مادربزرگ صبا آمده بود خانه‏ی‏شان. مامان رفت تا برای مادربزرگ شربت درست کند. صبا گفت: «مامان! می‏شود من برای مادربزرگ شربت درست کنم؟» مامان گفت: «باشد؛ اما چیزی را به هم نریز.» صبا رفت توی آشپزخانه.

شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۸ - ۰۰:۰۰
رنگ گل‏های آفتاب‏گردان
رنگ گل‏های آفتاب‏گردان مادربزرگ صبا آمده بود خانه‏ی‏شان. مامان رفت تا برای مادربزرگ شربت درست کند. صبا گفت: «مامان! می‏شود من برای مادربزرگ شربت درست کنم؟» مامان گفت: «باشد؛ اما چیزی را به هم نریز.» صبا رفت توی آشپزخانه . توی کمد چهار تا ظرف بزرگ بود. صبا پرسید: «مامان! شکر را از توی کدام ظرف بردارم؟» مامان گفت: «از توی آن ظرف بزرگ زرد رنگ.» صبا نمی‏دانست ظرف زرد کدام یکی از آنهاست. یکی از ظرف‏ها را برداشت و پیش خودش گفت: «آهان! شکر توی همین است.» چند قاشق از آن را ریخت توی لیوان. کمی هم آب‏لیمو و آب ریخت و خوب آن را هم زد. بعد با خوشحالی رفت توی اتاق. مادربزرگ شربت را کمی چشید. یک دفعه صورتش درهم شد. گفت: « صبا جان! چرا این شربت اینقدر شور است؟» مامان گفت: «نکند توی شربت به جای شکر، نمک ریخته‏ای؟» مادربزرگ لیوان را گذاشت توی سینی و گفت: «من هم وقتی بچّه بودم رنگ‏ها را نمی‏شناختم؛ امّا کم کم یاد گرفتم.» صبا پرسید « مادربزرگ ! رنگ زرد مثل چی؟» مادربزرگ گفت: «رنگ زرد مثل رنگ خورشید، مثل رنگ موز ، مثل رنگ لیمو.» صبا به گل‏های توی دامنش نگاه کرد. ناگهان یاد چیزی افتاد. با خوشحالی گفت: « مادربزرگ ! مادربزرگ! رنگ زرد مثل رنگ گل‏های آفتاب‏گردان . لعیا اعتمادی سنجاقک تنظیم: بخش کودک و نوجوان ************************************** مطالب مرتبط عجیب ترین هدیه ماجراهای جوجه خان ش مثل شتر بزرگ تر یا کوچک تر آب برکه همه به دنبال بادکنک قهر نی نی با ماه حوله ی خوش بو

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها