در اول آبان ۱۳۵۶ خبر درگذشت سید مصطفی خمینی، از نجف به تهران و قم رسید و به سیر تحولات انقلاب شتاب بخشید؛ مرگی که عادی به نظر نمیرسید و همین امر موجب شد بسیاری از انقلابیون از او به عنوان شهید یاد کنند، هرچند که امام خمینی با به کار بردن این عنوان برای فرزندش موافق نبود. درگذشت سید مصطفی خمینی که فارغ از نقش فرزندی یکی از مبارزان انقلاب و همراه امام در مبارزات علیه رژیم شاه بود نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی است؛ چراکه پس از ۱۴ سال دوباره نام امام خمینی را بر سر زبانها انداخت.

او را مصطفي ناميدند
شهيد مصطفي خميني در 21 آذر 1309 ه ش برابر با 21 رجب 1349 ه ق در محله الونديه شهرستان قم در منزل اجارهاي متولد شد. به مناسبت نام پدر بزرگ پدرياش «شهيد سيدمصطفي موسوي» او را نيز مصطفي ناميدند. مادر گرامياش خانم خديجه ثقفي در انتخاب اين اسم براي فرزندش ميگويد : «من خيلي دوست داشتم كه نامش مصطفي باشد و نميدانم آقا چه دوست داشتند، ولي من ايشان را راضي كردم و گفتم كه چون نام پدرتان مصطفي بوده است، بسيار مناسب است و آقا هم راضي شدند و اسمش را محمد گذاشتيم، لقبش را مصطفي و كنيهاش را ابوالحسن گذاشتيم، ابوالقاسم نگذاشتيم كه هر سه مشابه حضرت رسول (ص) نشود.» سيد مصطفي ديرتر از كودكان ديگر زبان باز كرد، بهگونهاي كه تا چهار سالگي فقط چند كلمه را ميتوانست بگويد؛ اما ديري نپاييد، او را به مكتبخانهاي در نزديكي منزلشان گذاشتند. اين اقدام تأثير فراواني در حرف زدن وي بر جاي گذاشت و نگراني اطرافيانش برطرف شد. او در دامن مادري با تقوا و پدري دانشمند و در محيطي آكنده از معنويت و عرفان رشد كرد. مصطفي كودكي لاغر اندام ولي شجاع و جسور بود. پس از طي دوران كودكي راهي دبستان شد. تا پنجم ابتدايي در دبستان «باقريه» و «سنايي» قم به تحصيل پرداخت. در چهارده سالگي به تحصيل مقدمات علوم و معارف ديني پرداخت. او داراي نبوغ و هوش سرشاري بود و بدين جهت به سرعت از همرديفان خود پيشي گرفت.
در هفده سالگي، پس از پايان دوره مقدمات حوزه معمم شد خانم فريده مصطفوي، خواهر ايشان در اين مورد ميگويد: «... به ياد دارم در روزي كه ايشان ملبس شد، حضرت امام در يك مجلس مهماني، عدهاي از دوستان را براي ناهار دعوت كردند تا ايشان تشويق شود و با تشريفات خاصي عمامه بر سر ايشان گذاشتند. اين براي ما يك خاطره جالبي بود كه ميديديم، او با شادي و خوشحالي زيادي با لباس جديد از مهمانها پذيرايي ميكند.»
دوره سطح حوزه را به مدت پنج سال نزد حضرات آيات: مرتضي حائري يزدي، محمدجواد اصفهاني،شهيد محمد صدوقي و سيدمحمدباقر سلطاني فرا گرفت. ضمن اشتغال به فراگيري فقه و اصول، فلسفه را نيز نزد آيةالله سيد رضا صدر آغاز كرد و منظومه حكمت سبزواري را نزد وي فرا گرفت و خود نيز به تدريس آنها در مدرسه حجتيه قم پرداخت. پس از آن جهت فراگيري «اسفار» به حوزه درس آيةالله سيدابوالحسن رفيعي قزويني و علامه سيدمحمدحسين طباطبايي روي آورد. سيد مصطفي در بيست و يك سالگي در درس خارج آيات عظام سيدحسين طباطبايي بروجردي، و سيدمحمد حجت كوهكمري حضور يافت. نزديك به سيزده سال فقه و اصول را نزد والد گرامياش فرا گرفت. از محضر درس آيةالله سيدمحمد داماد نيز بهره گرفت. در آن زمان مرحوم آيةالله العظمي بروجردي امتحاني را در سطح طلاب شاخص حوزه علميه قم گذاشته بودند كه پس از اعلام نتايج، حاج آقا مصطفي يكي از چهار نفر طلبه ممتازي بود كه معرفي شد.
