منزل شما كجاست؟
در آن تاریكی كوچه امام حاضر نبود یك شاگرد سادهای مثل من پشت سرش بیاید تا مبادا تكبر روح او را فاسد كند

منزل امام گذرقاضی بود. یك روز كمی از آفتاب مانده بود كه من پشت سر ایشان میآمدم. ضمن اینكه سۆال میكردم بحث تمام شد. هنوز به گذرقاضی نرسیده بود ایشان ایستاد و گفت: «منزل شما كجاست»؟ گفتم كوچة آبشار. گفت «خوب پس راه شما از این طرف است». در آن تاریكی كوچه امام حاضر نبود یك شاگرد سادهای مثل من پشت سرش بیاید تا مبادا تكبر روح او را فاسد كند.1
امام گاهی كلمة تركی میگفتند برای شیرینی و مزاح
یك حاج شیخ حسینعلی سرابی بود كه تازه از روستا آمده بود. عمامهاش را بلد نبود بپیچد. كفشهایی داشت مثل كفشهای حسین كرد؛ لباس شاهسونی به تن میكرد. این آقا شیخ حسینعلی باسواد بود و میخواست حرف بزند. فارسی بلد نبود و فارسی و تركی شاهسونی حرف میزد. لكن وقتی ایشان دستش را بلند میكرد حضرت امام حرفش را قطع میكرد و با تمام وجود به حرفهای شیخ گوش میداد. امام نیز گاهی یك تركی قاطی میكرد برای شیرینی و مزاح و سپس قانعش میكرد. تا آشیخ حسینعلی قانع نمیشد امام از مطلب رد نمیشد.2
تا رضایت مۆذن را جلب نكنید درس نمیدهم
یك روز عصر هوا ابر بود. درس اصول در مسجد اعظم در بعدازظهر كمی طول كشید. مۆذن خبر نداشت در اتاقك حیاط بلندگو را روشن كرد و اذان سر داد. امام درس را خاتمه دادند. شاگردان به مۆذن اعتراض شدید كردند. خبر به گوش امام رسید، فرمود: «تا رضایت مۆذن را جلب نكنید درس نمیگویم». پس از عذرخواهی از مۆذن درس را دوباره شروع كردند.3
تمیزی لباسها
یادم نمیرود لباسهای حضرت امام همیشه تمیز بود. در لباسهای آخوندی، قبا كه زیاد پوشیده و شسته شود، یقهاش زود پاره میشود. در روزهایی كه پای درس حضرت امام حاضر میشدیم، مشاهده میكردیم كه یقة قبای ایشان معمولاً وصله داشت و این حاكی از قناعت ایشان بود.4
پی نوشت:
1ـ سلسله ... دوست ص 6 به نقل از آقای محمد آل اسحاق
2ـ همان.
3ـ همان، ص 36 ـ 37 به نقل از شیخ حسین انصاریان
4.ـ همان، ص 55 به نقل از آقای بنیفضل
منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی