تعداد بازدید : 1525
تعداد نوشته ها : 1
تعداد نظرات : 0
مادرپسر رو قدر مادر دان که دایمکشد رنج پسر بیچاره مادربرو بیش از پدر خواهش که خواهدتو را بیش از پدر بیچاره مادرز جان محبوب تر دارش که داردتز جان محبوب تر بیچاره مادرنگهداری کند نه ماه و نه روزتو را چون جان به بر بیچاره مادراز این پهلو به آن پهلو نغلتدشب از بیم خطر بیچاره مادربه وقت زادن تو مرگ خود رابگیرد در نظر بیچاره مادربشوید کهنه و آراید او راچو کمتر کارگر بیچاره مادرتموز و دی تو را ساعت به ساعتنماید خشک و تر بیچاره مادراگر یک عطسه آید از دماغتپرد هوشش ز سر بیچاره مادراگر یک سرفه ی بیجا نماییخورد خون جگر بیچاره مادربرای اینکه شب راحت بخوابینخوابد تا سحر بیچاره مادردو سال از گریه ی روز و شب توندارد خواب و خور بیچاره مادرچو دندان آوری رنجور گردیکشد رنج دگر بیچاره مادرسپس تا پا گرفتی تا نیفتیخورد غم بیشتر بیچاره مادرتو تا یک مقتصر جانی بگیریکند جان مقتصر بیچاره مادربه مکتب چون روی تا باز گردیبود چشمش به در بیچاره مادروگر یک ربع ساعت دیر آییشود از خود به در بیچاره مادرنبیند هیچ کس زحمت به دنیاز مادر بیشتر بیچاره مادرتمام حاصلش از زحمت اینستکه دارد یک پسر بیچاره مادر
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 9 1387