گربه ای به روباهی رسید. گربه كه فكر می كرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است؟

چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۰:۰۰
گربه و روباه مغرور

گربه و روباه مغرور
گربه

گربه ای به روباهی رسید. گربه كه فكر می كرد روباه حیوان باهوش و زرنگی است ، به او سلام كرد و گفت : حالتان چطور است؟

روباه مغرور نگاهی به گربه كرد و گفت : ای بیچاره ! شكارچی موش ! چطور جرأت كردی و از من احوالپرسی می كنی ؟ اصلا تو چقدر معلومات داری ؟ چند تا هنر داری ؟

گربه با خجالت گفت : من فقط یك هنر دارم .

روباه پرسید: چه هنری ؟

گربه گفت : وقتی سگها دنبالم می كنند ، می توانم روی درخت بپرم و جانم را نجات بدهم .

روباه خندید و گفت: فقط همین ؟ ولی من صد هنر دارم . دلم برایت می سوزد و می خواهم به تو یاد بدهم كه چطور با ید با سگها برخورد كنی .

در این لحظه یك شكارچی با سگهایش رسید . گربه فوری از درخت بالا رفت و فریاد زد عجله كن آقا روباه .

تا روباه خواست كاری كنه ، سگها او را گرفتند .

گربه فریاد زد : آقا روباه شما با صد هنر اسیر شدید ؟ اگر مثل من فقط یك هنر داشتید و این قدر مغرور نمی شدید ، الان اسیر نمی شدید .

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: avaxnet

مطالب مرتبط:

مورچه‌ها بازنشسته نمی‌شوند

شب وحشتناک آقا و خانم گوسفند

مسابقه ماشین‌ها

گریه‌های بچه تمساح

دایی دایناسورها رو میشناسی؟

درختی که خواب مانده بود

برچسب‌ها

  • [placeholder]
  • [placeholder]

پربازدیدها

پربحث‌ها