مشكات نور
زینب كبری مهین مشكات1نور | |
عالمی روشن ز نورش همچو طور2 | |
دختر زهرا كه ماه آسمان | |
سجده آرد نزد او بر آستان | |
ملتمس از جوی فیضش مریم است | |
عیسی از انفاس وی فرّخ دم است | |
در عوالم هر چه انوار رب است | |
بینم از مشكات ذات زینب است | |
زن، كه دیده صاحب حكم و قضا؟ | |
جز ولیّه حق و دخت مرتضی | |
گرچه زن گفتن بود از ما خطا | |
لافتی را زاده آمد لافتی | |
زینب كبری گرش دانی تو زن | |
جاهلی جاهل ز دانش دم مزن | |
بحر را فرزند، درّ و گوهر است | |
ماه اگر فرزند آرد اختر است | |
گر در آیینه بتابد مهر و ماه | |
ماه اگر خوانیش نبود اشتباه | |
الغرض فرزند، مرآت اَب است | |
دختر شیر خدا هم زینب است | |
اوست دنیای من و عقبای من | |
توشه امروز و هم فردای من | |
هم حیات و هم ممات من بدوست | |
هم پناهم از زمانه فتنه جوست | |
اتكالّم در همه عالم بر اوست | |
مرمرا خاك در او آبروست | |
نی مرا اوتاد 3را، ابدال4را | |
نی مرا، جبریل را، میكال را | |
نی مرا شاهان هفت اقلیم را | |
صاحبان افسر و دیهیم را | |
مدحت او چون توان تقریر كرد؟ | |
وحی بتواند بشر تقسیر كرد؟ | |
نور وی مصباح بینش آمده | |
آفتاب آفرینش آمده | |
درّة البیضای5 دریای وجود | |
بلكه خود دریای علم و فیض و جود | |
الغرض مستغنی از مدح من است | |
مدح او چون مدح صبح روشن است | |
هفت كوكب از جمالش خوشه چین | |
هشت جنّت راست بانوی مهین | |
خود بهشت اندر جوار كوی اوست | |
نهر كوثر رشحهای6 از خوی اوست | |
لطف او را سایه ناپیداستی | |
در عبارت سدره و طوبی استی | |
اوست دین و مذهب و ایمان من | |
روشن است از پرتو او جان من | |
غیر درگاهش مرا نبود پناه | |
هر چه دارم دارم از این بارگاه | |
عاصیان را ای كه باب رحمتی | |
بر من از رحمت ولی ّ نعمتی | |
آن چه از دستم بر آید ای بتول | |
باشد این خدمت گر افتد در قبول | |
آورم بر آستانت مور وش | |
این مقامات حسینی7 پیشكش | |
تحفهای بهتر ازین نبود مرا | |
كاورم بر آن در دولتسرا | |
هشت جنّت را تو بانو بودهای | |
از ازل بانوی مینو8 بودهای | |
بر جهانی هم تویی فرمانروا | |
دردمندان را تو میبخشی دوا |
"آیةالله آیتی بیرجندی"
پینوشتها:
1- مشكات: طاقی كه در آن چراغ و قندیل گذارند (غیاث اللغات) چراغدان.
2- طور: منظور كوه طور است كه حضرت موسی(ع) در آن به مناجات پرداخت و با خدا سخن گفت.
3- اوتاد: (جمع وتد) در اصل به معنی میخها - در اصطلاح به پیشوایان طریقت و صالحان قوم گفته میشود.
4- ابدال: (جمع بدل و بدیل) مردان خدا - صالحان و نیكان كه تعداد آنان را هفت یا هفتاد دانستهاند كه هر كدام از آنان بمیرد جانشینش را خداوند بر میگزیند و یا برمیانگیزد كه جای او را بگیرد.
5- دُرة البیضاء: مروارید درشت سپید و نورانی.
6- رَشحه: تراوش.
7- مقامات حسینی: منظور همین مثنوی (مقامات الابرار) است كه شامل مقتل كاملی از واقعه جانگداز كربلاست و ابیات مسطور از آن جا گرفته شده است.
8- مینو: بهشت.