" ساحل سبز" ز ِهرکسی تو فراتر، خدا کنــــد که بیایی شمیم زمزم و کوثر، خدا کنـــد که بیایی به باغ سرو وصنوبر، خدا کند که بیایی گریخت صبرمن ازبر، خدا کند که بیایی برفت آتشـم از ســـــر، خدا کند که بیایی وجانشین پیمبر، خدا کنــــــــــد که بیایی که مثل نور زند سر، خدا کنـد که بیایی معطری تو، معطر، خدا کنــــــــــد که بیایی برای دل، تو قــــــــراری، که یادگار بهاری تویی که پاک و زلالی ، شکوه بزم کـــــمالی زبس که گفتم و گفتم: کجاست ساحل سبزت؟ زمین اسیر بلا شـــــــد ، میان شعله رها شـد تبلوری زحیـــــــــــاتی ، سرود سبز نجـاتی شکوهمنــــد و بزرگی ، همان سوارستـرکی " عبدالرضا اولیایی "