تبیان، دستیار زندگی
گاهى شوخى مى‏کرد و لطیفه‏اى در حد میزان شرعى مى‏گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. به ویژه ‏اگر مى‏یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است ‏با او شوخى‏ مى‏کرد تا غمش را بزداید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گوشه‏اى از اخلاق عظیم پیامبر اکرم

پیامبر اکرم

روزهایى بس شیرین و به ‏یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسان‎هاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد.

او هرگز در این واژه‏ها نمى‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏ کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» و الا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که‏ جبرئیل آن ملک مقرب و واسطه وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت ‏به او عرض کرد: اگر یک مو بالاتر روم به نور تجلى ‏بسوزد پرم. ولى رسول الله رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم و خیال! اوست کسى که‏ خدایش درباره‏اش فرمود: «و انک لعلى خلق عظیم‏» پس ما به جاى ‏این که حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى ‏مى‏رساند چرا که جز آفریده‏اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت ‏«یا على ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنى الا الله و انت و ما عرفک الا الله و انا» پس روا است که لب فرو بندیم و سخن کمتر گوئیم.

بیائیم در این سخن ربانى که پیامبر را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مى‏کند بیاندیشیم و از زبان روایت نمى از این ‏اقیانوس پرفیض برگیریم، شاید برخى عزیزان به کار بندند و از رسول الله الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود: «و لکم فى رسول‏الله اسوه حسنه.‏»

یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال ‏مى‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى‏نشیند والا است نه آن که انسان والا باید در جاى والا نشیند.

جمله‏هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى‏شود که هم ‏برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى وخداپسندانه:

1- آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را «خاضع الطرف‏» مى‏نامد یعنى به زمین نگاه مى‏کرد و سر را کمتر بالا مى‏برد، این چنین با وقار و متین ... با ادب و فروتن . چنان ‏در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سر فرود مى‏آورد و کمتر سر را بلند مى‏کرد چه پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏دید و لحظه‏اى ‏بلکه کمتر از لحظه‏اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود.

2- یکى دیگر از نشانه‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که‏ به هر که مى‏رسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آن که دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن ‏فرد بزرگ است ‏یا کوچک، دانشمند است ‏یا بى‏سواد، ثروتمند است ‏یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏هاى ‏ایسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و ... سلام مى‏کرد و او با این که بزرگترین از هر نظر بود بر کوچکترین انسان‎ها از هر نظر سلام مى‏کرد و بیشتر براى این که ما را به این سنت ‏حسنه‏ تشویق کند مى‏فرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.

راوى مى‏گوید: قبل از آن که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شدیم زیرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شدیم.

3- پیامبر هرگز بدون جهت ‏سخن نمى‏گفت، و اگر سخنى مى‏گفت ‏بیشتر جنبه موعظه و پند داشت، یا مطلبى را مى‏آموخت و یا به معروف و خیرى امر مى‏کرد و یا از شر و منکرى مردم را باز مى‏داشت، تمام‏ سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بى‏ارزش نبود، زیرا خوب مى‏دانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید» وانگهى پیامبر اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر کسى ‏است که نخستین آفریده پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق‏الله نورى‏» پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى‏کند جز نور، و هر چه مى‏گوید گفته خدا است «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى‏ یوحى.‏»

یکى دیگر از نشانه‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که‏ به هر که مى‏رسید، پیشقدم در سلام کردن بر او بود، سلام که خود تحیت اسلامى است و پیامبر آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى‏کرد و قبل از آن که دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‏کرد. هرگز پیامبر ملاحظه نمى‏کرد که آن ‏فرد بزرگ است ‏یا کوچک، دانشمند است ‏یا بى‏سواد، ثروتمند است ‏یا فقیر. آرى حضرت آنقدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‏هاى ‏ایسمى، شغلى، خطى، مسئولیتى، مالى و ... سلام مى‏کرد.

4- و پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‏شد. در روایت است: «ولا یجلس و لایقوم الا على ذکر» او نمى‏نشست و برنمى‏خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذکر خدا بود چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس‏ مى‏دانست و اعلام مى‏داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد یا ذکرى ‏از اهل بیت که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت مى‏خندید از تبسم تجاوز نمى‏کرد «جل ضحکه التبسم‏» زیرا قهقهه و خنده با صدا با شئون ‏انسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف‏ مخلوقات.

5- یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏نشست، مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال ‏مى‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا که انسان والا مى‏نشیند والا است نه آن که انسان والا باید در جاى والا نشیند.

عزیزانم! قطعا این از تواضع است که انسان در جایى که خالى ‏است‏ بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم ‏کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت ‏بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبر که باید زدوده شود و گاهى بلکه بیشتر به خاطر عقده‏هاى درونى و محرومیت‏هاى دیرینه ‏است که شخص مى‏خواهد از این راه خودى را نشان دهد!!

پیامبر اکرم

6- پیامبر آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هیچ گاه فریاد نمى‏زد و صدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى‏ برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى‏گفت «واغضض من صوتک‏» و دستور هم همین بود که ‏کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم‏ فوق صوت النبى‏» و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏گفت لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال ‏پرنده به گوش مى‏رسید.

پیامبر نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‏برد و اگر با ثروتمندان مى‏نشست‏ به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.

7- «لایقطع على احد کلامه‏» هرگز سخن کسى را قطع نمى‏کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏داد و پس از تمام ‏شدن سخنش آرام پاسخش را مى‏گفت. و چنان اصحابش را تربیت کرده‏ بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‏شد، تمام حاضران ساکت ‏مى‏شده و سراپا گوش مى‏شدند «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه ‏سخن حضرت تمام مى‏شد بدون آن که سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت ‏حرف مى‏زد.

8- نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مدنظر قرار گیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه ‏مى‏کرد «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى در حال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته‏ ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد(هنگام صحبت کردن) انسان‏ فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که‏ امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان‏نگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که ‏بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیکتر کند.

9- «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین‏» پیامبر نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى‏کرد بلکه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بود. بلکه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‏برد و اگر با ثروتمندان مى‏نشست‏ به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر.

پیامبر آرام و آهسته سخن مى‏گفت و هیچ گاه فریاد نمى‏زد و صدا را بلند نمى‏کرد. و مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى‏ برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى‏گفت «واغضض من صوتک‏» و دستور هم همین بود که ‏کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند .

10- هر گاه پیامبر مى‏خواست ‏به مجلس وارد شود و با مردم ‏برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى‏داد یعنى در آینه مى‏نگریست و موهاى خود را شانه مى‏زد و چنین در روایت آمده‏ است «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط‏» و نه تنها حضرت لباس ‏تمیز و مرتب مى‏پوشید و محاسن مبارک را شانه مى‏زد بلکه پیوسته‏ بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏شد. بگذریم ‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‏کرد، که همواره از عطر نیز استفاده مى‏نمود. راوى مى‏گوید: قبل از آن که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏شدیم زیرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏خورد و متوجه ورود حضرت مى‏شدیم. خود حضرت نیز مى‏فرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ان یتهیا لهم و یتجمل‏»؛ خداوند دوست دارد که بنده‏اش هرگاه‏ مى‏خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آنها آرایش نماید.

اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخى ساده‎لوحان که با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مى‏آیند و خیال مى‏کنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملا به دور است. زهد این است که به‏ دنیا و ملذاتش دل نبندیم نه این که صوفى منشانه زندگى کنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!

11- پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى‏پذیرفت که شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مى‏خواست که بر مرکبش در کنارش ‏سوار شود و اگر قبول نمى‏کرد یا امکان نداشت، به او مى‏فرمود:

از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم. این چه عظمت ‏و بزرگوارى است که انسان‏ها را سرگردان مى‏کند و به حیرت وامى‏دارد.

12- اگر سه روز مى‏گذشت و دوستش یا برادر دینى‏اش را نمى‏دید از او سؤال مى‏کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى‏کرد و اگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مى‏نمود و به زیارتش مى‏رفت ‏و اگر بیمار بود به عیادتش مى‏شتافت.

13- پیامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مى‏کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى‏داد و اگر نمى‏پذیرفت آنقدر اصرار مى‏کرد تا قبول کند.

حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه ‏مى‏کرد «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى در حال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند زیرا این نکته‏ ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد(هنگام صحبت کردن) انسان‏ فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد.

14- حضرت ضمن این که بسیار هیبت داشت، براى این که حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏کرد و لطیفه‏اى در حد میزان شرعى مى‏گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیاندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نکند. به ویژه ‏اگر مى‏یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است ‏با او شوخى‏ مى‏کرد تا غمش را بزداید. و اصلا پیامبر آن گونه با افراد سخن ‏مى‏گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت ‏آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب‏» و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى‏گفت و مى‏فرمود: «ما پیامبران ماموریت ‏داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم.‏»

15- مى‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏رسند و مصافحه و دست‏ دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‏کنند و لذا هر وقت‏ پیامبر مسلمانى را مى‏دید فورا با او مصافحه مى‏کرد و به او دست ‏مى‏داد و بر این امر بسیار تاکید مى‏نمود. در روایت است که‏ هرگاه دو مؤمن به هم مى‏رسند و مصافحه کنند گناهانشان مى‏ریزد مانند برگ درختان(در فصل خزان).

این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش ‏پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این هفته وحدت ‏به کار گیریم و با هم پیوند صلح و صفا بندیم و دل‎ها را از رشک و حسد و زیغ پاک کنیم و گذشته‏ها را به خاطر خدا نادیده‏ بگیریم و از لغزش‏هاى برادرانمان بگذریم(که خود نیز بسیار لغزش‏ داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنیم و قلب‎ها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانکه خدا و رسولش خواهد برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه کینه‏توزانه و انتقام‏گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش‏ روح‏الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت‏ به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید کنیم والسلام.

منبع:

ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 222، محمد جواد مهرى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.