شاید دقیق ترین پاسخ به این پرسش، و تحلیل شخصیت اینگونه افراد را بتوان در این سخن امیرمؤمنان علی - علیه السلام - در خطبه ۷ نهج البلاغه یافت

منطق شیطانی و شیطان منطقی
درسهای گروگانگیری استرالیا برای ما طلبهها (٢)
نوشته: حجت الاسلام محسن الویری
بخش قبلی را اینجا ببینید
شاید دقیقترین پاسخ به این پرسش، و تحلیل شخصیت اینگونه افراد را بتوان در این سخن امیرمومنان علی - علیهالسلام - در خطبه 7 نهجالبلاغه یافت که میفرمایند:
«اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاکاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاکاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِی صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِی حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِی سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه.»
شأن صدور این خطبه و مخاطب آن، شناخته شده نیست و ابن ابی الحدید هم در شرح گرانسنگ خود به این موضوع اشاره نکرده است. حضرت در این خطبه میفرمایند: «آنها شیطان را در کار خود ملاک قرار دادند.» ما در زبان فارسی امروزی، ملاک را به معنای معیار و سنجه به کار میبریم، ولی راغب اصفهانی (502 ق.) در کتاب المفردات فی غریب القرآن، در توضیح ملاک الامر گفته است: «ما یُعتَمَدُ علیه منه؛ و قیل القلب ملاک الجسد.»
فخرالدین طریحی (1085 ق.) نیز همسو با راغب در مجمع البحرین، ملاک را آنچه شیء بدان قوام مییابد و بدان میتوان اعتماد کرد تعریف کرده است. بر این اساس، معنی این عبارت چنین میشود: آنها شیطان را مایه قوام کار خود قرار دادند و به او تکیه کردند. شاید بتوان این عبارت را اینگونه شرح و بسط داد که وقتی کسی از انگیزههای شیطانی و ابزارهای شیطانی و روشهای شیطانی برای پیشبرد خواستههای خود بهره بگیرد، شیطان را ملاک و مایه قوام کار خود قرار داده است.
به تعبیر امیرالمومنین – علیهالسلام -، اینها شیطان را تکیهگاه و مایه قوام اعمال خود قرار دادند و شیطان هم آنها را به عنوان دامهای خود (اگر اشراک را جمع شَرَک بدانیم، مانند غرض و اغراض)، یا شریکان خود (اگر اشراک را جمع شریک بدانیم، مانند شریف و اشراف)، به کار گرفت. و حسب برداشت ابن ابی الحدید از این عبارت، شیطان با اقامت طولانی در آشیانه دل آنها، فرصت یافت تا در سینههای آنها تخمگذاری کند و در دامان آنها رشد کند و ببالد تا آنجا که با آنها یکی شد؛ بهگونهای که با چشمان آنها نگریست و با زبان آنها سخن گفت و اینگونه بود که از آن پس، لغزشها را بر آنان سوار کرد و بدترین خطاها (یا سخنان باطل) را در چشمانشان آراست، و رفتار آنها رفتار کسی شد که شیطان او را شریک دولت خویش کرد و با زبان او به باطل سخن گفت. عنوان نوشتار حاضر، ملهم از همین گفتار است: «وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ… وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِه.»
این خطبه نورانی، سیر استحاله یک انسان به شیطان را به خوبی ترسیم کرده است. مدد جستن از شیطان به معنای جای دادن به شیطان برای تخمگذاری در خانه دل است. اگر از همان آغاز، راه بر شیطان بسته نشود و او بتواند وارد این سرای الهی شود، راه چاره را خوب میداند و به هر اندازه که مجال یابد، پیش خواهد رفت؛ تا آنجا که به صورت کامل بر فرد مسلط شود و چشم و زبان چنین فردی را همچون چشم و زبان خود به کار گیرد.
