مجری برنامه خطاب به مهدی کروبی گفت: در برنامه های شما بر روی چند تا واژه خیلی روش تاکید می شود، بحث عدالت اقتصادی، برنامه ریزی و بهخصوص در بحث عدالت اقتصادی موضوع هزینه کردن و توزیع درآمد نفتی به شکل یک طرح مطرح است، شما طرح خودتان را در مقایسه با طرحی که الآن در حال عمل هست یعنی طرح آقای احمدینژاد چطور مقایسه می کنید؟
کروبی گفت: عرض میکنم بحث شما بحث خوبی است و سؤال درستی است اما یک شعاری قبلاً دادم و انگیزه آمدنم را اعلام کردم، من روی آن بحث می کنم که اصلاً چرا من آمدم وانگیزه ام چه بوده، عرض کردم، من آمده ام برای تغییر و معنایش چه هست چه کار می خواهم بکنم مخصوصاً تکیه کردم، روی قوه مجریه، یعنی من آمدم برای ریاست جمهوری که مسئول اجرایی بشوم، ببخشید این طور صریح می گویم، در رقابت انتخاباتی هم جناب آقای احمدینژاد و هم جناب آقای موسوی تشریف آوردند که از دوستان خوب ما هستند، جناب آقای رضایی هم آمدند قبلاً هم صحبت آقای خاتمی بود و مدتی اعلام شد که هستند.
اما من گفتم چون حزب تشکیل دادم آمده ام برای تغییر آمده ام برای حرکت جدید و بهخصوص آمدم برای تغییر در رابطه با سیاست های اقای احمدینژاد و نحوه اداره کشور.
من دو اشکال اساسی به شیوه اداره آقای احمدینژاد دارم. حتی اوایل هم سؤال که از من می کردند من اصلا جواب نمی دادم چه به خبرگزاری های داخلی و چه خارجی، می گفتم دولت آمده کارش را شروع کرده، من معترض هم بودم اما دیگر شورای نگهبان تایید کرده و حکم تنفیذ شده دیگر بحث نمی کنیم، گاهی یک اشکالاتی می کردیم یا نقد می کردیم یک مدتی که اصلا نقد هم نمی کردم اما گاهی نقد می کردیم،.ولی ان اواخر مصمم شدیم و هم نقدمان بیشتر شده و هم خودمان را آماده کردیم برای کار بخصوص اینکه یک کار سخت ودشواری هم هست چرا چون اقایی که الان مسوول دولت است یک چهار سال بوده بارها هم گفته ام یک چهار سال دیگر هم حقش هست براساس قانون اساسی چنانچه مردم رای بدهند وپذیرفته بشود به عبارت دیگر آن مشغول است،مسلط است،حاکم براوضاع است و ما پیاده در عین حال من آمده ام در این جهت بحث کنم.
با دوستان اقای احمدینژاد،با عده زیادشان و با خودشان بحث اصولی دارم ؛ دراداره کشور کاملا نارسایی می بینم، ضعف می بینم و هم به شیوه اداره کردن هم به شخصشان وهم به شیوه شان، بخصوص اشکالات مهم شخصی ام به خود احمدینژاد است که حالا طبیعی است که من عرض می کنم و اقای احمدینژاد دفاع می کنند.
صحبت می کنم و باز هم جوابم را می دهم داوری هم با مردم است من معتقدم ابتدا من خیلی باید سریع، شفاف و روشن عرایضم را عرض کنم و اقای احمد ی نژاد شفاف وهرجور که خودشان صلاح بدانند بگویند.
حتی من بنا دارم فرداشب راجع به جناب اقای موسوی با علاقه ای که دارم راجع به ایشان هم یک سوالاتی در ذهنم هست آنها را هم مطرح کنم.
یک سلسله اطلاعاتی اقای احمدینژاد می دهند قاعدتا اطلاعات غلطی است که به ایشان می رسد یا اینکه اطلاعات غلط است یا خدای نکرده ما باید بگوییم اقای احمدینژاد خلاف می گوید ویا واقعی می گوید بنظرمن از این دوتا بیرون نیست حالا ایشان هرکجا صحبت کرد ممکن است مردم برداشت دیگری بکننداما من با قاطعیت و با صراحت عرض می کنم یا اطلاعاتی به ایشان غلط می دهند و این اطلاعات موجب می شود ایشان گمراه بشود، در این قضیه که من هم مسوول بودم می دانم به مسوولین خیلی اوقات اطلاعاتی می دهند که اطلاعات اشتباه می شود یا اینکه نه خودشان بنایشان براین است، من نمی دانم و من معتقدم از اول مسوولیت اقای احمدینژاد اگر برخوردی معقول منطقی حساب شده با آقای احمدینژاد می شد و برخورد دوستانه از بزرگان نظام، به این مسیر کشیده نمی شد. و آن ماجرای هاله نور که من وقتی شنیدم اصلا باورم نشد، به یکی که می خواهم اسم ببرم گفتم دیگر اینقدر لازم نیست در انتخابات دشمنی بکند و بیاید اصلا هرچه جعل کند به طرف نسبت بدهد گفت نه بابا تا من نرفتم و تحقیق از قم نکردم واقعا باورم نشد اما دیدم بله نشستند و ایشان صحبت می کند برای آقای آیت الله جوادی که یک فیلسوف، یک فقیه و یک عالم،ایشان آنجا شروع کردن صحبت کردن چون من هم یک بار انجا صحبت کردم در انجا خصوصیاتش را ان دیپلماتها که بیشتر رفتن می دانند ایشان چهار بار رفته انجا ولی من یکبار بعنوان رییس مجلس ششم صحبت کردم.
