تو نيستي که ببيني تو دست غم اسيرم
بدون نور چشمات ديگه دارم مي ميرم
تو نيستي که ببيني بدون تو چه تنهام
از اون روزي که رفتي انگار توي کويرم
تو پاکي و بزرگي درست مثل يه دريا
من در برابر تو يه قطره ي حقيرم
تو نيستي که ببيني دستاي من يخ زده
اگه نباشي پيشم از اين زندگي سيرم
من جز يه قلب ساده ديگه چيزي ندارم
ببين که واسه ي تو يه عاشق فقيرم
تو نيستي که ببيني تو لحظه هاي دوري
فقط با نامه هاته که من آروم مي گيرم
عزيز دل بگو که مياي يه روزي پيشم
فقط با اين اميده که مي تونم نميرم
« يلدا »