تعداد بازدید : 1925
تعداد نوشته ها : 1
تعداد نظرات : 0
من هنوز خاک زیر پای تو هستم !من هنوز عاشقتم!هنوز وفادارم!هنوز چشم انتظارم!من برای بغض تو دلتنگم من برای چشمای تو میمیرم!من با تو دوباره عشق را لمس کردم،من با تو روز را می فهمم و شب را حس میکنممن هنوز این حقیقت تلخ را باور ندارم ، من هنوز نسیم سرد کویر را بر گونه هایت حس میکنم، من هنور دست های تو را در دست هایم دارم!من هنوز با اندوخته ای از عطر شانه هایت تنفس میکنم!تو را بازیچه باید کرد شاید تورا پرپر زنان غنچه باید کرد!شاید تو را با دبل رفیق و مونس و همخونه باید کرد!شاید بارها برایت بگویم که در رگ های من جاری شدی چون خون که از من باری دیگر ساختی مجنون تو شاید بود ، با تو باید رفت تا غروب یک حقیقت تلخ به دنبال تو تا خورشید باید رفت!زدست تو به تاریکی کوهستان غم باید سفر کرد. شاید به پیش پای تو چون یک مشت خاک بی بها گردم ، شاید برای قلب تو خدا گردم!نمیدانم که در جای نگین تاج زرین نگاهت جای میگیرم و یا در زیر پای تو بی رحمانه میمیرم!نمیدانم که بعد سالهای سخت و دشوار که بعد از روزهای گرم و شیرین زمان مردنم آیا در آغوش تو خدا جانم را میگیرد و یا این آرزو در نطفه میمیرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!تمام لحظات را سپری میکنیم تا به خوشبختی برسیم افسوس که خوشبختی همین لحظات بود و ما نمیدانیم !من اینجا بس دلم تنگ است که هر سازی که میبینم به آهنگ است!بیا تا با هم باشیم و به دور دست ها سفر کنیم و ببینیم آسمان هرکجا آیا همین رنگ است؟!!!!!!
دسته ها :
يکشنبه بیست و سوم 1 1388