دیدم ایشان خیلی با صراحت می گوید بعد که من صحبتم تمام شد به من گفتند که یک هاله ای از نور تو را فرا گرفته بود و وقتی صحبت می کردم اینقدر میخ کوب شده بودند که چشم های اینها حرکت نمی کرد وهمه نگاه می کنند به چهره من و به حرفهای من درحالیکه اصلا فاصله از آنجایی که طرف شروع می کند تاکم کم جلو می رود چشم هم هرچه خوب باشد و تیز بین هم باشد و ادم همه حواسش این است ان صحبت را انجا بکند اصلا تمام وجود ادم این است که اینجا ما داریم در یک منبری صحبت می کنیم که دنیا دارد می شنود چگونه می شود که ایشان هم هاله نور را دیگران می بینند و هم خودش تمام چشمان انها را می بیند که انها هیچ تکان نمی خورند چون این برمی گشت به مسایل مذهبی من خیلی ناراحت شدم و خیلی متاثر شدم حالا اقای احمدینژاد بنظر من عنایت نکرد ولی آیت الله جوادی آملی من از قدیم به ایشان اردات داشتم اما از آن به بعد ارادتم خیلی یاد شد به او من در تشییع جنازه اقای آیت الله بهجت که ایشان نماز خواند یک گوشه نشسته بود رفتم یک عرض سلامی کردم، خوشم امد از صحبت هایی که کرد، ایشان شروع کرد عالمانه به نظر من حالا خود ایشان جواب می دهد نصیحت کرد ایشان را توجهش داد دو سه تا روایت جالب خواند که خلاصه ائمه معصومین ما با وجود پیغمبر دستور دادند بچه را هم فریب ندهید حیوان را هم فریب ندهید که حالا عصری سی دی اش را هم اورده بودند دست من ولی تا ندیدم وجویا نشدم نقل نکردم اصلا باورم نمی امد.
خیلی هم صادقانه بگویم تلویزیون ما مانع شد اما بنا داشتم آن را پخش بکنیم یعنی چه این کار و نکته دوم اینکه آقای احمدینژاد تشریف برده بودند عراق یک مرتبه امدند گفتند امریکایی ها بنا بود مرا بدزدند و ببرند اما با یک نقشه ای ما امدیم، خوب ببینید امریکا که خبیث است خبیث است استکبار است استکبار است هرچه اما اخر حسابی در دنیا کتابی دردنیا است این طوری نیست که امریکا بخواهد یک کسی را بدزدد ان محاسبات خودشان را بکنند منافع ملی شان را بکنند.
من یک بار رفتم آمریکا بیشترین حفاظت را من داشتم ، البته دعوت از سوی بین المجالس بود زمان اقای ناطق تنظیم شده بود دیگر مجلس پنجم تمام شد،مجلس ششم شد من رفتم آمریکا ، سگ هایی آورده بودند که کنترل کنند و مامورینی که می بردند و می اوردند و مراقبت هایی می کردند.
وی افزود: گاهی شوخی می کردم ،چند تا از این پاسدارها با من بودند گفتم اینها مواظبت می کنند شما هم مواظبت می کنید. ما جایی هم نرفتیم دو شب انجا بودیم ما را بردن یک کشتی گرداندند بالا سرمان هم هلیکوپتر بود همه امکانات بود بنابراین می فهمند که یک مرتبه یک رییس جمهوری را بدزدند و ببرند چه حوادثی رخ می دهد.
جالب تر اینکه چند روز بعدش باز خود اقای احمدی نژاد در روزنامه ها خواندم من چیزهایی که نقل می کنم از اقای احمدی نژاد از خودش نقل می کنم ، چند روز بعد گفت این امریکاییها دراثر برخورد های من با انها و عکس هایی که گرفتیم با انها حتی بوش خواسته بود که دیوار های صوتی ایران را هم بشکنند اطاعت نکره بودند یعنی ایشان اینقدر نفوذ کرده بود انجا که این نفوذش موجب شده بود که دیگر اصلا بوش هم فرمانش اطاعت نمی شد آن هم بوشی که دنیا را اینجور کرده و به آتش کشیده، افغانستان و عراق اینجور شد من اصلا تعجب کردم؛ این چه نوع بحثی است.