روشن است که مقابله با شیطان، راههای گوناگون و الزامات متعددی دارد و منابع دینی ما آکنده از رهنمودها و راهنماییها در این زمینه است و این نوشتار کوتاه، گنجایش پرداختن به آنها را ندارد. شاید یکی از این راهها که راهی فراگیر و همیشگی در برابر این خطر بزرگ است، عافیتخواهی باشد. منابع لغوی ما عافیت را به معنای سلامت و نیز نگاه داشتن بندگان در برابر بلایا از سوی خداوند گرفتهاند. هر اقدامی در برابر شیطان تدبیر شود، باید با عافیتخواهی همراه باشد؛ عافیتخواهی، به معنی خود را مصون ندانستن در برابر هر خطا و لغزش و آسیبی، در هر لحظه زندگی حتی در اوج مبارزه مقتدرانه با شیطان.
مرحوم کلینی (329 ق.) در کتاب العقل و الجهل مجموعه حدیثی شریف الکافی، حدیث معروف جنود عقل را به نقل از امام صادق - علیهالسلام - آورده است که در آن عافیت، یکی از 75 سرباز عقل و بلاء ضد آن شمرده است: «… وَ الْعَافِیَةُ وَ ضِدَّهَا الْبَلَاءَ» . (الکافی، ج 1، ص 22) در روایت ما توصیه شده است که از خداوند عافیت بخواهیم. در یکی از این روایات به نقل از امام صادق علیهالسلام در الاصول السته عشر (ط دار الحدیث، ص 225) آمده است: «… إِنَّ أَبِی کَانَ یَقُولُ: سَلُوا رَبَّکُمُ الْعَفْوَ وَ الْعَافِیَةَ؛ فَإِنَّکُمْ لَسْتُمْ مِنْ رِجَالِ الْبَلَاءِ …». پدرم میگفت: از خدای خود عفو و عافیت بخواهید؛ چرا که شما مرد (تحمل) بلاء نیستید.
و نیز در کتاب الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا - علیهالسلام - (باب حق النفوس، ص 337) به نقل از آن حضرت نقل شده است که:
« سَلُوا رَبَّکُمُ الْعَافِیَةَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ أَرْوِی عَنِ الْعَالِمِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّهُ الْمُلْکُ الْخَفِیُّ إِذَا حَضَرَتْ لَمْ یُوْبَهْ بِهَا وَ إِنْ غَابَتْ عُرِفَ فَضْلُهَا .»؛ از پروردگار خویش عافیت در دنیا و آخرت بخواهید، همانا از عالم - علیهالسلام - (ظاهرا امام کاظم – علیهالسلام -) نقل شده است که فرمود: عافیت حکمرانی نهان است که هر گاه رخ نماید، مورد توجه قرار نمیگیرد و هر گاه پنهان شود، اهمیت آن شناخته میشود.
امام سجاد – علیهالسلام -، در بخشی از دعای سی و سوم صحیفه، چنین رابطهای بین ناتوانی در شناخت برگزیدههای خدا و دوری از عافیت ترسیم کرده است:
« وَ لَا تَسُمْنَا عَجْزَ الْمَعْرِفَةِ عَمَّا تَخَیَّرْتَ فَنَغْمِطَ قَدْرَکَ، وَ نَکْرَهَ مَوْضِعَ رِضَاکَ، وَ نَجْنَحَ إِلَى الَّتِی هِیَ أَبْعَدُ مِنْ حُسْنِ الْعَاقِبَةِ، وَ أَقْرَبُ إِلَى ضِدِّ الْعَافِیَةِ »؛ و ما را به ناتوانی در شناخت آن چه برایمان برگزیدهای نشاندار نساز که اگر چنین شود، قدر تو را ندانیم و جایگاه خشنودی تو را کوچک شمریم و به چیزی روی آوریم که دورترین نقطه از نیکسرانجامی و نزدیکترین نقطه به ضدعافیت است.
