غروب جمعه گذشت و نیامدی... غروب جمعه گذشت و نیامدی... باشد! نخواه اینکه جهانم پر از بدی باشد خـودت حسـاب بکـن، احـتـمـال آمـدنـــت بـرای جـمـعـهی بعـدی چه درصدی باشد؟! کجاست قطعیّت جمـعهای که مـیآیـی؟ چــقـدر بـایــد بـا جــمعه « شایدی » باشد؟ دوباره هـفتـهی زجـرآوری شـروع شــده بــر ایــن عــذاب نــبـاید که سرحدی باشد؟ نـبـــایـد آیــــا در جـادههــــای آمــدنـــــت نـشـانی از « تو » و از « آمدن » ردی باشد؟ کجاست جمعهی سبزی که صبح آن مثلِ هــمـان کـه حـرفـش را بـا دلـم زدی باشد؟ کجاست جمعه سبزی که بشـکـفد در آن گلی که عطر و شمیماش «محمّدی» باشد؟ بخش مهدویت تبیان شاعر: امیر اکبرزاده منبع: راس کدام جمعه ساعتها زنگ میزنند؟