مکاتبى بوده و هستند که نسبتبه نظام آفرینش با دیده بدبینى مىنگرند،نظام موجود را نظام کامل نمىپندارند.و نیز مکتبهایى بوده که آمدن انسان را به این جهان نتیجه یک اشتباه!و از نوع راه گم کردن!مىدانند،انسان را موجودى صد در صد بیگانه با جهان مىشمارند که هیچ گونه پیوند و خویشاوندى با این جهان ندارد،زندانى این جهان است،یوسفى است که به دستبرادران دشمن در چاه این جهان محبوس گشته است،تمام مساعىاش باید صرف فرار از این زندان و بیرون آمدن از این چاه گردد.
بدیهى است هنگامى که رابطه انسان با جهان دنیا و طبیعت رابطه زندانى و زندان و به چاه افتاده و چاه است،انسان نمىتواند هدفى جز«خلاصى»داشته باشد.