برفراز كرسي اجتهاد
حاج آقا مصطفي پس از تلاش فراوان در 27 سالگي به درجه اجتهاد نائل آمد، اجازه اجتهاد او از طرف امام خميني (ره) بود. عارف واصل آيةالله حاج سيدرضا بهأالديني كه ساليان طولاني با ايشان حشر و نشر داشت، در خصوص مقام علمي او چنين مينويسد: «بسمه تعالي. الحاج مصطفي آيةالله جمع بينالمعقول و المنقول و السياسة الاسلامية و الدينيه في شبابه و بلغ مابلغ من نوادر زماننا بل من نوادر الاعصار و الازمان...» در مدت توقف دوازده ساله در حوزه نجف سيدمصطفي خميني به بهرهگيري از حضور آيات عظام و مراجع تقليد حوزة علميه نجفاشرف آقايان: سيدابوالقاسم خويي، سيدمحمود شاهرودي و سيدمحسن حكيم پرداخت. در دوران تبعيد، پس از انتقال از تركيه به عراق، در نجفاشرف بخشي از وقت خود را به تدريس خارج اصول اختصاص داد.
ازدواج
حاج آقا مصطفي در سال 1335 شمسي با خانم معصومه حائري دختر آيةالله حاج شيخ مرتضي حائري يزدي ازدواج نمود. خانم خديجه ثقفي همسر امام خميني (ره) دربارة چگونگي اين ازدواج ميگويد: «يك وقت شايع شد كه با آقا مرتضي حائري وصلت كردهايم، بهطوري كه مصطفي ميگويد: وقتي آقاي حائري از صحن حرم بيرون ميآيد، رفقا ميگويند كه پدر زنت آمد. اين شايعه به گوش آقا رسيده بود و يك شب آقا از من پرسيد كه دختر آقاي حائري را ديدهاي؟ من هم كمي توضيح دادم. آقا گفت: چطور است اين دروغ را راست كنيم؟ گفتم كه هر طوري صلاح ميدانيد. فردا صبح هم آقا پيغام فرستاده بود و ظهر، آنها جواب داده بودند و باز آقا پيغام داده بود كه همان شب بروند براي صحبت؛ بعد به ما خبر دادند كه مردها رفتهاند و ما زنها هم بعداً رفتيم و قرار عقد گذاشته شد.» اولين فرزند آنها محبوبه بود كه به جهت ابتلا به بيماري مننژيت درگذشت. دومين فرزند حسين، نام داشت كه هماكنون در كسوت روحانيت است. سومين فرزند آنها مريم است كه تا دوره دكترا تحصيل كرده است. يورش ناگهاني مأموران ساواك در روز 13 دي 1343 به منزل امام براي دستگيري حاج آقا مصطفي سبب ترس و وحشت همسر او شد كه با سقط جنين و از بين رفتن فرزند چهارم ايشان همراه بود.
مبارزات و فعاليتهاي سياسي
شهيد مصطفي خميني قبل از شروع نهضت امام خميني (ره) تا حدودي با جريانهاي سياسي جامعه آشنايي داشت و نسبت به جريانهاي مذهبي همفكري و گرايش داشت يكي از مؤثرترين تشكلهاي سياسي و مذهبي، جمعيت فداييان اسلام بود كه با تكيه بر مباني فكري ديني به مبارزات دامنهداري از سال 1320 تا 1334 دست زد. سيد مصطفي با رهبر اين جمعيت؛ يعني شهيد سيدمجتبي نواب صفوي آشنا بود و در جلسات آن شركت ميكرد. با نفر دوم اين جمعيت نيز كه شهيد عبدالحسين واحدي بود، ارتباط دوستانه و نزديكي داشت.
لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي
آيةالله سيدمصطفي خميني، در زمان تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (شانزدهم مهر 1341) كه طي آن توطئه اسلامزدايي و مذهبستيزي رژيم پهلوي، وارد مرحله نويني شد و در واكنش به آن، مبارزات جدي و رسمي امام عليه رژيم پهلوي آغاز شد به همراه مادرش در عراق به سر ميبرد و سرگرم زيارت عتبات عاليات بود. ساواك در سند شماره: «103 تاريخ 17/3/42» آورده است: «آ يتالله خميني براي آن كه مبارزه خود را حادتر نمايد زن و بچة خود را به اتفاق پسرش مصطفي خميني به نجففرستاد و در شهرهاي ايران با پيكهايي كه ميفرستد با علماي زير تماس دارد...» در يكي ديگر از گزارشهاي ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم در تاريخ 27/11/42 آمده است: «محترماً برابر گزارش مأمور ويژه به طوري كه فرزند كوچك آقاي سيداحمد زنجاني اظهار داشته سال گذشته مصطفي خميني به اتفاق مادرش (فرزند آيتالله خميني) به كرمانشاه آمده و چند شب در منزل سيدزنجاني بوده و سپس به عراق رفتهاند و اضافه نموده كه مصطفي خميني مخالف دولت است و تعدادي نوار ضبط صوت كه سخنرانيهاي آقاي خميني روي آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف و كربلا به وسيله بلندگو آن را پخش نموده...» سيدمصطفي پس از بازگشت از سفر عتبات عاليات، در كنار امام قرار گرفت، و به فعاليتهاي سياسي عليه حكومت پهلوي مشغول شد.
قيام پانزده خرداد
به دنبال سخنان تاريخي امام خميني (س) در عصر عاشوراي سال 1383 ق برابر با سيزدهم خرداد 1342 ش، در مدرسه فيضيه، رژيم شاه تصميم به دستگيري و بازداشت آن حضرت گرفت. مأموران رژيم نيمه شب 15 خرداد منزل امام (ره) را به محاصره در آورده، ايشان را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولي انفرادي زنداني كردند و ساعاتي بعد به پادگان قصر (بيسيم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زنداني كردند. امام خميني شبهاي محرم در منزل آقا مصطفي ميخوابيدند؛ بنابراين نخستين كسي كه در جريان دستگيري ايشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفي بود. او ابتدا سعي كرد كه از بردن امام ممانعت كند، اما تلاش او بيفايده بود؛ زيرا مأموران او را تهديد كردند كه اگر پيش بيايد، به سويش شليك خواهند كرد. امام خميني نيز وي را از آمدن نهي كردنددستور پدر او را از تلاش براي همراهي با ايشان منصرف كرد. سيدمصطفي با مشاهده اين وضعيت با تمام نيرو فرياد زد : «مردم! خميني را بردند...» آقاي محمود بروجردي (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأييد مطالب ذكر شده، يادآور ميشود كه سيدمصطفي پس از دستگيري امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزديكان ميگفت: «چه بايد كرد؟».
پس از بازداشت امام (ره) مسئوليتهاي گوناگوني پيشروي سيدمصطفي خميني قرار گرفت؛ از يك سو بايد براي آزادي امام تلاش ميكرد و از ديگر سو شبكه نهضت اسلامي را فعال نگه ميداشت و افزون برآنها مديريت بيت امام را برعهده بگيرد.
گزارشهاي ساواك كاملاً گوياي اين مطلب است: «الف: در شهرستان قم پسر آيةالله خميني كه معمم ميباشد به جاي وي نشسته و دستورهاي او را مورد اجرا ميگذارد. و اعلاميههايي تهيه و براي روحانيون ميفرستد.» ب: «بعد از دستگيري و بازداشت آيةالله خميني پسر وي به نام سيدمصطفي كه معمم نيز ميباشد امور جاريه را انجام ميدهد و پولهايي هم توسط بازاريان تهران جهت پرداخت شهريه طلاب رسيده كه شهريه ماه جاري طلاب حوزه علميه قم وسيله نامبرده پرداخت گرديده است.» در دوازدهم مرداد 1342 امام خميني (ره) از بازداشتگاه خارج و به منزلي در داووديه تهران و پس از مدتي به قيطريه انتقال يافت. از اين تاريخ به بعد بود كه سيدمصطفي اجازه ملاقات و ارتباط مستقيم با امام را يافت. ساواك تهران در گزارشي چنين آورده است: «طبق اطلاع واصله اخيراً پسر آيةالله خميني با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس ميباشد، چون مشاراليه ميتواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است.» رژيم پهلوي قصد داشت با زنداني كردن حاج آقا مصطفي در ميان مبارزان و مجاهدان نهضت امام خميني رعب و وحشت ايجاد نمايد و ارتباط آنان را با حضرت امام (ره) و فرزند گرامياش به يكباره قطع كند و ادامه نهضت را با مشكل مواجه سازد. در مقابل حاج آقا مصطفي نيز با هوشياري و درايت در تلاش بود تا به طرق مختلف اين اتصال و همبستگي را حفظ نمايد. بنابراين در تاريخ 4/9/1343 وقتي از حكم پدر اطلاع مييابد، طي نامهاي از زندان حجةالاسلام والمسلمين شهابالدين اشراقي را از جانب خود براي انجام مسايل مقلدين امام، وكيل و نماينده خود معرفي ميكند، و اينگونه حضور معنوي امام خميني را در ميان مردم همچنان پابرجا و مستمر نگاه ميدارد. حاج آقا مصطفي بلافاصله پس از آزادي عازم قم شد. حسن بديعي رئيس ساواك قم گزارش ورود فرزند ارشد حضرت امام خميني را اين چنين به ساواك تهران گزارش نموده است: «... سيدمصطفي خميني ساعت 10 صبح روز 9/10/43 به قم وارد شد و پس از زيارت مردم در مجلسي كه به مناسبت خاتمه درس طلاب، آقاي نجفي ترتيب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزيمت نمود. اهالي در منزل از مشاراليه ديدن ميكنند. اتفاق قابل عرضي نيست.» روحانيون، طلاب علوم ديني و مردم پس از اطلاع از آزادي وي به سوي خانه ايشان رفتند و از وي ديدن كردند.
