انقلاب اسلامیدر نظر اسلام و امام خمینی(ره) انسان و جهان به تمام وجود، ارتباط باخالق خود دارند و بلکه اساساً چیزی جز عین ارتباط با او نیستند. انسان چوندر مورد خدا میاندیشد و بر اساس یک سلسله اصول و براهین عقلانی بهوجود او، به عنوان خالق خود و جهان پی میبرد، در مییابد که در نهایتتفکّر او نیز همچون وجودش مخلوق و قائم به خداست. از اینرو تفکّر نیز بااستقلال و اتکاء به خود نمیتواند دربارهی خداوند بیندیشد بلکه اندیشهی بشرنیز تحت ربوبیت خداست. لذا همچنانکه خداوند با تجلّی خود به انسان وجودبخشیده، در علم بشر نیز تجلی نموده و به آن فعلیت و تقرّر میبخشد. پس دراین صورت علم انسان همچون وجود او مخلوق و فانی در علم و وجود خالقخود یعنی خداست. بنابر آنچه گفته شد تفکر و وجود جهان به عنوان آیاتالهی و نیز محدودیت وجود ممکنات، انسان را رهنمون بر وجود و ساحتجهانمابعدالطبیعه میکند اما در نهایت انسان درمییابد که این پرودگار استکه به او امکان چنین تفکّر و سلوکی را داده از اینرو این خداست که دلیل وشاهد بر فکر و وجود بشر و همه ممکنات و جهان هستی است. به این طریقبرهان اق ن مبدّل به برهان لم میشود و همانطور که وجود بشر و جهان دالّبر وجود خداست، خداوند نیز دلیل و شاهد بر وجود انسان و جهانمیگردد، چنانکه در این مورد قرآنکریم میفرماید:ما آیات و قدرت و حکمت خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاًهویدا و روشن میگردانیم تا آشکار شود که خدا حق است آیا ای رسولاینکه خدا بر همه موجودات عالم گواه و شاهد است کفایت از برهاننمیکند؟.
به این وسیله تعقّل و تفکّر در حکمت متعالیّه، مبدّل به احساس حضور وارتباط کامل وجود انسان با خداوند میشود. درنتیجه حکمت مشاء که تماماً بهارائهی برهان و دلیل عقلانی اهتمام میورزد، مرتبط با حکمت اشراق وعرفان میگردد و به این وسیله فیلسوف عارف درمییابد که سراسر وجود وهستی او، اعم از ساحت تفکّر و عرصه عمل و زندگیاش، همه تحت سیطره واحاطهی قیومی حقتعالی است. از اینرو وقوف به این احاطه و سبقت وجودیو علمی خداوند بر علم و اراده و وجود انسان، به همه چیز رنگ الهیمیبخشد. به همین جهت، انسان بخوبی درمییابد که بدون التزام به وجود خداهرگز نمیتواند حتی دربارهی خود بیندیشد و بالاتر اینکه، هستی و وجودداشته باشد.
پایان بخش 1