نه دیگه وقت گریه نیست
اشکی برام نریز
برو نمیخوام دیدنت
11 سال گذشت از
......
امروز پنجشنبه ست
تنها م
حوصله ندارم نميدونم چي بنويسم بعد اين 5 سال كه دوباره به تبيان اومدم
ولي دلم ميخواد .....
اي كاش
امروز اول تابستان 87 بود
بعد اين همه سال امدم
خدايا انگار ديروز تايستان سال 87 بود
چه زود گذشت
به یاد روز هایی که می گفتی دوست دارم
می گفتی عاشقم می گفتی زندگی من هستی
می گفتی بیا با هم عشق را معنی کنیم می گفتی بی تو می میرم
دیگر از کلمه ی دختر نفرت دارم و حال معنی تمامی آن روز ها را می دانم
چرا که از تو متنفرم ولی برای آرامش تو عشق دروغی بزرگ است
از جان خودم می گذرم
تو به من عشق و نفرت را یاد دادی
نه معنی عشق را
ولی باز هم از تو نفرت دارم
با یاد روزهای با تو بودن زنده ام
بگین بباره بارونا
دلم هواشو کرده
نه اون به من رسیده
نه من به او رسیدم
مــواظـــــب خــــودت بــاش:
اون طور منو نگاه نکن دست توی دست من بذار....برو یه وقت مریض میشی بغضتو رو هی نگه ندار
فدات بشم فدات بشم فدات بشم بذار برو ..... محاله باورش که من دیگه نمیبینم تو رو
صدات میلرزه عشق من اسمم رو هی صدا نکن.....طنابو دور گردنم ب