تعداد بازدید : 6232
تعداد نوشته ها : 10
تعداد نظرات : 0
حیف پاییز داره تموم میشه و دریغ از بارونهای زیبای عصر.غروب قرمزو برگهایی که سنگ فرش خیابونارو پر میکنن.حیف از زمانی که کلی درس خوندم و آخرش توی ازمون کانون باز تراز متوسطی اوردم. برای اولین بار احساس کردم و میکنم که خیلی کم اوردم خیلی زیاد . بادیدن حنانه و بچه های مدرسهای توپ حس خیلی بدی از خودم بهم دست داد حس یه آشغال بودن حس کسی که هیچی از خودش نداره .نمیتونه . خیلی بی انگیزه ام نه؟راستش ازهمه لحاظ ازمن بالاترن شایدم من اینطور فکر میکنم موقعیت خانواده و یاپه های قوی و خیلی چیزای دیگه . جدیدا پشتیبان بایه لحنی حرف میزنه انگار خیلی دلش برام میسوزه.فکر میکنم لیاقت چیزایی که دارم رو ندارم. هیچ چیز خاصی برام مهم نیست من فقط از خدا میخام کمکم کنه با تلاش خودم برم دانشگاه بین الملل و تا لیسانس ادامه بدم شایدم بیشتر بعدش برام مهم نیست زنده موندم ادامه میدم نشد مهم نیست.خیلی دلم گرفته بدجور کاش آخرین پاییز زیبایی نباشه.آهای تو که به خوابی عمیق و سرد رفتی تو قلبا سبز موندی اگرچه زرد رفتیکنار خاطراتم باتو همیشه خنده ست طرحی که ازتو دارم شبیه یک پرنده ست