چنان كه پيش از اين نيز اشاره شده، شرط آزادي وي از زندان اين بود كه بعد از ديدار با خانوادهاش در قم، در تركيه به امام خميني (ره) ملحق شود.
وي پس از ورود به قم و مشورت با برخي از آيات عظام، از اين سفر منصرف شد. آيات عظام به اين دليل كه اين تبعيد براساس خواست و مصلحت حكومت پهلوي و به منظور دور كردن حاج آقا مصطفي از كانون نهضت و جلوگيري از تداوم آن در غياب رهبري نهضت و فعاليت مؤثر وي بود، با آن موافق نبودند. ضمن اينكه حاج آقا مصطفي پس از اطلاع از جريان اعزام نماينده روحانيون مرحوم سيد فضلالله خوانساري به تركيه و ملاقات با حضرت امام و مكاتبه امام با مراجع و خانواده، تا حد زيادي نگرانيهايش نسبت به شرايط جسمي و امنيتي امام برطرف شد. مأمورين ساواك به دستور رياست ساواك تهران، حاج آقا مصطفي را از لحظه آزادي تحتنظر داشتند. آنها از اين نكته مهم آگاه بودند كه اگر وي به مدت طولاني در قم بماند، چون ماه رمضان نيز نزديك بود، در اين ماه تبليغات گستردهاي به نفع امام خميني (ره) صورت خواهد گرفت؛ بنابراين در متقاعد كردن وي براي تغيير تصميم و رفتنش به تركيه سعي بسيار كردند، اما چون به نتيجهاي نرسيدند، در سيزدهم دي ماه 1343 يعني پنج روز پس از آزادي از زندان، دوباره او را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. او شب را در باشگاه نخستوزيري سپري كرد و فرداي آن روز در ساعت 30/5 بعدازظهر با هواپيما به استانبول اعزام گرديد به دنبال گفتگو و مكاتبة مقامات سازمان امنيت تركيه با دولت ايران، رئيس ساواك در واكنش به درخواست سيدمصطفي در ذيل گزارش نوشت: «آمدن او مانعي ندارد؛ ولي اگر كوچكترين عمل خلافي بكند و يا تماسهايي غيرمعقول بگيرد، يا اشخاص ناباب را بپذيرد، در مناطق جنوبي ايران زنداني خواهد شد.» همچنين در ذيل گزارش ديگري نوشت: «به دوستان ترك توجه داده شود كه نامبرده بايستي به خط خود تعهد بنمايد و محل توقف او هم بايد در قم نباشد در خمين يا جايي كه سازمان تعيين مينمايد ميتواند سكونت نمايد.» بهطور مسلم قبل از تبعيد امام خميني (ره) و حاج آقا مصطفي به نجف، بين مبارزين ايراني با گرايشهاي فكري اسلامي و گاهي غيراسلامي، ارتباطهايي وجود داشته، ولي از انسجام و استحكام لازم برخوردار نبوده است. با ظهور رهبر سياسي ـ مذهبي و قدرتمندي چون امام خميني (ره)، مبارزان مسلمان از ايران، عراق، كشورهاي اسلامي، اروپا و امريكا متوجه نجف شدند و با وجود اختلاف نظرها و برخورداري از سطوح مختلف فكري و مبارزاتي، رهبري امام خميني (ره) را پذيرفتند. از طريق حاج آقا مصطفي، كارهاي بيرون از نجف در رابطه با امام هماهنگ ميشد و ايشان با تيزهوشي و تيزبيني خاصي كه در مسايل سياسي داشت، حد و حدود ارتباط افراد را با امام تنظيم ميكرد. به برخي افراد اصلاً اجازه ملاقات با امام را نميداد؛ مثلاً، تيمور بختيار زياد سعي كرد كه با امام در ارتباط باشد، به وسيله بسياري از افراد پيغام و سلام فرستاد كه به نحوي براي حفظ وجهة خود در مخالفت با رژيم با امام ديدار كند، ولي به او اجازه داده نشد...» البته امام در جريان اين امر بود و خود ايشان به صراحت گفته بودند: به هيچوجه حاضر به همكاري با تيمور بختيار عليه رژيم پهلوي نيستند.