این امام همام، در بخشی از دعای 23 صحیفه که دعای عافیت و شکر نامیده میشود، اینگونه از خداوند عافیت میخواهد:
« اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَلْبِسْنِی عَافِیَتَکَ، وَ جَلِّلْنِی عَافِیَتَکَ، وَ حَصِّنِّی بِعَافِیَتِکَ، وَ أَکْرِمْنِی بِعَافِیَتِکَ، وَ أَغْنِنِی بِعَافِیَتِکَ، وَ تَصَدَّقْ عَلَیَّ بِعَافِیَتِکَ، وَ هَبْ لِی عَافِیَتَکَ وَ أَفْرِشْنِی عَافِیَتَکَ، وَ أَصْلِحْ لِی عَافِیَتَکَ، وَ لَا تُفَرِّقْ بَیْنِی وَ بَیْنَ عَافِیَتِکَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ عَافِنِی عَافِیَة کَافِیَة شَافِیَة عَالِیَة نَامِیَة، عَافِیَة تُوَلِّدُ فِی بَدَنِی الْعَافِیَةَ، عَافِیَةَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. وَ امْنُنْ عَلَیَّ بِالصِّحَّةِ وَ الْأَمْنِ وَ السَّلَامَةِ فِی دِینِی وَ بَدَنِی، وَ الْبَصِیرَةِ فِی قَلْبِی، وَ النَّفَاذِ فِی أُمُورِی، وَ الْخَشْیَةِ لَکَ، وَ الْخَوْفِ مِنْک… وَ أَعِذْنِی وَ ذُرِّیَّتِی مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، وَ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ و الْعَامَّةِ وَ اللَّامَّةِ، وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ شَیْطَانٍ مَرِیدٍ .»
خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست، و لباس عافیت خودت را بر من بپوشان و مرا در عافیت خودت غرقه کن و مرا با عافیت خودت مصون بدار و مرا با عافیت خودت گرامی بدار و مرا با عافیت خودت بینیاز گردان و با عافیتت بر من منت بگذار و عافیت خودت را به من ببخش و مرا در بستر عافیت خود قرار ده و عافیت خود را برای من به سامان آور و بین من و عافیتت در دنیا و آخرت جدایی مینداز. خداوندا بر محمد و خاندانش درود فرست و مرا عافیتی ده که بسنده، درمانکننده، بلندمرتبه و فزاینده باشد، عافیتی که در بدنم عافیت بزاید، عافیت دنیا و آخرت. و بر من منت بگذار با دادن تندرستی و امنیت و سلامت در دین و جسم و بصیرت در قلب و پیشرفت کارهایم و خشیت تو را داشتن و بیم تو را داشتن… و مرا و دودمانم را از شیطان رانده شده و از بدی هر حیوان زهردار کشنده و غیرکشنده و همه مردمان و چشمزخم و شیطان سرکش، پناه ده…
از این نمونهها که ذکر شد، این درس به آسانی آموختنی است که باید به پاسبانی همیشگی خود نشست و در برابر دامگستریهای شیطان چارهها اندیشید و در همه حال از خداوند عافیت در دین و دنیا خواست. اگر سیاه کننده این سطرها، چنین پندارد که خود از شر شیطان در امان است و یا باور کند که خود دور از چنین سرنوشت شومی است، این خود بهترین گواه خانه کردن شیطان در دل اوست، این چند جمله نه از سر خودبرترپنداری، بل از سر نیاز به تدبر و تنبه و تذکر نگاشته شده است.
اگر این شاعر مقتول به این گفته خود باور داشت که: « هر جا که فقدان تو و فقدان یار است/ آنجا وجود مطلق شیطان سوار است (ص 75)»، شاید وجودش مرکب شیطان نمیشد؛ ما نیز چنینیم و اگر شیطان را ملاک و مایه قوام کارهایمان قرار دهیم، دیر یا زود منطق ما (خواه به معنای دستگاه فکری و خواه به معنای سخن گفتن) «منطق شیطان» خواهد شد و آن گاه باید نام شیطان بر خود نهیم؛ آنگونه که این شاعر نامتعادل، «شیطان منطقی» شد. چه تأمل برانگیز است این دعای امیرالمومنین علی – علیهالسلام -:
اللهم اجعل خیر اعمارنا و خیر اعمالنا خواتمه و خیر ایامنا یوم نلقاک فیه (الصحیفة العلویة، ص 90)؛ خداوندا بهترین بخش عمر ما و بهترین بخش اعمال ما را پایان آن دو قرار ده و بهترین روز ما را روزی قرار ده که با تو در آن روز رو در رو میشویم.
منبع: پایگاه مباحثات
تنظیم: محسن تهرانی - بخش حوزه علمیه تبیان