هم اباالفضلهایی به یاد سقای کربلا بی آنکه آب بنوشند با لب تشنه جان دادند . آنجا حسین به علی اکبر اجازه نبرد نمی داد تا اینکه علی اکبر به اصرار ، پدر راضی کرد اینجا نیز علی اکبرهای جوانی که با التماس و زاری از پدرهایشان اجازه آمدن گرفتند . آنجا قاسم تازه داماد به میدان رفت اینجا تازه دامادهای زیادی با لباس دامادی به جبهه آمدند و عروسی خود را با حضور ملائکه در آسمان جشن گرفتند . آنجا آخرین سرباز تو علی اصغری بود که به وسیله  حرمله تیر خورد اینجا  نیز سربازان کوچک علی اصغر  بودند که حرمله ها آنان را در حالیکه در خواب ناز بودند تیر زدند . آنجا قتلگاهی بود که سر عزیز فاطمه را از بدن جدا کردند اینجا نیز یزیدیان قتلگاههای زیادی کندند و عزیزانمان را در آن شهید کردند . آنجا یک خواهر دلسوخته ای بود که دنبال گل گمشده اش حسین (ع) می رفت و اینجا نیزخواهران دلسوخته ای هستند که به دنبال برادرهایشان می گردند .اما زینب جان ! فرق ما با شما در اینست که شما در تمام لحظات در کنار حسینت بودی ولی ما این افتخار را نداشتیم . شما و اهل بیت گرامی پیامبر را به اسیری بردند و در چهل منزل گرداندند ولی جوانان غیور وطن ما نگذاتند یزیدیان زمان ما اینکار را انجام دهند زیرا که می دانستند این یزیدیان نیز مانند پدرانشان از هیچ جنایتی فروگذار نمی کنند . آری اینجا یقینا"کرب و بلاست.زینب جان ! ان شاءالله روزی همگی برای دیدار از کربلای حسینت خواهیم آمد

هنگامی که من مقاله را می خواندم کاروان با صدای بلند گریه می کردند . اشک از چشمانم سرازیر بود صدایم لرزان بود . من آن لحظه را هیچ وقت فراموش نمی کنم.

دسته ها :
سه شنبه ششم 12 1387
X