پول نان
پول نان من با دوچرخه بودم یک اتفاق افتاد خوردم زمین و گم شد پولی که مادرم داد آن پول، پول نان بود قِل خورد و رفت در جو من ماندم و دوچرخه با درد و زخم زانو ای کاش مثل دیروز می آمدم پیاده شرمنده ام من امروز در جمع خانواده بخش کودک و نوجوان تبیان منبع: وبلاگ کله گنجشگی(اسد اله اسحاقی) مطالب مرتبط: تابستان از راه رسید عروسک تازه حجاب برتر باغ جانماز جوراب شستن کیک تولد

پربازدیدها

پربحث‌ها