ژول ورن در هشتم فوریه ۱۸۲۸ میلادی در یک خانواده مرفه در منطقه فدو از شهر نانت فرانسه به دنیا آمد. به خواست پدرش تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان برد اما ذوق نمایشنامهنویسی و رماننویسی او را بر آن داشت که کمکم به سوی ادبیات کشیده شود. در ابتدا هرچند موفق نبود، ولی بعد پیشرفت سریعی کرد. «پنج هفته در بالون» او بسیار موفق بود و هواخواهان بسیاری یافت. ناشر آثار او،پیر- ژول -هتزل برای او دوست و مشاور و همراه بسیار خوبی بود .
در آغاز آثار ژول ورن تنها در میان کودکان طرفداران و علاقمندانی داشت تا آن که منتقد و نویسندهای به نام مارسل موره (۱۹۶۹-۱۸۸۷) چندین کتاب و رساله درباره ژول ورن نوشت و او را چنان که بود به دنیا معرفی کرد. مارسل موره در دو کتاب: «ژول ورن بسیار شگفت انگیز» (۱۹۶۰) و «اکتشافات ژول ورن» (۱۹۶۳) ژول ورن را به دنیا شناساند و از آن به بعد دوستداران ادب با نظر جدی تری به ژول ورن مینگرند.
درسال 1852ژول ورن نخستین بزرگ نوشته ی خود رابه نام «مارتین پاز» را که داستانی میژویی (تاریخی) درباره جنگ ها وبرخوردهای هندوها ودورگه های پرونی واسپانیولیست دررشته پخشگریهای دیرینکده ی خانواده ها چاپ کرد.نویسنده 24 ساله فرانسه ای اینک به چنان نام آوری رسیده که در همه ی محفل های ادبی از ذوق وقریحه و پهناوری دانسته های او بویژه در رشته میژوی گیتی شناسی گفتگو میشود.در سال 1853نمایشنامه دیگر ژول ورن در نمایشخانه لیریک با کامیابی فراوانی روبرو میشود.سپسین سال نخستین دراز داستان خود به نام ارباب زاخاری و زمستانی در قطب رپیتوا(جنوب) زا پخش میکند ودرین حال از نوشتن نمایشنامه دست برنمیدارد.در سال 1857 با انباز زیستش که بیوه ایست بیست وشش ساله آشنا میشود کار به عروسی میکشد.در سالهای 1859تا 1861به رهنوردیهای پژوهی خود میپردازد وبه اسکاتلند و نروژ اسکاندیناوی میرود.پس از یازگشت اپرتی را برروی صحنه میبرد.در 3 اوت 1861 میشل ورن تنها کودک وی به گیتی می آید.در سال 1862با پخشگری به نام هتزل قرارداد فروش نسک نامدار خودپنج هفته در بالن را دستینه(امضا) میکند وهمکاری این دو بیست سال دنباله مس سابد.دلکش اینکه تازه درمی یابد که قریحه او درداستان نویسیست ونخست فرانسه ودر زمانی کوتاه پس از آن گیتی از هستی این نویسنده آفریننده آگاه میشود.هتزل که اینک ستاره ای را یافته به ژول ورن پیشنهاد همکاری با ماهنامه ای زیر نام آموزش وسرگرمیها پخش میشود میدهد او میپذیرد ودر20 مارس1664 سرگذشت های ناوخدا هاتراس را در آن به گونه پانویس پخش میکند وسپس آنرا به نگاره نسک درمی آورد ودر سال 1865رهنوردی به میان زمین وسپس از زمین به ماه رازیر نام خط سیر یکراست در 97تسو(ساعت) و20ریزمار(دقیقه) میپخشد. با این باز نباید فراموشید که روزنامه جدی وپر خواننده ی دبا گفتمانهای پاورقی از زمین به گویال ماه ورهنوردی به دور ماه را چاپ کرده است. فرزندان ناوخدا گرانت(1867) بیسا هزار فرسنگ زیر دریاها(1869) دور گیتی در هشتاد روز(1873) گزیره(جزیزه،آبخَست)[ راز آمیز(1874)میشل استروگف(1876) هندوهای سیاه(1877) ناوخدای پانزده ساله(1878)گرفتاریهای یک چینی در چین در چین پرتوسبز(1882) گرابان سزسخت(1883) شهر عصه در آتش(1884) ماتساس ساندروف(1885) گشاینده(1886) دو سال در تعطیلات(1888) کاخ کارپات(1892) رهنوردی به بیابان رازآمیز وگزیره چرخدار(1895) در برابر درفش(1896) رخدادی در لیوونی(1904) ارباب گیتی(1904) در سال 1866 که ژول ورن به اوج نام آوری وکامیابی خود رسیده بود برای خود یک کشتی گردشی خرید و آن را به نام پسرش سن میشل گذاشتکام ناکام این کشتی گویا برای رهنوردی او ویژگی داشت بااین باز در بن ابن کرجی ماهیگیری دفتر کار مرکز خوانشهای او شمرده میشد وهنگامی که در دریای مانش دریانوردی یا در روی رودخانه سن کشتی میراند، درهمان هنگام به اندیشیدن می پراخت ودستاورد اندیشه های خود را به گونه ی اثرهای جاودانی به روی رُخنَه(کاغذ) می آورد.در سال 1867 به همراه برادرش پل با کشتی نهمار ومجهزی به گریت ایسترن رهسپار آمریکا شد ودر بازگشت شاهکار ارزنده ی خود به نام بیست هزار فرسنگ زیر دریاها را نوشت.در سال 1872به شهر آمین زادبوم همسرش رفت ودر آنجا جای گرفت.دو سال پس از آن یک مهمانخانه خودمانی و این بار یک کرجی گردشی راستین را خرید ونام آنرا سن میشل دویم گذاشت دور گیتی در هشتاد روز را به روی صحنه برد که دوسال با کامیابی بسیار بَشولش (اجرا) آن دنباله می یافت.(1874) ژول ورن در سال 1871 پدر ودر سال 1887 مادر خود را ازدست داد.درسال 1897 برادرش پل رخت به سرزمین دیگر کشید وخود وی در سال 1902 دچار آب سپید(آب مروارید) گردید اگرچه که در سالهای نام آوری وسرافرازی چنین یاد کرده است:«من هیچ گلایه ای از زیستن ندارم کم وبیش هرآنچه را میخواسته ام، بدست آورده ام.» در سال 1886-1887 پس ازیک درام خانوادگی که به تیراندازی برادزاده اش به سوی او انجامید وبا دوگلوله زخمی اش ساخت وهیچکس هم شُوَندش(علت) را ندانست، ژول ورن به دنباله کار خود در شورای شهر آمبین که از چندی پیش به آن سرگرم بود،پرداخت اینجور به نگر میرسد که شخصیت اَواره ای(اداری) ونویسندگی وی ناهمسازی ندارند وبخوبی یکدیگر را می پذیرند.در یال 1892 به خواهرانش مینویسد:پاریس دیگر مرا نخواهد دید.زیست نامه نویسهای ژول ورن او را در سالهای 1884-1905خاموش افسرده وسرخورده گواشیده اند(توصیف) واین برداشت را از یکی از نامه هایی که برای خواهرش فرستاده بدست آورده اند:«هر جور خوشی وشادی برایم برنتافتنی شده وشخصیت ومنش من به هماد(کل) دگریده(تغییر کرده) وکوفت هایی بر من راه یافته که هرگز از آن رهایی نخواهم یافت.» هرچند که با پشتیبان جویی به نوشته های دیگر وارونه ی این دیدمان رفتاری نیز اورده شده است.زیرا او تا ذ واپسین دمی که توانا به گرفتن کِلک بود از تکاپو دست بر نداشت.حتی یک بار در نزد نویسنده ایتالیایی دوامی چیس گفته بود:زمانیکه من کاری ندارم،احساس میکنم که زندگی از هستی ام رخت بر بسته است.ژول ورن در سال ۱۹۰۵ بر اثر بیماری دیابت، بدرود زندگانی گفت.