عکس‌های ماندگار قزوین را که ورق می‌زدم چشمم به عکس دختر نوزادی افتاد که بر روی پیش بندش «الله اکبر، خمینی رهبر» و «من فرزند شهیدم روی پدر ندیدم» حک شده بود.

شنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
روی پدر ندیده‌ام!
روی پدر ندیده‌ام! عکس‌های ماندگار قزوین را که ورق می‌زدم چشمم به عکس دختر نوزادی افتاد که بر روی پیش بندش «الله اکبر، خمینی رهبر» و «من فرزند شهیدم روی پدر ندیدم» حک شده بود. با مراجعه به معاونت پژوهش بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین و به دست آوردن شماره همسر شهید «جلال ذوالقدر» ، با او تماس گرفتم و گفتم: در مورد آن عکسی که جزو عکس‌های ماندگار است، مزاحم شده‌ام. «پرپینچی» همسر شهید ذوالقدر گفت که این عکس متعلق به دخترم سمیه است و حالا 30 سال دارد و ساکن شهر قزوین است. بعد از صحبت‌های اولیه با همسر شهید جلال ذوالقدر، قرار مصاحبه را برای 8: 30 صبح روز بعد در گلزار شهدا گذاشتیم. محل مصاحبه با دختر و همسر شهید ذوالقدر در موزه شهدا و در کنار آن عکس ماندگار بود. «پرپینچی» همسر شهید جلال ذوالقدر می‌گوید: اول خردادماه سال 61 دقیقاً یک سال بعد از عقدمان در محضر امام خمینی (ره) ، در «عملیات بیت‌المقدس» در خرمشهر به شهادت رسید. خیلی علاقه داشت قبل از شهادت تنها فرزندش را ببیند و برای آن لحظه‌شماری می‌کرد. یکم خرداد ماه سال 1361 ، یعنی دقیقاً یک سال بعد از عقدمان در محضر حضرت امام خمینی ، عروج کرد و درست دو ماه بعد، نام ماندگارش در شناسنامه دختر دردانه‌اش به ثبت رسید. یک روز سمیه را با همان پیش‌بند به حضور امام خمینی (ره) بردیم. بعدها شنیدیم امام تا عصر در فکر این نوزاد بوده‌اند. دردانه‌ای که هنوز هم زمزمه می‌کند: «من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم» وقت خداحافظی به قدری در مورد فرزندمان سفارش کرد که داشتم جای خود را با او اشتباه می‌گرفتم اما به سفارشات بسنده نکرد و در میان خون و باروت نامه‌ای فرستاد که مراقبش باشم. هنوز نامه‌اش را کامل نخوانده بودم که اشک‌هایم از خبر عروجش جاری شد. یک روز سمیه را با همان پیش‌بند به حضور امام خمینی (ره) بردیم. بعدها شنیدیم امام تا عصر در فکر این نوزاد بوده‌اند. دردانه‌ای که هنوز هم زمزمه می‌کند: «من فرزند شهیدم، روی پدر ندیدم» این عکس را خودم گرفتم و می‌دانستم روزی ماندگار خواهد شد زیرا در آن تنها یادگار شهید ذوالقدر حضور داشت. 11 ماه زندگی با شهید ذوالقدر عنوان بهترین روزهای زندگی من است هرچند می‌دانستم او روزی شهید خواهد شد. این عکس در بسیاری از دانشگاه‌ها نصب شده است و حتی شنیدیم که در یکی از دانشگاه‌های لبنان نیز نصب شده است. در لحظه‌ای که سمیه راز ماندگاری عکس خود را می‌گفت، مردی در حال بازدید از موزه بود و پرسید شما با این شهید نسبتی دارید؟ دختر شهید پاسخ داد: «پدر من است» . آن مرد گفت که «او در جنوب فرمانده من بود». سمیه ذوالقدر دختر شهید ذوالقدر می‌گوید: وقتی تصاویر قبل از عملیات را می‌بینم دنبال «بابا» می‌گردم اما وقتی تصاویر آزادسازی خرمشهر را می‌بینم حس عجیبی پیدا می‌کنم. من پدر را ندیدم اما در خواب او را می‌بینم و مانند سایر پدر و دخترها با هم درد دل می‌کنیم. حضور پدر را در کنار خود احساس می‌کنم و برای درد دل بیشتر، شب‌ها به گلزار شهدا می‌آیم. شهید جلال ذوالقدر اول مهرماه 1338 در تاکستان به دنیا آمد، اردیبهشت‌ماه 1361 داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در روز اول خرداد 61 به شهادت رسید. فرآوری: سامیه امینی بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع: سایت: فرهنگ نیوز/ قاصدک/بیشترین

برچسب‌ها

پربازدیدها

پربحث‌ها