یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود، یه موشه و خرگوشه بودند که با هم دوست شدند و هوا هو خیلی سرد بود ، موشه یک کلاه کشی سرش بود و تا هر جا که دلش می خواست کش میومد، خرگوشه هم توی کلاه جا شد و حیوانات دیگر هم به خامه موشه آمدند...

روزی که موشه با خرگوشه آشنا شد، هوا سرد بود. موشه یک کلاه کِشی سرش بود؛ اما خرگوشه کلاه نداشت و سردش بود. موشه کلاه کشیاش را به خرگوشه داد. خرگوشه تشکر کرد و گفت: «کلاه تو اندازهی سر من نیست.» اما وقتی کلاه را کرد توی سرش، کلاه کشی، کِش آمد و اندازهی سرش شد. همان روز موشه ، خرگوشه را به لانهاش دعوت کرد. خرگوشه خندید و گفت: «من که توی لانهی تو جا نمی شوم!» موشه گفت: «بزرگ تر از تو هم جا میشود!» جوجه جغده از بالای درخت پرسید: «من چی؟ من هم توی لانه ات جا میشوم؟» موشه گفت: «بله بفرما!» جوجه جغده هم رفت توی سوراخ و به لانه ی موشه رسید. خرگوشه به موشه گفت: «نمیدانم چه کلکی زدهای که جوجه جغده توی لانهات جا شد؛ اما من و هیچ جوری نمی توانی توی لانهی فسقلی ات جا بدهی! کلاهت اندازهام شد، ولی خانهات اندازهام نیست.» موشه گفت: «پس برو کنار، بگذار من بروم. مهمان ها منتظرم هستند.» موشه رفت توی لانهاش. کمی بعد صدای خنده و شادی از توی لانه به گوش خرگوشه رسید. خرگوشه که خیلی دلش میخواست توی مهمانی آنها باشد، با خودش گفت: «حالا امتحان میکنم، ببینم چی میشود.» بعد اول سرش را کرد توی سوراخ، بعد هم گردن و بقیهی بدنش را. راهروها تاریک بودند، اما تنگ نبودند. خرگوشه همه جا را لمس کرد و بو کشید. هی خودش را این طرف و آن طرف تاب داد. بعد هم خندید و گفت: «ای موش بلا! باید زودتر میفهمیدم.» موشه برای خرگوشه شربت آورد و گفت: «این جا تنها جای جنگل است که زمینش کِش میآید و باز و بسته میشود.» خرگوشه خندید و گفت: «خانهات هم مثـل کلاهت، کشی است!» مطالب مرتبط: کلاه حصیری و دلفین مرد کلاه فروش ساخت کلاه لبه دار مثل آب خوردن کانال کودک و نوجوان تبیان تنظیم: شهرزاد فراهانی- منبع: سایت نبات