سلام به همه دوستان و هموطنان عزیزی که عشقشان ایران و افتخارشان ایرانی بودن است.دوستان ، من یک کودک 10 ساله هستم که تا چند ماه دیگر در شروع دوران نوجوانی قرار می گیرم. من تحصیلات چندانی ندارم ، بینش سیاسی چندانی هم ندارم . من دوران جنگ را ندیده ام ، من شاید بدرستی نتوانم امام راحل را بفهمم.اما با همین سن کم ، غروب شلمچه و غربت دوکوهه را می فهمم ، من در فکه روی شنهای داغ راه رفته ام و برای غربت برادرانم گریه کرده ام.من به اندازه دانش کتابهای درسی ام می دانم که اسلام بی ولایت و نماز بی ولایت در واقع نوعی گول زدن خودمان است. من می دانم که حقیقت جویی و عدالت جویی و ظلم ستیزی چیزهائیست که به نوع بشر مربوطاست ، نه به دین آنها.آیا تا به حال با خود فکر کرده اید که خدا چشم را برای چه به ما داد ؟ حتما" می گویید برای دیدن گل ، پروانه و طلوع زیبای خورشید ، آری این هم درست است ولی می دانید که حیوانات هم با چشمانشان همین کار را می کنند ، پس فرق ما با آنها چیست ؟ در آن است که آنها مانند ما حقیقت جو نیستند و مغزی برای کنکاش در این زمینه ندارند. ما چشمانمان را باز نگه می داریم تا آفتاب پرنور حقیقت را ببینیم . در این روزهای اخیر خیلی چیزها را می شنیدم که اول فهمشان برایم سخت بود ، اما سعی کردم به دنبال حقیقت هر حرفی باشم .می دانید دوستان ، خیلی جالب بود من که یک آدم بی طرف بودم خیلی از حقیقتها را که مثل آفتاب وسط تابستان پرنور و روشن بود، توانستم درک کنم اما آدم بزرگهایی را دیدم که با چشمانی به ظاهر بینا ، خود را به نابینایی زده بودند . خنده دار بود که من به دنبال یافتن بینش درست بودم و آنها به دنبال بی راهه می گشتند. بعضی ها حتی کوچکترین اصول اولیه قضاوت را هم نمی دانند ، آنها شواهدی را که می بینند ، نادیده می گیرند و حرفهای رویایی را در حد یک واقعیت کاملا" مسلم تصور می کنند.البته همه می دانیم که تاریخ بارها تکرار شده است . نمونه های زیادی در اسلام سراغ داریم که هم اکنون تکرار آنها را در جامعه خود می بینیم .روزی پیامبر مکرم اسلام در غدیر خم پیام نهایی اش را به گوش همه رساند و آن به ظاهر مسلمانان واقعی ابتدا به پیامبر قول دادند و سپس با حضرت علی (ع) عهد و پیمان محکم بستند، نتوانستند حتی 1 روز پس از رحلت پیامبر بر قولشان پایبند بمانند.در جامعه ما کسانی بودند که تمام سعیشان براین بود که همواره موازی خط امام خمینی حرکت کنند و بعد از رحلت ایشان همچون همان به ظاهر مسلمانان هر کدام به طرفی رفتند و برخی از آنها آنقدر فاصله گرفتند که دیگر خطی را نمی دیدند و اینک برخی از آنها همچون خوارج قد علم کرده اند . اگر مردم آن روز نه تلویزیون داشتند ، نه روزنامه ، نه کتابخانه ، نه کامپیوتر و نه خیلی چیزهای دیگر، به لطف پروردگار، ما اینک همه اینها را داریم که بازهم در تاریکی به سر می بریم.در همه جای دنیا ، مردم با هر دین و مذهب و با هر نوع نگرش سیاسی در یک چیز مشترک هستتند و آن عشق ورزی به کشور و احترام بسیار بالا برای پرچم کشورشان است ، خیلی از مردم آمریکا و اروپا افتخار می کنند به پوشیدن لباسی با آرم پرچمشان یا هر چیزی که این نشان بر آن حک شده باشد.اما در روزهای اخیر در کشور عزیزمان شاهد چیزهایی بودم که هنوز هم نمی توانم باور کنم .در خیابانها می دیدم که بعضی از به ظاهر هواداران یک کاندیدا ، چگونه پرچم مقدسی را که اگر خوب بنگری سرخی خون شهیدان را در آن می بینی ، از دست مردم با حالتی حمله وار می کشیدند و پاره می کردند و به زمین می ریختند ، پرچمی که روزی شهید همت ها و چمرانها و... برای برافراشته ماندن آن قلبهای مهربانشان را سپر گلوله های سربی آتشین کردند، اینک در خیابان به زیر دست و پا می افتد.بعضی ها می گویند هدفشان هواداریست اما مگر نه اینکه با هر حزب و گروه و جناحی ، ما همهاگر نگوییم مسلمان اما ایرانی هستیم. مگر نه اینکه باید همه برای یک هدف و آن سرافرازی میهنمان بکوشیم.چرا زمانی که یک فرد بی طرف که دینی غیر از اسلام دارد زمانی که علامت سؤالی در ذهنش درست می شود که جوابش را در دین خود پیدا نمی کند ، شروع میکند به تحقیق و در آخر کار بهترین را که همان اسلام است انتخاب می کند و خیلی هم بیشتر از ما که خودمان را مسلمانمی خوانیم به اصول و فروعش پایبند است . پس ما چرا در ذهنمان علامت سؤال به وجود آمده را می خواهیم با جنگ و بلوا حل کنیم در عصری که با فشار یک دکمه می توانیم حجم بسیار زیادی را از اطلاعات در اختیار داشته باشیم چرا در تاریکی و بدون چراغ راه می پیماییم . در جمع های کوچکخودمان ، بین دوستان وهمکلاسیها به ما آموختند که همیشه رای اکثریت را بپذیریم و من که یک دانش آموز کلاس پنجم ابتدایی هستم این را به خوبی می دانم ، اما آدم بزرگهای درس خوانده و تحصیل کرده این را نمی دانند.پس چه فرقی بین من و شماست ، شما که همیشه ما را بچه می خوانید و خود را عقل کل می دانید. ما ایرانیها همیشه به جوانمردی مشهور بوده ایم این را از داستانهای شاهنامه و تاریخ چند هزار سالهما به خوبی می توان فهمید اما چه شده که چند نفر به یک نفر حمله می کنند و برای عده ای این کار عین جوانمردی است !