...من که به اسایشگاه رسیدم نزدیک تختم رفتم و دیدم یکی از بچه ها داره یکی از پتو های من را از روی تخم بر میداره .بنده خدا اصلا هم منو نشناخت .همین که میخواست بره گفتم :اقا کجا میبری پتوی منو و او هم گفت که خوب پتوی من را هم بردند .توجیه جالبی نبود و من گفتم خوب اگه یکی پتوی شما را برده باشه دلیل نمیشه که شما هم بخواهی پتوی منو برداری .اون بنده خدا هم عذر خواهی کرد و رفت ولی خوب ما با هم رفیق شدیم و من اصلا تا اون وقتی که با ما بود(چون فوق دیپلم بود بعد از یک ماه به گردان قدس منتقل شد) از اون حرکتش حرفی نزدم. فقط کاری که کردم روی همه وسایلم با خودکار اسمم را نوشتم که بعدا شبهه ای پیش نیاد البته تا سه چهار شب این مشکلات بود و پتو و بالش و کلاه و از این جور چیزا از بچه ها گم میشدند. خوب پس از یک ربع همه بچه ها به اسایشگاه برگشتند وجناب سروان گفت که کلیه وسایلتون را از اسایشگاه جمع کنید و بیایید بیرون به خط شید که البته ما هم اینکار را کردیم.جناب سروان ستون به ستون بچه ها را به داخل اسایشگاه میبرد و جای تخت و کمدشون را به ان ها نشان میداد.البته چون تعداد نفرات این دوره خیلی بیشتر از انچه که باید باشد بود لذا به نود و هشت نفر کمد یک نفره رسید و بقیه بچه ها که من هم جزو ان ها بودم کمد دو نفره.البته اندازه کمد ها سی سانتیمتر در دو متر بود که وسایل یک نفر هم به زور داخل ان جا میگرفت حالا حسابش را بکنید که دو نفر بخواهند وسایلشون را داخل یک کمد بگذارند.من و حسین ارمین با هم هم کمد و هم تخت شدیم یعنی حسین روی تخت پایینی میخوابید و من روی تخت بالیی.البته من که توی روز های اول خدمت فقط بد شانسی می اوردم اینجا هم بی نصیب نموندم و تختی که به من رسید ابر نداشت.لذا سریعا بنده مراتب را به جناب سروان گزارش دادم و ایشان هم گفتند که امشب را باید همینجوری سر کنی و فردا که سرکار استوار نعیمی(مسیول انبار و اسلحه خانه گروهان) میاد ازش ابر بگیری.بنده هم گفتم چشم!
وقتی کار تقسیم تخت و کمد به پایان رسید.جناب سروان امر کردند که یک تخت و دو پتو و دو ملحفه و یک بالش را از اسایشگاه بیرون بیارند و طریقه انکادر کردن تخت را به ما اموزش داد و گفت که فردا همه تخت ها باید انکادر شده باشند ودقت کنید که همه تخت ها در یک راستا باشند.
لذا با توجه به مطلبی که گفتم در برنامه سین(برنامه ای که تکلیف سرباز را از زمان بیداری تا زمان خواب مشخص میکند)انکادر کردن تخت هم اضافه شد.البته من در طول دوره فقط سه چهار بار این کار را انجام دادم.چون من روی تخت انکادر شده میخوابیدم و فقط کافی بود صبح که پا میشم یک کم اطراف ملحفه و پتو ها را بکشم تا انکادرم مرتب بشه.
این کار ها که تمام شد نزدیک نماز مغرب شده بود وما مثل دوشب پیش نماز خواندیم شام خوردیم .سلف را نظافت کردیم و خوابیدیم البته چون تخت من ابر نداشت من دو تا پتورا تا کردم و روی همدیگه انداختم تا کمتر کمرم شطرنجی بشه(کف تخت یک توری اهنی بود)و خوابیدم ...