برخورد و ارتباط فرزند امام خميني در طول اقامت دوازده سالهاش در عراق با دولت آن كشور، همسو و هماهنگ با مشي حضرت امام خميني (ره) بود.
رويه و سياست دولت عراق در قبال امام خميني (ره) و فرزندشان، تا حدود زيادي از روابطش با دولت ايران تأثير ميپذيرفت. در زمانهايي كه روابط دو كشور تيره بود، دولت عراق سعي داشت از امام خميني (ره) بهعنوان اهرمي عليه دولت ايران بهره بگيرد. در زمانهايي نيز كه روابط دو كشور بهبود مييافت، دولت عراق به همكاري بيشتر با ساواك عليه مبارزين ايراني مقيم عراق، روي ميآورد و عرصه را بر حضرت امام و ياران ايشان در نهضت و مبارزه، تنگ ميكرد. در تاريخ 23 مهر، 1344 وزير وحدت عراق دكتر عبدالرزاق محيالدين با امام خميني (ره) ديدار و پس از ابلاغ سلام رئيس جمهور عراق، كوشيد تا با عرضه امكانات تبليغاتي، از ايشان عليه دولت ايران، بهرهبرداري تبليغاتي بكند. اين امر در جهان سياست يك موضوع مرسوم بود و مخالفين رژيمهاي مختلف نيز چنين فرصتي را مغتنم ميشمردند و در عمل يك نوع انتفاع دوجانبهاي را دنبال ميكردند؛ با اين وصف حضرت امام خميني (ره) (چنان كه بعداً هم بارها پيش آمد) با اين امر مخالفت كرد و تا پايان تبعيدشان در عراق حاضر به همكاري با حكومت عراق عليه دولت ايران نشدند.
شهادت
آيتالله سيدمصطفي خميني، پس از دوراني پر از رنج، تلاش و مبارزه در سحرگاه يكشنبه اول آبان ماه 1356 (برابر با نهم ذيقعده 1397 ه ق) در سن 47 سالگي در نجف بهطور ناگهاني و مرموز در خانه خود درگذشت. اولين كسي كه از اين واقعه آگاه شد و ديگران را نيز مطلع نمود، خادمه منزل حاج آقا مصطفي به نام صغرا خانم بود. او مشاهدات خود را به شرح ذيل بازگو ميكند: «شب، آخر قرار بود براي آقا مهمان بيايد. چون دير وقت بود، ايشان آمدند و به من گفتند: صغرا برو بخواب، من خودم در را باز ميكنم. من هم اول به حرم رفتم، نماز خواندم، زيارت كردم، بعد به خانه آمدم و خوابيدم. صبح كه طبق معمول، صبحانة آقا را بالا بردم، ديدم آقا روي كتابهايشان خم شدهاند، فكر كردم كه خوابشان برده است، صدايشان كردم و گفتم: آقا... آقا خوابتان برده... كه ديدم جواب نميدهند و زير چشمشان هم به رنگ خرما شده است. پايين رفتم و خانم ايشان را كه مريض بود، صدا كردم و خودم هم به كوچه رفتم و فرياد زدم كه آقا مصطفي (ره) مريض شده است كه در اين هنگام آقاي دعايي مرا ديد و با يكي دو نفر ديگر به بالا آمد و آقا را به بيمارستان بردند و ديگر نميدانم چه شد.» خانم معصومه حائري يزدي، همسر مرحوم آقا مصطفي، دومين نفري بود كه از درگذشت شوهرش مطلع شد. ايشان نيز در اين زمينه گفتهاند: حاج آقامصطفيمردي بسيار قوي و از سلامت كامل برخوردار بود، هيچگونه ناراحتي و بيماري نداشت، به همين دليل برخلاف آن چه شايع كردند سكته قلبي، خيلي بعيد به نظر ميرسيد. منابع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، تاریخ ایرانی