پيش گفتار
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادم
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشة پر تو ذاتو كردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
چه مبارك سحري بودوچه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخيزان بود
كه ز بند غم ايام نجاتم دادند